دکتر روحانی در بخشی از سخنرانی خود در مراسم تنفیذ حکم آغاز مسئولیتش در کُرسی ریاست جمهوری اظهار داشت:
«بدخواهان دنبال این بودند که بر اثر تحریم و انزوا کشور در ستیز داخلی فرو رود و شکاف بزرگی بین دولت و ملت ایجاد شود ولی با حضور گسترده اقشار مختلف مردم انتخابات پرشوری برگزار شد و شاهد این بود که حماسه کمنظیری خلق شد»
بر خلاف باور دکتر روحانی، منطق حاکم بر «تحریم های فلج کننده اقتصادی آمریکا» از یک ساز و کار تعریف شده تبعیت می کرد که «ستیز داخلی» جایگاهی در اهداف تعیین شده آن نداشت.
دیالکتیک تحریم آمریکا از یک منطق ثلاثه بهره می برد.
مطابق آن ثلاثی:
1ـ تحریم از طریق نسق کشی اقتصادی و تسمه کشیدن از گُرده مردم و با تنگ کردن عرصه معیشت موجبات استیصال و رویگردانی از «وضع موجود» را در ایران فراهم آورد.
2ـ رویگردانی از وضع موجود بستر اقبال «شهروندان در تنگنای معیشت» به «اَبَـرمرد تغییر دهنده وضع موجود» در انتخابات شود!
3ـ دو عنصر «تحریم کننده» و «تغییر دهنده به قدرت رسیده» در یک وصلت آرمانی بتوانند در راستای تعامل دو جانبه «تشریک مساعی» کنند.
همه اجزای این ثلاثی بخوبی و دقت تعریف شده بود و تا قبل از رد صلاحیت «ابرمرد» امور بر وفق مُراد پیش می رفت. اما بعد از حذف پیش بینی نشده یکی از طرفین، سامانه مزبور با سوختی ناقص به کار خود ادامه داد.
حسن روحانی خواسته یا ناخواسته میراث خوار این «ساز و کار» شد. ساز و کاری که در مقام تشبیه بمثابه ماجرای آن دسته از کارگرانی است که بخشی وظیفه کندن زمین را داشتند و بخش دوم موظف به قرار دادن لوله در عمق گودال و گروه سوم ملزم به خاک ریزی مجدد گودال بودند. اما وقتی حسب اتفاق گروه دوم نتوانست بر سر کار حاضر شود این مانع از مسئولیت تعریف شده دو گروه دیگر نشد و طرفین هم چنان و به نوبت یکی حسب وظیفه گودال را خاک برداری و دومی نیز حسب وظیفه گودال را خاک ریزی می کرد!
با حذف هاشمی از ثلاثی انتخابات 92 هر چند نظم تعریف شده بر هم خورد اما تحریم به هدف نخست خود رسید و قاطبه ایرانیان را از موضع استیصال به اجماع بر روی انگشت اشاره و جانشین «ابرمرد» رساند.
اما برآیند استیصال با رد صلاحیت هاشمی به غایت قصوای خود نرسید.
قرار بود با تحریم ها اولاً سیاست سخت سری یا بتعبیر هاشمی رفسنجانی «کله شقی» با آمریکا (با اسم مستعار دنیا)! شکست خورده اعلام شود و در انتخابات به کسی اقبال شود که اشتهار به سازگاری با دنیا (آمریکا) دارد. لیکن با حذف غیر منتظره هاشمی، آنک روحانی ناخواسته میراث دار روندی شد (سازش با آمریکا) که نه ادعایش را داشت و نه مجوزش را و نه توانش را و نه عقبه اجتماعی لازم اش را.
همه اینها سرمایه هائی بود که در انبان هاشمی یافت می شد. علی ایحال و ظاهراً در نبود «لوله گذار» آمریکا کار خود را ادامه می دهد و با توجه به شیرین کامی اش از موثر واقع شدن تحریم ها در «مهندسی انتخابات» چاله تحریم ها را بدون توجه به «نبود لوله» کماکان و از سر شوق گود برداری می کند تا از این طریق بر کارت های خود بر سر میز مذاکره محتمل با «ایرانی های مستاصل شده از تحریم ها» بیافزاید!
(آخرین نمونه طرح تشدید تحریم ها با امضای 400 نماینده کنگره)
بر همین اساس است که آقای روحانی در آغاز به کار خود در ساختمان پاستور باید توجه به این واقعیت داشته باشد که برخلاف باور ایشان:
«بد خواهان دنبال ستیز داخلی نبودند بلکه ترغیب داخلی به گزینه سازش را تعقیب می کردند»
آنچه که به آمریکا مربوط می شد، انجام شد و واشتگتن این توفیق را یافت تا با «مهندسی ریموت کنترلی» موج آرای شهروندان را در مسیر «منجی طلبی تحول خواه» کانالیزه کند.
اکنون آنهائی در داخل باید پاسخگو باشند که مستمراً شعار انتخاباتی «تعامل با دنیا» را (آمریکا) با لهجه «سازش با دنیا» قرائت و القاء می کردند و نامدبرانه تحریم های آمریکا را محصول ستیز بلاوجه ایران با جهان (آمریکا) معرفی می کردند!
کوبیدن بر طبل «اجتناب از کینه جوسازان و دشمن تراشان و انزجار از کله شقی در تعامل با جهان» (بخوانید آمریکا) و آرای روحانی را خواست اکثریتی ملت جهت کنار آمدن با دنیا (آمریکا) معنا کردن، عمداً یا سهواً در اردوی دشمن (آمریکا) چنین بازخوردی را القا می کرد که:
«شما بـُردید! و ما تسلیم فشار شما شدیم و پیغام تحریم را گرفتیم و از سازش استقبال می کنیم!»
انتقال چنین پیامی به آمریکا از طریق قرائت کژتابانه از آرای روحانی اثبات موفقیت آمیز بودن سیاست آمریکائی ها در تحریم و جری کردن ایشان در ابرام و افزایش تحریم ها جهت اخذ امتیاز بیشتر از ایرانی است که پیش تر و توسط خودی ها دست های خود را به نشانه تسلیم بالا برده!
آنانکه نشستند و مُدام در تریبون های مختلف آرای روحانی و شعار تعامل وی را با خوانشی سفیهانه «رای به سازش و کنار آمدن با دنیا (!) قرائت و معنا کردند» اکنون باید پاسخگوی دام چاله ای باشند که در مسیر سیاست خارجی ایران پیش پای روحانی کنده اند!
شعار «تعامل» روحانی را سازش با جهان (آمریکا) القاء کردن، بمعنای خلع سلاح کردن روحانی در مقابل دشمن و قرار دادن وی در زمین اجنبی آن هم با دست هائی بسته و اجبار ایشان در بازی کردن در چنان زمینی و تن دادن به قوانین چنان زمینی است!
هر چند روحانی سیاستمدار زبده و مُجربی است اما واقعیت آن است مشکلات مهیبی در روبروی خود دارد و حزم اندیشانه موظف است بمنظور تضمین موفقیت خود یا تقلیل آسیب رسانی از جانب مخالفان در کمین نشسته اش از سه طایفه اجتناب کند:
ـ نخست «اصلاح طلبان متوهم» که نه شناخت ژرف اندیشانه ای از دین دارند و نه درک واقع بینانه ای از ایران!
ـ دوم «اصولگرایان رادیکال» که ولو با حُسن نیت سپهر سیاست و سیاست ورزی را با عرصه رزم یکسان فرض کرده و چریک بازی را جایگزین دیپلماسی می کنند!
و سوم شخص هاشمی رفسنجانی است که هر چند به صورت ظاهر حامی روحانی محسوب می شود اما واقع آن است «روحانی» گزینه موجود هاشمی بعد از رد صلاحیت اش بود تا از این طریق تنها بتواند قدرت خود را در برابر مخالفانش در ماجرای رد صلاحیت به رخ بکشد.
صورت قضیه آنست که هاشمی مصمم بود تا فصل آخر زندگی خود را از طریق تصاحب مجدد کرسی ریاست جمهوری صرف محقق کردن آخرین اهداف و امیال خود از جمله حل مناقشه ایران و آمریکا کرده و بدینوسیله نام خود را بعنوان خاتمه دهنده به مناقشه مزبور در تاریخ ایران سند بزند.
با چنین انگیزه ای موفقیت فرضی روحانی در مناقشه خارجی هر اندازه هم که بنفع منافع ملی ایران تمام شود در تحلیل نهائی «این موفقیت روحانی است» و ربطی به هاشمی پیدا نمی کند و قاصر از آن است تا موجبات تشفی خاطر کسی را فراهم کند که مایل است همواره در میانه میدان سیاست مورد توجه و اقبال انحصاری قاطبه شهروندان باشد!
بر همین اساس است که اظهارات اخیر هاشمی (اگر بگذارند روحانی می تواند موفق شود ـ نشست با مجلسیان) را می توان در مقام یک تراشه روان پژوهانه و هشدار دهنده تلقی کرد!
بدین معنا هاشمی در حال حدیث نفس است و از ضمیر ناخودآگاه اش در حال ارسال این پیغام است که:
شکست روحانی با کارشکنی «آنها که نمی گذارند» محتمل است و این موید آنست که تنها کسی که از عهده این مسئولیت خطیر بر می آمد آنی بود که رد صلاحیت شد!
با چنین روحیه ای در هاشمی و با چنان خُلقیاتی در اصولگرایان رادیکال و اصلاح طلبان متوهم، روحانی موظف است به این واقعیت تن دهد که هر اندازه بخشی از موفقیت خود در انتخابات را مدیون هاشمی بداند و هر اندازه غره از توان خود در مدیریت کردن اصلاح طلبان و اصولگرایان مزبور باشد اما شرط عقل حکم می کند اکنون که به اعتبار رای اعتماد ملت در تاریخ ایران بنام رئیس جمهور ورود پیدا کرده ضمن اجتناب از برسمیت شناختن مناسبات «پدرخواندگی» تاسی به این ضرب المثل ایرانی کند که:
از سه چیز «باید» ترسید:
«دیوار شکسته» و «سگ هار» و «زن سلیطه»!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر