۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

ضجه های غربت!



دل مویه ای با شیخ مهدی کروبی


بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ مِنْ كَلِماتِكَ بِاَتَمِّها وَكُلُّ كَلِماتِكَ تاَّمَّةٌ اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِكَلِماتِكَ كُلِّهَا اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ مِنْ كَمالِكَ بِاَكْمَلِهِ اَسْئَلُكَ بِما تُجيبُني بِهِ حينَ اَسْئَلُكَ فَاَجِبْني يا اَللّهُ

حضور محترم حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای شیخ مهدی کروبی

با آغاز ضیافت الله رمضان و با توسل به برکات این ماه عزیز و چشم امید به الطاف خفیه الهی و به حرمت دعای سحر سحرخیزان و آرزوی اجابت عبادات روزه داران در این ایام گران قدر، جسورانه عرائضی در مقام «ضجه هائی از غربت» را خدمت شریف تان مویه می کنم.

جناب آقای کروبی

سه سال از ایام سیاه سال 88 گذشت و متاسفم در موقعیتی با شما عقده گشائی می کنم که ناصوابانه در تنگنای حصر محصورید. متاسفانه ناروائی ها و نارفیقی ها و شلتاق ها و جوسازی های شعبده بازان نگذاشت و نمی گذاشت تا پیش تر عرائضی که خود را شرعاً و عقلاً و اخلاقاً مکلف به ابراز آن می دانستم خدمت تان معروض دارم و اکنون و با مساعد شدن نسبی فضا بویژه با اعلام کنار کشیدن آن نماینده خود خوانده تان از مسند سخنگوئی شیخ اصلاحات مان اینک مایلم به سنت «دل مویه» با شیخ مان به استغاثه بنشینم.

حاج آقای کروبی

جنابعالی با بنده غریبه نیستید. به گویش دُردی کش و ثالثانه «اخوان»: منم! دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور. اما این بار و اینجا مایلم خدمت تان سراینده نغمه ای شاید «جور» باشم تا اگر منشا اثری هم نشد لااقل رفع تکلیف از شانه های رنجور راقم را مسبب باشد.

حاجی!

سجادی ام! همانی که همیشه خدمت تان ارادت داشت و دارد. همانی که آخرین بار که 14 سال پیش در تهران توفیق مجالست با شما را قبل از عزیمت به غربت را پیدا کرد پدرانه توصیه اش کردید هر کجا می رود وطن و انقلابش را فراموش نکند.

حاجی ـ دست تقدیر این کوچک ترین فرزند انقلاب خمینی را تخت قاپوی غربت کرد. اما به تـُربت مزار همان امامی که یقین دارم هنوز هم «کروبی بزرگوار» همیانی از آن تربت پاک را به جهانی نفروشد قسم می خورم بر عهد خود با شما وفادار ماندم!

حاجی

13 سال است در غربتم اما ملتم را نفروختم.

حاجی 13 سال است در غربتم اما به شرفم سوگند امام و انقلاب و اسلام و نظام به یادگار مانده از امام را به رنگ و لعاب فرنگ نفروختم.

حاجی من بر عهد خود با شما و خمینی وفادار ماندم . 13 سال استخوان در گلو بغض خود بابت فوج فوج خیانت یاران و همکاران و هم وطنانم در غربت را در خود دفن کردم که با رویت نخستین تلألو رنگ و لعاب فرنگ همه چیزشان را فروختند و می فروشند!

حاجی

نمی دانم در حصرتان، خوش خرامی های آن سخنگوی خود خوانده تان را شاهد بودید یا نه؟ ایشان و امثال ایشان حرمت و حریمی از خمینی و انقلاب خمینی و یادگارهای خمینی را بیرون از لگدکوب خودباشی ها و خود محوری های شان باقی نگذاشتند!

حاجی

خدا شاهد است من خودم را نفروختم و با تاسی به سلاست اندرز خمینی «بغض انقلابی خود را با این پشت گرمی تحفظ کردم» که کروبی و کروبیانی در داخل هستند تا سنگربان سرحدات شرافت و بزرگی و منش و اصالت ایران و ایرانیانی باشند که خمینی ایشان را شریف تر از ملت رسول الله نامید.

حاجی

به اعتبار سلامت نفس و شجاعت شناخته شده شما بود که بعد از توفیق همراهی تان در موزه متروپولتن نیویورک و مشاهده گفتگوی صریح تان با «آرلن اسپکتر» نماینده یهودی کنگره آمریکا به صراحت نوشتم:

این کروبی بود که در نیویورک بدون واهمه سینه به سینه «اسپکتر» ایستاد و با قوت و قدرت از مواضع بر حق کشور و انقلابش دفاع کرد و در بازگشت به کشور احدی هم نتوانست معترض چنان حضور مقتدرانه اش باشد. (1)

حاجی

به اعتبار حریت و شجاعت شناخته شده تان بود که در انتخابات مجلس در سال 82 خطاب به متحصنین مجلس ششم که دست به تحریم انتخابات زده بودند به صراحت نوشتم:

مجلس بجای سیاه لشکری که با 26 روز تحصن نتوانست هیچ دستآوردی داشته باشد محتاج سناتورهائی امثال کروبی است که با یک تشرش توانست لقمانیان را از حبس برهاند!(2)

حاجی

به اعتبار وثوق و اعتماد نزد بچه های خط امامی بود که اینجانب نیز در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 در حد بضاعت و وسع و توان در اردوی انتخاباتی جنابعالی افتخار آن را داشتم تا در پاسخ به درشتی کیهان و ترشروئی نامزد رقیب تان پاسخگوی ایشان شوم.(3و4)

حتی به اعتبار همین اعتماد بود که بعد از اتهام سنگین و ناروای «تجاوز در کهریزک» با فرض صحت ادعای جنابعالی دوسیه مطبوعاتی خود را برخوردار از یک شرمندگی کردم! هر چند سوای مصادیق هنوز پاسخگوی محکمات آن وجیزه هستم.(5)

حاجی

به اعتبار همین شناخت از اصولگرائی شما بود که سال گذشته نیز در پاسخ به شعبده ها و یک شبه چریک شدن آن سخنگوی خود خوانده تان در فرنگ، برادرانه به ایشان گوشزد کردم:

لااقل در کسوت جدید و اپوزیسیونی تان ادعای سخنگوئی شیخ را واگذارید و روی پای خود بایستید و شیخ را به حال خود بگذارید. برای شیخ اگر چنین ماجراجوئی هائی ارزش داشت به فرزندشان امر نمی کرد که تحت هیچ شرایطی کشور را ترک نکنند! تا اینک مانند عموم اپوزیسیون خارج از کشور مبتلا به هذیان گوئی سیاسی شوند!(6)

حاجی

همه این منیت ها و خودیت ها را قبل از آنکه به تعبیر «امام» جمله زعقل و عقال راقم تلقی فرمائید * در مقام حجتی عرضه کردم دال بر باورم بر پایمردی شما بر عهد و میثاق تان با خمینی! و اکنون به اعتبار همین شناخت و سابقه رخصت می طلبم تا نه بنمایندگی از شما و هیچکسی دیگر! و تنها بنمایندگی از خود با شما صداقت بورزم.

شیخ مهدی عزیز

اینجانب ترش یا شیرین به غربتی ناخواسته تقدیر شدم و اطمینان دارم به اقتضائات شخصی دیگر مجالی برای بازگشت و اقامت در کشور ندارم و یحتمل تتمه بطالت عمر خود را نیز گوشه ای در همین غربت و عزلت به انتها خواهم برد. به اعتبار همین «دورباشی» مطمئناً خواهید پذیرفت نه اینجانب توقع و طمع و چشمداشتی به چرب و شیرین ورود به نظام و مصادر آن دارم و نه الحمدالله نظام نیز به اقتفای تمکن اش نیازی به بنده و حضور امثال بنده در مصادر خود دارد. در همین غربت اگر خداوند توفیق دهد تا هر اندازه که مقدر کرده در فرصت باقی مانده به قدر وسع و بضاعت و توانم اهتمام خود را صرف سنگربانی از حقیقت هائی خواهم کرد که از دل انقلاب خمینی و مردم خمینی جوشید و می جوشد. به اعتبار همین استغناست که اینک می توانم بدون لکنت خدمت تان معروض دارم:

حاجی! ما اشتباه کردیم! ما در «دام چاله تقلب» بازی خوردیم!

نه آنکه تقلب نشد! اتفاقاً تقلب شد و تقلبی بزرگ نیز شد. اما تقلب واقعی آنجا بود که آرای «مهدی کروبی» فدیه مصلحت سنجی دوستان در ستاد انتخابات کشور در خرداد 84 شد! هر چند و بالمآل! کروبیان در دور دوم «لبخند خدا» را به نظاره نشستند! (7و8)

حاجی

سال 88 نیز تقلب شد. اما تقلب اصلی در جبهه خودی بود!

تقلب آنجا بود که به «بهانه تقلب» جنس بدل را به اسم اصلاحات و سبزینگی! به بچه های انقلاب قالب زدند! تقلب آنجا شد که با گشاده دستی مغرضین و معاندین و دشمنان امام و اسلام و نظام و انقلاب را به اسم «طلایه داران رای من کو»! به جنبش اصلاح طلبی پمپ کردند!

تقلب واقعی جایگزین کردن «نه غزه ـ نه لبنان» به روز قدسی بود که از امام به افتخار یادگار داشتیم!

تقلب اصلی جایگزین کردن «جمهوری ایرانی» با جمهوری اسلامی بود که بچه های خمینی از خرداد 42 تا بهمن 57 برای استقرارش مبارزه کردند از بهمن 57 تا تیر ماه 67 برایش با همه حرامیان جنگیدند و در همه سال های سازندگی و اصلاحات برای حراست اش خون دل خوردند.
تقلب آنجا شد که سُرایندگان آن ناسازسروده «مرگ بر اصل ولایت فقیه» را نمایندگان اصلاح طلبان در انقلابی کردند که خمینی شان برای آسیب نرسیدن به مملکت، ایشان را توصیه به طرفداری از آن کرده بود!

حاج شیخ مهدی عزیز

غبار فتنه بعد از سه سال اینک خوابیده. به اطراف خود بنگرید. حرامیان واقعیت خود را با شفافیت نشان دادند. ایشان و امثال ایشان همچون «دوآلپا» بر گرده شما نشستند. پشت شما سنگر گرفتند و در حالی که نه «امام» و نه «انقلاب امام» و نه «نظام امام» و نه «اسلام امام» را قبول داشتند، به دروغ شولای صلاح به بر کردند!

حاجی!

جای شما آنجا نیست! جای شما در میانه ایشان نیست! اینها قوم «یاجوج و ماجوج» اند! به حیلت از قامت بلند شمایان بالا می روند و با گذشتن از شما و شمایان و حصول پلشتی های شان «شما» را نیز قربانی شوم خواهی شان خواهند کرد.

حاجی ـ به حرمت همان امامی که هنوز مشتی از تربت مزارش را با دنیای ایشان عوض نمی کنی، برگرد.

حاجی ـ حق داری بابت پرده دری های ایام فتنه دل چرکین باشی اما آن پرده دری ها نیز محصول اجتناب ناپذیری افتادن قاعده بازی بر مدار خشونت ورزان در هر دوطرف غائله بود. خشونتی که هر دو سوی ماجرا را خراشید!

حاجی به تاسی از همان امامی که در اوج تواضع بعد از پذیرش قطع نامه از ملت و امت اش پوزش طلبید برگردید.

مملکت در موقعیت حساسی است و شما و امثال شما به حرمت امام و یادگارهای امام «حق ندارید» در این موقعیت حساس شانه های پر توان تان را برای کم کردن تحمل فشار از گرده «ملت امام» معطل بگذارید.

حاجی ـ ما با شما برای اصلاحات عهدی بسته بودیم. این عهد نه بازگشت به دوم خرداد داشت و نه ریشه در انقلاب خمینی دوانده بود. عهد اصلاح طلبی ما و شما قبل از این دو با قیام «حسین ابن علی» و سلاست پژواک صوت دلکش اش در نامه به «محمد ابن حنفیه» آغاز شد و ادامه دارد:

اِنّي ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً، اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ في اُمَّهِ جَدّي، اُريدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهي عَنِ المنكَرِ وَ اَسيرَ بِسيرهِ جَدّي وَ اَبي عَليَّ بن اَبي طالبٍ

حاجی ـ انقلاب خمینی غایتی است ناتمام و درختی است لازم الغرس که مستظهر به خون پاک و مطهر «حسین ابن علی» چشم انتظار همه کروبیان برای ادامه راه است. جای شما در میانه فرزندان انقلاب خالی است. چشم انتظار بازگشت شمایند. من و شما و امثال من و شما چیزی برای از دست دادن نداریم و قرار مان آن بود تا همه چیزمان را فدای یک چیز و بقا و ماندگاری و اصلاح آن نمائیم و آن نیست چیزی جز حقیقت و حقیقت آن است که آنانکه طی سه سال گذشته بنام شما و در کنار شما و در قفای شما پرده دری کردند و به صورت امام تان و انقلاب امام تان و اسلام امام تان و نظام امام تان چنگ کشیدند «حق» نیستند.

حاج شیخ مهدی کروبی

برگرد! من و شما چیزی برای از دست دادن نداریم.

بیم طوفان زچه ما را؟ که ز سر آب گذشت

گو بترس ای که تو را سیل فنا تا کمر است




فرزند کوچک تان ـ داریوش سجّادی

یکشنبه ـ یکم مرداد ماه 91

آمریکا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است
در خلوت مستان نه منی هست و نه مائی

1ـ عروس فرنگی

http://www.sokhan.info/Farsi/Aroos.htm

2ـ سناتور کروبی

http://sokhan.info/Farsi/Senator.htm

3ـ آقای رئیس جمهور شما شلتاق می کنید

http://www.sokhan.info/Farsi/Shaltagh.htm

4ـ قلم و قناره (پاسخ به مدیر مسئول روزنامه کیهان)

http://www.sokhan.info/Farsi/Ghalam.htm

5ـ من متجاوزین کهریزک را می شناسم

http://www.sokhan.info/Farsi/Tajavoz.htm

6ـ هذیان های سیاسی

http://sokhand.blogspot.com/2011/09/blog-post_13.html

7ـ لبخند خدا

http://sokhand.blogspot.com/2012/02/blog-post_26.html

8ـ دزد سوم

http://sokhand.blogspot.com/2011/10/blog-post.html

۳ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام نیک میدانم که سخن تان از سر درد است اما ایکاش برای رفع شائبه ، بانگ این خواسته ها را متقابلاً و بهنگام به قطب مقابل کروبیان رساتر می سرودید به بانیان اصلی فتنه و فتنه ها ، همانها که هم از توبره ملت میخورند و هم از آخور قدرت همانها که میراثخواران امام اند و بوئی از مشی و مرام اورا باخویش ندارند همانها که از کیسه امام و نظام با توسل به دروغ و فریب و تزویرهزینه کردند و میکنند و آبروی دیرین نظام و امام راتاراج ابدی دادند و میدهند تا برای خود و همپالگیانشان آبروی مقطعی بخرند بگمانم دیگر دیر شده است وافسوس و صد افسوس که دیگر حنائی بنام دین و حکومت دینی و ولایت الهی و ...در نزد ملت و تاریخ ملت و ملتها رنگ نخواهد گرفت و آب رفته به جوی باز نخواهد گشت چراکه به یوم تبلی السرائر و... همان گفته امام رسیدیم که کاری نکنید که روزی ملت به این نتیجه برسد که شما برای خودتان پشت کتاب چیز دیگری یافته اید و آخردعوانا ان الحمد لله رب العالمین...

ناشناس گفت...

جناب سجادی سلام،

لطف میفرمودید از اطاعت شیخ از "حکم حکومتی" خلاف قانون اساسی‌ نیز صحبتی‌ میکردید! و چه عواقبی این قضیه برای استحکام استبداد در ایران داشت. از یک روزنامه نگار بعید است که از کنار این قضیه به این سادگی‌ بگذرد. نکند خدای نکرده فراموش کردید.

این حقیر بر این باورست که این قضیه کم تر از به توپ بستن مجلس نبود با این تفاوت که عامل این دفعه لیاخف روسی نبود بلکه شیخ لٔر خودمان بود. آمر را هم اسم بردن توضیح واضحاته.

جواد

Unknown گفت...

این نظر برای تایید نیست. بلکه دو سوال شخصی است که بعدها اگر در متن هایتان توانستید اشاره کنید، برای من جالب خواهد بود:

1- شما چرا در آمریکا مانده اید؟ من در خارج کشور زندگی می کنم (دانشجو هستم) و ظاهرا دیدگاهی شبیه شما دارم. اما مطمئن هستم بعد از اتمام تحصیل باز خواهم گشت. در عجبم که شما آنجا چرا مانده اید؟ چون اکثر ایرانیان خارج کشور، دلخوش به چیزهایی هستند که اصولا با تفکر شما دلخوشی خاصی نیستند.

2- با توجه به مشی مستقلی که دارید، قاعدتا نمی توانید از طریق دولت آمریکا یا رسانه های آن طرف آب، درآمدی داشته باشید. برایم جالب است که بدانم محل درآمد شما کجاست؟ من الان از فاند دانشگاه استفاده می کنم ولی با این مخارج، باز هم یک زندگی معمولی دارم. شما چطور می توانید در آمریکا مستقل زندگی کنید؟