حجاریان در فرازی از این مصاحبه با تاکید بر «محمد خاتمی» و با اشاره به انتخابات ریاست جمهوری سال آینده می گوید:
... همین الان خاتمی اگر کاندیدا شود در ایران چقدر رای دارد؟ ... او نسبت به هر کسی رای بالاتری دارد؛ پس میبینید كه اصلاحات به صورت بالقوه پایگاه دارد، اما فعلیت ندارد ... یعنی (مردم) کاراکتری مثل خاتمی را میپسندند ... مردم میگویند بالاخره خاتمی نقطه تعادلی در جامعه است. با اینکه به او انتقاد هست. میخواهم بگویم که در عین حال اصلاحات هنوز هم رای دارد؛ رای بالایی هم دارد ... خاتمی هنوز در کشور بالاترین رای را دارد.
ظاهراً آنچه که حجاریان و دیگر متحدین ایشان در فهم انتخابات یا ورود به بازی انتخابات در ایران کمتر به آن توجه می کنند یا اساساً تمایلی به توجه به آن ندارند پدیده ای است که شاید بتوان از آن تحت عنوان «تله دمکراسی» نام بُرد!
به قطع و یقین اظهارات حجاریان مبنی بر برخورداری آرائی ماکزیممی «سید محمد خاتمی» نسبت به دیگر نامزدهای محتمل در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده واقعیتی غیر قابل کتمان است. اما نکته مغفول در چنین برآورد واقع بینانه ای عدم توجه همیشگی و شاید تعمدی ایشان به «خاستگاه» آرای مُحاط بر خاتمی است.
ایشان ظاهراً طوعاً یا کرهاً نمی خواهند تا به این بداهت توجه ورزند که در سپهر سیاسی ایران، بستر به منصه ظهور رسیدن اصلاح طلبانی از جنس محمد خاتمی و عقبه سیاسی ایشان در دوم خرداد 76 اتکای بر یک «سوء تفاهمی» سیاسی ـ اجتماعی داشت!
همین سوء تفاهم بود که اولاً منجر به عزیمت خاتمی از «قواره یک واقعیت» به قامت «فیلی در سیاهی» برای مراجعین اش شد تا هر کسی از ظن خود یارش شود! (هر چند خاتمی و اصحاب ایشان نیز در برآمدن چنان برآمدی نیز بی نقش نبودند)
گذشته از آنکه «اقبال از سر ابهام» به خاتمی منجر به یک بدآموزی برای اصلاح طلبان شد مبنی بر آنکه می توان با تعریف ناشفاف از خود و «نشستن پشت شیشه مات» دست خود را برای کسب آرائی بیشتر ولو نامتقارن باز گذاشت.
رقابتی که بنوعی می توان آن را «غش در معامله» محسوب کرد. طبیعتاً چنین سبکی از مبارزه انتخاباتی لوازم خاص خود را نیز به همراه می آورد از جمله این لوازم اصالت یافتن «رای فاقد رآی» بمنظور پیروزی عددی بر رقیب با هر بهائی است.
تا قبل از دوم خرداد 76 «چپ ها» در مقام اولیای «اصلاح طلبان فعلی» در تمامی رقابت های انتخاباتی با «راست ها» به یک مبارزه دمکراتیک کیفی و با اتکای بر پرنسیب ها و خطوط قرمز انحصاری شان با رقیب، تن داده بودند. رقابتی که هر یک از طرفین با اتکای بر پایگاه توده ای معین و مشخص خود در حد فاصل آرائی حداکثر 10 تا 16 میلیونی با یکدیگر به رقابت می پرداختند.
تجربه دوم خرداد با رشد جهشی آرای اصلاح طلبان از ناحیه «پمپ تخیل» به رای دهندگان با این منطق که: «خاتمی، قهرمان گشاینده همه قفل ها و باز کننده تمام گره ها و حلال همه مشکلات است» (سمفونی خاتمی) منجر به آن شد تا برای نخستین بار طبقات و شهروندانی وارد پروسه انتخابات در جمهوری اسلامی شوند که تا پیش از این کمترین مشارکتی در انتخابات ایران نداشتند و اساساً از کمترین دلبستگی به علائق و سلائق و ضوابط و معیارها و اصول و فروع حاکم بر نظام برآمده از انقلاب اسلامی نیز برخوردار نبودند.
هر چند این آرای ماکزیممی اما متناقض در نهایت منجر به زمینگیر شدن و فلجی جنبش اصلاحات در ایران شد اما از سوی دیگر این درس شیرین را به رهبران اصلاحات داد که می توان از طریق «رای شوئی» و بازی با «آرای کثیف» در جمیع انتخابات بر رقیب پیروز شد مشروط بر آنکه بتوانیم همواره خود را در بین درب نگاه داشته و با گریم نظام و اسلام و انقلاب از توده های ناهمگن نیز دلبری کرده و بمناسبت برای ایشان نیز چشمک بزنیم! و بعد از پیروزی آن «آرای کثیف» را در ساز و کار نظام «رای شوئی» کنیم.
بمعنائی دیگر تجربه دوم خرداد بمثابه خوابیدن با «غریبه» توسط اصلاح طلبان تا پیش از این محجوب و سر به زیری بود که از قبال چنان هم خوابگی کام شان بغایت شیرین شد و دیگر نتوانستند و نمی خواستند و نمی خواهند آن کامجوئی ولو نامشروع اما شیرین را فراموش کنند و از دست بدهند.
هر چند در بازی «دمکراسی برسمیت شناخته شده بر اساس نُرم های جهانی» اصالت با «تفوق عددی» فرای جنس و ماهیت آراست اما نمی توان این واقعیت را نیز کتمان کرد که جنس و ماهیت آرا در صورت ناهمگونی منجر به فلجی گریزناپذیر در ساختار قدرت خواهد شد.
بر این مبنا هر چند اصلاح طلبان می توانند از هم خوابگی با «غریبه» به همان اندازه و شاید هم بیشتراز هم خوابگی با «همسر شرعی» لذت ببرند! اما طبیعتاً گریزی از این واقعیت نیز نمی توانند داشته باشند که مولود چنان آمیزیشی می تواند «شغادی» باشد که به صفت ظاهر برادر «رستم» محسوب می شود اما به تعبیر «اخوان ثالث»:
نطفه شاید نطفه زال زر است
اما کشتگاه و رستگاهش نیست رودآبه!
(پیش تر در مقاله «حصار در حصار» از چنین فرآیندی تحت عنوان دمکراسی از «مهدیه تا عهدیه» یاد کرده بودم)
اصلاح طلبان چاره ای ندارند تا در نخستین قدم اصلاح طلبانه شان ضمن اجتناب از «بازی با آرای کثیف» قبل از اهتمام به «اصلاح نظام» همت خود را صرف «اصلاح دمکراسی» کنند!
دمکراسی متکی بر «تفوق عددی به هر بهائی» بوضوح نقصان خود را حداقل در جامعه ناهمگن ایران به اثبات رسانده. اینک اصلاح طلبان می توانند دلیری کرده و بمنظور اصلاح نارسائی دمکراسی فوق پیشقدم شده و با بازگشت به «زمان صفر» ضمن اخلاقی کردن قاعده مبارزه انتخاباتی شان، کمیت را مُرجح بر کیفیت نمایند.
به تعبیر «مصطفی ملکیان» هر چند در طول تاریخ التزام به اخلاق از اقبال کمتری برخوردار بوده اما این امر اشکالی بر یک نظریه نیست و اقبال مردم دال بر درستی یا نادرستی نظریه نمی تواند معنا شود.
بر این اساس بر اصلاح طلبان فرض است تا ضمن بازتعریف و تبیین شفاف و خالی از ابهام خود و ابرام بر سرحدات و اصول و اعتقادات و تعیین شفاف پایگاه و بدنه اجتماعی مطمح نظرشان، قبل از آن که این امکان را به رای دهندگان دهند تا نامزد ایشان را انتخاب کنند این فرصت را برای خود و نامزد خود مهیا کرده تا «رای دهندگان خود را» بر اساس باورها و سلائق و علائق و اصول و فروع عقیدتی ـ سیاسی خود گزینش نمایند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقالات مرتبط:
سمفونی خاتمی
عروس فرنگی
هاله نفرت
حصار در حصار
مصاحبه روزنامه آرمان با سعید حجاریان
http://armandaily.ir/?News_Id=10056
http://armandaily.ir/?News_Id=10056
۴ نظر:
همچون همیشه مقاله ی شیوا و استواری تحریر کردید. با این حاشیه که این بیماری "تفوق آرا به هر قیمتی" بیماری تمام یا کمینه، بخش گسترده ای از رقبای سیاسی امروز ایران است. آنچه شاهد بوده ایم و هستیم و شاید قرار است باشیم این است که "تبلیغات سلبی" جای "تبلیغات ایجابی" را گرفته و کیست که نداند "هیجان های کف آلود" ناشی از این نوع تبلیغات، نتیجه ای جز انحراف آرای مردم از واقعیتهای غبارگرفته ندارد. مردمی که از سیاسیتورزی تنها به پای صندوق رفتن را آموخته اند و منتخبشان را تا دوره ای دیگر به دست شانس و اقبال میدهند و البته جز این چاره ای هم ندارند، چگونه رایشان قرار است "میزان" باشد. آنچه تا الان از حضور حماسه آفرین مردم خوب و فهیم و همیشه در صحنه مان(!) دیده ایم، آدم را یاد مسابقه بزکشی می اندازد که در گیرودار آن، کسی به فکر آن بز نگون بخت نیست و هر طرف در اندیشه تصاحب و به خط پایان بردن آن است به هر قیمت.
با سلام
به نکتهی خوبی اشاره فرموديد اما متاسفانه نيمی از واقعيت را بيشتر بيان نکرديد جناب سجادی. درست است که آرای اصلاحطلبان ناهمگون بود، اما پرسش اينجاست که چند درصد از آن دسته که تا قبل از دوم خرداد به نظام اعتقادی نداشتند جزو دانشگاهيان و نخبگان و صنعتگران و بازرگانانی هستند که چرخِ اقتصاد کشور را میگردانند و دارندهی دانش و معرفتند.
در ثانی، اگر برچسب «کثيف» را برای چنين آرايی ناهمگون در نظر بگيريم، آرای آقای احمدینژاد هم کثيف است که از حرف تا عمل و از شعار تا شعورش دنيايی فاصله است. چند درصد از آرای ايشان به خاطر دهنکجی به قدرتهای جهانیست و چند درصد به دليل پخش بیقاعده و بیبرنامه و ناعادلانهی پول و وام بين روستاييان و طبقهی محروم؟ چند درصد (مخصوصاً در سال 84) به خاطر بغض رفسنجانی به ايشان رای دادند و نه حبّ جمال و کمال و دانش و تخصص ايشان؟ اينکه جناح چپ حرکاتِ پوپوليستی يا غيرصادقانه داشته دليل بر حقانيت جناح راست نيست که مدتی مديد است از اعتقاداتِ پاکِ جماعتی سادهدل سوءاستفاده میکند تا بر سرير قدرت بماند. اينکه شما اين قسمت را مغفول گذاشتهايد تعادل و انصاف را در نوشتهی شما بحثبرانگيز میکند.
جناب بوژن ضمن تشکر از حسن توجه تان اما مطلب بنده نافی فرمایش شما مبنی بر حقانیت نداشتن عملکرد جناح راست نیست . بنده به اعتبار خاستگاه سیاسی ام که از بطن جناح چپ و اصلاح طلبی بوده در مقام خیراندیشی و آسیب شناسی جناح متبوعه خود این مطلب را نوشته ام و حتماً زمانی نیز که قرار باشد راست ها را نقد کنم آنجا نیز بدون پروا نظر خود را خواهم گفت
na rast va na chap!!! faghat va faghat hagheghat o haghaneyat
ارسال یک نظر