۱۳۹۳ شهریور ۴, سه‌شنبه

زندانی های ذهن!



ظاهراً زندان های جمهوری اسلامی از آن درجه از استعداد برخوردار است تا کسری از محبوسین بعضا سیاسی خود را علی رغم برخورداری از متانت و وزانت و شانیت و عقلانیت بتدریج مبتلا به اپوزیسیون نامتعارف بلکه شاذگو و هذیان اندیش نماید.

عیسی سحرخیز از معقول افراد منسوب به جنبش اصلاحات بود که در دوران ریاست جمهوری «محمد خاتمی» مدیر کلی مطبوعات داخلی وزارت ارشاد را بر عهده گرفت و بالنسبه مدیریت قابل دفاعی داشت و بعد از آن هم ماهنامه وزین آفتاب را منتشر کرد که در وقت خود نشریه جدی و قابل وثوقی بود.
در دوران روی آنتن بودن تلویزیون هما نیز «عیسی» بهترین و بیشترین همکاری تلفنی را با من برای یابش و گزینش مدعوین در برنامه میزگرد سیاسی ام در آن تلویزیون را به عمل می آورد.
به هر حال در ماجراهای سال 88 عیسی نیز به زندان افتاد و متاسفانه بعد از آزادیش برخلاف انتظار عیسی قبل نیست و با مطالب و مواضعی شاذ و بعضاً کژتاب می کوشد با نامتعارفانی چون مهدی خزعلی و محمد نوریزاد همآوردی کند!
چه آن زمانی که ذیل ابراز دلتنگی خانم فرناز قاضی زاده (مجری بی بی سی) از 10 سال دوری از تهران در صفحه فیس بوکش نوشت:
« چه زود گذشت ـ چه آن شبي كه به سينا (همسر قاضی زاده) گفتم: نمانيد، زود (از ایران) برويد و چه آن شبي كه در ايستگاه مترو آمستردام به ديدنم آمد و ياد تو و ماني كردم»
تو گوئی عیسی در حال ابراز همدلی با دو تن از احرار و مدافعان سنگر آزادی است و یک بار دیگر روح «شریعتی» در کالبد «عیسی» حلول کرده و از منتهی الیه جنبش اصلاحات در تمجید از «محبوبه متحدین» و «حسن آلاد پوش» ثانی (!) دست به بازنوشت «حسن و محبوبه» زده است!
بدون آنکه لااقل برای شفاف شدن پیشینه اصلاح طلبی خود روشن سازد نسبت ایشان با این دو به احتساب مواضع شفاف و خصمانه و بارها ابراز شده شان با نظام و اسلام و انقلاب و خمینی چیست!؟ و اگر این نسبت از جنس «این همانی» است در آن صورت این کمال بی اخلاقی است وقتی از اساس دلبستگی به یک انقلاب و نظام برآمده از آن و رهبریش نداشته باشیم و آنگاه مسئولیت و مصادر و مزایای آن نظام را با رعایت تقیه پذیرا شویم!
و چه اینک که در جدیدترین پستش در فیس بوک و بنقل از راوی ناشناس «اشاعه لوس آنجلس نویسی کرده» و به سیاق محمد نوریزاد و مهدی خزعلی نوشته:
«راست و دروغش با راوي ـ یکی از دلائل نگه داشتن آیت مهدوی کنی در بیمارستان، غیر از مسئله انتخاب جانشین برای وی در مجلس خبرگان انتقال اسناد اموال وی و دانشگاه امام صادق به پسر وی و چند نفر دیگر است.
هر روز می آینده بیمارستان و اسناد موقوفات ملا علی کنی که در اختیار وی است و اسناد دانشگاه امام صادق را بنام پسر او می زنند. سند را می نویسند و خودشان انگشت مهدوی کنی را جوهری می کنند و بعنوان اثر انگشت پای سندها می زنند. تا آنجا که من اطلاع دارم تاکنون با همین شیوه اسناد 11 هزار مغازه بنام پسر وداماد مهدوی کنی شده است.»

بالغ بر 20 سال پیش یک بار که به سنت همیشگی بمناسبت عید فطر به اتفاق مسئولین کشور و اصحاب مطبوعات و سفرای خارجی مدعو بیت رهبری بودم دست بر قضا بعد از ظهر همان روز منزل یکی از اقوام زاویه دار با انقلاب دعوت داشتم و در آن میهمانی عاقله زن بظاهر متین و موقر و بغایت ضد انقلاب(!) گل مجلس شده بود و شورمندانه خبر از آن می داد که بعد از ترور آیت الله خامنه ای و جراحت سنگین دست راست ایشان، اکنون یک دست مصنوعی سفارشی و ساخت اسرائیل برای ایشان با مبلغی میلیونی خریده اند تا مشکل قطع رگ عصب دست شان را مرتفع کرده باشند!
بنده نیز به سهم خود خدمت ایشان معروض داشتم:
علیا مخدره آیا اشکالی می بینند تا در صورت امکان جمهوری اسلامی را برخوردار از 4 تا ضد انقلاب معقول و حسابی نمایند که سرشان به تن شان بیارزد و حرفی منطقی و معقول برای گفتن داشته باشند!!!؟


۳ نظر:

aliakbarrahmani گفت...

با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی

با توجه به سابقه ای که در روزنامه نگاری و مطالعاتی که داشتید میتوانید نظرتون رو در مورد اقای مهدی خزعلی و مطالبی که ایشون در مورد اقای مهدوی کنی ابراز داشتند بیان کنید
مطالب ایشون خیلی برام دغدغه فکری درست کرده و ذهنم رو اشفته کرده
ممنون

ناشناس گفت...

به نظر من با وجود افرادی مثل داریوش سجادی باید پشت سر حسین شریعتمداری نماز خواند .

داریوش سجّادی گفت...

جناب رحمانی
در سنت ژورنالیس،م جنس ادبیات و تحریراتی به سبک خزعلی را منسوب به ژورنالیزم زرد می دانند که فاقد اعتبار و استناد است و صرفا متضمن ماجراجوئی و نامجوئی صاحب اثر است