۱۳۹۲ شهریور ۱۱, دوشنبه

پیرفلجی سیاسی هاشمی!


شواهد و قرائن و اظهارات «اکبر هاشمی رفسنجانی» طی یک هفته اخیر می تواند نشان دهنده ابتلای ذهنی به نوعی پیرفلجی (Parkinson) سیاسی در سنین کهولت یکی از قدرتمندترین و اثرگذارترین چهره های سیاسی تاریخ معاصر ایران با توان خمش و انعطاف و «فلکسی بیلیتی» بالا (High Flexibility) باشد که تدریجاً و به حکم تقدیر به نقطه پایان خود می رسد.

موافق یا مخالف هاشمی بودن نمی تواند نافی عمق نفوذ این پیرماهی مجرب در تحولات سیاسی 50 سال اخیر ایران باشد هم چنان که واقعیت سنی نیز نمی تواند نافی فاصله گرفتن هاشمی از دوران چالاکی ذهنی و تیزهوشی و سرعت انتقال بالای ایشان از سالهای شادابی شباب باشد.
روایت اظهارات منتسب به هاشمی طی چند روز گذشته مبنی بر «عاملیت دولت بشار اسد در بمباران شیمیائی جنوب دمشق» هر چند بلافاصله از جانب دفتر کاری ایشان تکذیب شد و فردای آن نیز هاشمی در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام، سوریه را «دژ مستحکم مبارزه با رژیم صهیونیستی» توصیف کرد. اما شواهد موید آن است این بازی «تائید و تکذیب» بازگشت به سنت مالوف هاشمی رفسنجانی دارد که به اقتضای اتمسفر سیاسی و نبض گیری از فضای جامعه اظهاراتی کشدار و تاویل پذیر را مطرح می کند و بموقع نیز همان اظهارات را انکار می کند. کمااینکه 24 ساعت بعد از تکذیبیه فوق بار دیگر بنقل از خبرگزاری ایلنا این خبر مخابره شد که اکبر هاشمی رفسنجانی در خلال سفر به استان مازندران در جمع مردم سواد کوه اظهار داشته:
«مردم سوریه در این دو سال آسیب‌های فراوانی دیده‌اند. زندان‌ها مالامال از مردم است و دیگر ورزشگاه‌ها را بدل به زندان کرده‌اند، بیش از صد هزار نفر کشته و میلیون‌ها آواره وضعیت اسفبار سوریه را بیش از پیش نمایان می‌کند ... مردم از طرف حکومت خودشان مورد حمله شیمیایی واقع شده‌اند و حالا هم باید منتظر حمله خارجی‌ها باشند.»
تصویر خبر سخنان هاشمی در ایلنا



هر چند خبرگزاری ایلنا در فاصله کوتاهی این بخش از اظهارات هاشمی را در اصلاحیه دوم خبر فوق حذف و متن مخنث زیر را جایگزین آن کرد:
«مردم سوریه از یک طرف مورد حمله شیمیایی واقع شده‌اند و حالا هم باید منتظر حمله خارجی‌ها باشند»
پیش از این نیز و به کرات هاشمی چنین سنت و سلوکی را از خود بروز داده.
اظهارات اخیر «عطاالله حکیمی» نماینده مجلس ایران در نطق پیش از دستور وی در پارلمان شاهدی دیگر از بندبازی های مردی است که زمانی در سپهر سیاسی ایران بندساز بود!
عطاالله حکیمی در نطق خود خبر از جلسه ای مشترک بین هاشمی با برخی از نمایندگان مجلس می داد که آقای هاشمی در آن جلسه صراحتاً اظهار داشتند: «شورای نگهبان مبدل به ماشین امضای رهبری شده» که اگر تاریخ این نشست به بعد از ماجرای رد صلاحیت هاشمی توسط شورای نگهبان بازگردد در آن صورت این امر می تواند غیض هاشمی از رد صلاحیت خود با تلقی امتثال امر شورای نگهبان از رهبری را افاده معنا کند!
علی ایحال دفتر هاشمی رفسنجانی این بار نیز وارد عمل شد و سخنان مطرح شده و منتسب به هاشمی را از اساس تکیب کرد. هر چند «حکیمی» نیز بلافاصله با انتشار نامه ای سرگشاده اظهار داشت:
«اگر جناب آیت ا... هاشمی رفسنجانی اصرار بر تکذیب اظهارات مذکور خود را دارند، ضمن اینکه شاهدین موضوع و حاضرین جلسه هنوز در قید حیات هستند، در صورت نیاز، توضیحات تکمیلی در این خصوص را در صحن علنی مجلس ارائه خواهم نمود ... اینجانب به خداوند قادر متعال پناه برده و از آقای هاشمی نیز مشتاقانه دعوت می‌نمایم برای پاسخگویی به اتهامات وارده به شورای محترم نگهبان و مقام معظم رهبری (مدظله العالی)، در صحن علنی مجلس شورای اسلامی حضور پیدا نموده و در پیشگاه خداوند متعال و در مقابل نمایندگان ملت، از سخنان خود عذرخواهی نمایند و یا به قرآن کریم قسم یاد نماید که اظهارات اینجانب کذب محض بوده است!»
نمونه ای دیگر اظهارات 24 سال پیش مهندس بازرگان در مصاحبه با روزنامه تهران تایمز بود که ایشان در آن گفتگوی اعلام کردند:
«فردای آزادسازی خرمشهر بمنظور تبریک و شادباش نزد هاشمی رفسنجانی رفتند و بعد از ابلاغ مراتب خرسندی خود از این عملیات موفق به هاشمی گوشزد کرده اند که اکنون و با احراز تمامیت ارضی ایران در سرحدات خود فرصت مناسبی است تا ایران پیش قدم شود و به جنگ پایان دهد و مطابق گفته مرحوم بازرگان، هاشمی نیز ضمن صحه گذاشتن بر چنین خواسته ای به ایشان قول داده تا شخصاً این مسئله را نزد امام مطرح و دنبال کند و بر همین منوال جنگ را به اتمام برسانند!»
این در حالی است که در فردای انتشار این مصاحبه و با بالا گرفتن جو پرسش و مطالبه توضیح، دفتر آقای هاشمی رفسنجانی اعلام کرد:
ضمن استعلام از ایشان آقای هاشمی فرمودند اصل آن جلسه را به یاد می آورند اما موضوع مذاکرات را فراموش کرده اند!
نسیانی که بعدها و با انتشار کتاب خاطرات آقای هاشمی مشخص شد موقتی بوده و ایشان در تمام طول سال های حضورشان در مصادر مختلف حکومتی، یادداشت هائی روزانه از ملاقات های خود بر می داشته اما ظاهراً «مصلحت نظام»! ایجاب می کرده آن ملاقات با مرحوم بازرگان و دکتر ابراهیم یزدی از قلم بیفتد! (توضیحات بیشتر در مقاله لبخند خدا)
علی ایحال اینک و با شدت گرفتن و تعدد یافتن این «گفتن ها و تکذیب کردن ها» بوضوح می توان نوعی خود زنی و خود تخریبی ناخواسته را از رفتار و گفتار و سلوک هاشمی استنباط کرد. روندی که اگر منحصر به ایشان می ماند شاید قابل تحمل بود اما خواسته یا ناخواسته تالی فاسد خودزنی هاشمی متوجه دکتر حسن روحانی است که هاشمی اصرار زیادی دارد پیروزی ایشان در انتخابات ریاست جمهوری را بنام خود و ناشی از زحمات خود سند بزند.
روحانی اکنون و در حالی بلاگردان «هاراگیری» هاشمی شده که پیش تر و شخصاً ایشان را از این بابت بیم داده بودم که:
روحانی هر چند سیاستمدار زبده و مُجربی است اما ... حزم اندیشانه موظف است بمنظور تضمین موفقیت خود یا تقلیل آسیب رسانی از جانب مخالفان در کمین نشسته اش از سه طایفه «اصلاح طلبان رادیکال» و «اصولگرایان افراطی» و شخص «هاشمی رفسنجانی» اجتناب کند که به صورت ظاهر حامی روحانی محسوب می شود اما واقع آن است «روحانی» صرفاً از آن جهت گزینه هاشمی شد تا بعد از ماجرای رد صلاحیت، از این طریق هاشمی تنها بتواند قدرت خود را در برابر مخالفانش به رخ بکشد. اظهارات اخیر هاشمی (اگر بگذارند روحانی می تواند موفق شود) را می توان در مقام یک تراشه روان پژوهانه و هشدار دهنده تلقی کرد! بدین معنا هاشمی در حال حدیث نفس است و از ضمیر ناخودآگاه اش در حال ارسال این پیغام به خود است که:
شکست روحانی با کارشکنی «آنها که نمی گذارند» گزینه مطلوبی است تا از این طریق به همه ثابت شود تنها کسی که از عهده این مسئولیت خطیر بر می آمد آنی بود که رد صلاحیت شد!

هاشمی اکنون سرخورده از رد صلاحیت و عصبانی از ناحیه از دست دادن آخرین فرصت تحقق آرزوهایش در خزان زندگی ناخواسته در حال برون ریختن و تخریب خود از طریق بیان آرزوهایش قبل از رسیدن به پایان خط است و می کوشد آخرین تلاش هایش در آخرین روزهایش را با ابراز مکنونات قلبی اش ابراز و املاء کند.
ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام برای هاشمی که خود را در یک قدمی کاخ ریاست جمهوری می دید دیگر فاقد جذابیت است و اکنون وی و با از دست دادن آخرین فرصت محقق کردن آرزوهایش مجمع را کانون بازنشستگان و نقاهتگاهی می بیند که برای دلخوشی ریاست اش را به ایشان جایزه داده اند. سرای سالمندانی با ریاست هاشمی تا احساس تمام شدگی و بطالات در فصل خزان زندگی نکند.
قطعاً مجمع تشخیص مصلحت نظام در قواره سنای ایران جایگاه سنگین و وزینی در هرم قدرت ایران دارد اما در موقعیت فعلی و از حیث روانی برای هاشمی که انباشته از غبن بعد از رد صلاحیت و از دست دادن فرصت پیروزی تضمین شده اش در انتخابات ریاست جمهوری شده، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام دیگر نمی تواند سقف پرواز ایشان را شایستگی کند!
اصرار اخیر ایشان در افشای نامه محرمانه اش به امام در سالهای آخر حیات بنیان گذار جمهوری اسلامی جهت بهبود رابطه با آمریکا و اصرار امروزش بر عاملیت حکومت سوریه در بمباران شیمیائی دمشق برون ریخت چهره واقعی هاشمی است که از ابتدا نیز دلبسته شعارها و آرمان های فرامرزی انقلاب خمینی نبود.
ماجرای هاشمی را می توان از سی ام مرداد سال 68 ردیابی کرد که روزنامه اطلاعات اقدام به انتشار مقاله سعیدی سیرجانی کرد (مقاله نکته) و در آن به صراحت و جسارت و برای نخستین بار در یک روزنامه رسمی کشور مدیریت 8 ساله جنگ با عراق با واژه ساده اندیشی زیر سوال رفت و هم زمان نویسنده مبارزه با آمریکا را صرفاً شعاری در میانه رقص دود سیگارهای وینستون توصیف کرد و ضمن نکوهش اشغال سفارت آمریکا توصیه به اعتلای ایران و زمامداری در محدوده و جغرافیای ایران بجای پرداختن به اوج افلاک و اداره مملکت با خردمندی می کرد.
مقاله ای که در آن مقطع با موجی از مخالفت پایوران ایران «بجز هاشمی» مواجه شد. لیکن علی رغم حجم بالای ترشروئی ملی ناشی از مقاله «نکته» هشت ماه بعد و این بار عطاالله مهاجرانی معاونت وقت پارلمانی رئیس جمهور (هاشمی) در مورخه ششم اردیبهشت سال 69 اقدام به انتشار مقاله ای مشابه با مقاله سیرجانی تحت عنوان «مذاکره مستقیم» در همان روزنامه اطلاعات کرد که نکته محوری آن ضرورت مذاکره مستقیم با دولت ایالات متحده بود.
این مقاله نیز از اقبال بد هاشمی مواجه با ترشروئی جمیع پایوران ایران شد تا جائی که این بار رهبری انقلاب شخصاً و با تکدر خاطر به تندی نویسنده مقاله را شماتت کردند اما این مانع از آن نشد تا هاشمی نیز موضع خود را پنهان کند و در نماز جمعه دهم شهریور همان سال با طعنه اظهار داشت:
«برای نگهداشتن مردم در صحنه احتیاجی به شعارهای افراطی و گمراه کننده برای فریب آنان نیست. ما از اول انقلاب هیچ وقت نخواسته ایم روابط بین المللی را بر هم بزنیم و بر خلاف موازین عمل کنیم.»
و سال بعد ذیل مصاحبه با محمد جواد مظفر اظهار داشت:
قانونمندی این است که انقلاب ها واقعگرا باشند و واقعیت را ببینند. معنای انقلاب این نیست که بر خلاف واقعیت ها حرکت کند.
علی ایحال در هر دو مقاله (نکته و مذاکره مستقیم) امهاتی مطرح شده بود که بیت الغزل همیشگی مواضع سیاسی هاشمی بوده و ایشان هرگز از ابراز آن امتناع و اکراه نداشت هم چنانکه با گذشت بیش از دو دهه از آن تاریخ هاشمی بار دیگر و طی مصاحبه با «فصلنامه مطالعات بین المللی» در سال 91 ضمن افشای اصرارش به امام جهت بهبود مناسبات با آمریکا با ایهام سیاست خاورمیانه ای ایران در حمایت از جنبش های ضد صهیونیستی خاورمیانه را نیز زیر سوال برد و گفت:
اگر سیاست درستی در دنیا داشته باشیم، تعارضی ایجاد نمی‌شود. برای اینکه فلسطینی‌ها حق دارند برای ملت، وطن و حق خودشان مبارزه کنند ... اگر فضای روابط مان را با دنیا درست کنیم کمک ما هم به آنها اشکالی نداشته و ندارد ... در مورد حزب الله (لبنان) هم اینها قابل دفاع اند به شرط اینکه ما از اینها برای مزاحمت دیگران استفاده نکنیم (!)
فحوای کلام هاشمی در این مصاحبه همان بیت الغزل همیشگی و آشنای ایشان است:
«رها کردن افلاک و پرداختن به خود»
چیزی که از آن تحت عنوان دفاع از ام القری جهان اسلام و الگو کردن ایران بجای پرداختن به افلاک نام برده و می برد.
هاشمی منافع ملی ایران را صرفاً در حد مرزهای ملی ایران می فهمد و بر این اساس از ابتدا با تز «ام القری» ساده لوحانه و بدون توجه به آنکه راکد کردن رودخانه انقلاب در مرزهای ملی بمثابه راکد کردن آب منجر به گندآبه خواهد شد، اهتمام خود را با «گریم اعتدال» صرف هرس کردن شاخه های انقلاب در چارچوب مرزهای جغرافیائی ایران کرد.
اصرار امروز و معنا دار هاشمی در انتساب اتهام بمباران شیمیائی به دولت سوریه بمعنای برون ریخت مکنونات قلبی هاشمی و نشان دادن کجائی منشاء شعار «نه غزه ـ نه لبنان» در سال 88 است. شعاری که معنای نچندان پنهان آن اجتناب از پرداختن به افلاک (فلسطین و سوریه و لبنان) و اهتمام به خود بود و اینک نیز هاشمی با اصرار بر متهم کردن دولت سوریه در حال زیر سوال بردن حمایت بلاوجه و نالازم ایران از سوریه و ابرام بر «سیاست درست در دنیا داشتن» است!
بی جهت نیست بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایران و بر هم خوردن برنامه هاشمی برای تصاحب ساختمان پاستور، حکومت عربستان نیز که حکامش برخلاف دیگر پایوران ایران از مناسبات حسنه ای با هاشمی رفسنجانی برخوردارند (توضیح بیشتر در مقاله لبخند خدا) ناامید از شکست پروژه هاشمی بر شدت شیطنت و شرارت خود در سوریه افزودند.
این در حالیست که علی رغم صرافت محمد جواد ظریف وزیر خارجه روحانی و حیدر مصلحی وزیر سابق اطلاعات که اظهار داشتند از چند ماه قبل در جریان انتقال سلاح شیمیائی با عاملیت و مساعدت عربستان به سوریه بوده و آن را رسماً به اطلاع آمریکائی ها رسانده اند باز هم هاشمی برخلاف مواضع کلیت نظام و دولت حسن روحانی که علی القاعده باید مورد وثوق وی باشد اصرار معناداری بر متهم کردن دولت بشار اسد از خود نشان می دهد و عملاً موجبات مضیق شدن قدرت مانور روحانی درعرصه خارجی را فراهم می کند.
با چنین مختصات و محکمات و ملاحظاتی بر همه کسانی که خاکسارانه و مدیحه سرایانه، انقلاب خمینی و امت خمینی را از قلل رفیع «پارسا کیشی» به حضیض «زعیم سالاری هاشمی کیشانه» کشانده اند فرض است تا اگر در ابراز چاکری و خاکساری و ارادت خود به هاشمی صادقند در اولویت موظفند این دفینه مفروض را حفاظت و مراقبت کنند و بهترین راهکار برای این مبتلا شده به پیر فلجی سیاسی بازنشستگی و خداحافظی از دنیای سیاستی است که بی رحمانه زنگ های خود را برای مردی بصدا درآورده که زمانی سیاست ساز و سیاستمدار دوران بود.
این فرض بیش از همه بر عهده آیت الله خامنه ای است تا بیرون از اختلاف نظرهای هاشمی با خود بمنظور حفظ اعتباری که هاشمی طی سالهای مبارزه و پیروزی کسب کرد و رعایت آبروداری ایشان اخلاقاً وظیفه خود را بمنظور حفظ حرمت این دوست قدیمی بجا آورده و مانع از آن شوند تا هاشمی بیش از این با ابتلاء به چنین «سهو لسان مقتضای سنی»! خودزنانه وناخواسته اسطوره خود را در سالهای پایانی عمرش بشکند!
جناب آقای خامنه ای
به هر شکل محترمانه که در توان دارید هاشمی را بازنشست کنید بگذارید با آبرومندی سالهای پایان خود را محکوم به گذراندن شوند!

۳ نظر:

ناشناس گفت...

الحق و انصاف آخرش رو خیلی خوب آمدید.
وقت بازنشستگی ایشان رسیده.
اما یک سوال دارم
آیا به خاطر دارید که رهبر کسی را از منصب خلع کرده باشد حتی محترمانه؟
این استفهام حقیقی است
بنده اطلاعی در این باره ندارم

ناشناس گفت...

ayyyyyyyyyyyyyyyyyyyyy gol gofe jenab. sokhan az zabaneh ma gofty ey janeh baradar

ناشناس گفت...

شما کلا با هاشمی فکر کنم مشکل داری!!یعنی به نظرم مشکل شخصی داری و روی کینه سخناشو تحلیل می کنی!من خودم علاقه ای به هاشمی ندارم ولی به نظرم در مورد سوریه زیاد بد نگفت!اینکه مردم سوریه دارند از دو طرف بمب می خورند و حکومتشون هم داره بمب می زنه(مگر اینکه اعتقاد داشته باشید حلب و حمص رو زلزله خراب کرده و یا فقط مخالفین بودن و اسد نگاه می کرده)حالا هم خارجیها می خوان بمبارومشون کنن حرف غلطی نیست و همدردی با مردم سوریه است!شاید اگر با بشار اسد همدردی می کرد به نظر شما درست بود که باز بعید می دونمشما می پذیرفتی،چون همونجور که گفتم مشکلت شخصیه و حتی اگر حرفهای هاشمی 180 درجه متفاوت بود باز ازش انتقاد می کردی!اینکهیک مقام بلند پایه (هاشمی) هم مثل خیلی دیگر از مردم از درگیر شدن بیهوده ایران تو جنگ اونم تو این وضع بده اقتصادی فرهنگی اجتماعی که دستپخت احمدی نژاد بوده (البته اگر برای شما توی آمریکا قابل لمس باشه)بترسه بد نیست!!!شاید جای پرداختن به این مقالات یک مقاله ای با این اسم فریاد برای جلب توجه سجادی بنویسید بد نباشه!