۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه

شفافیت تاریخی!


این سایت تا پایان این ماه (ژانویه) جهت رویت عموم قابل دسترس است. توضیحات بیشتر در (اینجا)


شهرآشوبی های بعد از  انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 88 هر اندازه هزینه سنگینی را پای منافع ملی ایران واریز کرد اما نمی توان این واقعیت را نیز کتمان کرد که آن اغتشاشات بصورتی آناکرونیک شفاف کننده تاریخ انقلاب ایران و بعضاً تاریخ تحولات جهان اسلام و تشییع شد.
بهترین نمونه از این شفاف سازی های تاریخی آخرین نمونه آن است که با مقاله پرطعنه «سردار حسین علائی» در مقایسه حکومت پهلوی با حکومتی که سردار در تاسیس و مانائی آن پرنقش بوده رقم خورد که ماحصل آن منجر به حجم گسترده ترشروئی کسر بزرگی از آن دسته از حامیان انقلاب شد که حفظ نظام با محوریت ولایت فقیه را در اولویت زیست مومنانه خود قرار داده اند.
حجم این ترشروئی به حدی بود که سایت های معترض ضریب مخالفت خود با سردار علائی را تا جائی بالا بردند که علی رغم خدمات پیشین «سردار» در طول جنگ صریحاً ایشان را با «شمر ابن ذی الجوشن» مقایسه کرده که در تاریخ شیعه بدلیل ارتکاب بریدن گردن «حسین ابن علی» در صحرای کربلا یکی از منفورترین اشقیا نزد شیعیان است.
علائی در موقعیتی با شمر ابن ذی الجوشنی که در کربلا سر فرزند رسول الله را برید مقایسه می شود که همین «شمر» یکی از سرداران ارشد علی ابن ابیطالب در دوران امامت ایشان در کوفه بود که از قضا در جنگ صفین نیز در رکاب ایشان جنگید و به درجه جانبازی هم نائل آمد!
هر چند چنین قیاسی شاید مع الفارق باشد اما اتهام زنندگان تا حدودی می توانند به لوازم چنین «ایراد اتهامی» مقید بمانند.
تقید به همین مقایسه هاست که می تواند شفاف کننده بخش های مکدر تاریخ باشد. اگر علائی سردار سال های جنگ است، که هست و چنانچه علائی اکنون بنا به هر دلیلی روبروی همان نظامی که زمانی برای بقایش جنگیده بود، ایستاده و اگر شمر سردار رشید علی ابن ابیطالب بود. که بود و اگر همین شمر علی رغم مبارزات غیر قابل کتمان اش در رکاب علی ابن ابیطالب، در کربلا دست به چنان جنایتی علیه فرزند علی ابن ابیطالب زد، که زد! چینش چنین پازلی به دین معناست که:
اولاً و برخلاف تصویر و شاکله ای که طی 1400 سال گذشته از شمر ابن ذی الجوشن توسط مداحان و وعاظ و منبریون ساخته و پرداخته شد، شمر نه یک جنایتکار ذاتی و نه یک قاتل وحشی و برخوردار از جنون آدم کشی بود بلکه صرفاً سردار بی بصیرتی بود که علی رغم پیشینه مثال زدنی و قابل افتحارش نتوانست در بزنگاه تاریخی حق را از ناحق تشخیص دهد. کمااینکه در تبیین چرائی دست زدن به چنان جنایتی در حق فرزند رسول الله با اطمینان قلب تبعیت از حاکم اسلامی را ملاک عمل خود معرفی کرد!
ثانیاً با فرض صحت مقایسه شمر با سردارعلائی (هر چند اقدام سردار علائی هرگز قابل مقایسه با جنایت شمر نیست) حاملان انقلاب و نظام و رهبری، خروج مفروض سردار از جبهه انقلاب و پیوستن ایشان به جبهه مقابل را در عالی ترین سطح می توانند تنها شامل بند دوم صلح نامه حدیبیه کنند.
مطابق آن بند قریش الزامی در عودت فراریان از مدینه النبی و پناهنده به مکه را نداشتند.
بندی که رسول الله علی رغم ظاهر ناعادلانه اش به آن تنها به یک دلیل تن داد:
آنی که عزیمت نزد کفار را مرجح بر ماندن در مدینه النبی بداند! همان به که برود!

۲ نظر:

عسگری گفت...

گذشته از آنچه که نوشتید، من در عجبم که چرا در میان جماعت سبزها یا معترضان و ناله سردهندگان فعلی یک نفر پیدا نمی شود که از روی فراست و نکته سنجی و حفظ خطوط قرمز و پرهیز از افسارگسیختگی قلم، آنچه را که باید بر زبان آورد و در مجاب ساختن دیگران با استدلال خویش مهارت داشته باشد.گاهی می گویم حیف از آن قلمی که محمد نوری زاد داشت و می توانست بجای معرکه گیری و زندانی شدن، حرفهای لازم و تنبه های معقول را برزبان آورد و در جناح های سیاسی مختلف کسی نتواند او را انکار نماید.
همینطور مهدی خزعلی و این سردار قدیمی با مقاله ناپخته اش و ... الخ!
در مقابل، اهالی قدرت اکثرا اهل مهارتند و حرف های حکیمانه می زنند و استدلال و کلاس درس و وعظ ضد فتنه برپا می سازند... فعلا صد/هیچ به نفع اهالی قدرت.

ناشناس گفت...

آقاي عسگري لازم است بدانند كه جماعت امروز بر خلاف نسل شما كه با تفنگ حرف ميزد حال قلمي دارد و سخن مي گويد و ميشنود. ثانيا قسمت خنده دار صحبت شما تدبير فوق العاده حكومت است كه رفتار لمپنيسم آقايان براي شما و آقاي سجادي جذابيت دارد:)). با تشكر از متن خوب استاد سجادي