کمپین «حجاب اختیاری ـ حق زن ایرانی» از پدیده هائی است که از چند جهت غیر قابل فهم می نماید.
نخست آنکه تا زمانی که اقبال به این کمپین شامل تعدادی جوان که به اقتضای سن شان هیجان زده احساسات تنوع طلبانه شان هستند آن هم جوانانی که بعضاً فاقد مبانی عقلی و فکری و نظری و معرفت شناسانه در مورد احکام حجاب اند در آن صورت چنان موج و اقبالی بر اساس اقتضائات فطری و سنی ایشان قابل درک و فهم است. حتی وقتی در میانه ایشان جمعی خانم و آقای معمر و میان سال اما فاقد بضاعت علمی و اندیشگی مشاهده می شود! باز هم چنان اقبالی به اعتبار چنان فقری قابل اغماض است.
اما اسباب تحیـّـُر زمانی فراهم می شود که روحانیون و اسلام شناسانی آشنا با مبانی فقهی نیز در این کمپین علمداری و طلایه داری می کنند!
علی رغم این و صرف نظر از چنان حضور تحیـّــُرآوری چند پرسش اساسی ذهن ناظر بی طرف را در این کمپین می گزد.
پرسشی که مخاطبش شامل کسانی می شود که در این کمپین حاضرند در عین حالی که به صفت ظاهر مسلمان نیز هستند یا لااقل مسلمانی خود را انکار نکرده اند. (حساب نامسلمانان فعلاً به کنار)
پرسش آن است که:
اولاً آیا ایشان منکر آن هستند که مطابق معارف دین شان، نیاز جلوه فروشانه و توجه طلبانه در زنان نیازی فطری است که در خلقت زن و بیرون از اراده زن توسط خداوند در بطن ایشان خلق و تعبیه شده؟
به سخن دیگر آیا می پذیرند زنان بر اساس ذات جلوه فروشانه و جمال آرایانه و بیرون از اراده شان توسط خداوند «پروگرام» شده اند؟
ثانیاً و متقابلاً باز می پذیرند «مردان» نیز عطف به آموزه های دین شان، توسط خداوند «پروگرام» شده اند تا در «خلقت خود» و بیرون از اراده و خواست خود محکوم به حظ جنسی و بُردن لذت سکشوال از زن باشند؟
یعنی هم زنان در «جذابیت های جلوه فروشانه» و هم مردان در «مجذوبیت های تنانه به زنان» هر دو بی تقصیر و مسلوب الاراده اند؟
حال پرسش اساسی آنجاست که اگر مسلمانان باور قلبی و عقلی به این دو واقعیت دارند لیکن چرا وقتی بر اساس «همان دین» و متکی بر «کتاب همان دین» و با تصریح «خدای همان دین» «مومنین به آن دین» ملزم و مُکلف و مامور به مدیریت این گرایش ذاتی و فطری می شوند ناگهان بخشی «جرزنی» کرده و ضمن ابتلا به «سرکشی از تکالیف محوله» از جانب همان خدائی که معترف اند ایشان را بیرون از اراده خود این گونه خلق کرده، کمپین «حجاب اختیاری ـ حق زن ایرانی» راه می اندازند!؟
چطور قسمت اول را قبول دارند که خداوند ما را این طور خلق کرده اما قسمت دوم را قبول ندارند که همان خداوند هم ما را این طور مُکلف کرده؟
اگر می پذیرید مخلوق خدائید و ذاتیات تان بیرون از اراده شما و از جانب خداوند خلق و در بطن تان تعبیه شده چرا وقتی همان خدا آئین نامه اجرائی چگونگی استفاده بهداشتی و اخلاقی از همان نفس و ذاتیات را به شما ابلاغ کرده جر زنی کرده و تخیرگرا و انسان گرا و مُحق اندیش می شوید!؟
این برخورد سوپرمارکتی و دلبخواهانه و هرهری مسلکانه با دین است!
هر اندازه شارع در پذیرش دین امر به تتبع و تحقیق و آزادی انتخاب محققانه و پرهیز از اکراه کرده (لااکراه فی الدین) اما این عدم کراهت امری بیرون از دین است و بعد از پذیرش محققانه و ورود، دین بصورت یک پکیج به مومن عرضه می شود. یک بسته اعتقادی کامل. با ورود به دین دیگر نمی توان و نباید دبه درآورد و بخشی از احکام و فرائض را برتابید و بخشی دیگر را بنا به هر دلیل یا سلیقه ای برنتابید!
در آن صورت و با چنان تذبذبی، اصرار بر ادعای مسلمان بودن در عین عدم التزام به احکام آن چه افتخار یا ضرورتی دارد؟ چه اشکالی دارد چنان افرادی خود را از چنان برزخی نجات داده و یک بار و برای همیشه این دندان لق را بکنند و خیال خود را راحت کنند و از اساس منکر اسلام و اسلامیتی شوند که بود و نبودش در زندگی فردی و اجتماعی ایشان علی السویه است و چنان اسلامی کمترین نمودی در رفتار و گفتار و کردار ایشان ندارد!
مطمئناً چنین تصمیم شجاعانه ای نه تنها بانی هیچ اتفاق شاذی نخواهد شد بلکه اسباب رهائی ایشان از یک دله گی هویتی و رسیدن به یک همگونی درشخصیت ایشان را فراهم می کند تا ضمن ترمیم «تضاد شخصیتی» راحت تر بتوانند با خود و دیگران کنار آیند.
گذشته از آنکه این چه منطق سخیفی است! که حجاب را امری شخصی قلمداد کرده که تقید یا عدم تقید به آن در حوزه مناسبات اعتقادی شخصی بانوان با خداوند قرار دارد!؟
معنای این حرف چیست؟
مگر حجاب بمعنای رو گرفتن زن از خداوند است!!!؟
مگر قرار است زن بواسطه حجاب اسباب ارتکاب فعل حرام از ناحیه خداوند را امحا کند!!!؟
مگر زن اگر مکلف به حجاب شده این بواسطه آن بوده تا عامل تحریک خداوند نشود!!!؟
اساساً حجاب بیرون از دایره نظم اجتماع نه موضوعیت دارد و نه طریقیت! همه داعیه و توصیه حجاب ناظر بر قانونمند کردن و بهداشتی کردن مناسبات «اجتماعی» بین زنان و مردان است.
عمده اهتمام حجاب قرار دادن زن در بستر اجتماع در مقام یک عامل انسانی است و نه یک ابزار جسمانی و شهوانی.
منطقاً بانوان نمی توانند با آوردن و ابراز تنانگی و جاذبه های جنسی شان در منظر عمومی با این توجیه که «این تن من است و مالکیت اش را دارم» متوقع نظربازی نظربازان نشوند. به همان میزان که مردان ملزم و مکلف به چشم پاکی و چشم پوشی از رویت جمال و جلوت و جلوة و جلوط زنان نامحرم اند به همان میزان نیز زنان مکلفند با اجتناب از ابراز تنانگی در عرصه علنی جامعه، اسباب اختلال در نظم اجتماع را فراهم نکنند.
منطق چنان حرفی بمثابه آن است که انتحاریون القاعده بعد از پوشیدن جلیقه انفجاری و منفجر کردن خود در اتوبوس عمومی مملو از مسافر بفرمایند: بدن خودمان است و اختیار منفجر کردنش نیز با خودمان است و نباید معترض و مانع از کار ما در خلوت و جلوت باشید! (1)
مشکل اصلی بانوان در ایران «اجبار در حجاب» نیست بلکه مشکل اصلی «فقد عدالت» در الزام شان به حجاب است.
این قرینه همان مشکلی که بعضاً در ایالات متحده گریبان گیر نیمه متقابل جامعه است! یعنی به همان میزان که در ایران «بانوان لاقید به زیست مومنانه» و «لوازم زیست مومنانه» از جمله «حجاب» را تحت قوانین غلاظ شداد اجتماعی بمنظور رعایت پوشش قرار می دهند در ایالات متحده نیز قوانینی به همین غلظت و شدت اما حاکم بر رفتار و مناسبات فردی و اجتماعی مردان قرار دارد!
زنان در آمریکا برخلاف ایران بر حسب «عرف موسع اجتماعی» برای هر نوع پوشش و آمیزش در جامعه کاملاً آزاد گذاشته شده اند اما متقابلاً قوانینی بشدت مضیق و سنگین را حاکم بر رفتار و مناسبات آقایان نسبت به جامعه نسوان تعریف کرده اند. تا جائی که زن در آمریکا بر حسب قوانین حاکم حتی اگر احساس کند نگاه مردی در جامعه به ایشان نگاهی نامتعارف و سکشوال است قانوناً حق درخواست تعقیب قضائی مرد مزبور را دارد! این شدت تا جائی پیش رفته که مطابق قانون آمریکا، زن حتی می تواند در بستر و هنگام هم آغوشی با همسر قانونی خود نیز اگر در میانه معاشقه منصرف شده و نخواهد ادامه دهد در صورت توسل همسر به معاشقه کرهی، زن حق شکایت داشته و قانون بنام «تجاوز» همسر مزبور را تحت پیگرد شدید قضائی قرار می دهد!
واقعیت آن است که همین بی عدالتی در هر دو کشور ایران و آمریکا منجر به آن شده تا جامعه فاقد یک تعادل رفتاری باشد.
ظاهراً بهترین راهکار برای بهینه سازی مناسبات فردی و اجتماعی زنان و مردان در ایران عادلانه کردن این مناسبات است.
منطقاً نمی توان مرد را در سطح جامعه فعال مایشا گذاشت و همه محدودیت ها و قوانین را ناظر و حاکم بر رفتار و اطوار و البسه زنان کرد.
عدالت حکم می کند معادل چنان توقعات و محدودیت ها و قوانینی که بر چگونگی حضور زنان در سپهر علنی جامعه تصریح دارد متقابلاً باید مردان و رفتار و چگونگی برخورد ایشان با زنان در سطح جامعه را نیز تحت قوانین و الزامات و تقیدات معادل قرار داد.
طبیعتاً وقتی زنی با اطمینان از تضمین قانون بتواند هر مردی که در سطح شهر به ایشان متلک بگوید و یا به هر شکلی مزاحم وی شود را تحت پی گرد قانونی قرار داده و به صلابه عدالت بکشاند در آن صورت می توان از وی متوقع بود تا متقابلاً ایشان نیز به عرف و قوانین اجتماعی ناظر بر نوع و چگونگی حضورش در سطح شهر تمکین کند. در آن صورت است که دیگر این رباعی موضوعیت خود را از دست داده و از حیـّـز انتفاع خواهد افتاد که:
یارب تو جمال آن مه مهرانگیز
آراسته ای به سنبل و عنبر و بیز
پس حکم چنان کنی که در وی منگر
این حکم چنان بود که کج دار و مریز
نمی توان زنان بد حجاب را به اتهام جلوه گری مورد مواخذه قرار داد بدون توجه به این واقعیت که:
«جلوه فروشان» برای مرتفع کردن نياز «جلوه گرانه» خود وابسته به «جلوه خران» اند! تا «جلوه خر» نباشد «جلوه گر» محروم از «جلوت» برای عرضه جلوه های خود است. (2)
اگر نزد فرزانگان «مستمع» بر سر شوق آورنده «متکلم» است، در جانب نظربازان، این «منظر» است که «ناظر» را بر سر شوق می آورد!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
مقالات مرتبط:
1ـ آسمان سیاه:
http://www.sokhan.info/Farsi/Zan.htm
2ـ از خاله سوسکه تا سیندرلا:
http://www.sokhan.info/Farsi/Hejab.htm
3ـ پیکار چادر و دکلته!
http://sokhand.blogspot.com/2010/06/blog-post_22.html
http://www.sokhan.info/Farsi/Zan.htm
2ـ از خاله سوسکه تا سیندرلا:
http://www.sokhan.info/Farsi/Hejab.htm
3ـ پیکار چادر و دکلته!
http://sokhand.blogspot.com/2010/06/blog-post_22.html
۴ نظر:
كمى خجالت بكشيد. مقاله اتان شرم آور است! بهتر است براى مقايسه به اين مقال تازه از مهاجراني مراجعه فرمائيد!
"چرا لندن را دوست دارم"
بر گرفته از وبسايت مكتوب.
https://plus.google.com/100472019976445963402/posts/B4YWgvkLH6g
https://plus.google.com/100472019976445963402/posts/B4YWgvkLH6g
حجاب یک عمل منبعث از عقیده است و خودش فی نفسه اعتبار استقلالی ندارد. به این معنا که نمیتوان به یک غیر مسلمان اعتراض کرد که چرا حجاب را رعایت نمیکند. این اولا. و اما ثانیا: حجاب جزء اصول اعتقادی شمرده نمیشود که بتوان آن را در آزمایشگاه عقل مورد چون وچرا قرار داد،گرچه شارع مقدس از چنین حکمی، حکمتی را نیز دنبال میکرده. ولی حکمت احکام شرط عمل به آنان نیست و تنها شرط عمل به احکام تعبد است. به عنوان مثال، اگر کسی به خاطر خواص بهداشتی و تغذیه ای روزه، از خوردن و آشامیدن امساک نماید عملی بهداشتی و تغذیه ای انجام داده و از او به عنوان عملی عبادی پذیرفته نمیشود. حجاب هم چنین است. گرچه فوائد و حکمتهایی بر آن مترتب است ولی زن مسلمان صرفا به میزان اعتقادی که به دین دارد آن را مراعات می نماید. حکمتهایی هم که برای حجاب گفته اند صرفا حدس و گمان است و الا برای هریک میتوان مثال نقض آورد. استاد مطهری معتقدند:"حجاب مصونیت است نه محدودیت". مصونیت از چه؟ از تجاوز؟ پس چرا حکم حجاب برای کودکانی که مورد تعرض جنسی واقع میشوند صادر نشده؟ با مثلا میزان حجاب بر اساس جذابیت های ظاهری هر فرد، کم یا زیاد نمیشود؟ یا مثلا اگر خانمی با محافظ بیرون برود حکم حجاب از او برداشته نمیشود. نتیجه اینکه حجاب یک عمل عبادی است و زن مسلمان به حسب مسلمان بودنش آن را رعایت میکند نه ترس از مورد آزار قرار گرفتن.
ارسال یک نظر