۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

چگونه خامنه ای دیکتاتور شد!؟



این داستان واقعی است. تنها نام نشریه را نيآورده و «علی» نام مستعار شخصیت واقعی داستان است. 

«علی» با دوستانش جملگی فارغ التحصیل رشته روزنامه نگاری بوده و هر کدام در این حوزه کم و بیش استعدادهائی خاص داشته و بالاتفاق در یکی از نشریات کشور اشتغال به کار داشتند.

«علی» و دوستانش در نشریه متبوعه بنا به استعداد و شم و علائق شان هر کدام یکی از حوزه های خبری را پوشش می دادند و به صفت حرفه ای جملگی هم تراز و خبرنگار محسوب می شدند. به اعتبار سابقه دوستی از دوران تحصیل در محیط کار نیز جوی دوستانه و صمیمی بین ایشان حاکم بود و هر روز بعد از رد کردن خبرها و کم شدن کارشان در تحریریه کنار یکدیگر جمع می شدند و با یکدیگر اختلاط و هم دلی می کردند. گاهی «علی» لطیفه ای می گفت و دیگران می خندیدند و یا یکی از دوستانش را به شوخی دست می انداخت و جملگی بدون هیچ تکدر خاطری می خندیدند و دست آخر نیز با خوشدلی از یکدیگر جدا می شدند تا روز دیگر و تجربه ای دیگر و اختلاط و ابتهاجی دیگر.
اما در یکی از این روزها، سردبیر بنا بر نیاز نشریه «علی» را مسئول تحریریه کرد.
از فردای انتصاب «علی» به مسئولیت نوین اش بود که روابط و مناسبات پیش از این رفاقتی «علی» و دوستانش دچار تحول شد!
حالا به صفت شغلی «علی» از سطح دوستانش ارتقاء یافته بود. بعد از این ارتقا بود که دوستان «علی» به دو گروه منشعب شدند! «علی» مانند گذشته در زمان فراغت و بعد از انجام مسئولیت های محوله در تحریریه و کنار دوستانش حاضر می شد و مطابق سنت مالوف لطیفه ای می گفت یا با یکی از همکارانش شوخی می کرد اما حالا برخی از دوستان «علی» دیگر به شوخی های «علی» نمی خندیدند! لطیفه های علی دیگر برای ایشان فاقد حلاوت بود! و در غیبت «علی» می گفتند:
احمق فکر کرده حالا که رئیس ما شده حق داره ما رو دست بندازه و تحقیر کنه! از اول هم معلوم بود آدم بی جنبه ایه و با یک ارتقاء شغلی خودش رو گم می کنه!
اما برخی دیگر از دوستانش برخلاف گذشته به شوخی ها و لطیفه های «علی» خیلی بیشتر و غلیظ تر می خندیدند و بلکه «ریسه» می رفتند!
دسته نخست تا آنجا جلو رفتند که برای اثبات تغییر منش و بی جنبه بودن «علی» می کوشیدند با هر اندازه قرار دادن خود در موضع تعذیب و ایذا نسبت به «علی» ضمن دریافت عتاب یا برداشتن زخمی از وی حقانیت خود در اثبات ادعایشان در مورد «علی» را به اثبات برسانند!
هدف ایشان آن بود تا با استقبال از کسب جراحت از جانب «علی» از موضعی حق به جانب این موضع را به اثبات برسانند که:
دیدید چه زود خود را گم کرد؟ یادش رفته بین ما و از ما بود و حتی کمتر از ما بود!
ایشان هم زمان اصرار داشتند تا با هر چه بیشتر نیش زدن به «علی» و عصبانی کردنش وی را به واکنش وادارند و از این طریق با دامن زدن به «مناسبات نوچه پروری» خود را نزد نوچه هایشان در قامت «قهرمان» جا بیاندازند. قهرمانی که جسارت رویاروئی با «علی» را دارد!
دسته دوم از رفقای «علی» نیز خواسته یا ناخواسته مدد رسان دسته نخست بودند و به نیت خوشآمد «علی» و در مقام ظاهری «دفاع از علی» بتناوب و بمناسبت و بی مناسبت گروه نخست را تحقیر و تعذیب می کرد تا از این طریق با دامن زدن به مناسبات مدیحه سرائی، از مزایای خوش خرامی برای «رفیق اینک ارتقا یافته شان» بهره مند شوند!
در بلند مدت «علی» برای دسته اولی ها یک دیکتاتور غیر قابل تحمل شد و برای دسته دومی ها اسطوره ای مقدس که وقتی به دنیا آمد «یاعلی» گفته بود!
حکایت «علی» حکایتی است که کمابیش آیت الله خامنه ای نیز مبتلابه آن است.
بوضوح می توان ان قلت هائی از این دست را در مورد وی ملاحظه کرد که از فردای تصدی مسئولیت رهبری و متاثر از زیاده خواهی ها و حق ویژه طلبی ها و بخل و حسدهای اطرافیان از گوشه و کنار شنیده شد که:
خامنه ای را اصلاً امام در ابتدا نمی شناخت.
خامنه ای برخلاف ما نقش بارزی در مبارزه با رژیم پهلوی نداشت.
خامنه ای یک روحانی گم نام در مشهد بود.
خامنه ای اصلاً نقشی در لایه نخست مقربین امام نداشت.
ما بودیم که خامنه ای را به امام معرفی کردم.
ما بودیم که نقش اصلی در رهبر شدن خامنه ای را به عهده داشتم.
ما صحابی خاص امام بودیم و خامنه ای را اصلاً کسی نمی شناخت.
من رفیق 50 ساله ات هستم و باید جانبدار من باشی!
یادش رفته ما رهبرش کردیم!
یادش رفته اگر ما رهبرش نمی کردیم بعد از پایان ریاست جمهوریش در تاریخ گم می شد!
داستان را جدی گرفته و چه زود چشم سفیدی کرد و ما را به قدرت فروخت و دیکتاتور شد!


علی اکبر پرورش:
بنده یکبار خودم دیدم که روزی رئیس‌جمهوری (آیت الله خامنه ای)  وارد مجلس شد و تعداد کمی از نماینده‌ها به احترام ایشان بلند شدند، آقای هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس هم که رئیس جلسه بود احترام نگذاشت، این برخوردها تقریباً آغاز فتنه است، همین رفتار باعث شد حتی من مدتی با آقای هاشمی کدورت داشته باشم. (مصاحبه با همشهری ماه ـ 92)
 

همه مطالب بالا ارزنی نباید چنین افاده معنا کند که آیت الله خامنه ای مصون از خطا یا غیر قابل نقداند و به قطع و یقین می توان و باید ایشان و عملکرد ایشان را بصورت مستمر و با نگاهی نافذ و بی غرض و مشفقانه و کارشناسانه مورد رصد و انتقاد قرار داد. اما در کنار آن نباید یک واقعیت را نیز نادیده گرفت که بزرگ ترین اعتبار و بلکه افتخار شیعه به «غدیر خم» است.
بزرگ ترین افتخار شیعه آن است که رسول الله دست علی ابن ابیطالب را در غدیر خم به اعتبار فضیلت و شجاعت و عدالت لازم الاحصا برای رهبر حکومت اسلامی بالا برد.
علی اگر از جانب رسول الله برای مدیریت جامعه اسلامی معرفی شد این معرفی نه به اعتبار رفاقت یا پسر عمو بودنش و نه به اعتبار صحابگی خاص و نه شیخوخیت و نه قدمت و السابقون بودن علی و تنها به اعتبار صاحب صلاحیتی ایشان بود.
بالا رفتن دست علی ابن ابیطالب (ع) در غدیر خم اعلام شاخصه ها و بایستگی های اخلاقی و پارسائی برای تصدی مدیریت جامعه اسلامی بود.
حق ويژه طلبی از قبال آنکه ما صحابه خاص بودیم و ما رفیق غار بودیم و ما مهم بودیم و تو مهم نبودی و تو کجا بودی!؟ و بر هم زدن قاعده بازی در فردای عدم تامین توقعات زیاده خواهانه و خویش کامانه، تکرار یا تمایل به تکرار بدعت تبارسالارانه «سقیفه بنی ساعده» است!
داستان رهبر شدن آیت الله خامنه ای حکایتی است قریب از سریال تلویزیونی «یکی از این روزها» با نقش آفرینی موفق «داوود رشیدی» که در نیمه نخست دهه 70 از تلویزیون ایران پخش شد.
ماجرای رئیس جمهوری «داوود رشیدی»! در سرزمین «دمولند» که بعد از ترور رئیس جمهور پیشین کفالتاً قدرت را در دست گرفت و قرار بود با متابعت از فرامین اربابان قدرت در سرزمین «ایندولند» رئیس جمهوری مطیع و سر به راه برای انتقال بهداشتی قدرت به نفر بعدی باشد اما از «بد حادثه» رئیس جمهور موقت بغایت حاذق و متبحر از کار درآمد و بر هم زننده اسباب سورچرانی اربابان قدرت شد!
ظاهراً بعد از اصلاح تحمیل قائم مقامی رهبری به نظام توسط آیت الله هاشمی رفسنجانی (*) از طریق عزل آیت الله منتظری توسط مرحوم امام خمینی، هاشمی در فردای فوت امام و اجلاس مجلس خبرگان برای رهبر جایگزین کوشید تلاش نافرجام اش در برخورداری از «رهبری تحت نفوذ» را از طریق پایمردی برای انتخاب آیت الله خامنه ای جبران نماید مشروط بر آنکه با زیر دین بردن ایشان، با رهبر جدید به یک توافق نانوشته مبنی بر شراکت در امر قدرت برسند.
امری که شواهد نشان از عدم موفقیت پروژه مزبور و عدم متابعت «ایندولندی جدید» را می داد و می دهد!
با چنین فرآیندی از دیکتاتور شدن آیت الله خامنه ای (!) است که امروز بخوبی می توان کسر بزرگی از هنجارشکنی های اصحاب قدرت و نوچه های ایشان را فهم کرد.
برای اثبات دیکتاتور بودن خامنه ای کار بجائی رسیده که یک نویسنده جزء از هتاکی و فیلم ساختن و دست انداختن و آواز خواندن و تحقیر «جسم ناقصی داشتن» بمنظور اخذ جراحت از نظام تنها مانده بمنظور تکمیل پازل قهرمان بازی خود به رهبری و نظام شکلک درآورد تا بلکه با تزریق عصبیت به طرف مقابل «قهرمان» را برای مخاطبانش مُبدل به اسطوره کند!
هر چند «علی» نشریه فوق نهایتاَ در چنان دیالکتیکی دوام نیآورد و مسئولیت را وانهاد اما ظاهراً رهبری ایران علی رغم همه زیاده خواهی ها و کژاندیشی ها، تاب بالائی در تحمل بار مسئولیت دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مقالات مرتبط:
* ـ  در مقاله «لبخند خدا» بتفصیل در این مورد اشاره شده:
نقرس سیاسی:

۵ نظر:

علیرضا گفت...

علی قصه ی ما خیلی مظلوم است!در این کشورهرکس کار درستی انجام دهد میشود امیرکبیر ولی اگر همان کار خراب شد خب طبعاّ مقصر علی قصه ی ماست!!
جناب سجادی پیشنهاد میکنم با قلمتان مقایسه ای بین روحیه انقلابیون در سالهای آغازین انقلاب و همانها در حال حاظر داشته باشید تامیزان تغییر و احیاناّ وادادگی آنها در این سالها مشخص شود.همین کار را هم در مورد آقای خامنه ای انجام دهید.

ناشناس گفت...

شما تاکنون چه قدمی در جهت نقد خامنه ای برداشته اید؟ آیا می توانید حتی یک مورد انتقاد به عملکرد ایشان در نوشته های خود معرفی کنید مگر اینکه معتقد باشید وی معصوم است

ناشناس گفت...

zendeh o javed bad emam khamenei dorod o sad dorod be eshan
ta anja ke man fahmedam hr ke zedeh eshan ast ba amreka o esrael dost ast tamam

ناشناس گفت...

با سلام
1 - البته شیوه انتخاب رهبری آقای خامنه ای هیچ شباهتی به قضیه غدیرخم ندارد! پیامبر اسلام در جمع تعداد زیادی از مسلمانان دست علی را بلند کرد و بنا به تفسیر شیعه از آن جمله معروف پیامبر، او را به سمت جانشینی خود معرفی کرد، ولی آیت الله خمینی با وجودیکه می دانست به پایان عمر نزدیک شده و چند سالی بود که هر لحظه احتمال مرگ ایشان می رفت، هیچگاه در انظار عمومی، کوچکترین جمله واضحی درباره جانشینی آاقای خامنه ای به زبان نیاورد، حتی در فاصله زمانی نزیک به یک سال از زمان عزل آیت الله منتظری تا زمان مرگ!!! تشکیل جلسه مجلس خبرگان ما را بیشتر از آنکه به یاد واقعه « غدیر خم » بیاندازد، یادآور مجلس جمعی از خواص پیرامون پیامبر در « سقیفه بنی ساعده » است!!!
و جالب انجاست که اولین نقض وصیتنامه آیت الله خمینی در همین مجلس توسط هاشمی رفسنجانی انجام گرفت آنگاه که او برای اثبات شایستگی آقای خامنه ای داستانی از نقل قول آیت الله خمینی را بازگو کرد که نه در رادیو و تلویزیون دیده شده یود و نه بوسیله ایشان مکتوب شده بود که کارشناسان خط بخواهند اصالت آن ر ا تایید کنند!
این پاراگراف عینا یکی از تاکیدات آیت الله خمینی در وصیت نامه معروفشان می باشد که بوسیله آقای خامنه ای خوانده شد

( اكنون كه من حاضرم ، بعض نسبتهای بی واقعیت به من داده می شود وممكن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض می كنم آنچه به من نسبت داده شده یا می شود مورد تصدیق نیست ، مگر آنكه صدای من یا خط وامضای من باشد، با تصدیق كارشناسان ؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم)

امیدوارم نگویید که هاشمی رفسنجانی و سد احمد خمینی و برخی دیگر از خواص شامل این نهی آیت الله خمینی نمی شدند! زیراکه در این پاراگراف به هیچ وجه استثنایی دیده نمی شود! در ثانی اصولا مخاطب این پاراگراف دقیقا همان خواصی هستند که روز و شب هم نشین ایشان بودند و می تونستند پس از مرگ ایشان نقل قولهایی از این همنشینی ها را را برای دیگران تعریف کنند. مسلما مخاطب این پاراگراف امثال داریوش سجادی یا فلان رزمنده جبهه یا بهمان مسئول دست چندم نبودند! زیراکه این افراد تنها در صورتی می توانستند نقل قولی از ایشان بکنند که در دیدارهای عمومی آیت الله خمینی شنونده سخنان ایشان می شدند و ملاقاتهای عمومی غالبا مورد ظبط صوتی و تصویری قرار می گرفت

2- گفته اید که آقای خامنه ای قابل نقد می باشند! کاش که شخص شما به عنوان کسی که ارادت خاصی به آقای خامنه ای دارد برای یک بار هم شده مقاله ای می نوشتید و به ایشان متذکر می شدید که اندکی از آن چاپلوسان و مدیحه سرایان بارگاه شان را طرد کرده و حداقل چند تن ار آنان را علنا مورد تنبیه قرار داده تا درس عبرتی شود برای دیگر بادنجان دور قاب چینها! کاش به ایشان متذکر می شدید که حداقل یکی از چندین پست و مقامی که به آن شیخ
مدیحه سرا مرحمت فرمده اند را بلافاصله پس گرفته و علنا مورد عتاب قرار داده تا درس عبرتی شود برای دیگران! باور بفرمایید در شهر قم روحانیانی زیادی هستند که می توانند تولیت حضرت معصومه یا امامت جمعه موقت شهر قم را به عهده بگیرند! در شهر قم قحط الرجال نیست! شاید ما هم قانع می شدیم که آفای خامنه ای به صورت عامدانه بارگاه خود را از مدیحه سرایان انباشته نکرده است! البته آقای سعیدی در مقابل غلوها و تملقهای بی کران کاضم صدیقی امام جمعه تهران و از خواص آقای خامنه ای،فرد تازه کاری بیش نیست!
شاید اگر ایشان بلافاصله و علنا با آقای سعیدی برخورد می کرد روزی نمی رسید که رئیس دفتر بازرسی بیت رهبری که یکی از بی بصیرتهای فتنه بود به دلیل ساز مخالف زدن و انتقاد از امثال حجه الاسلام سعیدی و داستان یا علی گفتن یک نوزاد و گفتن برخی از واقعیات جبه های جنگ در شب قدر در حرم حضرت رضا ،مورد حمله ترمز بریده ها قرار نمی گرفت.ترمز بریده هایی که آزادانه هر کاری می کنند چراکه از سوی امثال سردار سعید قاسمی حمایت می شوند.همان سردار مورد علاقه شما!!! حال که یک نفر در بیت آقای خامنه ای تصمصم گرفته برخلاف جریان آب چاپلوسان شنا کند باید مورد حمله ترمز بریده ها قرار بگیرد

محمد رضا

ناشناس گفت...

آقا این وسط علی چیکار میکرد اونوقت(تحریریه را میگه .خدایی نکرده اشتباه نشه)