پنج شنبه 28 اردیبهشت ماه گذشته جوانی بنام «حمیدرضا حسین خانی» ساکن کانادا که در لیست افراد حاضر در صفحه فیس بوک بنده حضور داشت ذیل یکی از پست های اینجانب در فیس بوک پیغامی گذاشتند که طی آن خبر از افشاگری علیه اینجانب می داد.
پیغامی که با پاسخ توام با استقبال اینجانب مواجه شد و ماحصل آن منجر به مراوداتی بین ایشان با اینجانب و تاکید مشارالیه بر تشریح مفصل اطلاعات شان در خصوص اینجانب طی پیغام های آتی شد. علی رغم این در فردای این مراوده مشاهده کردم آقای «حسین خانی» نه تنها مطلب جدیدی را افشا نکردند بلکه تمامی پیغام های قبلی خود را نیز پاک کرده و کلاً نام خود را از سیاهه اسامی افراد حاضر در صفحه فیس بوک اینجانب حذف کرده بودند. اما هم زمان مشاهده شد فرد دومی با نام «حمید پاشائی» بنمایندگی ایشان وارد موضوع شد و وعده افشاگری قبلی آقای «حسین خانی» را مطرح و تصریح داشتند مایل اند اسناد و اخبار موثق خود علیه بنده را در دیوار صفحه فیسبوک اینجانب منتشر کنند.
حمیدرضا حسین خانی |
حمید پاشائی |
هر چند بالشخصه معتقدم پرداختن به موضوع مرتبط با اینجانب (له یا علیه) ارزش محتوائی و مطالعاتی ندارد اما از آنجا که به افشاگران مزبور قول دادم اگر مطالب خود را کامل کنند حاضرم برای تشفی خاطر ایشان در انجام اطلاع رسانی مزبور با ایشان همکاری کرده و مطالب شان را در وبلاگ شخصی و صفحه فیس بوکم منتشر کنم لذا جهت انجام تعهدم استثنائاً جسارت کرده و وقت ارزشمند خوانندگان محترم در فیس بوک و وبلاگم را هزینه مطالعه مطلبی مرتبط با خود می کنم. انشاالله بنده را بابت اتلاف وقت تان خواهید بخشید. مضافاً آنکه بابت مطرح شدن نام جناب آقای عباس عبدی در این ادعای افشاگری پوزش می طلبم اما با توجه به شناختی که از ایشان دارم مطمئنم مکدر نخواهند شد و به دل نخواهند گرفت و به موضوع تا حد بذله برخورد خواهند کرد.
لازم به ذکر می دانم نفس انتشار این ادعای افشاگری را بعد از وظیفه اخلاقی ام بابت قول انتشار داده شده به ادعاهای افشاگران، احساس وجود حس نیت و اخلاص در ایشان بابت اظهارات شان می دانم.
صرف نظر از محتوا و صدق یا کذب ادعاهای مشارالیها، بوضوح حس نیت ایشان در احساس درستی ادعاهای شان و تلاش شان بمنظور تنویر افکار عمومی قابل درک و احترام است. لذا همین خلوص تا آن درجه کفایت می کند تا شخصاً برای انجام رسالت شان با ایشان همکاری کنم. با این امید که انشاالله بعد از این وقت ارزشمند خود را صرف امور ارزشمند نمایند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلیت افشاگری آقای مسمی به «پاشائی» و ایضاً «حسین خانی» ناظر بر اثبات نان به نرخ روز خواری و مزدوری «داریوش سجادی» است مبنی بر آنکه:
سالهای گذشته که سجادی در ایران بوده برای ورود به مطبوعات و مقاله نوشتن به (آقای) عباس عبدی پیشنهاد پول داده تا از این طریق معروف شود.
داریوش سجادی در سال 89 با فردی به نام «مرتضی واعظی» چند بار دیدار کرده و ایشان در سه نوبت و هر بار مبلغ هفتاد هزار دلار به سجادی پرداخت نموده . مبلغ دریافتی از طرف روزنامه کیهان بوده که البته سجادی از این موضوع آگاه نبوده و از ارتباط واعظی و کیهان بی اطلاع بوده اما به ایشان تضمین داده شد که به راحتی در قبال نوشتن چند مقاله می تواند وارد ایران شود. دلیل این کار هم این بود که سجادی به عنوان نویسنده ای بیطرف شناخته شده بود و گفته هایش در مورد جنبش سبز میتوانست بسیار اثر گذار باشد.
رابط دوم آقای علیرضا رفیع زاده بوده و در مجموع دلار های مزبور به این منظور پرداخت شده تا داریوش سجادی علیه جنبش سبز و تلویزیون فارسی بی بی سی مطلب بنویسد.
ملاقات آقای واعظی و رفیع زاده با سجادی و پرداخت دلار ها در سال 89 و در آمریکا صورت پذیرفته.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جناب آقای پاشائی
همانطور که وعده داده شده بود بنده تعهد خود را بجا آوردم و امیدوارم شما نیز راضی شده باشید. اما مستدعی است چنانچه بعد از این هم مطلبی علیه بنده داشتید دیگر انتشار آن را از اینجانب توقع نفرمائید و با توجه به آنکه خودتان برخوردار از صفحه فیس بوک هستید می توانید شخصاً و راساً در صفحه شخصی تان هر آنچه که در مورد بنده مایل به افشاگری هستید را انتشار دهید. بنده برای وقت خوانندگان مطالبم ارزش قائلم و بر این باورم مطالب مرتبط با شخص اینجانب (له یا علیه) ارزش مطالعه ندارد.
