۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

بی تکلف با محمد رضا خاتمی

جناب آقای محمد رضا خاتمی

بدون مقدمه و برادرانه مایلم پیرامون اظهارات اخیر جنابعالی طی مصاحبه تان با نشریه «سرو» به اختصار نکاتی را ولو «تلخ مزاجانه» خدمت تان معروض دارم.

نخست آنکه جنابعالی در بخشی از این گفتگو ضمن ابراز پرسش هائی معترضه مبنی بر آنکه:

آرمان های جمهوری اسلامی چیست؟ آیا آرمان جمهوری اسلامی این است که مردم در تنگنا باشند و ما فقط شعار ضد استکبار بدهیم؟ یا آرمان جمهوری اسلامی این است که مردم ما عزیز باشند و از همه امکانات دنیا برای ساختن کشورمان استفاده کنیم و در عین حال مستقل هم بمانیم؟

در نهایت فرموده اید:

شما کشور ترکیه را ببینید. آیا کسی می تواند بگوید ترکیه کشور وابسته ای است؟ معلوم است که نمی تواند. اسلام گراها هم سر کارند. ترکیه با عقل و درایت از همه ظرفیت های جهانی استفاده می کند و خود را به یک قطب اثرگذار منطقه ای و کم کم جهانی تبدیل کرده است. زیر بار زورگویی آن ها هم نمی رود. حرفش را درباره اسرائیل می زند و اتفاقا حرفی که او در مورد اسرائیل می زند اثرگذارتر از حرف ما است. شعار هم نمی دهد. این نشان دهنده آن است که ما می توانیم مستقل باشیم و در عین حال با کسی جنگ هم نداشته باشیم. مردمان نیز در آسایش و رفاه به سر برند. همه هدف اصلاحات همین بوده است.

جناب آقای خاتمی

جسارتاً می پرسم: آیا اظهارات فوق را بنمایندگی و سخنگوئی از جانب قاطبه اصلاح طلبان ایراد فرموده اید؟ در این صورت آیا «این» همه وزن و حجم و عمق بضاعت سیاسی اصلاح طلبان در درک تحولات و مسائل سیاسی ایران و منطقه است؟

خدا رحمت کند مرحوم «سعیدی سیرجانی» را و ایشان را بیآمرزند بواسطه تحریر مقاله جنجالی «نکته» شان در مرداد ماه سال 68 در روزنامه اطلاعات!

جناب آقای خاتمی ـ تعریض جنابعالی به جهتگیری ضد استکباری انقلاب اسلامی و در تباین قرار دادن آن جهتگیری با مضیقه های مردم از حیث محتوا چه تفاوتی با محتویات «نکته» سعیدی سیرجانی دارد؟

آیا فهم این مسئله تا آن اندازه دشوار است که جمهوری اسلامی 33 سال است به اتهام «خودباشی» و ابرام بر استقلال سیاسی و ناسازگاری با نظام سلطه از ناحیه تهدید های نظامی و تحریم های اقتصادی در یک بحران امنیتی تحمیلی و ناخواسته به سر می برد؟

آیا فهم این واقعیت تا آن درجه دشوار است که نسبت بین درب باغ سبز نظام سلطه و رونق اقتصادی و امنیت سیاسی و گشایش اجتماعی مبتنی بر قاعده طلائی «گربه ملوس بودن» است!؟

براستی جنابعالی و قاطبه اصلاح طلبان هم جبهه شما قائل به آنید که ترکیه کشوری مستقل است؟

براستی جنابعالی و قاطبه اصلاح طلبان هم جبهه شما قائل به آنید که در ترکیه اسلام گراها بر سر کارند!؟



آیا به عنوان فردی منسوب به خانواده بنیان گذار جمهوری اسلامی اساساً دو قطبی ایشان از اسلام ناب و اسلام آمریکائی را برسمیت می شناسید؟

براستی می توانید بفرمائید از یک منظر معرفت شناسانه از اسلام مخنث اردوغان و حزب «عدالت و توسعه» چه آبی بنفع جهان اسلام گرم می شود؟

اساساً بود و نبود اسلام مخنث آنکارا چه محلی از اعراب در تبیین و تدوین رفتارهای استراتژیک دولت این کشور در داخل و خارج از ترکیه را عهده داری می کند که اینک جنابعالی «بوتیمارانه» در حسرت اثرگذاری منطقه ای و جهانی اسلام آنکارائی بی تابی می فرمائید؟

آیا واقعاً جنابعالی شعبده کشتی «مرمره» را و مبارزه طلبی آنکارا با تل آویو را باور کرده اید؟ اگر هم قائل به اعتبار این جدال هستید از کجای این مجادله مبانی رفتاری اسلام گرایانه ترکیه را استحصال می فرمائید؟

آیا واقعاً دولتمردان تل آویو را تا آن اندازه سفیه فرض کرده اید که حاضر شدند به ثمن بخس با علم یقینی به ترشروئی افکار بین الملل از حمله آنها به یک کشتی حامل کمکهای انسان دوستانه برای فلسطینی ها چنین گشاده دستانه اعتبار در خط مقدم مبارزه با اسرائیل بودن را به ترک ها بدهند؟

آیا فهم این واقعیت تا این اندازه دشوار بود که تل آویو با حمله به کشتی مرمره شورمندانه به استقبال از رویاروئی با ترک ها رفت تا بدین وسیله بتوانند پرچم مبارزه با اسرائیل را از دست ایرانی که طی 33 سال گذشته در خط مقدم مبارزه با ایشان بود در آورده و آن پرچم را به حاملان اسلام مخنثی بدهند که با قواعد پراگماتیسمی جهان سیاست مانوس اند و بموقع نیز حاضر می شوند برخلاف «ایران انحلال طلب» با طرف های اسرائیلی پشت میز مذاکره بنشینند؟ (1)

جناب آقای خاتمی

اجازه می دهید ناظران و تحلیل گران سیاسی به اقتفای چنین فقر تحلیل هائی این بخش از اصلاح طلبان را فاقد درک و عمق سیاسی برای تمشیت امور مملکت و بسامان رساندن مقدرات کشور تلقی کنند؟

جناب آقای خاتمی

این که در فرازی دیگر از گفتگوی تان بمنظور مرتفع کردن مشکلات داخلی و خارجی راهکار «رفراندوم» را پیشنهاد داده اید و فرموده اید:

کسی که به خودش مطمئن باشد از رفراندم نمی ترسد. حالا شما ببینید اگر کسی حرف رفراندم را بزند به جرم اقدام علیه امنیت ملی دستگیر می شود! برای چه؟ اگر به خودتان اعتماد دارید چرا به بگیر و ببند روی می آورید؟! بیایید استدلال کنید. امکان بدهید که بحث های موافق و مخالف مطرح شود. جامعه ما هم الحمد لله به اندازه کافی روشن و آگاه هستند. مگر ما نمی گوییم که 85 درصد مردم در انتخابات شرکت کردند و این ها به جمهوری اسلامی رای دادند؟ پس از چه می ترسید؟ کسی که این گونه رفتار می کند نشان می دهد که اعتماد به نفس ندارد ... اگر این اعتماد بنفس به حکومت برگردد (حکومت آنگاه) می تواند به «مردم» خود تکیه کند.

جناب آقای خاتمی

اولاً معنای فرمایش شما آن است که در حال حاضر حکومت فاقد پایگاه مردمی است و انتخابات پارلمانی اخیر را نیز قاعدتاً فرمایشی تلقی می فرمائید. اما مشکل اصلی شما و آن بخش از اصلاح طلبان هم اردوی شما «خود ملت بینی» مفرط تان است که هیچ وقت حاضر نشدید و حاضر نیستید تا بپذیرید هر اندازه «شما اصلاح طلبان» برخوردار از پایگاه مردمی منحصر بفرد خود هستید طرف مقابل شما نیز که فعلاً در حکومت است به اندازه و سهم خود برخوردار از پایگاه مردمی است. مبتنی بر چنین باور ناصوابی است که همواره این حق را برای خود قائل بوده اید تا منویات و مطالبات خود و بدنه اجتماعی خود را «سرجمع» بنام قاطبه ملت ایران سند بزنید!

پیش تر همین بحث را در سال 87 با جناب آقای «عباس عبدی» داشتم و در آن تاریخ خدمت ایشان عرض کردم:

بدیهی ترین برآمد پذیرش دو قطبی نامتقارن حکومت و مردم، القای این واقعیت خواهد بود که ساختار قدرت در ایران بدون اتکا یا احساس نیاز به حمایت و مشروعیت مردمی، عزم خود را برای حکومت کردن جزم کرده. در این صورت کدام حاکم جائر و فاقد پایگاه مردمی اساساً برای حضور یا عدم حضور «مردم» و حضور یا عدم حضور اصلاح طلبان به نمایندگی «از آن مردم» در ساختار قدرت انحصاری اش، تره ای خُرد می کند؟

در چنان فرضی اساساً چرا حکومت باید اجازه سیاست ورزی به اصلاح طلبان در ساختار نظام بدهد؟ و اساساً چرا باید خود را معطل ساز و کار انتخابات کند؟ اینکه نقض غرض است حکومتی مستقل از مردم و بلکه در نقطه مقابل شهروندانش باشد و در عین حال اجازه ورود نمایندگان منتخب مردمی را به ساختار قدرت انحصاری اش بدهد که دست برقضا قرار است ارکان قدرت انحصاری اش را به چالش کشند!این اشتباه ازآنجا ناشی می شود که روشنفکران ایرانی به تبعیت از عوام مبتلا به «منطق باینری» بوده و بیرون از این منطق ناتوان از فهم و درک ابتلائات سیاسی اند.

حاکمیت همین منطق «صفر و یک» است که ایشان را ترغیب به آن کرده و می کند تا برای فهم یک پدیده و تعامل با آن ابتدا آن پدیده را در منظومه تاریخی و سنتی ایرانیان تعبیه کرده که همانا منظومه پرقدمت «اهورا و اهریمن»، «پاکی و پلیدی»، «نور و ظلمت»، «دیو و دلبر» و «ابلیس و قدیس» است و از آن به بعد است که می توانند تکلیف خود را با چگونگی تعامل یا تقابل با آن پدیده روشن نمایند .... اصرار اصلاح طلبان بر ادله ای از این دست که هر که با ما نیست بر ماست! ساده کردن صورت قضیه ای است که از سوئی دست ایشان را در سیاست ورزی می بندد و از سوی دیگر نیز محافظه کاران در جبهه مخالف را ترغیب و بلکه محکوم به تن دادن به این بازی می کند.

برآیند طبیعی چنین استدلالی ناظر بر نتیجه محتوم «تحمیل خود به رقیب به عنوان تمامیت حق و محوریت نبرد مقدس جبهه حق با جبهه باطل» است. قهراً با حاکمیت چنین فضائی بر مناسبات سیاسی ایران، اصلاح طلبان خواسته یا ناخواسته حق طبیعی برخورد با خود توسط محافظه کاران مستقر در جبهه مخالف را برسمیت شناخته اند.

طبعاً با اصرار بر ترسیم فضای سیاسی کشور در حد فاصل دو قطبی «پلیدی و پاکی» و «دیو و دلبر» و «ملت و حکومت» به همان اندازه که می توان رفتار جبهه خودی را در پارادیم «اصلاح طلبی خیراندیشانه» ترجمه و القا کرد، همزمان با استقبال از پروژه شهادت طلبی سیاسی و بودن در موضع مظلومیت و محبوبیت و حقانیت، مجوز رفتار و برخورد ناشکیبانه و حذفی محافظه کاران با خود را در مقام «کلید داران خزانه قدرت و تباهی و پلشتی» نیز صادر کرده و در آن صورت عمل ایشان نیز قهراً قابل فهم و توقع می شود.

نمی توان با طرح اتهام تمامیت خواهی به محافظه کاران هم زمان خود نیز تمامیت خواهانه قاطبه ملت را بنفع خود مصادره کرد و از تبعات و لوازم اجتناب ناپذیر آن در امان ماند. محافظه کاران که از آسمان نازل نشده اند. ایشان نیز همانند اصلاح طلبان مبتلا به دو قطبی دیو و دلبرند و خود و جناح خود را برخوردار از تمامیت حق دانسته و می دانند و به تبع آن و با در نظر داشتن این نکته که دست بالاتر را در قدرت دارند طبیعی خواهد بود تا برخورد با جبهه مخالف را با تقبل پرداخت هر بهائی مباح و بلکه تکلیف تاریخی و دینی خود فهم و اقبال کنند. (2)

جناب آقای خاتمی

این که جنابعالی می فرمائید «کسی که به خودش مطمئن باشد و اعتماد بنفس داشته و مدعی پایگاه مردمی 85 درصدی است از رفراندم نمی ترسد» اتفاقاً گزاره ای است که عکس آن نیز به اردوی سیاسی جنابعالی نیز باز می گردد و برای هم قطاران شما نیز هم موضوعیت دارد و هم طریقیت.

به سیاق جنابعالی می توان قضیه را آن گونه تعریف کرد که:

شما اصلاح طلبان اگر اعتماد بنفس دارید، مرگ یک بار شیون هم یک بار! حال که به فرمایش شما قاطبه ملت در جانب شماست! دیگر چه نیازی به رفراندوم است؟ انتخابات ریاست جمهوری پیش رو را با قوت و صراحت و قاطعیت تحریم کنید. ملتی که «بفرموده» طابق النعل بالنعل در اردوی شما اصلاح طلبآن تعریف شده اند همان قدر که «حق رای دادن» دارند به همان اندازه نیز از «حق رای ندادن» برخوردارند.

برای اثبات بی فروغی مشروعیت نظام یک بار و برای همیشه رسماً و علناً امر به تحریم انتخابات توسط ملت (که بالاتفاق و حسب الامر در اردوی شما حضور دارند) دهید و با کندن این «دندان لق» هم حکومت را از حیث فقد عقبه مردمی رسوا کنید و هم پایگاه مردمی و میلیونی خود را به رخ حکومت و دنیا بکشانید!

جناب آقای خاتمی

مشکل سوم شما و متحدین سیاسی شما ناتوانی تان در رویت صحیح صورت مسئله است!

این که می فرمائید:

بزرگترین خطر برای یک حکومت به خصوص در برابر قدرت های جهانی این است که اعتماد به نفسش را از دست بدهد. این واقعا خطرناک است و ما باید کمک کنیم که حکومت مان و دولت مان اعتماد به نفسش را به دست آورد. این بی اعتمادی که نسبت به منتقدین هست از بین برود. باید بگوییم که آقایان موسوی و کروبی ترسی ندارند. مخالفین، منتقدین و دگراندیشان ترسی ندارند. اگر این اعتماد به نفس به حکومت برگردد می تواند به مردم خود تکیه کند و همه مشکلات حل می شود.

جناب آقای خاتمی

ترش یا شیرین این واقعیتی غیر قابل کتمان است که چه بپذیرید و چه نپذیرید به هر حال و برخلاف نظر جنابعالی و متحدین تان، حکومت از شما ترس ندارد. اگر قرار بود نظام از شما بترسد آن روزی که در کف خیابان حضور میلیونی داشتید باید از شما می ترسید و به شما باج می داد.

خیر جناب آقای خاتمی

آنچه که جناح حاکم فعلی را سینه به سینه شما قرار داده ترس نیست. نفرت است! آنها از شما متنفرند.

«این نفرت است که به حکومت و حامیان حکومت امکان آن را می دهد تا مجوز هیچ گونه حضوری را به مخالفانش ندهد. نفرتی که در عین غیر قابل دفاع بودن، قابل فهم است. همچنانکه نفرتی که اختصاص به اصحاب و حامیان حکومت نداشته و بصورتی کاملاً شداد و غلیظ در جبهه مقابل نیز موج می زند.

هر چند چنین نفرتی ریشه در تاریخی بالغ بر یکصد سال دارد اما بازتولید آن را بوضوح می توان در فردای شهرآشوبی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری دور دهم ملاحظه کرد.

این نفرت بازتولید جوی است که سبزها و در زمانی که در اوج بودند بدون توجه به تبعات رفتار پرخاشگرانه، اقدام به اتخاذ رفتار و گفتاری ساختار شکن کردند.

این نفرت محصول بی تدبیری فرزانگانی بود که بدون توجه به تبعات گفتارشان در اوج جنبش سبز بر طبل خشونت کوبیدند و اشتغال به تجارت خشونت و نفرتی را وجه همت خود ساخته بودند که اساساً بر قامت ایشان ناراست می نمود.

این نفرت تحقق پیشگوئی نچندان دور از ذهن اینجانب و امثال اینجانب بود که در فردای صدور فتوای «حلیّت خشم مقدس» توسط دکتر سروش و امثال دکتر سروش دل نگرانه ایشان را انذار دادم:

«جامعه ملتهب ایران از کثرت «موزع خشم» مبتلا به تورم خشونت شده، در این برهوت مهرورزی حداقل توقع از فرزانگان کشیدن دست نوازش بر سر پرشور شوریدگان و آسودن دل پردرد دلشدگان است. خشم مقدس، مشروعیت دهنده به نفرت و خشونت مقدس است و خشونت مقدس مجوز دهنده به جنایت مقدس! جنایتی که در آن ضارب و مضروب و قاتل و مقتول هر دو به یک اندازه قربانی خشونت اند.»

مضروبینی که امروز از ناحیه رفتار خشن و توام با نفرت حکومت انگشت تحیّر به دهان می گزند متوجه نبودند که پیروز ماراتن کوبیدن بر طبل خشونت و نفرت جناحی است که تفنگ دارد.

سبزهای دامن زننده به نفرت و خشونت که با شعار بجنگ تا بجنگیم و مرگ بر اصل ولایت فقیه و به آتش کشیدن شهر همآورد می طلبیدند تا آن اندازه شعور نداشتند تا به فهم این نکته نائل آیند:

در همآورد طلبی آغشته به خشم و نفرت پیروز میدان کسی است که ابزار قدرت قانونی و حکومتی را در دست دارد.

محصول چنان آغوش گشائی از خشم و عقده گشائی از نفرت بود که میدان دهنده به رادیکال ترین نیروها در هر دو طرف غائله شد که امروز نه تاکید بر «جذب حداکثری و دفع حداقلی» رهبری نظام و نه «اغماض طلبی دو جانبه» پیشنهادی محمد خاتمی محلی از اقبال بین «غیاضان» پیدا می کند. (3)

جناب آقای خاتمی

به عنوان آخرین نکته معتقدم مشکل اصلاح طلبان زیست قورباغه ای ایشان است! که برای نشستن بر تارک اقبال مردمی «بارعام» به همه نحله های فکری می دهند و به اقتضا «خاک زی اند» و پـُز اسلام و نظام و انقلاب و ولایت فقیه می دهند و عندالاقتضا «آبزی» شده و کنار می ایستند با نیشخند به شعارها و رفتارهای ساختار شکن بدنه رادیکال جنبش سبز در کف خیابان، با سکوت و بی اعتنائی و عدم مرزبندی با غوغائیان، مترصد باج گیری از نظام می شوند و وقتی هم موفق به اخذ باج نمی شوند اشک تمساح می ریزند که ما کی مواضع ساختار شکنان را تائید کردیم ؟ اما هیچ وقت هم مایل نیستند تا به این پرسش پاسخگو باشند که اساساً کی مواضع ساختار شکنان را تکذیب کردند!؟

جناب آقای خاتمی

این یعنی موج سواری! این یعنی اصول فروشی! این یعنی بی اخلاقی و فرصت طلبی!

این یعنی تا قبل از انتخابات که باید پُز اصولگرا بودن را داد سنسور اصولگرائی جناب آقای موسوی تا آن درجه حساس است که لازم می بیند وقتی یک طنزنویس در خارج از کشور لودگی کرده و همسر یکی از رقبا در جبهه مقابل را هتک می کند ایشان بر ذمه خود فرض بدانند تا بمنظور تـنبُه خاطیان و اثبات اخلاقگرائی خود، به آن طنزنویس تو دهنی بزند! اما بعد از انتخابات و با برهم زدن قاعده بازی علی رغم همه شعارهای قانونگرائی ناگهان مبتلا به آلزهایمر و لکنت زبان جهت مرزبندی با شعارهای ساختار شکن امت همیشه در صحنه شان می شوند!

جناب آقای خاتمی

البته که چرائی چنین رفتار اصول فروشانه ای قابل فهم است!

البته که طبیعی است وقتی فضا را مبدل به دو قطبی «فشار از پائین» بمنظور «چانه زنی در بالا» می کنیم منطق حکم می کند تا بمنظور حفظ نیروها در خیابان و یارگیری بیشتر بمنظور افزودن بر سیاه لشکر خیابانی ، چشم ها را بر روی تندروی ها و ساختار شکنی ها ببندیم! (4)

اما انصافاً آیا چنان رفتاری علی رغم قابل فهم بودن، قابل دفاع نیز خواهد بود!؟



ارادتمند ـ داریوش سجّادی
28/تیر/91

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مصاحبه نشریه سرو با محمد رضا خاتمی
http://norooznews.org/news/2012/07/1/2354

1ـ لیلی با من است (نگاهی به ماجرای کشتی مرمره)
http://sokhand.blogspot.com/2011/04/blog-post_09.html

2ـ ناتوانی اصلاح طلبان در سیات ورزی
http://www.sokhan.info/Farsi/Astar.htm

3ـ هاله نفرت
http://sokhand.blogspot.com/2011/06/blog-post.html

4ـ چشم افعی
http://www.sokhan.info/Farsi/Afeei.htm

هیچ نظری موجود نیست: