این که آقای «تقی رحمانی» یکی از فعالان وابسته به ملی ـ مذهبیون در 52 سالگی و بعد از سال ها فعالیت سیاسی و تجربه سال ها زندان، اکنون و بنا به گفته خودشان بدلیل قطعی بودن زندانی مجدد و ایضاً بمنظور منشا اثر بودن بیشتر در خارج از کشور، ایران را ترک و اینک مقیم اروپا شده اند چیز غریب و عجیب و نوینی نیست و سال هاست که کسری از اپوزیسیون و شبه اپوزیسیون به سنتی مسبوق به سابقه و بنا به هر دلیل منطقی یا من درآوردی ایران را ترک و ضمن اقامت در خارج از کشور فعالیت سیاسی خود را در مسیر اهداف و آرمان های شان در خارج از کشور دنبال می کنند.
هر چند شخصاً ماهیت اپوزیسیون خارج از کشور را از حیث اصالت و محتوا قابل مناقشه می دانم اما فعلاً وارد این بحث نشده و روی سخن را تنها معطوف به چیستی مهاجرت نامفهوم جناب آقای تقی رحمانی می دارم.
جناب آقای رحمانی
بنده به سهم خود با فعالیت های شما ملی ـ مذهبی ها آشنایم. از نزدیک با شادروان مهندس عزت الله سحابی بارها نشست و گفتگو داشته و به سلیم النفسی ایشان ایمان داشتم. علیرضا رجائی بزرگوارانه بارها مقالات بنده را در نشریه «نامه» منتشر کرد. «ایران فردا» و «پیام هاجر» بتناوب و بزرگوارانه میزبان مقالات بنده بود. هر چند هیچ وقت با مواضع شما ملی ـ مذهبیون مانوس نبودم اما همواره به فعالیت های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و قانونی تان احترام گذاشته ام. اما یک نکته در مورد شخص شما و اقدام اخیرتان هست که هضم آن برای بنده ثقیل و دیر هضم شده و آن این که:
بنده شما را نمی فهمم!
جناب آقای رحمانی!
شما بنا به اظهار خودتان در نامه مسمی به «چرا ناچار شدم مخفیانه از ایران خارج شوم» دلائل خود در چرائی این تصمیم را بوضوح تبیین فرموده اید اما از آنجا که در همان نامه نوشته اید:
«خوشحال خواهم شد تمام کسانی که نگران چگونه ماندن من هستند، مرا از نصایح و نقدهای خود بینصیب نگذارند.»
بنا بر چنین مطالبه ای آیا اجازه می فرمائید جنابعالی را در اتخاذ تصمیم تان به مهاجرت به خارج از کشور مبتلا به جو زدگی و احیاناً هیجان زدگی بدانم؟
جناب آقای رحمانی
جنابعالی در فرازی ازمرقومه «چرائی تن دادن تان به هجرت» بنقل از یک جوان هم سلول با خود در اوین فرموده اید که ایشان به شما گوشزد کرده:
«نباید به زندان می آمدی. باید به خارج می رفتی. زندان برای تو تکرار است. تو برای ما حرف ها و عمل نو داشتی. نسل من از تو چیزهای نو و جدید دیده است و در خارج مفیدتر هستی»
گوشزدی که بنا به اقرار خودتان کماکان نزدتان پژواک دارد. اما صادقانه اجازه فرمائید برخلاف آن جوان اینجانب نیز به سهم خود و برادرانه و به تلخی نکته ای را خدمت تان گوشزد کنم.
جناب آقای رحمانی
بنده و جنابعالی و ایضاً دیگر ایرانیان مقیم خارج از کشور که هر یک به سهم و توان و بضاعت و استعداد خود گوشه ای از سیاست را گرفته اند و گرفته ایم برخلاف توهم آن جوان دانشجوی کنج اوین «هیچ» نیستیم. تنها ضریب هیچ بودن مان است که ما را از یکدیگر متفاوت می کند و قطعاً بیش ترین سهم از آن هیچ ها متعلق به اینجانب است.
جناب آقای رحمانی
این چه حرف یا توهمی است که تصور می کنید حضور شما در خارج از کشور تا آن اندازه مهم و موثر است که این حق و توجیه را به شما می دهد تا جگر گوشه های صغیر و مظلوم تان را در حالی که به جفا از محبت مادر نیز محروم مانده اند، از سایه لطف و امنیت پدر نیز بی نصیب کرده و برای نجات ملت ایران و احتمالاً بشریت تن به هجرت بدهید؟
خیر جناب آقای رحمانی ـ هر اندازه بود و نبود شما در خارج از کشور غیر ضرور و علی السویه و بلکه «هیچ» است. حضورتان در کنار آن دو دلبند معصوم «همه چیز» است.
جناب رحمانی
انشاالله خداوند به جنابعالی طول عمر با عزت و سلامت عطا بفرمایند اما باور بفرمائید اگر مشیت خداوند بر این قرار بگیرد که همین لحظه جنابعالی و بنده جان را به جان آفرین تسلیم کنیم! به قطع و یقین مطمئن باشید هیچ خسرانی در نظام خلقت واقع نخواهد شد و چرخ هستی از حرکت نایستاده و جهان خود را مواجه با هیچ خلائی نخواهد دید!
جناب رحمانی
یک فعال سیاسی زمانی می تواند خروجی این چنین از کشور را برای خود و دیگران توجیه کند که حضورش در خارج از کشور تا آن درجه حائز اهمیت باشد که قاطبه مردم کشورش در آرمانی ترین فرض محتمل حریصانه و مشتاقانه سراپا گوش و ابتهاج و وجد و هیجان آماده شنیدن و رسیدن پیغام ها و لبیک گوئی به امریه های ایشان باشند.
جناب آفای رحمانی
قصد طعنه و تحقیر نیست اما چاره ای جز تن دادن به واقعیت نیست و جنابعالی و قطعاً بنده و دیگر خارج نشینان محلی از اعراب و جدی گرفته شدن تا آن حد را نداریم تا بتوانید فرزندان خود را آنچنان بی پناه و مظلوم در ایران تنها بگذارید. لااقل گوشزد هوشمندانه و مقرون به صحت هم رزم تان جناب آقای دکتر ملکی را پیش خود بازخوانی فرمائید که به صراحت فرمودند:
اپوزيسيون خارج از کشور قصه است ... اگر کسي مي خواهد واقعاً مبارزه کند بايد در ايران مبارزه کند و هزينه اش را هم بپردازد.
جناب آقای رحمانی
جنابعالی هیچ رسالتی برای انسان و جهان و جامعه بشری و ملت ایران قبل از ادای تکلیف پدری در حق فرزندان تان را بر عهده ندارید! حتی اگر به ضرس قاطع به این نتیجه رسیده اید که برخوردار از رسالت تاریخی برای نجات جامعه بشری از همه مظالم و مصائب و شدائد هستید و در فضای سیاسی انقباضی ایران به هیچ وجه امکان سیاست ورزی و ادای تکلیف سیاسی و رسالت جهانی تان مقدور نیست. پسندیده تر آن است بجای هجرت به غربت، عطای فعالیت سیاسی را به لقایش بخشیده و در گوشه ای از کشور بدون دغدغه بشریت ابتداً اهتمام خود را صرف دلبندان تان فرمائید. بنده و جنابعالی و ایضاً دیگر صاحبان ادعا قبل از نجات بشریت و برخورداری از رسالت تاریخی برای ساختن جهانی برتر، ابتداً و شرعاً و اخلاقاً موظف به آنیم خانواده و فرزندان خود را به سامان برسانیم و در کنار آن برای هم نوعان و جامعه بشری و نظام هستی ادای تکلیف کنیم.
جناب آقای رحمانی
انشاالله زبان تند بنده را می بخشید. بنده هرگز در مقام توجیه رفتار ناصواب و نسق کشانه مسئولین مربوطه با پرونده جنابعالی نیستم و از صمیم قلب آرزو می کنم کاش اصحاب داروغه در ایران کمی مشق مدارا و اغماض و انصاف می کردند اما علی رغم این و به سهم خود هرگز چنین حقی را نیز برای جنابعالی قائل نیستم که تاوان نابلدی و جفای گزمه و عسسیه در ایران را از فرزندان خود گرفته و آن دو گنجشک بی پناه و مظلوم را بلاگردان علائق و سلائق سیاسی خود فرمائید!
جناب آقای رحمانی
صاحب رسالتی که در سودای ساختن جهانی برتر نتواند خانواده خود را در اولویت به سامان برساند قول و فعل اش نمی تواند برای «امت مفروض اش» حجت باشد. گذشته از آن که شما ملی ـ مذهبی هستید و باید بهتر از دیگران با آیه 285 سوره بقره همدل باشید که «لایکلف الله نفساً الا وسعها» در غیر این صورت به اینجانب و امثال اینجانب حق بدهید تا شما را نفهمیم!
۴ نظر:
من بضاعتی وبینشی در سیاسی نویسی ندارم ولی با شناختی که ازشمادارم. اگر نخواسته بود اقای رحمانی درنامه اش نظر صاحب نظران را.... شما هرگز اقدام به نوشتن این جواب متین و متقن ومستندو مفید.وسراسر عاطفه. وازهمه مهمتر خداپسندانه نمیکردید. وامثال من محروم ومغبون و مغموم. ازشادی دشمن در رسانه رسوای دربار کثیف انگلیس..بی.بی.سی شیر مادرت حلالت باد. دریک کلمه خیلی غصه دارم از حضوراقای مهاجرانی .در رسانه ای که اربابش بیش از 300 سال است کمر بقتل فیزیکی و قتل شخصیتی نخبگان کشورمان بسته است. درپناه خدا باشید از کرانه های نیلگون کاسپین. رضا
مضافا این نکته هم خوبست روشن شود که متر و معیار برخورد قضایی با فعالان سیاسی در ایران چیست. آیا اندازه های معینی وجود دارد که فرد کارهای خودش را بر مبنای آن بسنجد و از حد معینی فراتر نرود تا سروکارش به گزمه و محبس و دوستاقخانه نیفتد. اگر همه بر این اساس جلو روند دیگر خوراکی برای رسانه های هو و جنجال پراکن خارج کشور باقی نخواهد ماند. پدران و مادران و فرزندانی هم اینچنین به فراق یکدیگر دچار نخواهند گردید.
برقرار باشید
جناب سجادی شما را چه به رسالت تقی رحمانی !! شما که نسخه میپیچی برای دیگران پدر پیرتان در ایران بیشتر به شما نیاز دارند ، مادر پیرتان را حتی در بیمارستان هم ندید !!! برگردید ایران پیش پدرتان و از همون جا مجیز گویی سران حکومت باشید !
ما همگی هیچ هستیم اما در حد توان خود حق و وظیفه گوشزد کردن داریم . ظاهرا به این موضوع توجه ندارید که مخالفت با دشمنی تفاوت بسیار دارد . توصیه شما به تقی رحمانی که همسر وی در وخیم ترین شرایط بسر برده و نامه ده تن از برندگان جوائز نوبل هم نتوانسته کاری را برای نجات وی از پیش ببرد . بطور خلاصه و به این معنا درک و فهمیده میشود که : خفه شو ! میفرمائید در ایران بماند و هزینه فعالیت خود را در همانجا بپردازد . چرا باید بعد از 33 سال انقلاب اسلامی بخاطر دهان گشودن و انتقاد و ابراز عقاید سیاسی یک چنین هزینه های گزافی پرداخت بشود ؟ ! کلیساها در خارج از کشور معمولا آخرین پناهگاه است . حال آنکه در یک مسجد پسر شیخ کروبی را مورد ضرب وشتم قرار داده و حتی تهدید به تجاوز هم میکنند ! فیزیکدان برجسته ما را به بهانه همیشگی جاسوسی ( که شاید هم به کمک لیزر این کار را انجام داده باشد !! ) به ده سال زندان محکوم میکنند . ودهها مورد دیگر که بی شک شما از همه آنها مطلع هستید و جای بسی تاسف دارد که به عنوان یک آدم متدین چشم به روی آنها بسته و سیاه نمائی و بزرگ نمائی تلقی کنید . این آیه از قرآن را که میفرماید : اگر کسی یک انسان بیگناه را بکشد به این معنا است که تمامی انسانها را کشته چه تفسیری دارد ؟ شما با این همه احساسات ضد آمریکائی در قلب این شیطان بزرگ مشغول انجام چه کار هستید ؟
ارسال یک نظر