۱۳۹۲ مرداد ۲۰, یکشنبه

این اصل ماجرا بود!


مقدمه:
1ـ کاپیتان «سعیدرضا نصرفرد» خلبان ویژه سپاه برای مسافرت های هوائی مسئولین نظام در مصاحبه با فارس:
در یکی از سفرهای استانی آقای خاتمی در دوران ریاست جمهوری ایشان، در فرودگاه از هواپیما پیاده شدم و رفتم پشت سر ایشان ایستادم. آقای خاتمی بود و یکی از مسئولین دفتر و یکی از معاونان رئیس‌جمهور. یک فرزند شهید آمد تا به آقای خاتمی خوشامد بگوید و گفت:
«ای یاور رهبر!»
من پشت سر ... دفتر آقای خاتمی بودم و شنیدم که گفت:
«گفتن این یکی در برنامه نبود!»
خاتمی پرسید:
«چی؟»
... گفت:
«این یاور رهبر در برنامه نبود و خارج از برنامه گفت» (!)
خاتمی که جلو رفت، زدم پشت ... دفتر!
آمدیم بالا و سوار شدیم و من گفتم: «با آقای خاتمی کار دارم». برگشتم و پهلوی آقای خاتمی نشستم و گفتم:
«چند نفرهستند که دارند آدم‌های برجسته نظام را به باد می‌دهند. آقای .... را پسرش به باد می‌دهد، آقای .... هم شما را به باد می‌دهد. شما رئیس‌جمهور مملکت هستی و حکم‌ات را آقا تنفیذ کرده‌اند و حالا... دفترت دارد به آقا جسارت می‌کند! من چون این موضوع را خودم شنیده‌ام، همه جا بازگو خواهم کرد». گفت: «تو تندی، بچه شهید و بسیجی هستی!». بعد رویش را به حالت قهر کرد به سمت دیگر! ... بعد از دقایقی مرحوم دادمان به کابین آمد و یک گل نرگس به من داد و گفت:
«این را آقای خاتمی داده و گفته است ناراحت نباش، هر حرفی داری به من بگو».
گفتم:
«جریان ... دفتر را که به شما نمی‌توانم بگویم»
جالب اینجاست که ... دفتر به فاصله اندکی بعد از آن عوض شد.
سید احسان قاضی زاده عضو شورای مرکزی و دبیر کل وقت «جامعه اسلامی دانشجویان» در گفتگو با نسیم به بیان ناگفته هایی از واقعه 18 تیر 78 پرداخت و در بخشی از آن مصاحبه گفت:
شنبه یا یکشنبه صبح بود که ما در میدان انقلاب بودیم و ... از آنجا در معیت معترضین به سمت فاطمی رفتیم و من مشاهده کردم که این افراد درب بزرگ آهنی وزارت کشور را از جا کندند که آقای تاجزاده آمد در وسط حیاط وزارت کشور یک صندلی گذاشت و یک جمله کلیدی گفت که نمی‌دانم چرا بعدا بررسی نشد. تاجزاده به این جماعت که حدودا پانصد الی ششصد نفری می‌شدند گفت:
شما چرا آمده اید اینجا؟ شما چرا درب وزارت کشور را از جا می‌کنید؟ اینجا که مال شماست، شما باید جای دیگری بروید و درب آنجا را بکنید و پای بلندگوی دستی مدام می‌گفت که:
«اینجا متعلق به خود شماست و شما اشتباهی آمده اید»
3ـ در خلال جلسات مجلس خبرگان جهت تدوین قانون اساسی و بعد از آنکه «حسن آیت» بحث ولایت فقیه را به تاسی از بنیان گذار انقلاب اسلامی بصورتی جدی در افکار عمومی مطرح کردند آقای سحابی عدم موضوعیت بحث ولایت فقیه را در مقام گلایه نزد هاشمی رفسنجانی برده و ایشان در پاسخ، سحابی را به کناری کشیده و اظهار می دارند:
مهندس؛ فعلاً موجی است که به راه افتاده اجازه دهید ببینیم به کجا می رسد تا بعد تکلیف خود را پیدا کنیم! (مقاله هاشمی و تاریخ)

ـــــــــــــــــــــــ

با فرض نامعتبر بودن محتویات پاورپوینت منتشره در سال 89 و عطف به اظهارات بالا در خلاصه ترین شکل ممکن ماجرای فتنه 88 را می توان به یک بازیگوشی جسورانه از جنس «سنگ مُفت؛ گنجشک مُفت» مدیران آن بحران تعبیر کرد!
آنچه از ظواهر مشهود است دعوای اصلی دعوای سران یک جریان مخالف با آیت الله خامنه ای و شانیت ولایت فقیه بود که بالاتفاق کوشیدند از بهانه تقلب و تحریک و تهییج افکارعمومی و اعمال فشار بر حکومت از طریق لشکرکشی خیابانی ماهی مراد خود را صید کنند!
احتجاج شان هم آن بود که:
«سنگ مفت ؛ گنجشک مفت»! حالا که توانسته ایم جماعتی را به خیابان بکشیم با امواج فتنه جلو می رویم و اگر گرفت که فبه المراد اگر هم نگرفت «کی بود کی بود من نبودم» راه می ندازیم! نهایتاً طلبکار هم خواهیم شد که نظام باید بابت سرکوب خشن آن شهرآشوبی ها به دلجوئی از دلشدگان بپردازد!


علی رغم این نباید «ماجرای 88» را رویدادی خلق الساعه دانست و سابقه امر را می توان از بطن تحولات حاکم بر انقلاب اسلامی سال 57 ریشه یابی کرد.
واقع امر آنست که آیت الله خمینی در مقام رهبر انقلاب اسلامی نقشی مسلط و محوری در تبیین و تشریح مبانی انقلاب اسلامی از جمله اصل ولایت فقیه داشت.
در آن مقطع تحت مغناطیس پر جاذبه «امام» قاطبه اقشار مردمی و گروه های سیاسی طوعاً یا کرهاً رهبری بلامنازع ایشان را پذیرفته بودند اما این متابعت یک دست نبود و در زیر پوست «امت خمینی» دو شاخه «همراهان» و «همدلان» قرار داشتند که وجه اشتراک شان مخالفت و مبارزه با حکومت پهلوی بود در عین حالی که کانون افتراق شان نیز بازگشت به این واقعیت داشت که «همدلان آیت الله» با باور و اعتقاد قلبی به اهداف و مبانی معرفتی و دینی «امام» ملتزم الرکاب ایشان بودند در حالی که «همراهان آیت الله» لزوماً تفطنی به پکیج معرفتی ایشان نداشته و صرفاً و از موضع سیاست ورزانه ایشان را همراهی می کردند و به همین دلیل نیز در بلندمدت یا مجبور به جدا کردن راه خود از ایشان شدند و یا آنکه فرصت شناسانه در کمین موقعیت مناسب جهت «های جک» انقلاب خمینی نشستند.
فرصتی که به دلیل عمق و قوت کاریزمای امام تا زمانی که ایشان در قید حیات بود امکان آن برای مترصدین فراهم نشد تا منویات خود را عملیاتی کنند.
با فوت بنیان گذار جمهوری اسلامی و آغاز رهبری دوم در ایران بود که لاقیدان به تئوری ولایت فقیه فرصت را مغتنم شمردند تا با تاسی به حربه «دیکتاتور شدن آیت الله خامنه ای» (توضیحات بیشتر را در مقاله «چگونه خامنه ای دیکتاتور شد» آورده ام) و ترویج «دیکتاتور ساز بودن اصل ولایت فقیه» بستر و زمینه «رهبر زدائی» یا تشریفاتی کردن ولایت فقیه در هرم قدرت حاکم بر ایران را کلید بزنند.
لاقیدی و بی التفاتی این جماعت به «تئوری ولایت فقیه» در حالی است که اساساً تقید شیعه به این اصل قبل از آنکه ناشی از تعلق خاطر ایشان به ممارست و مجاهدت آیت الله خمینی در تدوین این تئوری باشد برگرفته از مبانی معرفت شناسانه واقعه تاریخی غدیر خم است.
به باور شیعه رسول الله با بلند کردن دست علی ابن ابیطالب در غدیر خم و ابراز:
«من کنت مولا هذا علی مولا»
با وضوح، حجت را بر مسلمانان تمام کرد که: حاکم و حکومت در اسلام هم موضوعیت دارد و هم طریقیت و «علی» نماد وجوب و شانیت حاکم در حکومت لازم الااحصا و واجب الدوامی شد که قائم بر علم و عدل و شجاعت باید باشد.
علی رغم این همان طور که سیاست ورزان در آن تاریخ موفق شدند در «سقیفه بنی ساعده» بازی قدرت را متفوق بر وجوب شانیت و اصلحیت حاکم کنند. سیاست ورزان امروز در جمهوری نوپای شیعیان نیز کوشیدند مطالبه سهم متوقع خود از کیک قدرت را به بهای تقلیل و تزئینی کردن جایگاه رهبری در ایران ابتیاع و بازتولید نمایند.
با وام گیری از خوانش «حامد زمانی» عصاره ماجرای 88 را می توان این گونه قرائت کرد که:
اوضاع از این قرار است
این اصل ماجرا بود:
در جامه شبانی/ گرگان روزمزدند
با قافله رفیقند/ اما شریك دزدند
در سر هزار فتنه/ نیرنگ های رنگی
اهل كدام مرزند/ این رومیان زنگی
خیزی جسورانه با هزینه کردن منافع ملی و قربانی شدن شهروندانی بازی داده شده و صحنه آرائی محکوم به شکست که اتفاقاً دو قربانی اصلی و محصورشان بی اطلاع ترین و کم تقصیرترین شان بودند!
ماجرای 88 به صفت مشابهت قرینه ای از کودتای نافرجام «سرهنگ فولادی» علیه «رضا خان» را تداعی به ذهن می کند آنجا که «فولادی» در سودای قدرت و در فردای کودتای موفق «رضا خان» دست به کودتائی مشابه علیه سردار سپه زد و یخ اش نگرفت و شکست خورد و در لحظه اعدام وقتی پیغام رضا خان را شنید که طلب بخشایش کن تا عفوت کنم ایشان نیز در پاسخ گفت:
بخشش برای چه؟ تو کودتا کردی گرفت! من کردم نگرفت! دیگر طلب بخششی لازم نیست!
به اقتفای سلوک سرهنگ فولادی، طلایه داران ماجرای 88 نیز می توانند صداقت ورزیده و تهور کنند و در پاسخ به مطالبه عذرخواهی رهبری بابت شیطنت شان، به تاسی از آن سرهنگ ناکام اظهار دارند:
عذرخواهی برای چه؟ سنگ مُفت گنجشک مُفت! زدیم اما نگرفت!

۶ نظر:

ناشناس گفت...

جناب سچادی
هاشمی نه انقدر سیاه هست که شما به قلم می کشید و نه خامنه ای انقدر سفید

مردم طی این 34 سال از سوابق - عملکرد - منش - موضع گیریها - یاران و هواداران دو طرف به خوبی این دو را می شناسند - و در انتخابات اخیر نشان دادند که به هاشمی اعتماد بیشتری دارند - لذا از شما خواهش می کنم در تحلیل هایتات منصف باشید - هیچ چیز از چشم مردم تیز بین ما پنهان نیست - نه سابقه و رفتار هاشمی و نه عملکرد و جنس شیفتگان خامنه ای
- رضا

ناشناس گفت...


سلام استاد
می خواستم نظرتون رو درباره مصاحبه اخیر حجاریان با تسنیم بدونم

ایشون گفتند 88 تقلب نشد تدلیس سیستماتیک صورت گرفت

====
میلاد

داریوش سجّادی گفت...

با سلام متقابل هنوز فرصت نکردهام متن کامل آن مصاحبه را بخوانم اجازه دهید بعد از رویت نظر خود را خواهم گفت.

ناشناس گفت...

بنا به ای نوشته شما:
1- اینان ولی امر مسلمین جهان را هم که بازی دادند(با موضع گیریهای اشتباه ایشان)
2-من و بیش از نیمی از جمعیت ایران در زمان رهبری روح الله یا نبودیم یا زیر 10 سال سن داشتیم . ما شیعه هم هستیم و عاشق دینمون ولی این برداشت از ولایت فقیه را شاید قبول نداشته باشیم. چطور باید ابراز کنیم که شما ناراحت نشی و ما هم فتنه گر نشیم.
آقای سجادی تو رو خدا دست بردار . اینقدر مطالب درست و نادرست را قاطی نکنید, چون نتیجه گیریش معلوم نیست درست از کار در بیاد

ناشناس گفت...

ممنون از پاسختون استاد
یه متن کوتاه دیدم درباره مصاحبه
حجاریان توی شبکه های اجتماعی نوشتید

درباره اون سیب زمینی های دردسر ساز!

استاندار لرستان صحبت جالبی کرده
گفته سیب زمینی ها کار من بوده!!

========
لینک مصاحبه استاندار لرستان
============

محمد امین حسن پور گفت...

جناب ناشناس نوشته اند که انتخابات اخیر نشان داد که مردم به هاشمی اعتقاد بیشتری دارند.
اگر اینگونه باشد، انتخابات 88 و 84 به طرز واضح تری نشان داد که مردم به هاشمی اعتقاد ندارند.
مردم به حل مشکلات اقتصادی که در 2 سال اخیر و تحت تاثیر تحریم ها و شیطنت های افرادی در داخل کشور بوجود آمده بود اعتقاد دارند.
مضافا آنکه دعوت رهبر جمهوری اسلامی از مردم برای شرکت در انتخابات اخیر ریاست جمهوری و شرکت مردم در انتخابات را نمی توان اعتماد مردم به دعوت ایشان فرض کرد؟