با تشکر ـ داریوش سجادی
متن کامل مراوده بین اینجانب و آقایان حسین خانی و پاشائی در آدرس زیر در دسترس است:
http://sokhand.blogspot.com/2010/03/blog-post_27.html
پیغام های ذیل مطلب در صفحه فیس بوک شخصی ام:
شهریار وکیلی: جالب بود. اما اینها که کامنتهای این ۲ نفر در ذیل یکی از پستهای شماست. آیا شما این واعظی و رفیع زاده را میشناسید ؟ آیا گفته این دوستان صحت دارد؟
داریوش سجادی: .فإذا خاطبكم الجاهلون قولوا سلاما
شهریار وکیلی: این جواب شما فقط توهین بود بود به این دوستان. جناب سجادی کاش زمانی که از شما انتقاد میشد و یا حتا اتهام به شما زده میشد، میتوانستید بدون عصبانیت و بدون توهین و تمسخر طرف مقابل پاسخی روشن میدادید. ولی گویا سعه صدر شما .....
مازیار: در ادامه مطلب بنده هم اضافه کردم که سجادی که از سال 88 بر علیه جنبش سبز مطلب مینویسه سال 89 پول دریافت کرده!؟ مگر اینکه نسیه حساب کرده باشه !!!
داریوش سجادی: جناب وکیلی همانطور که عرض کردم برای مطالب مرتبط با خود له یا علیه ارزشی جهت پی گیری قائل نیستم گذشته از آنکه از شما که در آمریکا زندگی می کنید بعید بنظر می رسید چنان سوالی از من می کردید! سازندگان این ماجرای هیجان انگیز احتمالاً بدلیل جوانی و کم تجربگی یک خطای فاحش مرتکب شدند یا در واقع متوجه یک نقص بزرگ در داستان شان نشده اند! البته بنده وارد این داستان و اشتباه نشده و یابش آن را به عنوان یک بازی فکری بر عهده علاقه مندان به چنین بحثی می گذارم و همانطور که در متن عرض شد تنها خود را بنا به قولی که به مشارالیها داده ام متعهد به انتشار این افشاگری دانسته و بیش از این مایل به اتلاف وقت خود و خوانندگان مطالبم در این داستان شیرین و هیجان انگیز نیستم.
مازیار: اگر اشتباه نکنم شما سال 88 ایران بودید درسته جناب سجادی؟
داریوش سجادی: آذر ماه سال 88 ایران بودم و آن مصاحبه معروف و انتقادی را درباره جنبش سبز کردم که ظاهراً همه مشکلات از آن جا شروع شد!!!
http://www.sokhan.info/Farsi/goftego2.htm
مازیار: پس مساله حل شد!
بابک لباف: با توجه به اینکه کامنت اینجانب نیز بدون نام در مطلب وبلاگ آمده میخوام بگم برای این دو نفر و کلا برای این فرهنگی که میخواهد به مخالف انگ مزدور و نان به نرخ روز خور بزند متأسفم. آقا اصلا آقای ایکس مزدور و نان به نرخ روز خور شما به جای اینکه به انگیزههای طرف توجه کنید به انگیختهها عنایت فرمائید و قوت استدلال و منطق و واقع بینی طرف رو مورد سنجش و توزین قرار دهید ولی خوب اونجا که آدم از نظر قوه استدلال و منطق کم میاورد به همین انگ و برچسب زنیها متوسل میشود.
فریدون وحدت شعار: جناب سجادی عزیز, شما را در برخورد با این قماش شارلاتان و هوچی دروغزن که در زندگی شان تنها افتخارشان این بوده که سنگی بوده اند که چینی را شکسته اند به سکوت دعوت میکنم, روشی که اقای رفسنجانی اختیار کردند ,این ها مانند باد معده اند, دلپیچکی میاندازند و بعد رها میشوند کمی فضا را بد بو میکنند اما زود محو میشوند. سکوت همیشه بهترین مشت هست در دهان این ناکسان و بی مقداران , ما که پی گیر نبودیم اما حیف این همه کلمات نبود که به ظرف زباله دانی مغز اینها روانه کردید , وقعی نگذارید واقشان خاموش میشود. از جهت خوانندگان غمتان نباشد ابرو و عزت در دست خدای متعال است و بس . اگر اینها مقداری بودند با مقعد سخن نمیگفتند و مشام مارا نمیازردند, شک دارم که مادر ایشان پدر این کودکان رها شده در وب را بشناسد . بانگ بزنید شاید کسی ایشان را به اولادی قبول کند , در اینصورت بیضه های شما را رها و به سرگرمی دیگری خواهند پرداخت .
داریوش سجادی همانطور که عرض شد داستان مزبور یک ایراد فنی بزرگ دارد که یابش آن را به عهده خوااندگان علاقه مند می گذارم و اگر نیافتند در آخر به آن اشاره خواهم کرد.
نیما: جناب سجّادی، ممنون از توضیحات شما، واقعا لازم نبود به حرفهای دو جوان که میخواهند از طریق تخریب شما به جایی برساند جوابی بدهید، از نظر بعضی هموطنان هرکس همفکر ایشان نباشد مزدور جمهوری اسلامی است و در دموکراسی که قرار است این دوستان به ارمغان بیاورند هم همه "همفکران" ایشان آزاد به اظهار نظر هستند، به هر روی حقیقتا بهترین پاسخ به این عزیزان همین انتشار حرفهایشان بود، ولی سالی که برای من پیش آمد این است که مگر شما برای سفر به ایران مشکلی دارید که بخواهید با نوشتن مقاله بر ضد بیبیسی فارسی و جنبش سبز اجازه سفر به ایران بگیرید؟
مازیار: پس ربطی به حضورتان در ایران در سال 88 ندارد؟ چرا که ادعا شده شما در سال 89 با واعظی ملاقت کرده اید و در ازای مقالاتان مشکلات ورود شما حل خواهد شد. در حالی که قاعدتا قبلا مشکلی نبوده و شما در سال 88 و 89 مطلبی بر علیه نظام ننوشتید که نگرانی برای ورود درست شده باشد.
بابک لباف: فقط آقای سجّادی بنده یک سوال دارم ۷۰۰۰۰ دلار پول نقد را آیا میتوان همین طوری وارد آمریکا کرد اینجا در کانادا که محدودیت دارد در آمریکا چه چطوری است؟
داریوش سجادی: جناب لباف کم کم دارید به مشکل فنی نزدیک می شوید!!!!
بابک لباف: والا آقای سجّادی بنده تنها کشور خارجی که رفتم کانادا بوده اینجا یک نفر حداکثر فکر کنم ۱۰۰۰۰ تا میتونه وارد کنه آمریکا رو نمیدونم. البته اینجا در این لینک میگه بیشتر از ۱۰۰۰۰ دلار رو باید اعلام کرد و براش دلیل هم آورد
http://answers.yahoo.com/question/index?qid=20071207005319AAObTT3
البته اگر منبع پول از ایران باشه فکر کنم اساسا مخالف قوانین تحریمی آمریکا علیه ایران هست.
حمید صراف پور: این جوانان را جریانات وابسته ای مثل فرقه رجوی معمولا فریب می دهند و به بازار می فرستند. رجوی از ناآگاهی سیاسی این افراد استفاده می کند و آنان را بکار می گیرد و به مرور جذب تشکل مافیایی خود می کند. من نمونه هایی از این قبیل دیده ام.
فیروز: سلام به کلیه ی دوستان : بنده به اطلاع همه میرسانم که داریوش سجادی هیچگونه وابستگی به هیچ جایی نداشته وندارند بیش از 25 سال است ایشان را میشناسم والبته به مواردی از دیدگاههای ایشان انتقاد دارم وایشان دیدگاههای خاص خودشان را دارند در مورد نان به نرخ روز خوری هم ایشان و خانواده شان خیلی پیش از انقلاب غنی تر از این بوده اند که بتوان اتهامی را متوجه ایشان کرد .
داریوش سجادی: فیروز جان شما بزرگوارید اما این دو جوان هم حسن نیت دارند تنها راه را گم کرده اند.
فیروز: من باب وظیفه عرض کردم وگرنه دیدگاه های من و شما بر سر جای خودشان هستند . یادش به خیر چقدر تو سروکله ی همدیگه میزدیم .در ضمن اینها اگر دوستان وخانواده ی شما را بشناسند اصلا از این حدفها نمیزنند . داریوش و نان به نرخ روز خوری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به خانواده ی محترم سلام برسانید .
حمید پاشائی : خوشمان آمد همه رفتند سرکار . داریوش جان خیلی مطلبو جدی گرفتی . حتما کلی هم نشستی در موردش فکر کردی . توی نون به نرخ روز خوریت شک ندارم اما کلا خیلی خوش گذشت توی این چند روز . آدمای خنده داری هستید.
بابک لباف: آقا جای شما هم خالی بود به ما هم خیلی خوش گذشت. از این افشاگریها بیشتر انجام بده ما هم سعی میکنیم شما را بیشتر جدی بگیریم.
مازیار: آقا ما حسابی سرکار بودیم! قضیه شده بود داستان اون احمق که یک سنگ انداخت توی چاه چهل تا عاقل هم نتونستند درش بیارن !!!
فقط یک نکته چند نفری هم ابتدای این صفحه ازشما و هم همان صفحه قبل از دوستتان حسین خانی حسابی حمایت کردند امیدوارم که جواب قانع کننده ای داشته باشند.
داریوش سجادی: با تشکر از جناب پاشائی شوخی یا جدی بنده قولی به شما دادم و به آن عمل کردم قولی هم به دوست تان آقای حسین خانی دادم مبنی بر آنکه علی رغم میلم برای ایشان بدلیل ایراد اتهام جعلی به اینجانب تشکیل پرونده می دهم تا در ابتدای جوانی متنبه شوند و وقتارزشمند شان را صرف امور شایسته نمایند و به این قول نیز عمل کردم البته با شما چون هویت و شخصیت حقیقی تان قابل تائید نیست بی طرف می مانم به هر حال اسباب مسرت اینجانب را نیز فراهم کردید و متاسفانه بنده را سر کار نگذاشتید و همانطور که در کامنت نخست عرض کردم فإذا خاطبكم الجاهلون قولوا سلاما اما متاسفانه و ظاهراً جناب وکیلی که علی القاعده از هم فکران شما هستند را سر کار گذاشتید و پسندیده است از ایشان عذر خواهی کنید ـ موفق باشید.
علی مبصر: جناب سجادی متوجه شدید که این آقای پاشائی در واقع آرزو و تخیل خودشان مبنی بر مزدوری شما را در قالب یک داستان ساخته و پرداخته کرده بودند این به معنای آن است که مخالفان تان تا چه حد برای مخالفت با شما مستاصلند و حال ببینید اگر نقطه ضعفی واقعی از شما داشتند چه جنجال ها و بی اخلاقی هائی می کردند. زنده باشید و موفق و در پناه خدا.
دانیال کریمی: اینجاست که باید جناب پاشایی!!!!!(حسین خانی)، کامنت آقای فریدون را هر شب قبل خواب سه بار مطالعه بفرمایند: جناب سجادی عزیز, شما را در برخورد با این قماش شارلاتان و هوچی دروغزن که در زندگی شان تنها افتخارشان این بوده که سنگی بوده اند که چینی را شکسته اند به سکوت دعوت میکنم, روشی که اقای رفسنجانی اختیار کردند ,این ها مانند باد معده اند, دلپیچکی میاندازند و بعد رها میشوند کمی فضا را بد بو میکنند اما زود محو میشوند. سکوت همیشه بهترین مشت هست در دهان این ناکسان و بی مقداران , ما که پی گیر نبودیم اما حیف این همه کلمات نبود که به ظرف زباله دانی مغز اینها روانه کردید , وقعی نگذارید واقشان خاموش میشود. از جهت خوانندگان غمتان نباشد ابرو و عزت در دست خدای متعال است و بس . اگر اینها مقداری بودند با مقعد سخن نمیگفتند و مشام مارا نمیازردند, شک دارم که مادر ایشان پدر این کودکان رها شده در وب را بشناسد . بانگ بزنید شاید کسی ایشان را به اولادی قبول کند , در اینصورت بیضه های شما را رها و به سرگرمی دیگری خواهند پرداخت .
احسان راد: من متوجه کامنت آقای پاشایی نشدم....منظورشون این بود که مثلا ایشون زحمت کشیده و ما رو سر کار گذاشتن؟.....یعنی اینکه خودشون قبول میفرمایند همه اون تهمت ها بی پایه بوده و قصد اصلی شون سر کار گذاشتن مردم بوده؟....یا اینکه بر ادعاشون هنوز مصر هستند و منظور از سر کاری یه چیز دیگه است؟؟ البته من تعجبی نمیکنم....الان چندین و چند سال هست که رهبران اپوزیسیون بخشی از مردم ساده اندیش ما رو سر کار گذاشتن....این دوستان هم که افتخار به نوچگی امثال نوریزاده میکنند...باید هم حظی از این شاگردی ببرن....برای آموزش دیدن سر کار گذاری....چه فردی بهتر از جناب نوریزاده...!
شهریار وکیلی : جناب سجادی من حرف این دوستان رو نه تأیید کردم نه تکذیب کردم فقط گفتم کامنتهای جالبی نوشتن.بعدش از شما سوال کردم که واعظی و اون یک نفر دیگه رو میشناسید شما ؟ بعدش شما پاسخی دادید که من گفتم توهین بود و از شما انتقاد کردم که جنبه نقد رو ندارید و زود عصبانی میشید و سعی میکنید با تمسخر طرف مقابل پاسخ بدید.حالا که خود این ۲ نفر گفتن که مزاح کردند با شما شما چرا دوباره به من گیر میدید ؟ من اصلا در مورد درست بودن یا نادرست بودن صحبتهای اینها حرفی زدم ؟ خدا به شما صبر عنایت کنه و سعه صدر که سخت محتاجید.
داریوش سجادی: جناب وکیلی البته ظاهراً پرسش دوم تان را فراموش کرده اید؟ ( آیا گفته این دوستان صحت دارد؟) بنده نیز در واکنش به این پرسش تان آن آیه قران را نوشتم که ظاهراً برای شما محتوای آن آیه ، توهین و عصبانیت را افاده معنا می کرد! پاسخی که بعد از آنکه آقای پاشائی متوجه نگرفتن یخ افشاگری شان شد با فرض احمق بودن مخاطب ناگهان از درب شوخی وارد شد و مدعی شد شوخی کردم!!! به هر حال اکنون متوجه شدید چرا آن پاسخ را با علم به داستان سرائی آقایان نوشتم؟ هر چند دوستان در جائی بند را به آب دادند و لااقل بنده را متوجه کردند که ماجرا از یکی اصحاب یک رسانه وخصومت اش با اینجانب آب می خورد داستانی که پیش از این دو جوان توسط ایشان ساخته شده بود و توسط یکی از دوستان مشترک به گوش بنده رسیده بود. امیدوارم از این به بعد از این تجربه بیآموزید تا شتابزده تحت تاثیر قرار نگیرید و توقع نداشته باشید افراد وقتی در معرض اتهام قرار می گیرند ناشیانه در زمین «««افشاگران»»» بازی کنند و در مقام تائید یا تکذیب داستان سرائی های تازه به دوران رسیده ای برآیند.
شهریار وکیلی: در اینکه ایشون هدفش شوخی نبوده شکی وجود نداره.حالا شاید به نتیجه رسیده که قدرت اثبات رو نداره ، خواسته که قافیه رو به حساب خودش نبازه. ولی وقتی اسم ۲ نفر رو میارن خوب یا شما اون ۲ فرد رو میشناسید یا نمیشناسید.من هم سوالام از شما همین بود. ولی جالب بود برام که نوشتید: " همفکر" این ۲ نفر (پاشأی و حسین خانی) هستم.مشکل شما اینجاست که احساس میکنید اگر کسی با برخی از افکار شما مخالف هست و یا به بعضی از نوشتههای شما ایراد میگیره پس همیشه و در همهٔ موارد مخالف هست و همفکر با هر کسی که از شما خوشش نمیاد.
داریوش سجادی: اگر مشکل شما این است باید به اطلاع تان برسانم بنده برخلاف تصور شما از اخلاقی برخوردارم که به راحتی (تاکید می کنم ـ به راحتی) اشتباه خود را پیذرفته و از طرف مقابلم پوزش می طلبم و با توجه به اینکه فرموده اید بنده در شناخت جنابعالی اشتباه کرده ام که تصور کرده ام «اگر کسی با برخی از افکار شما مخالف است پس همیشه و در همه موارد مخالف شما هست» بنا بر این تمام قد از جنابعالی عذرخواهی می کنم انشاالله می بخشید.
شهریار وکیلی: خواهش میکنم.شرمنده میکنید. در هر حال زندگی در نیویورک خرجش خیلی بیشتر از آریزونا هست اگر از اون ۲۱۰،۰۰۰ تا چیزی مونده عنایت کنید.
داریوش سجادی: همه اش مال شما!!! برای وصول اطلاعات تکمیلی را از آقای پاشائی کسب فرمائید. نوش جان تان.
لازم به ذکر می دانم نفس انتشار این ادعای افشاگری را بعد از وظیفه اخلاقی ام بابت قول انتشار داده شده به ادعاهای افشاگران، احساس وجود حس نیت و اخلاص در ایشان بابت اظهارات شان می دانم.
صرف نظر از محتوا و صدق یا کذب ادعاهای مشارالیها، بوضوح حس نیت ایشان در احساس درستی ادعاهای شان و تلاش شان بمنظور تنویر افکار عمومی قابل درک و احترام است. لذا همین خلوص تا آن درجه کفایت می کند تا شخصاً برای انجام رسالت شان با ایشان همکاری کنم. با این امید که انشاالله بعد از این وقت ارزشمند خود را صرف امور ارزشمند نمایند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلیت افشاگری آقای مسمی به «پاشائی» و ایضاً «حسین خانی» ناظر بر اثبات نان به نرخ روز خواری و مزدوری «داریوش سجادی» است مبنی بر آنکه:
سالهای گذشته که سجادی در ایران بوده برای ورود به مطبوعات و مقاله نوشتن به (آقای) عباس عبدی پیشنهاد پول داده تا از این طریق معروف شود.
داریوش سجادی در سال 89 با فردی به نام «مرتضی واعظی» چند بار دیدار کرده و ایشان در سه نوبت و هر بار مبلغ هفتاد هزار دلار به سجادی پرداخت نموده . مبلغ دریافتی از طرف روزنامه کیهان بوده که البته سجادی از این موضوع آگاه نبوده و از ارتباط واعظی و کیهان بی اطلاع بوده اما به ایشان تضمین داده شد که به راحتی در قبال نوشتن چند مقاله می تواند وارد ایران شود. دلیل این کار هم این بود که سجادی به عنوان نویسنده ای بیطرف شناخته شده بود و گفته هایش در مورد جنبش سبز میتوانست بسیار اثر گذار باشد.
رابط دوم آقای علیرضا رفیع زاده بوده و در مجموع دلار های مزبور به این منظور پرداخت شده تا داریوش سجادی علیه جنبش سبز و تلویزیون فارسی بی بی سی مطلب بنویسد.
ملاقات آقای واعظی و رفیع زاده با سجادی و پرداخت دلار ها در سال 89 و در آمریکا صورت پذیرفته.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جناب آقای پاشائی
همانطور که وعده داده شده بود بنده تعهد خود را بجا آوردم و امیدوارم شما نیز راضی شده باشید. اما مستدعی است چنانچه بعد از این هم مطلبی علیه بنده داشتید دیگر انتشار آن را از اینجانب توقع نفرمائید و با توجه به آنکه خودتان برخوردار از صفحه فیس بوک هستید می توانید شخصاً و راساً در صفحه شخصی تان هر آنچه که در مورد بنده مایل به افشاگری هستید را انتشار دهید. بنده برای وقت خوانندگان مطالبم ارزش قائلم و بر این باورم مطالب مرتبط با شخص اینجانب (له یا علیه) ارزش مطالعه ندارد.
با تشکر ـ داریوش سجادی
متن کامل مراوده بین اینجانب و آقایان حسین خانی و پاشائی در آدرس زیر در دسترس است:
http://sokhand.blogspot.com/2010/03/blog-post_27.html
پیغام های ذیل مطلب در صفحه فیس بوک شخصی ام:
شهریار وکیلی: جالب بود. اما اینها که کامنتهای این ۲ نفر در ذیل یکی از پستهای شماست. آیا شما این واعظی و رفیع زاده را میشناسید ؟ آیا گفته این دوستان صحت دارد؟
داریوش سجادی: .فإذا خاطبكم الجاهلون قولوا سلاما
شهریار وکیلی: این جواب شما فقط توهین بود بود به این دوستان. جناب سجادی کاش زمانی که از شما انتقاد میشد و یا حتا اتهام به شما زده میشد، میتوانستید بدون عصبانیت و بدون توهین و تمسخر طرف مقابل پاسخی روشن میدادید. ولی گویا سعه صدر شما .....
مازیار: در ادامه مطلب بنده هم اضافه کردم که سجادی که از سال 88 بر علیه جنبش سبز مطلب مینویسه سال 89 پول دریافت کرده!؟ مگر اینکه نسیه حساب کرده باشه !!!
داریوش سجادی: جناب وکیلی همانطور که عرض کردم برای مطالب مرتبط با خود له یا علیه ارزشی جهت پی گیری قائل نیستم گذشته از آنکه از شما که در آمریکا زندگی می کنید بعید بنظر می رسید چنان سوالی از من می کردید! سازندگان این ماجرای هیجان انگیز احتمالاً بدلیل جوانی و کم تجربگی یک خطای فاحش مرتکب شدند یا در واقع متوجه یک نقص بزرگ در داستان شان نشده اند! البته بنده وارد این داستان و اشتباه نشده و یابش آن را به عنوان یک بازی فکری بر عهده علاقه مندان به چنین بحثی می گذارم و همانطور که در متن عرض شد تنها خود را بنا به قولی که به مشارالیها داده ام متعهد به انتشار این افشاگری دانسته و بیش از این مایل به اتلاف وقت خود و خوانندگان مطالبم در این داستان شیرین و هیجان انگیز نیستم.
مازیار: اگر اشتباه نکنم شما سال 88 ایران بودید درسته جناب سجادی؟
داریوش سجادی: آذر ماه سال 88 ایران بودم و آن مصاحبه معروف و انتقادی را درباره جنبش سبز کردم که ظاهراً همه مشکلات از آن جا شروع شد!!!
http://www.sokhan.info/Farsi/goftego2.htm
مازیار: پس مساله حل شد!
بابک لباف: با توجه به اینکه کامنت اینجانب نیز بدون نام در مطلب وبلاگ آمده میخوام بگم برای این دو نفر و کلا برای این فرهنگی که میخواهد به مخالف انگ مزدور و نان به نرخ روز خور بزند متأسفم. آقا اصلا آقای ایکس مزدور و نان به نرخ روز خور شما به جای اینکه به انگیزههای طرف توجه کنید به انگیختهها عنایت فرمائید و قوت استدلال و منطق و واقع بینی طرف رو مورد سنجش و توزین قرار دهید ولی خوب اونجا که آدم از نظر قوه استدلال و منطق کم میاورد به همین انگ و برچسب زنیها متوسل میشود.
فریدون وحدت شعار: جناب سجادی عزیز, شما را در برخورد با این قماش شارلاتان و هوچی دروغزن که در زندگی شان تنها افتخارشان این بوده که سنگی بوده اند که چینی را شکسته اند به سکوت دعوت میکنم, روشی که اقای رفسنجانی اختیار کردند ,این ها مانند باد معده اند, دلپیچکی میاندازند و بعد رها میشوند کمی فضا را بد بو میکنند اما زود محو میشوند. سکوت همیشه بهترین مشت هست در دهان این ناکسان و بی مقداران , ما که پی گیر نبودیم اما حیف این همه کلمات نبود که به ظرف زباله دانی مغز اینها روانه کردید , وقعی نگذارید واقشان خاموش میشود. از جهت خوانندگان غمتان نباشد ابرو و عزت در دست خدای متعال است و بس . اگر اینها مقداری بودند با مقعد سخن نمیگفتند و مشام مارا نمیازردند, شک دارم که مادر ایشان پدر این کودکان رها شده در وب را بشناسد . بانگ بزنید شاید کسی ایشان را به اولادی قبول کند , در اینصورت بیضه های شما را رها و به سرگرمی دیگری خواهند پرداخت .
داریوش سجادی همانطور که عرض شد داستان مزبور یک ایراد فنی بزرگ دارد که یابش آن را به عهده خوااندگان علاقه مند می گذارم و اگر نیافتند در آخر به آن اشاره خواهم کرد.
نیما: جناب سجّادی، ممنون از توضیحات شما، واقعا لازم نبود به حرفهای دو جوان که میخواهند از طریق تخریب شما به جایی برساند جوابی بدهید، از نظر بعضی هموطنان هرکس همفکر ایشان نباشد مزدور جمهوری اسلامی است و در دموکراسی که قرار است این دوستان به ارمغان بیاورند هم همه "همفکران" ایشان آزاد به اظهار نظر هستند، به هر روی حقیقتا بهترین پاسخ به این عزیزان همین انتشار حرفهایشان بود، ولی سالی که برای من پیش آمد این است که مگر شما برای سفر به ایران مشکلی دارید که بخواهید با نوشتن مقاله بر ضد بیبیسی فارسی و جنبش سبز اجازه سفر به ایران بگیرید؟
مازیار: پس ربطی به حضورتان در ایران در سال 88 ندارد؟ چرا که ادعا شده شما در سال 89 با واعظی ملاقت کرده اید و در ازای مقالاتان مشکلات ورود شما حل خواهد شد. در حالی که قاعدتا قبلا مشکلی نبوده و شما در سال 88 و 89 مطلبی بر علیه نظام ننوشتید که نگرانی برای ورود درست شده باشد.
بابک لباف: فقط آقای سجّادی بنده یک سوال دارم ۷۰۰۰۰ دلار پول نقد را آیا میتوان همین طوری وارد آمریکا کرد اینجا در کانادا که محدودیت دارد در آمریکا چه چطوری است؟
داریوش سجادی: جناب لباف کم کم دارید به مشکل فنی نزدیک می شوید!!!!
بابک لباف: والا آقای سجّادی بنده تنها کشور خارجی که رفتم کانادا بوده اینجا یک نفر حداکثر فکر کنم ۱۰۰۰۰ تا میتونه وارد کنه آمریکا رو نمیدونم. البته اینجا در این لینک میگه بیشتر از ۱۰۰۰۰ دلار رو باید اعلام کرد و براش دلیل هم آورد
http://answers.yahoo.com/question/index?qid=20071207005319AAObTT3
البته اگر منبع پول از ایران باشه فکر کنم اساسا مخالف قوانین تحریمی آمریکا علیه ایران هست.
حمید صراف پور: این جوانان را جریانات وابسته ای مثل فرقه رجوی معمولا فریب می دهند و به بازار می فرستند. رجوی از ناآگاهی سیاسی این افراد استفاده می کند و آنان را بکار می گیرد و به مرور جذب تشکل مافیایی خود می کند. من نمونه هایی از این قبیل دیده ام.
فیروز: سلام به کلیه ی دوستان : بنده به اطلاع همه میرسانم که داریوش سجادی هیچگونه وابستگی به هیچ جایی نداشته وندارند بیش از 25 سال است ایشان را میشناسم والبته به مواردی از دیدگاههای ایشان انتقاد دارم وایشان دیدگاههای خاص خودشان را دارند در مورد نان به نرخ روز خوری هم ایشان و خانواده شان خیلی پیش از انقلاب غنی تر از این بوده اند که بتوان اتهامی را متوجه ایشان کرد .
داریوش سجادی: فیروز جان شما بزرگوارید اما این دو جوان هم حسن نیت دارند تنها راه را گم کرده اند.
فیروز: من باب وظیفه عرض کردم وگرنه دیدگاه های من و شما بر سر جای خودشان هستند . یادش به خیر چقدر تو سروکله ی همدیگه میزدیم .در ضمن اینها اگر دوستان وخانواده ی شما را بشناسند اصلا از این حدفها نمیزنند . داریوش و نان به نرخ روز خوری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به خانواده ی محترم سلام برسانید .
حمید پاشائی : خوشمان آمد همه رفتند سرکار . داریوش جان خیلی مطلبو جدی گرفتی . حتما کلی هم نشستی در موردش فکر کردی . توی نون به نرخ روز خوریت شک ندارم اما کلا خیلی خوش گذشت توی این چند روز . آدمای خنده داری هستید.
بابک لباف: آقا جای شما هم خالی بود به ما هم خیلی خوش گذشت. از این افشاگریها بیشتر انجام بده ما هم سعی میکنیم شما را بیشتر جدی بگیریم.
مازیار: آقا ما حسابی سرکار بودیم! قضیه شده بود داستان اون احمق که یک سنگ انداخت توی چاه چهل تا عاقل هم نتونستند درش بیارن !!!
فقط یک نکته چند نفری هم ابتدای این صفحه ازشما و هم همان صفحه قبل از دوستتان حسین خانی حسابی حمایت کردند امیدوارم که جواب قانع کننده ای داشته باشند.
داریوش سجادی: با تشکر از جناب پاشائی شوخی یا جدی بنده قولی به شما دادم و به آن عمل کردم قولی هم به دوست تان آقای حسین خانی دادم مبنی بر آنکه علی رغم میلم برای ایشان بدلیل ایراد اتهام جعلی به اینجانب تشکیل پرونده می دهم تا در ابتدای جوانی متنبه شوند و وقتارزشمند شان را صرف امور شایسته نمایند و به این قول نیز عمل کردم البته با شما چون هویت و شخصیت حقیقی تان قابل تائید نیست بی طرف می مانم به هر حال اسباب مسرت اینجانب را نیز فراهم کردید و متاسفانه بنده را سر کار نگذاشتید و همانطور که در کامنت نخست عرض کردم فإذا خاطبكم الجاهلون قولوا سلاما اما متاسفانه و ظاهراً جناب وکیلی که علی القاعده از هم فکران شما هستند را سر کار گذاشتید و پسندیده است از ایشان عذر خواهی کنید ـ موفق باشید.
علی مبصر: جناب سجادی متوجه شدید که این آقای پاشائی در واقع آرزو و تخیل خودشان مبنی بر مزدوری شما را در قالب یک داستان ساخته و پرداخته کرده بودند این به معنای آن است که مخالفان تان تا چه حد برای مخالفت با شما مستاصلند و حال ببینید اگر نقطه ضعفی واقعی از شما داشتند چه جنجال ها و بی اخلاقی هائی می کردند. زنده باشید و موفق و در پناه خدا.
دانیال کریمی: اینجاست که باید جناب پاشایی!!!!!(حسین خانی)، کامنت آقای فریدون را هر شب قبل خواب سه بار مطالعه بفرمایند: جناب سجادی عزیز, شما را در برخورد با این قماش شارلاتان و هوچی دروغزن که در زندگی شان تنها افتخارشان این بوده که سنگی بوده اند که چینی را شکسته اند به سکوت دعوت میکنم, روشی که اقای رفسنجانی اختیار کردند ,این ها مانند باد معده اند, دلپیچکی میاندازند و بعد رها میشوند کمی فضا را بد بو میکنند اما زود محو میشوند. سکوت همیشه بهترین مشت هست در دهان این ناکسان و بی مقداران , ما که پی گیر نبودیم اما حیف این همه کلمات نبود که به ظرف زباله دانی مغز اینها روانه کردید , وقعی نگذارید واقشان خاموش میشود. از جهت خوانندگان غمتان نباشد ابرو و عزت در دست خدای متعال است و بس . اگر اینها مقداری بودند با مقعد سخن نمیگفتند و مشام مارا نمیازردند, شک دارم که مادر ایشان پدر این کودکان رها شده در وب را بشناسد . بانگ بزنید شاید کسی ایشان را به اولادی قبول کند , در اینصورت بیضه های شما را رها و به سرگرمی دیگری خواهند پرداخت .
احسان راد: من متوجه کامنت آقای پاشایی نشدم....منظورشون این بود که مثلا ایشون زحمت کشیده و ما رو سر کار گذاشتن؟.....یعنی اینکه خودشون قبول میفرمایند همه اون تهمت ها بی پایه بوده و قصد اصلی شون سر کار گذاشتن مردم بوده؟....یا اینکه بر ادعاشون هنوز مصر هستند و منظور از سر کاری یه چیز دیگه است؟؟ البته من تعجبی نمیکنم....الان چندین و چند سال هست که رهبران اپوزیسیون بخشی از مردم ساده اندیش ما رو سر کار گذاشتن....این دوستان هم که افتخار به نوچگی امثال نوریزاده میکنند...باید هم حظی از این شاگردی ببرن....برای آموزش دیدن سر کار گذاری....چه فردی بهتر از جناب نوریزاده...!
شهریار وکیلی : جناب سجادی من حرف این دوستان رو نه تأیید کردم نه تکذیب کردم فقط گفتم کامنتهای جالبی نوشتن.بعدش از شما سوال کردم که واعظی و اون یک نفر دیگه رو میشناسید شما ؟ بعدش شما پاسخی دادید که من گفتم توهین بود و از شما انتقاد کردم که جنبه نقد رو ندارید و زود عصبانی میشید و سعی میکنید با تمسخر طرف مقابل پاسخ بدید.حالا که خود این ۲ نفر گفتن که مزاح کردند با شما شما چرا دوباره به من گیر میدید ؟ من اصلا در مورد درست بودن یا نادرست بودن صحبتهای اینها حرفی زدم ؟ خدا به شما صبر عنایت کنه و سعه صدر که سخت محتاجید.
داریوش سجادی: جناب وکیلی البته ظاهراً پرسش دوم تان را فراموش کرده اید؟ ( آیا گفته این دوستان صحت دارد؟) بنده نیز در واکنش به این پرسش تان آن آیه قران را نوشتم که ظاهراً برای شما محتوای آن آیه ، توهین و عصبانیت را افاده معنا می کرد! پاسخی که بعد از آنکه آقای پاشائی متوجه نگرفتن یخ افشاگری شان شد با فرض احمق بودن مخاطب ناگهان از درب شوخی وارد شد و مدعی شد شوخی کردم!!! به هر حال اکنون متوجه شدید چرا آن پاسخ را با علم به داستان سرائی آقایان نوشتم؟ هر چند دوستان در جائی بند را به آب دادند و لااقل بنده را متوجه کردند که ماجرا از یکی اصحاب یک رسانه وخصومت اش با اینجانب آب می خورد داستانی که پیش از این دو جوان توسط ایشان ساخته شده بود و توسط یکی از دوستان مشترک به گوش بنده رسیده بود. امیدوارم از این به بعد از این تجربه بیآموزید تا شتابزده تحت تاثیر قرار نگیرید و توقع نداشته باشید افراد وقتی در معرض اتهام قرار می گیرند ناشیانه در زمین «««افشاگران»»» بازی کنند و در مقام تائید یا تکذیب داستان سرائی های تازه به دوران رسیده ای برآیند.
شهریار وکیلی: در اینکه ایشون هدفش شوخی نبوده شکی وجود نداره.حالا شاید به نتیجه رسیده که قدرت اثبات رو نداره ، خواسته که قافیه رو به حساب خودش نبازه. ولی وقتی اسم ۲ نفر رو میارن خوب یا شما اون ۲ فرد رو میشناسید یا نمیشناسید.من هم سوالام از شما همین بود. ولی جالب بود برام که نوشتید: " همفکر" این ۲ نفر (پاشأی و حسین خانی) هستم.مشکل شما اینجاست که احساس میکنید اگر کسی با برخی از افکار شما مخالف هست و یا به بعضی از نوشتههای شما ایراد میگیره پس همیشه و در همهٔ موارد مخالف هست و همفکر با هر کسی که از شما خوشش نمیاد.
داریوش سجادی: اگر مشکل شما این است باید به اطلاع تان برسانم بنده برخلاف تصور شما از اخلاقی برخوردارم که به راحتی (تاکید می کنم ـ به راحتی) اشتباه خود را پیذرفته و از طرف مقابلم پوزش می طلبم و با توجه به اینکه فرموده اید بنده در شناخت جنابعالی اشتباه کرده ام که تصور کرده ام «اگر کسی با برخی از افکار شما مخالف است پس همیشه و در همه موارد مخالف شما هست» بنا بر این تمام قد از جنابعالی عذرخواهی می کنم انشاالله می بخشید.
شهریار وکیلی: خواهش میکنم.شرمنده میکنید. در هر حال زندگی در نیویورک خرجش خیلی بیشتر از آریزونا هست اگر از اون ۲۱۰،۰۰۰ تا چیزی مونده عنایت کنید.
داریوش سجادی: همه اش مال شما!!! برای وصول اطلاعات تکمیلی را از آقای پاشائی کسب فرمائید. نوش جان تان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر