اعتبار پاسپورت ایرانی و منزلت ایرانیان در جهان طی دوران سلطنت پهلوی افسانه شیرینی است که هر چند واقعیت دارد اما باورش نباید کرد!
معروف است برای دشمنی صد دلیل و برای دوستی یک دلیل کافی است. بدین منوال پرسش اساسی آنست که دلیل یا دلائل دوست داشتنی بودن و منزلت ایرانیان در جهان طی دوران پهلوی چه عامل یا عواملی بوده؟
ایرانیان در آن ایام حامل کدام اعتبار یا ضامن کدام افتخار یا گشاینده کدام یک از ابواب علوم و کائنات یا کاشف کدام اکتشاف یا خالق کدام اختراع یا مُتخَلق به کدام خُلقیات یا مُتشبت به کدام تَنزُهات و یا مُتعبد به کدام عبادات و آئین و سیر و سلوک و عرفانیات بودند که تا آن اندازه از جانب دنیا حائز احترام و صاحب کرامات و واجد تعظیمات انگاشته میشدند؟
پهلویبنمایندگی از ایرانیان چه تاج گلی بر سر دنیا زده بود که تا آن اندازه ایرانیان را نزد جهانیانُ مُنیرُالچهره و مُفَخرالکُنیه و مُنزهالسیره میکرد؟
واقعیت آنست که ایرانیان در آن مقطع حامل هیچ منزلت و اعتباری نبودند و در عداد کشورهای عقبمانده و ملتی جهان سومی بودند که تنها به برکت نفت و مشتقات نفتی و حاکمیت سلطنتی بیپرنسیب و هویت باخته حکم ملتی گوگولی را داشتند که غربیها رگ خوابشان را یافته و فهمیدند میتوان ایرانیان را با تکریم «خر کرد» و به ایشان ولو به دروغ دسته گذاشت و مابازاء اش ایشان را «چپو» کرد!
بقول «جیمز موریه» ایرانیان لبریزند از خودپسندی و در تمام دنیا مردمی نیست كه تا این درجه برای خودشان اهمیت قایل باشند. ایرانشناسی غربیها دقیق بود و دواعی «سرجان ملکم» را خوانده بودند که «یك ایرانی شاید كمتر از هر فرد دیگری در روی زمین حاضر است در راه منافع كشور خود قدمی بردارد ... و باز در دلش می پندارد كه هیچ كشوری كه شایسته مقایسه با ایران باشد وجود ندارد!
همین دواعی به اندازه کافی صرافت داشت تا غربیها بفراست دریابند برای خر کردن و خفت کردن و چپو کردن یک ایرانی تنها کافی است لیلی به لالایش گذاشت و تا کمر برایش خم شد و بعد با ذکاوت دمار از روزگارش درآورد و تسمه از گُردهٔاش کشید و چُپقاش را چاق و با تمجیدش به ظرافت جیب اش را زد و استقلال و اعتبار و هویت و منزلتاش را به ثمن بخس مضحکه عقده حقارت و بحران هویت مهتران و مُلکداران و سلاطیناش کرد!
#داریوش_سجادی
پهلویبنمایندگی از ایرانیان چه تاج گلی بر سر دنیا زده بود که تا آن اندازه ایرانیان را نزد جهانیانُ مُنیرُالچهره و مُفَخرالکُنیه و مُنزهالسیره میکرد؟
واقعیت آنست که ایرانیان در آن مقطع حامل هیچ منزلت و اعتباری نبودند و در عداد کشورهای عقبمانده و ملتی جهان سومی بودند که تنها به برکت نفت و مشتقات نفتی و حاکمیت سلطنتی بیپرنسیب و هویت باخته حکم ملتی گوگولی را داشتند که غربیها رگ خوابشان را یافته و فهمیدند میتوان ایرانیان را با تکریم «خر کرد» و به ایشان ولو به دروغ دسته گذاشت و مابازاء اش ایشان را «چپو» کرد!
بقول «جیمز موریه» ایرانیان لبریزند از خودپسندی و در تمام دنیا مردمی نیست كه تا این درجه برای خودشان اهمیت قایل باشند. ایرانشناسی غربیها دقیق بود و دواعی «سرجان ملکم» را خوانده بودند که «یك ایرانی شاید كمتر از هر فرد دیگری در روی زمین حاضر است در راه منافع كشور خود قدمی بردارد ... و باز در دلش می پندارد كه هیچ كشوری كه شایسته مقایسه با ایران باشد وجود ندارد!
همین دواعی به اندازه کافی صرافت داشت تا غربیها بفراست دریابند برای خر کردن و خفت کردن و چپو کردن یک ایرانی تنها کافی است لیلی به لالایش گذاشت و تا کمر برایش خم شد و بعد با ذکاوت دمار از روزگارش درآورد و تسمه از گُردهٔاش کشید و چُپقاش را چاق و با تمجیدش به ظرافت جیب اش را زد و استقلال و اعتبار و هویت و منزلتاش را به ثمن بخس مضحکه عقده حقارت و بحران هویت مهتران و مُلکداران و سلاطیناش کرد!
#داریوش_سجادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر