روزنت یا روز آنلاین (http://www.roozonline.com/) سامانه ای است مجازی که با مداومت توانست به اتکای بودجه کنگره آمریکا و حمایت پارلمان هلند و دپوی جمعی روزنامه نگار متواری از ایران و برخوردار از ضدیت با نظام خود را مُبدل به پادگان جمعی قلمدار کند تا از طریق «زرد نویسی روزی طلبانه» اینک به استقبال هشتمین سالگرد مانائی پادگان مجازی شان بروند.
به همین مناسبت قصد دارم بتناوب عمده قلمداران مستمری بگیر در این زرد نامه اینترنتی را مورد ارزیابی قرار دهم.
طبیعتاً این ارزیابی تنها شامل مواجب بگیران و کادر موظف «روز آنلاین» است و نویسندگان مهمان در آن سامانه را شامل نمی شود.
نخست: نیک آهنگ کوثر
نیک آهنگ کوثر از معدود کاریکاتوریست های ایرانی است که بدون شبهه می توان وی را در قامت یک پدیده بی رتوش در سنت روزنامه نگاری بیمار ایران برسمیت شناخت و روانکاوی کرد.
روانکاوی چنین افرادی بیرون از آثار شخصی بستر مناسبی را برای آسیب شناسی بخش بیمار جامعه مطبوعات ایرانی را قابل فهم و دسترس می کند.
با همین انگیزه و به اعتبار منطق «تحریک و تحرک» از مشتقات رابطه علیت، از تراوشات قلمی کوثر می توان با اتکال به منطق مزبور بمثابه «جی ـ پی ـ اسی» روانکاوانه بهره برد و از آن طریق وجوه پنهان و روان پریشانه شخصیت وی را آدرس یابی کرد.
بنا بر اصل «کشف موثر از اثر» با تامل بر وجوه تیپیک و موجود در آثار «کوثر» کولاژی پر وضوح از لایه های شخصیتی ایشان در دسترس قرار می گیرد که زخم داری و رنجوری روحیات و خلقیات و نژندی های لایه های پنهان شخصیت ایشان را در آثارش بازتاب می دهد.
در جرز و جدار غالب طراحی های کارتونی و کاریکاتوری کوثر روحی سرکش و عصیانگر، عصبی، پرخاشگر و بعضاً اروتیک و سکشوال قابل رویت است.
برجسته ترین مصداق از چنین آسیب روان پریشانه ای را می توان در دو طرح شاخص وی از عالی رتبه ترین مقام مسئول در ایران ردیابی کرد.
بعد از اظهارات چندی پیش رهبری ایران دائر بر ضرورت «نرمش قهرمانانه» در مذاکرات تیم هسته ای ایران، کوثر در اقدامی مسبوق به سابقه برای ابراز موضع ناخوشآیند خود و پمپ تلقی خود از این گزاره، دست به کشیدن کارتونی زد که هر چند از حیث فرهنگی آن را می توان در سیاهه آثار مستهجن قرار داد اما از حیث معناشناسی طرح مزبور حامل بار معنائی قدرتمندی بود تا از آن طریق بتوان برای نزدیک شدن و غور در عمیق ترین لایه های شخصیتی صاحب اثر برخوردار از «پسوُرد» شد.
عصاره و چاشنی اصلی کوثر در طرح مذکور «سکس مقعدی مردانه» بود که صرفاً در ترمینولوژی و خرده فرهنگ لومپنیزم ایرانی معنا دارد. هر چند کوثر بعد از انتشار آن طرح و بعد از اعتراض گسترده به وی بابت طرح مزبور کوشید با توسل به «رویه معمول سکس آمائی در سنت کاریکاتور مطبوعات در غرب» کار خود را توجیه کند اما توجیهاتش کمتر توفیق یافت.
نامبرده پیش تر نیز با همین مضمون (سکس مقعدی) با اتکا بر این بخش از اظهارات آیت الله مصباح مبنی بر:
«امروز روح امام خمینی در کالبد آیت الله خامنه ای حلول کرده»
تجربه ای مشابه از سنت مالوف خود را بتصویر کشید.
سکس مقعدی که کوثر اصرار دارد در طراحی های خود بتناوب از آن بهره ببرد دارای یک بار مفهومی غیر اخلاقی و بیمارگونه در لمپنیزم ایرانی است که برخلاف ادعا یا تجاهل العارف (!) کوثر برای مخاطب غربی نامفهوم است.
در فرهنگ غربی «سکس مقعدی» بین دو مرد دال بر گرایش و خواهش و تمایل و علاقه این دو به یکدیگر است که بعضاً ناشی از اختلالات کروموزومی موجود در چنین مردان هم جنس خواهانه است. علی ایحال چنین مردانی از طریق چنان آمیزش اروتیکی بصورت دو جانبه و داوطلبانه و خویش کامانه از یکدیگر منتفع شده و التذاذ جنسی می برند.
علی رغم آن «ملاوطه» در خرده فرهنگ ایرانی قبل از «التذاذ اروتیک دو جانبه» یک کـُنش قهری و بعضاً متجاوزانه است که اسباب تحقیر و تخریب شخصیت مورد تجاوز قرار گرفته را فراهم می کند.
این نوع از سکس در ایران و منطقه تحت عنوان شاهد بازی یا بچه بازی سابقه تاریخی دارد اما در بیان و محاوره لمپنی همین نوع از سکس (سکس مقعدی) مبدل به مصطلحی مردانه و رائج بین الواط شده و کاربرد تحقیر از جانب یک مرد نسبت به مردی دیگر را عهده داری می کند.
این دقیقاً همان معنائی است که در دوات قلم کوثر بتناوب می توان ملاحظه کرد و ظاهراً نام برده بصورت ناخواسته و از ضمیر ناخودآگاهش این ابتذال را مکرراً بازتولید و بروز می دهد.
پیش تر(نگاه کنید به مقاله از مجید سوزوکی تا اکبر گنجی) در نقب شخصیت کوثر و با استناد به خاطرات شخصی و منتشره ایشان متذکر این نکته شده بودم که مشارالیه مبتلا به نوعی روان پریشی پرخاشگرانه و اروتیک است.
« ... کوثر کودکی خود را در فضائی کاملاً متفاوت و بعضاً متناقض با محیط مذهبی ایران در ایالات متحده گذرانده و علی رغم آنکه به اعتراف صادقانه اش در کودکی با دیدن نشریات پورنوگرافی دختران هم سن و سال خود را به بهانه عکاسی عریان می کرده و از ایشان تصویر برداری می کرده اما همین جوان در خاطرات خود آنقدر صراحت داشته تا بگوید: در سنین بلوغ از ایجاد ارتباط با جنس مخالف ناتوان بوده و بعضاً در مناسبات اجتماعی خود رویکرد گریزان از نسوان را داشته و سعی می کرده از ایشان فاصله بگیرد. چرائی چنین ناتوانی در ایجاد رابطه با نسوان بحثی متفاوت است که در جای خود قابل تحقیق است اما نکته مهم آن است که همان پرخاشگری که فروید نشانه آن را در ناکامی های جنسی معرفی می کند بوضوح در رفتار کوثر قابل مشاهده است تا جائی که وی صراحتاً تا همین اواخر نام وب سایت خود را «یادداشت های یک تبعیدی عصبانی» گذاشته بود و اساساً کاريکاتورها و ادبیات و مواضع منتشره از وی بشدت آغشته به چاشنی پرخاش و هیجان زدگی بوده و هست»
با چنین مختصاتی بوضوح می توان در ناصیه کوثر نوعی خلجان و شوریدگی رفتاری را ملاحظه کرد.
پیشتر و در بازبینی رفتارهای مشابه و مبتذل جوانی دیگر (گلشیفته فراهانی) متذکر این بداهت شدم که:
«« چنین ابتذالی در چنان جوانانی قبل از آنکه معرف ناکامی نظام آموزشی و تربیتی جمهوری اسلامی ایران در پردازش و پالایش و پرورش نسل جوان بعد از انقلاب باشد موید بی صلاحیتی و بی کفایتی والدین چنین نسلی است. گلشیفته فراهانی و (ایضاً گلشیفته فراهانی ها) محصول و رشد یافته و تربیت شده «بهزاد فراهانی» و بهزاد فراهانی هایند!
چنین جوانانی که زیر بُـته به عمل نیآمده اند! پدر و مادر دارند و قبل از هر چیز این والدین و فضای خانواده است که نقش محوری و مستقیم در تکوین سالم یا ناسالم شخصیت اولادی را عهده داری می کند که قرار است در آن خانواده و تحت تولیت آن پدر و مادر بجوشند و برویند و ببالند.
وقتی در همان پست مرتبط به «گلشیفته» رفرنس از پدر ایشان دادم که با مواضع شاذ خود، رفتار شاذتر فرزند خود را امضاء می کند این امر بدآن معناست که پدر با صراحت و بدون کراهت در حال اذعان بر این واقعیت است که این «برداشت» محصول «کاشت» و «داشت» شخصی ایشان است»»
(متن کامل رامی توانید در مقاله «علف های هرز» ملاحظه کنید)
اکنون و بر همان قیاس «نیک آهنگ کوثر» را نیز نباید و نمی توان بیرون از فضای رشد و تکوین شخصیتش در دوران رشد و تربیت خانوادگی داوری کرد.
بنا بر اعتراف صادقانه نیک آهنگ کوثر:
«بزرگ ترین آرزویم در کودکی این بود که خلبان نظامی بشوم. وقتی فرصتی داشت فراهم میشد که طرح کاد کلاس اول دبیرستان را در پایگاه شکاری شیراز بگذرانم، پدر و مادرم از عموی پدرم که خیلی از او بزرگ تر نبود خواستند رای مرا بزند. و بعد هم معلوم شد که باید رضایتنامه میگرفتم، و خانوادهام هم رضایت نمیداد. آرزو داشتم دروازهبان بشوم، باز هم ممانعتهای خانوادهگی. میخواستم نوازنده پیانو بشوم، پدرم مرا به زور فرستاد کلاس خوشنویسی. میخواستم روزنامهنگار ورزشی بشوم و شده بودم جمع آوری کننده اطلاعات وزرشی و خریدار درجه یک مجلات وزرشی، پدرم خرید آنها را هم ممنوع کرد و من هم مجلهها را زیر شیروانی دبیرستان قایم میکردم. وقتی سال چهارم دانشگاه بودم و پدرم در نامهای نوشت که بعد از پایان تحصیل باید به شیراز برگردم و برای شرکت در امتحان فوقلیسانس رشته "آبشناسی" آماده شوم. این دفعه گفتم نمیگذارم جلوی آرزوهای مرا بگیرید! چون میدانستم باز هم باید تا آخر عمر گوش به فرمان باشم. نه گفتن به پدرم به معنای محروم شدن از خیلی چیزها بود از جمله پول! مادرم هم میخواست رای مرا بزند تا از تهران زن نگیرم! او هم پیشنهاد کرد ماهی کلی پول به من بدهد تا کلاس نقاشیاش را در شیراز اداره کنم! از اینکه نگذاشتم آرزوی روزنامهنگار شدنم را هم به باد بدهند بسیار خوشحالم.»
(متن کامل را می توانید اینجا ملاحظه فرمائید)
با در دسترس بودن چنین اعترافات صادقانه ای است که اینک کوثر را نیز می توان زایمان یک تومور بدخیم از عقده هائی دانست که ذیل نظام خانواده ای یکه سالار و پدری مستبد انعقاد یافته و رشد و نمو داشته.
چنین محصولی بشکلی اجتناب ناپذیر می کوشد با هر اندازه افزودن و وسعت بخشیدن و قدرتمند توصیف کردن ابعاد و توانائی های آن «مستبد مفروض» و عمق بخشیدن به کینه خود از آن «مستبد مفروض» همه انفعال ها و شکست ها و محرومیت ها و مسئولیت گریزی های فردی اش را بر عهده دیکتاتور گذارده و ضمن تحفظ کینه عمیق خود از آن «خاطره شوم» تشفی خاطر رنجور و زخم خورده خود از آن کینه عمیق و زخم ناسور را از راه تحقیر مستبد مفروض در ایام استقلال و دور از دسترس دیکتاتور واقع شدن، تامین کند.
مشخصاً «انتقام کوثر از پدر» با خارج شدن از دسترس و ورودش به جامعه و کسب استقلال مالی روی داده و در مورد حکومت نیز بعد از خروج کوثر از ایران و غیر قابل دسترس شدن و بالتبع شجاع شدن در خارج از کشور (!) متوسل به پروسه «انتقام درمانی» از طریق تحقیر هر چه بیشتر بتواره های ذهنی اش شد.
به عبارت دیگر «کوثر» متاثر از سرخوردگی ها و محدودیت ها و منع های دوران خردسالی اکنون در دو سطح در حال انتقام گیری از گذشته ناخوشآیند خود است.
نخست انتقام از پدری مستبد از طریق تحقیر ناشی از بی وقعی به چنان پدری که هرگز فرصت بودن و خود بودن را به وی نداد و دوم با بازتولید آن کابوس بر تمامیت حکومت و تسری نقش پدرش به پدر بزرگتری در کشور و انتقام گیری از این پدر بزرگ تر با توسل به تحقیرهای سکشوال و اروتیک مردانه!
واقعیت آنست که کارتونیست مزبور طفولیت خود را در آمریکا گذرانده و در ابتدای نوجوانی مجبور شده به ایران برگشته و از قلب یک کشور مدرن به عمق روستاهای نورآباد و ممسنی پرت شود.
این که در این بازه زمانی چه تجربه ای بر وی گذشته محل و موضوع این نوشته نیست اما قدر مسلم در فاصله کودکی تا جوانی و ورود به جامعه برای وی اتفاق یا اتفاقاتی افتاده که نامبرده را دچار یک پسیکوز عاطفی مشهود کرده و اینک برای اثبات حضورش در جامعه و ترمیم آن تجارب ناخوشآیند، ناخواسته متوسل به واکنش های هنجار شکن و نامتعارف در تولیدات قلمی اش می شود.
اینکه کوثر برای کارتونیزه کردن «نرمش قهرمانانه» متوسل به حربه «سکس مقعدی» در دوات قلمش می شود بند را لو دادن است و نشان دهنده آن است که مشارالیه ناخواسته کوشیده تا از عمیق ترین و پر جراحت ترین لایه های ضمیر ناخود آگاهش، تحقیر آمیزترین خاطرات و ادبیات محاورات لمپنیزم فاسد و اوباش را به خدمت گرفته تا از آن طریق بتواند برای ابراز هر چه بیشتر نفرت خود از گذشته نامطلوب خویش «انتقام درمانی» کند. به همین منظور با جعل یک دیکتاتور و آگراندیسمان کردن ابعاد آن دیکتاتور و تحقیر سکشوال همان دیکتاتور خود را در خلسه وجود و شجاعت و استقلال شخصیتی فرو می برد که در دوران صباوت از چنان وجود و شجاعت و استقلال شخصیت و بالتبع اعتماد بنفسی محروم مانده و یا در مضیقه قرار داشته.
ادامه دارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقالات مرتبط: