۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

خرمگس!


داستانکی تقدیم به محمد نوری زاد!
«واله» شیفته شجاعت اش شده بود. گوئی از عمق تاریخ «قهرمانی» که سالها به انتظار می کشید را یافته. حرف هایش. جنس درد هایش. دغدغه ها و فریادهایش همه و همه مشابه همانی بود که واله سالها در سینه داشت و جرات بیانش را نداشت! و اکنون «قهرمان» زبان او شده بود.
واله عزمش را جزم کرد تا قهرمان را از نزدیک ببیند. رفت به طرفش و صدایش کرد.
وقتی قهرمان بسویش برگشت واله متعجبانه چیزی ندید جز یک آینه!!!

جناب آقای نوری زاد
نامه منسوب به یک فرمانده اخراجی ناشناس سپاه که در مجلسی و با ظرافت در جیب شما گذاشت و بدون هیچ صحبتی شما را ترک کرد! مطالعه شد.
جناب نوری زاد
سال 70 در تهران یکی از اصحاب مطبوعات مجوز هفته نامه ای سیاسی ـ اجتماعی را از ارشاد اخذ کرده بود و یک شماره نیز منتشر کرد اما اقبالی نزد مخاطب پیدا نکرد.
مدیر مسئول آن نشریه با توجه به شناخت قبلی که از سبک روزنامه نگاری بنده داشت از اینجانب دعوت به همکاری کرد مشروط بر آنکه با نوشتن در نشریه اش اسباب شهرت آن مطبوعه را فراهم کنم.
از شما چه پنهان بنده نیز پذیرفتم و به سبک «خرمگس» در رمان معروف «اتل لیلیان وینچ» در دو شماره بعدی در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی بین خود و یک خواننده فرضی که آن نیز خودم بودم (البته در قفای مخاطب) یک جدال و کارزار قلمی به راه انداختم که دست بر قضا بشدت هم مورد استقبال مخاطبان آن نشریه واقع شد اما ظاهراً چاشنی بحث را «اُورـ دُز»!!! کرده بودم چرا که هر چند چنان سبک و راهکاری اسباب اشتهار نشریه را مطابق قولی که مدیر مسئول داده بودم، فراهم کرد اما هم زمان اسباب توقیف نشریه نیز تمهید شد!!!
علی ایحال این را گفتم تا خدمت تان معروض دارم نامه منسوب تان به فرمانده اخراجی سپاه بسیار ناشیانه و نابلدانه تحریر شده بود و آن «سپاهی قهرمان» بیش از اندازه و تصنعی شبیه شما بود.
کاش برای چنین نگارش هائی ذکاوت و آی کیوی بیشتری خرج می کردید.

جناب نوری زاد
این که یک فرمانده ارشد اخراجی سپاه بدون ذکر نام به شما نامه بنویسد و برخلاف توقع هیچ افشاگری و اطلاع جدیدی از «بقول شما دزدی ها و چپاول ها و جنایات سپاه » ندهد جز همان کلیاتی که جنابعالی بارها در نامه های سریالی تان به آنها اشاره کرده اید و طرفه آنکه وقتی هم می خواهد رفرنس بدهد از همه منابع مختلف تنها رفرنس دهنده به همان نامه های گذشته جنابعالی و اتهامات کلی و منتسبه تان به سپاه می شود!!! جناب آقای نوری زاد با عرض پوزش چنین اعمال و رفتاری در روان شناسی مدرن موید فکت در نوعی روان پریشی است!

جناب نوری زاد
ظاهراً جنابعالی در رودبایستی وعده ای که به مخاطب دادید مبنی بر «پودر شدن محتمل تان توسط سپاه بعد از انتخابات مجلس در زمستان سال گذشته»! اینک خود را در  تنگنائی اخلاقی می بینید.
در غیر این صورت بنده نیز به اطلاع شما می رسانم هفته گذشته که برای خرید هفتگی مایحتاج منزل به سوپرمارکت محل اقامتم رفته بودم ناگهان خود را مواجه با آقای ؟؟؟ یکی از سرشناسان کاخ سفید دیدم که به من نزدیک شد و لبخند معناداری زد و نامه ای را در جیبم گذاشت و بسرعت از من دور شد و بعد از مطالعه نامه دیدم ضمن اعلام برائت اش از کلیه جنایات متخذه آمریکا در حق مردم ایران از من خواسته بود بنمایندگی از جانب ایشان از ایرانیان عذرخواهی کرده و به ایشان بگویم جنایات کاخ سفید را به حساب ما و ملت آمریکا نگذارند و ما جز عشق و علاقه به ملت ایران چیز دیگری برای گفتن نداریم!!!

جناب نوری زاد
رد و اثبات ادعای بنده و شما هر دو همسنگ و هم وزن اند!

جناب نوری زاد
بنده به سهم خودم عاجزانه از مسئولین قوه قضائیه درخواست رفع ممنوع الخروجی شما را دارم و شخصاً نیز متعهد می شوم معادل تمامی امکانات تکنولوژیک فیلم برداری های شما که توسط قوه قضائیه ضبط شده را بلکه با کیفیت هائی بمراتب بهتر بدون هیچ هزینه یا توقعی در اختیارتان قرار دهم تنها مشروط بر آنکه شما نیز به ایالات متحده و نزد اینجانب تشریف بیآورید!

جناب نوری زاد
جای شما اینجاست. مطمئن باشید تایتانیک مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور برای شما نیز جا دارد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام داریوش گرامی
متاسفانه این نامه آن سوتراز تخیل خوب شما واقعی است و من حتی قسمت های تلخ و تند و خارج از اندازه ی تحمل یک سایت داخلی اش را حذف کردم. ناسزاهایی را که از عصبیت و شکست و التهاب فرد ورشکسته ای چون او برقلمش جاری شده بود و معلوم بود که درآن لحظات اراده ی قلم وی ازدست رفته بوده است. من برخلاف شما به وی حق می دهم که اسم خود را پای نامه اش ننویسد یا همان الف میم اوهم نادرست باشد. شما هم می توانید این تکمله ی مرا درامتداد همان تخیلی بدانید که از پریشانی من ساطع می شود. اما دوست گرامی ام، یک فرقی بین هموطنان شما که درداخل اند و هموطنانی که برآن کشتی سوارند و درآن زندگی می کنند وجود دارد به اسم “واقعیت”. ما درداخل مجبوریم با این واقعیت سرکنیم و موجودیت او را به رسمیت بشناسیم و خط کشی هایش را رعایت کنیم. دراین نامه اگردقت کنید نکته هایی هست که هرگز درنوشته های من نبوده و من نتوانستم آنها را نادیده بگیرم و خواه نا خواه منتشرش کردم. همان واقعیت مورد اشاره به من آموخته است که برای “بیشترماندن و بیشترنفس کشیدن” هرازگاه سرم را ازقفس بیرون بیاورم و دستم را زیربارانی که دربیرون قفس می بارد بگیرم. انتظاراین که نویسنده ی این نامه نشانی منزلش را نیز پای نامه اش بیاورد کمی دوراز انصاف است. واین که چون نوری زاد برخلاف ادعایش پودرنشده به شرمندگی مبتلا شده نیز به انصاف متمایل نیست. دوست گرامی، وقتی یک نفر خودش را به آتش می کشد، انتظاراین را دارد که یکی بیاید و هم آتش او را خاموش کند و هم دم گوشش بگوید: ما سخنت را شنیدیم. نه این که برآتش او نفت وبنزین بیافزایند. این دوست سردار ما که یکی ازهزاران سردار خوب ما در سپاه است، با این نامه خودش را به آتش کشیده است. ازما مگر چه می خواهد؟ جزشنیدن حرفهایش؟ واین که من تنها نیستم. واین که من شرمنده ام. واین که پشت سرمن سرداران و پاسداران دیگری نیز هستند که مثل من شرمنده اند و درمدار اخراج وزندان واعدام؟.
این دیگر به شما مربوط است که به او وبه سخن او وبه خطری که من درانتشاراین نامه بدان دخول کرده ام اعتنا کنید یا نکنید. یا این نامه را واقعی بدانید یا ندانید. اما واقعیت، آن سوتراز تخیل من یا سوظن شما به حیات خود ادامه می دهد. اینجا ایران است و آنجا که شماهستید، جای دیگری است که بهرحال ایران نیست.
درمورد مکانی که درکشتی تایتانیک خود برای من رزرو کرده ایدنیز این را بگویم که ضمن احترام به فرد فرد ایرانیان مهاجر، مرا هیچ تمایلی به حضوردرآن نیست. گرچه دوست دارم پیش شما می بودم و به سهم خودم دست تک تک شماها را می بوسیدم وازطرف کسانی که موجبات آزردگی و مهاجرت شمارافراهم آورده اند ازشما پوزش بخواهم. من – آنسوترازشعار- ماندن درکشورمان ایران را بخصوص دراین شرایط حساس ترجیح داده ومی دهم. با همه ی خطراتی که مرا و خانواده ام را تهدید می کند. خواهم ماند. اگرپودرنشدم، چه بهتر، بیشترمی نویسم وفیلم هایی شبیه “شعبون بی مخ ها و ماآدم کشته ایم و ممد نبودی ببینی” می سازم. وبقدرتوانم زمینه ی بازگشت شماخوبان به کشورتان وبه کشورمان را فراهم می کنم.
من درهمین چند خطی که برایم نوشته ایددانستم که ازقلم و تخیل شیوایی برخوردارید. ایکاش این شیوایی به شما می آموخت که اصرارنوری زاد بریادآوری لوازم دزدیده شده اش توسط دزدان سپاه و دزدان اطلاعات، اصراراو برنمایش تمثیلی غارت این سرزمین توسط فربگانی است که دست درجیب مردم فروبرده اندوسیری ناپذیرند.
با احترام: محمد نوری زاد.