مذمت آمریکا ستیزی ژست روشنفکرانه ای است که طی سال های اخیر در ایران و از جانب سکولارهای منتقد یا مخالف با جمهوری اسلامی آنتن گرفته و سخنگویان جبهه مزبور وقت و بی وقت با القای انضمامی بودن و ناخواستگی و تحمیلی بودن رویکرد آمریکا ستیزانه به ماهیت انقلاب اسلامی می کوشند تا بدین طریق با زیر سوال بردن سویه های ضد آمریکائی انقلاب اسلامی «چیستی» و «چرا هستی» چنین رویکردی در انقلاب اسلامی را تخطئه کنند.
هر چند حسب ظاهر می توان اهتمام مخالفان با سویه آمریکا ستیزانه انقلاب اسلامی را آغشته به دغدغه های ملی گرایانه و خیراندیشانه مفروض انگاشت اما در این میان نمی توان منکر نحافت اندیشه و بضاعت مزجات روشنفکران مزبور در فهم چیستی رویکرد آمریکا ستیزانه ایرانیان و انقلاب اسلامی شان شد.
مشکل روشنفکران مزبور آن است که رغم بی دانشی شان از تعریف آمریکا ستیزی موجود در انقلاب اسلامی مُبتهجانه فتوای نالازمی و مذمت آن را برای اصحاب و احباب خود صادر می کنند، غافل از آنکه ایشان خود بخشی از مشکل اند نه راه حل مشکل!
بدون مجامله بحث آمریکا ستیزی صرف نظر از قاعده نفی سبیل و ذات ظلم ستیزانه اسلام از دو جنبه سلبی و ایجابی نیز نزد ایرانیان موضوعیت دارد.
۱ـ آمریکا ستیزی از منظر ایجابی را در مضیق ترین تعریف ممکن می بایست در فولکلور شیعه و از عمق حماسه کربلا معنایابی کرد.
همه ماجرای کربلا را می توان بدین شکل صورت بندی کرد که یزید ابن معاویه در قامت آمریکای زمانه بمنظور بسط اقتدار و احراز خلافت خود «حسین ابن علی» را به جرم خودباشی و تن ندادن به نظم اموی در دو گانه بیعت یا شهادت مخیر کرد و علی رغم آنکه فرزند رسول الله رغم تن ندادن به بیعت با یزید پیشنهاد خودباشی و زیست خودباشانه در بیرون از اقتدار اموی را مطمح نظر داشت لیکن پیام یزید شفاف بود:
تن ندادن به بیعت با من و پذیرش آن توسط من بدآموزی دارد و این پیغام را به دیگران می دهد که می توان ذیل حکومت من مشروعیت خلافتم را برنتابید و در جوار آن خلافت مانائی و خویش کامی کرد!
امری که اکنون نیز جرم اصلی جمهوری اسلامی در مقابل انحصارطلبی و سلطه جوئی هژمونی متفرعنانه آمریکائی شده.
فی الواقع مشکل امریکا با ایران مشکل یک کشور با کشوری دیگر نیست.
مشکل یک هژمونی و اقتدار مالی است که اختاپوس وار دنیا را در حلقه بازوان خود احاطه کرده و بالتبع چنین اقتداری نمی تواند کشوری مانند ایران را تحمل کند وقتی نظم و سازه امپراطوری مالی و بانکی و نظامی و سیاسی و فرهنگی چنان آمریکائی توسط چنین ایرانی به رسمیت شناخته نشده و به چالش کشیده می شود.
بالتبع ولو آنکه پایوران ایران نیز حامل این پیام به آمریکا باشند که هژمونی و اقتدار تان را نمی پذیریم اما کاری نیز با شما نداریم با همان پاسخی مواجه می شوند و شده اند که ۱۴۰۰ سال پیش فرزند رسول الله از یزید ابن معاویه دریافت کرد:
عدم بیعت و تمکین از نظم کدخدائی اموی ـ آمریکائی بدآموزی دارد و می تواند این تصویر را به دنیا مخابره کند که امکان زیست مستقلانه و بی وقعی به نظام هژمونیک اموی ـ آمریکائی شدنی است.
تصویری که در صورت تصعید تا آن اندازه استعداد دارد تا بتواند به مرور الگوی رفتارهای مستقلانه و چالشگرانه با اتوریته کدخدا را اپیدمی کند.
۲ـ جنبه سلبی آمریکا ستیزی ناظر بر نفی و رفض یک آمریکا شیفتگی مزمن و تاریخی نزد کسر وسیعی از ایرانیان است. بر این مبنا آمریکا ستیزی چالش و بمبارزه طلبیدن امریکا ذلیلی آن بخش از ایرانیانی است که خائفانه و خفیفانه و زبونانه با نفی هویت ملی و مذهبی خویش و کراهت از ملیت و هویت تاریخی خویش و باورداشتی نحیفانه و ذلیلانه و بیمارانه از موجودیت و هویت خود می کوشند با نفی «خود تاریخی» شان ذیل اقتدار و هویت آمریکائی برای خود جعل هویت کنند.
بر این منوال آمریکا ستیزی انقلاب اسلامی قبل از ستیز با هژمونی دولت ایالات متحده گارد تهاجمی گرفتن و ستیزندگی با نوچه ها و سمپات ها و ایرانیان آمریکوفیلی است که برای بازتولید مناسبات فرهنگی آمریکا در ایران علیه نظام و بنفع امریکا خوشرقصی و بی تابی و چالاکی می کنند.
ایشان را می توان در قامت «بارون های دروغگو» روان پریشانی معنایابی کرد که ضمن ابتلا به رنجوری سندروم مونچاوزن (Munchausen Syndrome) می کوشند هویت و موجودیت خود را آغشته به فتور و قصور و بیماری و بی لیاقتی فهم و ابراز کنند تا از آن طریق با رویکردی «فرومی» بتوانند خود را به مرجعیتی بیرونی که نسبت به آن دلدادگی و شیدائی دارند وصل و استعلا بخشند و بدین طریق برای بی ارادگی و بی شمایلی خود معنایابی و شمایل سازی کنند. (۲)
بر این اساس آمریکا ستیزی مبتلابه جمهوری اسلامی امری اجتناب ناپذیر است تا از این طریق حاملان انقلاب اسلامی بتوانند ابتکار عمل را از دست سربازان فرهنگی و فارسی زبان آمریکا در ایران خارج سازند.
دو تجربه قابل وثوق کوبا و ویتنام مصداق مشهودی از نقش تاریخی آمریکا ذلیلان در تزریق یا عدم تزریق رویکرد آمریکا ستیزی در جهتگیری سیاسی دولت های هانوی و هاوانا محسوب می شود.
این که مشاهده می شود علی رغم هم جبهه بودن هوشه مینه و فیدل کاسترو و علی رغم آنکه ویتنام بسیار بیشتر از کوبا هزینه مبارزه با آمریکا را در جنگ خونین و ۲۰ ساله با واشنگتن پرداخت کرد اما هانوی در فردای پایان جنگ با یک تاخیر کوتاه اقدام به ایجاد مناسبات سیاسی با واشنگتن کرد و رویکرد آمریکا ستیزانه اش را کنار گذاشت اما کوبا کماکان در سنگر نخست آمریکا ستیزی ایستادگی و سخت جانی می کند یکی از دلائل آن را باید کمتر خائن بودن ویتنامی ها و بیشتر خائن بودن کوبائی هائی تلقی کرد که سفیهانه در «ناگریزی باتلاق» گیسوان خود را بمنظور نجات بالا می کشند! (۳)
آمریکا ستیزی لایزال هاوانا محصول مانائی و بیش فعالی کوبائیان خائنی است که ۵۰ سال است پا به پای پایمردی کوبا برای زیست مستقلانه، ایشان نیز متقابلا بمنظور بازتولید مناسبات آمریکا محورانه در کشورشان نزد دولتمردان آمریکائی خوش خرامی و شیرین زبانی کرده و می کنند و بدین منوال هاوانا را ناگریز به حفظ سنگرهای آمریکا ستیزانه اش بمنظور بیرون ماندن از آفند و گزند و نفوذ کوبائیان آمریکا سفله می نماید.
هم چنان که بخش مهمی از بسرعت طبیعی شدن مناسبات سیاسی ـ اقتصادی ویتنام ـ آمریکا را باید محول به فقد عنصر خیانت و قلت عناصر خائن ویتنامی محسوب کرد که برخلاف «کوبائیان آمریکا سفله» روز و شب علیه دولت مستقرشان نزد آمریکائیان سعایت و سالوسی نکردند.
بدین احتساب اشغال سفارت آمریکا در ایران نیز نوعی اعلام وجود و انتقام کشی دانشجویان بنمایندگی از جانب ملتی بود که سالها از جانب حاملان اندیشه مسلط غربی و الیت و نخبگان فرهنگی و حکومتی غربزده مورد تحقیر و تحفیف قرار گرفته بودند و آنک و از آن طریق کوشیدند یکی از اصلی ترین سنگرهای «آمریکا ذلیلان» را در تهران فتح کنند.
بر این اساس آمریکاستیزی قبل از انکه موضوع سیاست خارجی باشد امری انضمامی و درون گفتمانی است. در واقع گوهر امریکا ستیزی مخالفت با خفت سالاری نزد کسانی است که از منتهی الیه خویش خوار بینی و خود سفله انگاری دنبال یک مرجعیت بیرونی مقتدرانه برای معنادهی به بی هویتی خودآیشانند! (۴)
لذا صف بلند آمریکا ستیزی در ایران بموازات صف بلند آمریکا ذلیلان و رفتار خائنانه و خائفانه و بیمارانه ایشان تا اطلاع ثانوی مانائی خواهد داشت.
...................................................
۱ـ ژانوس خدای دو چهره یونان باستان.
۲ـ سندروم مونچاوزن نوعی اختلال رفتار و شخصیت است که طی آن مبتلابه با فهم رنجورانه از خود و ابراز وجودی بیمارگونه از خود می کوشد برای خود جلب توجه کند.
۳ـ اشاره به واکنش «بارون دروغگو» یا همان بارون مونشهاوزن نویسنده آلمانی داستان های ماجراجویانه در قرن ۱۸ که یک بار که سوار بر اسب گرفتار باتلاق شد سفیهانه می کوشید با بالا کشیدن گیسوان خود بتواند خود را از فروکش باتلاق برهاند! (عکس ضمیمه)
۴ـ تفصیل در مقاله «اکبر تو می ترسی»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر