۱۳۹۲ شهریور ۲۷, چهارشنبه

دام چاله های سیاسی!



گدازه های جاری از بمباران شیمیائی دمشق با بداهتی آشنا قرینه ای از حادثه تروریستی یازده سپتامبر را تداعی به ذهن می کند!
هر چند عاملان در تخصیص خرج و تزریق چاشنی به این «بمب فتنه» ناشیانه مرتکب «اُورـ دوز» شدند و فتنه شان کمانه کرد و به ضد خود تبدیل شد! فتنه سازان توجه نکردند که برخلاف 11 سپتامبر 2001 این بار این مهابت افسار گسیخته واقعاً «تفنگش خراب» بود! و توان یک ماجراجوئی جدید را نداشت. (توضیحات بیشتر در مقاله تفنگ خراب)
دوازده سال پیش و در فردای عملیات تروریستی 11 سپتامبر و در حلاجی این رویداد تاریخی بر این نکته ابرام ورزیدم:
«آنچه که آمریکائی ها عمداً یا سهواً در تهاجم تروریستی یازده سپتامبر نخواستند بدآن توجه کنند آنست که هر گروه تروریستی در انجام عملیات ایذائی خود این نکته بدیهی را لحاظ می کند که حجم عملیات اش باید منطبق با توان و ظرفیت ضربه پذیری خود باشد. بدیهی است الفبای عملیات تروریستی القاء کننده این نکته به تروریستها است که چنانچه حجم یک عملیات ایذائی خارج از استاندارهای متعارف قرار گیرد هدف از عملیات را به ضد خود تبدیل خواهد کرد. طبعاً وسعت ناباورانه عملیات یازده سپتامبر باید این نکته را به بانیان مفروض آن می فهماند که دست زدن به چنین تهاجمی بمعنای «خودکشی سازمانی» است و آمریکا و هر کشور دیگری که هدف چنین تهاجمی واقع می شد قهراً آنقدر انگیزه پیدا می کرد تا بر خلاف دیگر عملیات محدود تروریستی، آستانه تحمل خود را از دست داده و عزم سیاسی ـ نظامی اش را به پاسخ نهائی بمنظور سرکوب خونین و گسترده کانون تروریست ها معطوف کند. قطعاً بن لادنی که عموم استعداد تروریستی وی (به احتساب عملیات گذشته اش در سفارتخانه های آمریکا در کنیا و تانزانیا و یا تهاجم به ناوشکن Cole در بندر عدن) محدود به منفجر کردن یک خودرو یا قایق مسلح به TNT بوده و اکنون مظنون اصلی عملیات یازده سپتامبر معرفی شده، آنقدر فراست داشت که چنین واکنش محتملی را از جانب ایالات متحده در قبال کشتار هزاران نفر از شهروندانش را پیش بینی کند. در آن صورت فهم این مطلب که بن لادنِِ مُلهم از کانون گرایشات رادیکال اسلامی ضمن دست زدن به عملیات یازده سپتامبر تصمیم گرفته عملاً و با دست خود زمینه نابودی نهائی خود و سازمان تحت امرش را فراهم کند! دشوار می نماید.» (مقاله نفرین بودا)
با چنین مکیالی است که می توان بمباران شیمیائی دمشق را دام چاله و کـُپی کمینه شده ائی از عملیات 11 سپتامبر تلقی کرد که هدف از آن کشاندن پای آمریکا به جنگی دیگر با مطامعی دیگر بود.
طبیعتاً دولت سوریه نیز تا این اندازه شعور داشت و دارد که وقتی می دانست از یک سال پیش اوباما در اقدامی ناشیانه خط قرمزش را بمباران شیمیائی تعریف کرده و در حالی که بدون نیاز به استفاده از سلاح شیمیائی از موضع برتر در حال سرکوب لشکر تروریست ها می باشد لذا ضرورتی نداشت تا بی جهت بخواهد با بمباران شیمیائی در کشورش ماشین جنگی آمریکا را بر علیه خود روشن و دامنه بحران را بیرون از توان خود کرده و خود را اسیر مهلکه ای کند که از ریسک بالائی برخوردار است!
لذا ماجرای بمباران شیمیائی در سوریه را با گذشتن از ظواهر می توان در چارچوب دام چاله و فتنه ای فهم و تحلیل کرد که هدف اصلی اش ایران بود.
ماجرائی که ریشه های آن را می توان از بعد از ناکامی فتنه سال 88 در ایران ردیابی کرد.
طی 4 سال گذشته و متعاقب سرکوب «فتنه 88 تهران» دو سناریوی هم مقصد اما مختلف الرویکرد با عاملیت دو محور ریاض ـ تل آویو از یک طرف و کاخ سفید از طرفی دیگر بمنظور جبران ناکامی 88 بموازات یکدیگر شکل گرفت و رشد کرد.
اشتراک این دو محور فرو پاشی نظام حاکم بر ایران بود با این تفاوت که اولی (ریاض ـ تل آویو) با اتخاذ رویکردی خشن و سخت افزارانه، تمهید تهاجم نظامی به ایران را در دستور کار خود قرار داد و در نقطه مقابل استراتژیست های وابسته به جناح کبوترهای کاخ سفید بودند که فروپاشی از طریق استحاله و پوکاندن از درون با استفاده از تحریم های فلج کننده اقتصادی و به استیصال معیشتی کشاندن شهروندان را وجهه همت خود قرار داده و کماکان همین هدف را تعقیب می کنند.
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2012 برای محور ریاض ـ تل آویو نقطه عطف و حائز اهمیتی بود چرا که به تجربه اثبات شده روسای جمهوری که در آمریکا موفق به کسب رای اعتماد شهروندان برای بار دوم و آخر می شوند نفس «احساس آخرین دوره بودن حضورشان در قدرت» تا آن درجه به ایشان استقلال عمل پمپ می کند تا بدون چشمداشت به حمایت لابی های قدرت در ساختار قدرت آمریکا دست به اقدامات جسورانه و تاریخ ساز بزنند.
عربستان و اسرائیل با آگاهی از چنین ظرفیتی مطمئن بودند در صورت پیروزی دوباره و محتمل اوباما در انتخابات 2012 آنک اوباما چون «بنزینی فـَــّرار» غیر قابل دسترس و متابعت ناپذیر خواهد شد. عدم متابعتی که تلاش اوباما به تقریب و نزدیکی با ایران یکی از تبعات غیر قابل اقبال ریاض ـ تل آویو می توانست باشد که از جانب اوباما در دستور کار قرار می گرفت.
بر همین اساس و مبنا بود که محور جنگ طلب عربستان ـ اسرائیل با پیروزی مجدد اوباما بر شدت و حجم فشار خود به وی جهت جنگ با ایران افزودند.
از سوی دیگر اوباما و تیم کبوترهای وابسته به وی در کاخ سفید با آغاز دور دوم ریاست جمهوریش اولاً عناصر رادیکال و جنگ طلبی چون «هیلاری کلینتون» از منتهی الیه جناح عقاب های کاخ سفید را از خود راند و هم زمان ژنرال هائی مانند «جان کری» و «چاک هیگل» که تبحر در جنگ نرم و «سر بریدن با پنبه را داشتند» جایگزین کرد! و ثانیاً با شدت بخشیدن به تحریم های فلج کننده اقتصادی عمده اهتمام خود را صرف به زانو در آوردن جمهوری اسلامی از طریق مستاصل و فرسودن و خسته کردن شهروندان ایرانی از طریق بحران معیشت کرد.
هر اندازه برای محور ریاض ـ تل آویو انتخابات ریاست جمهوری دور دوم اوباما اهمیت داشت متقابلاً این انتخابات ریاست جمهوری سال 92 ایران بود که در کانون توجه اوباما و تیم کبوترهای کاخ سفید قرار داشت تا با اتکای بر تحریم های فلج کننده اقتصادی بتوانند ضمن مهندسی انتخابات ریاست جمهوری ایران از طریق «بحران معیشت» آرای شهروندان ایرانی را بشکلی نامحسوس به سمت کانون پراگماتیسم شناخته شده و سازش طلب موجود در ایران هدایت کنند.
(در این زمینه توضیحات بیشتر در دو مقاله «گلوله های کاغذی» و «خیز بلند هاشمی» ارائه شده)
توجه ای که از چشمان نافذ جبهه جنگ طلبان پنهان نماند و ایشان را بخوبی و با دقت متوجه غایت مطلوب اوباما در ایران می کرد! بی جهت نیز نبود که در اوج کوبش طبل های جنگ طلبانه و تهدیدهای نظامی اسرائیل «نتانیاهو» در نطق مضحک و بمب شناسانه خود در مجمع عمومی سازمان ملل برخلاف توقع و تصور مخاطبان را سورپرایز کرد و در اثبات نامتعارف بودن ایران در بلند پروازی های اتمی از کسی نام بُرد که در باور کبوترهای کاخ سفید «گورباچف ایران» محسوب می شود.


این در حالیست که افکار عمومی با توجه به اظهارات ضد صهیونیستی «محمود احمدی نژاد» در روز قبل و در همان مجمع عمومی چشم انتظار جنگ کلامی نخست وزیر اسرائیل با احمدی نژاد بودند.
اما و در حقیقت «نتانیاهو» بنمایندگی از جناح جنگ طلب با خواندن دست اوباما بمنظور مهندسی انتخابات ایران جهت به قدرت رساندن پراگماتیست ها در تهران بود که در نطق خود از همه تندروی های اصولگرایان در ایران گذشت و صراحتاً انگشت اشاره و اتهام خود را بمنظور بر هم زدن نقشه آمریکائی ها متوجه شخص «هاشمی رفسنجانی» کرد و با استناد به یکی از سخنرانی های قدیمی وی اظهار داشت:
«اکبر هاشمی رفسنجانی که آیت‌اللهی میانه‌رو محسوب می‌شود گفته است که اسرائیل با یک بمب نابود می‌شود اما دنیای اسلام با توجه به وسعت آن در صورت حمله دچار چنین سرنوشتی نخواهد شد ... اگر این است پرخاشگریِ ایرانِ بدون جنگ‌افزارهای هسته‌ای؛ آن وقت تصور کنید با وجود ایرانِ مجهز به جنگ‌‌افزارهای هسته‌ای چه کسی در خاورمیانه، اروپا، آمریکا یا هرکجای دیگر امنیت خواهد داشت؟»
هر چند پروژه آمریکائی ها علی رغم همآهنگ بودن با منویات عملگرایان در ایران، در فردای ماجرای رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی توسط شورای نگهبان عقیم شد. اما این امر مانع از ادامه بازی نشد و با توجه به اصرار هاشمی رفسنجانی بر خوانش «پیروزی روحانی در قامت نماینده خود» طرف آمریکائی را به این باور نچندان غیر واقع بینانه رساند که درخت تحریم ها در ایران به بار نشسته و اکنون ایشان از این فرصت طلائی برخوردارند تا با تقویت جناح پراگماتیسم های به قدرت رسیده در تهران از طریق دامن زدن به اختلاف بین ارکان قدرت در ایران ماهی مُراد خود را صید کنند.
با چنین خوانشی از تحولات بعد از انتخابت ریاست جمهوری در ایران و با احساس خطر حلقه ریاض ـ تل آویو از تفوق جناح کبوترهای کاخ سفید در نزدیکی به ایرانی پراگماتیسم بود که باید و می توان «تئاتر بمباران شیمیائی دمشق» را فتنه کثیف جنگ طلبان بمنظور تخریب پروژه اوباما نامگذاری کرد.
فتنه ای که اهتمام اصلی در آن کشاندن آمریکا به جنگ در سوریه و بمنظور جنگ نیابتی با ایران و تخریب روند نزدیکی آرمانی بین کبوترهای کاخ سفید با پراگماتیسم های تازه به قدرت رسیده در ایران بود.
بر همین مبنا می توان اظهارات کشدار و تاویل پذیر هاشمی رفسنجانی از ماجرای بمباران شیمیائی در سوریه را فهم کرد. در واقع اصرار هاشمی بر عاملیت رژیم اسد در بمباران شیمیائی دمشق تشویش منطقی وی از پنبه شدن بافته هائی بود که طرفین بالغ بر 4 سال برای عملیاتی شدنش متقبل زحمت شده بودند.
هر چند هاشمی به سنت مالوف آن اظهارات را بشکلی سیاسانه تکذیب کرد (تکذیبی سیاسانه) اما در تحلیل نهائی هاشمی بدون رودربایستی در حال ابراز ماهیت و رویکرد شناخته شده اش در سیاست خارجی بود که عموماً با یک جمله طلائی قابل شناسائی است:
This is your problem!
سیاست خارجی مطمح نظر هاشمی قالباً ناظر بر آن بوده و هست که «ما در اولویت مسئول مشکلات خودمانیم و نمی توان و نباید در مقام دادخواهی و ظلم ستیزی و دفاع از مظلوم در بیرون مرزهای خود زیاده گوئی کنیم»!
چیزی که پیش تر هم از آن تحت عنوان «کله شقی در سیاست خارجی» یاد کرد و طی مصاحبه با فصل نامه مطالعات بین المللی به طعنه حمایت از حزب الله لبنان و مقاومت فلسطینی ها را ماجراجوئی نظام و استفاده از ایشان جهت ایجاد مزاحمت برای دیگران (!) نامگذاری کرد.
در ماجرای بمباران شیمیائی سوریه نیز اصرار هاشمی بر عاملیت اسد در ماجرا، بازی دو دوزه ای بود که هاشمی از آن طریق می کوشید تا در صورت وقوع جنگ اولاً تنزه طلبانه حساب خود را از حاملان سیاست خارجی خمینی محور جدا نگاه دارد و ثانیاً با استراتژی منسوب به قذافی (دشمن دشمن من دوست من است) در چنان جنگ محتملی با پاکدستی و از طریق بیرون نگاه داشتن خود از نبرد محتمل بین نیروهای «رقیب داخلی اش» در سرحدات سوریه و تضعیف ایشان در آن جنگ محتمل، موضع و جایگاه سیاسی خود و عقبه سیاسی خود را در داخل حفظ و تقویت کند.
بر همین اساس برخورد هاشمی با بحران های منطقه ای را می توان نوعی رویکرد غیر مسئولانه و قابل تلخیص در یک جمله کلیشه کرد:
«این مشکل شماست!»
شکلی از دیپلماسی که خوانش داخلی آن در تظاهرات اعتراضی تابستان سال گذشته در بخشی از بازار طلا فروشان تهران با شعار «سوریه را رها کن ـ فکری به حال ما کن» سناریو سازی شد! هم چنان که در تابستان 4 سال پیش نیز همین رویکرد در خلال شهرآشوبی های سال 88 در قالب شعار «نه غزه نه لبنان» خود را بروز داد.
همان چیزی که شکل پاستوریزه شده آن را می توان در اظهارات اخیر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام طی نشست با علمای شیراز ردیابی کرد:
«اوضاع و شرایط منطقه به ‌ویژه در سوریه بحرانی است. جمهوری اسلامی ایران در وهله اول باید از انقلاب، نظام و دستاوردهای خود صیانت كند و در وهله بعد با درایت و تدبیر از بحران‌های تحمیلی و منطقه‌ای به سلامت عبور كند»
رویکردی که با خوانش عوامانه می توان از آن تحت عنوان دیپلماسی «ما رو سنه نه» یاد کرد که در نقطه مقابل «سیاست خارجی خمینی محور» قرار دارد! چیزی که از نگاه تیزبین آیت الله خامنه ای نیز پنهان نمانده و در نشست اخیرش با فرماندهان سپاه پاسداران بدون ذکر نام از فردی خاص اما با طعنه اظهار داشت:
«بهانه جویی برخی برای توجیه وادادگی و پشیمانی مسموع نیست. اینكه دنیا تغییر كرده است نمی تواند بهانه ای برای تغییر آرمانها و اهداف شود و راه درست طی شده را تغییر دهد ... نباید چالش اصلی را به چالش های خطی، رویارویی های جناحی و تقابل های فردیِ این و آن تقلیل داد ... چالش اصلی، مقابله نظام سلطه با پیام اصلی و شوق آفرین انقلاب اسلامی یعنی خودداری از ظلم و مظلوم واقع نشدن است ... نظام سلطه دنیا را به دو بخش ظالم و مظلوم تقسیم كرده اما انقلاب اسلامی منطق ظلم ستیزی و پرهیز از ظلم را همراه آورده و این منطق باعث شد پیام انقلاب در مرزهای ایران محصور نماند و مورد استقبال ملتها قرار گیرد»
علی ایحال هر چند پروژه جنگ طلبانه ریاض ـ تل آویو با همت روسیه و پایمردی ایران و اقبال بلند اوباما (!) موقتاً به حالت تعلیق درآمد و از فوریت خارج شد اما این بمعنای آن نمی تواند باشد که حاملان انقلاب اسلامی در ایران می توانند بابت دور شدن شعله های جنگ آسوده خیال باشند.
شکست پروژه جنگ طلبان بمعنای تقویت موضع استحاله طلبان در کاخ سفید است که اینک می توانند پروژه خود را با تمرکز بیشتری از طریق دادن خرده امتیاز به جناح پراگماتیسم در ایران دنبال کنند.
در خوش بینانه ترین حالت اگر بپذیریم جنگ طلبان تا اطلاع ثانوی به کُما رفته اند این بدان معناست که اینک ابتکار عمل در دست استحاله طلبانی است که می توانند بمنظور عمق بخشیدن به اختلافات داخلی در ایران از طریق تقویت موضع پراگماتیست ها با دادن خرده امتیازات بمنظور بهبود نسبی وضعیت معیشتی ایرانیان، حاملان انقلاب را در موضع ضعف و زاویه قرار دهند.
اهتمام اصلی در این پروژه بلند کردن زبان و قوی کردن جایگاه پراگماتیسم ها در ایران است تا بتدریج بتوانند با تکیه بر جذب حمایت توده های به ستوه آمده از بحران معیشت از ایشان برای پیشروی و فتح تضمین شده سنگرهای قدرت و منفعل کردن حاملان انقلاب اسلامی یارگیری کنند.
دور زدن مجدد آیت الله خامنه ای توسط اوباما با ارسال نامه به حسن روحانی را می توان نخستین شیطنت استحاله طلبان در کاخ سفید تلقی کرد که از این طریق می کوشند بار دیگر بر طبل دو گانه «انتخابی ـ انتصابی» در ایران بکوبند. هر چند سلف ایشان (بیل کلینتون) یک بار و ناکامانه این مسیر را طی کرد!
(توضیحات بیشتر را در دو مقاله «تغار شکسته تهران 2» و «آمریکا در آستانه نوشیدن جام زهر» ملاحظه فرمائید)
علی ایحال آیت الله خامنه ای نیز تاکنون نشان داده به اندازه کافی با این بازی و ظرائف آن آشنایند و هر چند بصورت مشروط و محتاطانه مجوز «نرمش قهرمانانه» را به دولت روحانی اعطا کرد اما تا آن اندازه نیز واقع بین بودند تا جانب حزم و احتیاط را نگاه داشته و با تدبیر و محکم کاری در فردای انتصاب «علی شمخانی» توسط رئیس جمهور در مقام دبیری شورای عالی امنیت ملی ایشان نیز بلافاصله شمخانی را در مقام نماینده خود در شورای مزبور منصوب کرده و در حکم انتصاب شان نیز به صراحت و بمنظور مطلع ماندن از دستورکارها و ماجراهای شورای عالی امنیت ملی به شمخانی گوشزد کرد که: در مورد مسائل در دستور کار شورا با ایشان در تبادل نظر مستمر باشد.
هر چند آیت الله از انذار و تحذیر دولت جدید نیز پرهیز نکردند و در نشست با اعضا مجلس خبرگان بشکل معناداری خطاب به پایوران حکومت گوشزد کردند:
«دولت، مسئولان، سیاسیون، دیپلماتها و مردم باید تحرکات و رفتارهای پیچیده و ظاهرسازی های حقوق بشری غرب و امریکا را با نگاه واقع بینانه و در چارچوب رویارویی عمیق و مبنایی غرب با اسلام تحلیل کنند زیرا در غیر اینصورت در تمایز میان تاکتیک‌ها و راهبردهای طرف مقابل و حتی شناخت دشمن دچار اشتباه خواهیم شد ... در غیر این صورت، واقعیات را نخواهیم دید و علاوه بر آنکه سرمان کلاه خواهد رفت، ضربه هم خواهیم خورد ... باید در مقابل دنیای غرب، مقتدر بود زیرا آنها نشان داده اند که به هیچکس رحم نمی کنند و برخلاف ادعاهای حقوق بشری و ظاهر سازی هایشان، کشته شدن میلیونها انسان نیز، وجدان آنها را متأثر نخواهد کرد ... باطن قضیه آن است که غربی ها از کشتار هیروشیما، از کشتار میلیونها انسان در جنگ های جهانی اول و دوم، و از کشتار مردم بیگناه پاکستان، افغانستان و عراق، احساس ناراحتی نمی کنند و در آینده هم هر جا منافع شان اقتضا کند از کشتار انسانها ابایی نخواهند داشت، بنابراین باید اقتدار درونی خود را در عرصه های گوناگون سیاسی، حکومتی، معیشتی و مردمی افزایش دهیم»


۵ نظر:

ناشناس گفت...

عالی بود این نوشته

ناشناس گفت...

merse besyar estefadeh kardam
kasteh nabashed

ناشناس گفت...

نوشته شما طولانی است . همه آنرا نخواندم ولی یک نگاه سطحی داشتم . خیلی از آنچه واقعیت حتمی می دانید خصوصا در ارتباط با علی خامنه ای و حکومت ایران جای سوال جدی دارد . شما اصلا ظلم های حکومت ایران و سوریه را نادیده گرفته و بدنبال افشای توطئه های جنگ طلبان امریکا و اسراییل هستید . در صورتیکه مشکل اصلی ایران نبود دموکراسی و عدالت حتی از نوع دینی آن می باشد و متاسفانه شما با مغلطه اصل را بی ارزش جلوه داده به دنبال حواشی می روید . و نیز با چه استدلالی وقایع 88 را فتنه مینامید این توهین به شعور دهها میلیون ایرانی است می گویید نه از رهبرت علی خامنه ای بخواه یک نظر سنجی آزاد در این زمینه را مباح بداند تا همه چیز به امثال شما هم ثابت شود . ملک با کفر میماند با ظلم نمیماند . فکرت را اصلاح کن تا واقعیات را بهتر تشخیص دهی

ناشناس گفت...

ناشناس جان تو كه سطحي خوندي براي چي نظر ميدي تو كه حوصله نداري يك متن رو بخوني اونوقت به ايشون ميگي فكرش رو اصلاح كنه؟تو اتفاقا بايد خودت رو اصلاح كني كه حاضر نيستي يك متن رو بخوني تو بايد خودت رو اصلاح كني كه فقط فكر ميكني خودت درست ميگي پس ديگه نظرات مخالف رو نميشنوي تو بايد خودت رو اصلاح كني كه اتفاقات 88 رو فتنه نميدوني تو بايد خودت رو اصلاح كني كه نظر خودت رو به ميليون ها نفر نسبت ميدي تو بايد خودت رو اصلاح كني كه توهم اكثريت داري
يه سلموني برو
خيلي به اصلاح نياز داري

ناشناس گفت...

آقای ناشناس با نظر ارسالی 7 مهر لطفا موارد زیر را پاسخ دهید .
اگر اعتراضات مردم تهران در روزهای 23 الی 28 خرداد از نظر شما با آن آرامش و در حجم چند ملیونی فتنه است . پس نظر شما در مورد حق اعتراض و راه پیمایی مصرح در قانون اساسی چیست .
- آیا فتاوای مصباح یزدی را در مورد هرگونه تقلب و جنایات غیر شرعی برای دفاع از ولایت شنیده اید ؟ آیا به عنوان یک شیعه طرفدار عدالت و موظف به یاری مظلوم ( به گفته حضرت علی علیه السلام )آنها را تایید می کنید ؟ آیا ماجرای کهریزک و مرگ پزشکان آن و قاضی مرتضوی و زندانی شدن روزنامه نگار فاش کننده این ظلم ها از نظر شما عدالت است ؟ آیا برخورد رهبر نظام با این قضایا از نظر شما عدالت است و نیز اضافه کنید زیر گرفتن مردم توسط خودرو نیروی انتظامی ( زن 45 ساله ) کشتن بیش از 70 نفر انسان بی گناه توسط تک تیر اندازان حکومت در خیابان ؟ آیا کارهای حکومت که ظلم های آشکاری است فتنه است یا اعتراضات مردم به یک انتخابات مشکوک ؟
- آیا موفق شدن تحریم های امریکا در فشار بر مردم مظلوم ایران تقصیر احمدی نژاد نیست که با شعار های ابلهانه از جمله کاغذ پاره دانستن قطعنامه های شورای امنیت و کشاندن موضوع هسته ای به عمد به شورای امنیت با عث آن شد ؟ آیا این وضعیت فتنه مشترک تندروهای امریکا و ایران که منافع نا مشروعی از بیت المال کسب میکنند و مورد تایید رهبر هستند نیست ؟
- من مقاله را کامل خواندم و از رفسنجانی هم خوشم نمی آید و استقلال و آزادی و احترام به دین و عدالت و اخلاق و حقوق مردم هم برایم بسیار با ارزش هستند ولی آیا از نظر شما این حکومت با این ساختار و این رهبر و این در آمیختگی قدرت و ثروت و اسلحه نا مشروع در دست انسانهای بی تقوا ولی با ظاهر دینی طرفدار حکومت و ولایت میتوانند اینها را تامین کند؟ فرضا امریکا و اسراییل و عربستان شر و ظلم محض باشند . آنها به اسم تشیع و مذهب حقه ظلم نمی کنند و نحوه مقابله با ظلم آنها که این رفتارهای ظالمانه حکومت با مردم خودمان را توجیه و مجاز نمی کند .
آیا شما که از ظلم صهیونیستها به فلسطینیها اینقدر آزرده می شوید از دیدن عبور خودرو نیروی انتظامی این مملکت با حکومت جمهوری اسلامی از روی یک شخص بی گناه و صرفا معترض ( زن 45 ساله )همانقدر آزرده می شوید یا اینکه تمام دین و حق گویی و ظلم ستیزی و استکبار ستیزیتان وقتی به کارهای نظام اسلامی می رسید تعطیل میشود چرا که از آن ارتزاق می کنید ؟
- آقای سجادی که در کاناداست و اگر صادق باشد به ایران بیاید و در این مهد دین و عدل و ... زندگی کند . شما کجا هستید ؟ آیا در ایرانید ؟
آیا حکومت ایران را و رهبر ایران را هر کاری بکند عادل و مشروع می دانید ؟ اگر آری که نمیدانم چه منطق و مذهبی دارید ؟ ولی من از علی علیه السلام آموخته ام که شخص ( یا حکومت ) را با حق بسنجم نه اینکه حق را با شخص .
- موارد سوال فراوان دیگری نیز هست در مورد روسیه . چین . صلح هدیبیه بین پیامبر و مشرکین و ارزشی که این حکومت برای جان و مال و آبرو و و اخلاق و سلامت و...مردم ایران
تا کنون قایل شده وجود دارد که بحث طولانی میشود ولی من مطمئنم حکومت ایران ظالم و غیر قابل دفاع حتی با معیارهای یک حاکم و حکومت شیعی است ( حتی با قبول تز ولایت فقیه که با یک سیلی ظالمانه باید خودش از حکومت کنار برود ) واول باید با مردم ایران با عدالت رفتار کند بعد برای دنیا نسخه عدالت بپیچد .
خواندن کامل این مقاله آنچنان که شما فرمودید لازم نبود ولی خواندم و مطمئن تر شدم که نعل وارونه می زند .
رطب خورده کی منع رطب کند ( پیامبر ص )
- مملکت با کفر می ماند ولی با ظلم نمی ماند ( پیامبر ص )
از ظلم با هیچ توجیهی دفاع نکنید چه از استکبار سر بزند چه حکومت جمهوری اسلامی و راه مقابله با استکبار و تزویر خارجی فقط عدالت و صداقت و اخلاق در داخل از سوی حکومت نسبت به مردم هست و بس نه ترور در تایلند و ... و انکار هلوکاست و .. زندانی کردن نسرین ستوده و ....
- منتظر پاسخ شما هستم