پستی که چندی پیش بمناسبت کمپین اعتراض به فیلتر سایت انتخاب گذاشتم موجبات جدلی بین اینجانب با مدیریت جوان این سایت (آقای مصطفی فقیهی) شد که نشان داد نامبرده به اعتبار انتقادات بنده از آقای اکبر هاشمی رفسنجانی و به اقتفای محبوبیت معظم له نزد ایشان (آقای فقیهی) مدیریت سایت انتخاب را برخوردار ازغیظ و نفرت هائی عمیق از اینجانب کرده بود که مترصد بهانه ای برای فوران بود. (مجادله)
فورانی که مجادله اخیر امکان بروز خود را با پست اخیر بنده به جناب آقای فقیهی داد و منجر به بیان نکات تازه ای توسط نامبرده نسبت به اینجانب شد که توضیحاتی مجدد را بر عهده اینجانب می گذارد.
محور فرمایشات اعتراضی آقای فقیهی حول مقاله «امام آسوده نخواب» است که در تیر ماه سال 88 و قبل از هر گونه اغتشاش و اعتراضی در تهران توسط اینجانب تحریر شد.
بفرموده آقای فقیهی نویسنده (داریوش سجادی) در آن مقاله «سراسر از توهین و بی ادبی به رهبری جمهوری اسلامی» ساحت رهبری نظام را مورد جسارت قرار داده.
ابتدا هر چند قبلا هم توضیح داده ام اما یک بار دیگر و تلگرافی در مورد آن مقاله موظفم تکرار مکررات کنم.
اولا آن مقاله هر چه که بود به هیچ وجه سراسر از توهین و بی ادبی به آیت الله خامنه ای نبود.
ثانیاً مقاله مزبور با تکیه بر شائبه تقلب، انتقاد خود را متوجه اسقاط عدل در سلوک رهبری نظام کرده بود.
در ادامه آقای فقیهی فرموده اند که علی رغم این سجادی در رفتاری فرصت طلبانه و توجه طلبانه و بادسنجانه بعد از آنکه از موفقیت جنبش سبز ناامید شد به جانب قدرت چرخید(!)
مزید اطلاع جناب فقیهی و دیگر علاقه مندان به این بحث می رساند.
اولاً مقاله مزبور به شهادت تاریخ انتشارش (23 خرداد88) درست در فردای اعلام نتایج انتخابات تحریر شده. پس اساساً هنوز هیچ اتفاق و حضور خیابانی از جانب سبزها در تهران بوقوع نپیوسته بود که سجادی از آن طریق با رصد قدرت و تفوق سبزها در خیابان، فرصت شناسانه جانب باورمندان به تقلب در انتخابات را بگیرد!
گذشته از آنکه در همان مقاله از موضع دل نگرانانه و خیر اندیشانه خطاب به آقای میرحسین موسوی توصیه کردم تا بشدت از خیابانی کردن اعتراضات بابت ادعای تقلب بپرهیزند و حتی پیشنهاد دادم بجای تظاهرات خیابانی می توانند اعتراض خود را با بست نشینی در حرم امام ادامه دهند.
«بُغض متراکم شهروندان مدعی تقلب در ایران این فرصت نامیمون را در فضای سیاسی ایران مهیا کرده تا هرآئینه با بروز گسترده اعتراض های خیابانی، فضای رادیکالیزه در اختیار حرامیان قرار گیرد تا با سرکوب خونین آشوب هائی محتمل، حداقل های دستآوردهای دمکراتیک در ایران نیز با سیاست مشت آهنین به اضمحلال کشیده شود ـ بخشی از مقاله امام آسوده نخواب)
نکته غیر قابل کتمان در آن مقاله اعتراض تند نویسنده به آیت الله خامنه ای بود که چرا در آن مقطع نتیجه انتخابات را با پیغام تبریک شان تلویحا مورد تائید قرار دادند.
در اینجا ذکر چند نکته ضروری است.
اولا در انتخابات مزبور ژنرال ها و استخوان خرد کرده های انقلاب هم که در کانون و مرکز میدان بودند دچار تردید و باور تقلب ادعائی شدند و طبعا در این میان تکلیف بنده که هزاران کیلومتر دورتر در ایالات متحده آمریکا بودم و تنها رابطه ام حجت الاسلام کروبی و اعتماد به ایشان بود با تاکید ایشان بر تقلب، اصل را بر وقوع آن قرار دادم اما در میان مدت با ملاحظه رویدادها و تناقضات بعدی سبزها، افسانه تقلب بر بنده احراز شد! (دلائل آن را طی 5 سال گذشته بتناوب در مقالاتم نوشته ام)
علی ایحال آقای فقیهی این مسئله را چرخش موضع نویسنده به اعتبار فرصت طلبی و تذبذب ایشان (سجادی) معرفی کرده اند.
توضیحاً خدمت ایشان و بزرگتر ایشان در مجمع تشخیص مصلحت نظام می رساند:
«در انتخابات تقلب شد» یک گزاره خبری است که بقول منطقیون یا برخوردار از صدق است یا کذب. (False or Truth) و این ربطی به موضع و اعتقادات و باورهای عقیدتی ندارد که باور به آن یا عدم باور به آن را بتوان یک موضع عقیدتی تلقی کرد که تغییر نظر دادن در مورد آن را چرخش موضع فهم کرد.
در انتخابات تقلب شد یا صحت دارد یا ندارد. بنا به قرائن و شواهد و دلائل مکتسبه محرز شده برای اینجانب، تقلب یک دروغ بود. لذا با احراز این دروغ بنده عقلا وظیفه خود می دانستم لااقل و به سهم خود تلاش مقدور و در حد بضاعت خود را بمنظور اطفای حریق حرامیان دامن زننده به آتش دروغین تقلب را اعمال نمایم.
ظاهراً همین امر موجبات تکدر خاطر آقای فقیهی را فراهم کرده و از آن تلقی فرصت طلبی و نان به نرخ روز خواری و تذبذب فرموده اند!
اکنون پرسش تکراری که مایلم ایشان بدآن پاسخ بفرمایند آنست که:
اولاً مشکل شما با آن مقاله چیست؟
با اسائه ادب بنده به رهبری مشکل دارید؟ اگر این طور است این مسئله امری مستحسن و قابل تقدیر است و نشان دهنده التفات و مودت و علاقه قلبی جنابعالی به آیت الله خامنه ای است. اما چیزی که بنده نمی توانم متوجه شوم آن است که با پذیرش علاقه شما به رهبری و تکدر خاطر شما در ازای اسائه ادب متجاسرین به رهبری، چرا اعراض بعدی نویسنده از مقاله مزبور موجبات تکدر خاطر شما را فراهم کرده!؟
حداقل توقع آن است که ایشان (آقای فقیهی) که به صفت ظاهر خود را یک عنصر ولائی و علاقه مند به رهبری معرفی می کنند منطقا از هر گونه اقبال و بازگشت به ایشان توسط دیگران می بایست استقبال کنند! در این صورت چرا برخلاف توقع بجای آنکه جناب فقیهی از تغییر رویکرد نویسنده از باور به تقلب و باور به دروغ بودن تقلب خوشحال شوند تا این اندازه عصبانی و پر غیظ هستند!؟
مگر آنکه بفرمایند (که فرموده اند) این رویکرد را از سر صدق ندانسته و انگیزه و نیت فرصت طلبانه و بادسنجانه را در آن کشف فرموده اند!
در آن صورت باید خدمت ایشان معروض داشت: کسانی تن به چنین رویکردهای غیر اخلاقی می دهند تا بتوانند از آن طریق منفعتی از کیک قدرت کسب کنند. این در حالی است که اینجانب سالهاست در ایالات متحده آمریکا سکونت دارم و عملاً نه امکان کسب پست و سمت و مسئولیت یا منفعت و اشرفی و یخچالی (!) را دارم. و نه قصدی برای بازگشت به کشور و بسترسازی بمنظور کسب پست و سمت و مسئولیت و منفعت و اشرفی و یخچال(!) در فردائی محتمل. و انشالله باقیمانده عمر را نیز در همین گوشه دنیا بیتوته کرده و با نان و ماست خود دلخوشیم!
شق سوم و بدبینانه اش آنست که جناب فقیهی نعل وارونه می زنند و اساسا ترشروئی ایشان از آن بابت است که برخلاف ماسک «رهبر دوستانه شان» ناراحت از آنند که چرا سجادی بر موضع نخست خود ابرام نورزید و جبهه ما را ترک و جانب رهبری رفت!
اما در ادامه جناب آقای فقیهی موارد جالب دیگری را نیز مطرح کرده اند که جای طرح و پاسخ دارد از جمله آنکه:
سجادی عنصر مذبذبی است که از ابتدای خروج اش از کشور بتناوب چرخش موضع داشته و این چرخش موضع از سلطنت طلبی (!) تا رجوی چی گری (!) و اپوزیسیون بودن نظام شروع شده و اکنون به پایداری چی گری(!) رسیده.
جناب فقیهی در ادامه نیز کشف نیت فرموده و با درکی روان شناسانه اظهار داشته اند:
همه دغدغه سجادی «عقده دیده شدن» است و چون بی بی سی و صدای آمریکا ایشان را تحویل نمی گیرد از این طریق می کوشد خود را مطرح کند و دیده شود!
مزید اطلاع جناب آقای فقیهی معروض می دارد اینجانب بالغ بر 15 سال است که در ایالات متحده آمریکا زندگی می کنم و طی این مدت سلوک بنده مبتنی بر اصولی بوده که تحت آن اصول مناسبات و فاصله خود را با دیگر گروه ها و رسانه ها و افراد سیاسی تنظیم کرده و می کنم و تا جائی که به خاطر دارم زمانی این اصول برای جنابعالی تا آن اندازه جذاب بود که همان طور که در مطلب قبلی اشاره کردم سایت تان (انتخاب) در سال 85 مصاحبه ای مفصل با بنده انجام داد و خبرنگارتان شیداگونه با معرفی اینجانب تحت عنوان «روزنامه نگار متعهد مقیم آمریکا» می فرمود:
آقای سجادی ـ چرا عده ای پس از خروج از کشور می شوند مانند سجادی و به تعهد خود به کشورشان پایبندند و عده ای دیگر که مثالشان نیز فراوانند به راحتی در گرداب رسانه های مغرض غرق می شوند، این مهم را چگونه ارزیابی می کنید؟ (اینجا)
علی ایحال موظفم بمنظور شناساندن لوازم و لواحق «کمپلکس دیده شدن» چند توضیح واضحات خدمت جناب آقای فقیهی بدهم.
جناب آقای فقیهی
اینجانب در ایالات متحده آمریکا زندگی می کنم. یعنی در کشوری که آرمانی ترین و ایده آل ترین فضای سیاسی و رسانه ای را در اختیار ایرانیان علاقه مند به دیده شدن قرار می دهد.
جناب آقای فقیهی
بنده چنانچه با تشخیص روان شناسانه جنابعالی مبتلا به عقده دیده شدن باشم مانند دیگر دوستان سبز شما اعم از مجتبی واحدی و اکبر گنجی و محسن سازگارا و فاطمه حقیقت جو و مسیح علی نژاد و نیک آهنگ کوثر و دیگر عمله و اکله از این دست تنها لازم است نوک قلم و گویش خود را مانند دوستان نامبرده متوجه هر اندازه بیشتر سیاه نمائی از ایران و هذیان گوئی و شامورتی بازی علیه جمهوری اسلامی نموده تا به قوت و قدرت مبدل به ستاره پر فروغ تمامی رسانه های خارج از کشوری اعم از بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا و رادیو زمانه و مدل به مدل سایت ها و خبرگزاری های ضد نظام در خارج ا ز کشور شده و در آن صورت جنابعالی و دوستان تان یک شب در میان مجبور به رویت جمال بنده در این شبکه ها و رسانه های مورد وثوق تان می شوید!
جناب آقای فقیهی
با بکار بستن کمی آی کیو بخوبی می توان متوجه شد که سجادی برای دیده شدن بر چنین صراطی از همه دوستان سبز شما در خارج از کشور خوش بیان تر و خوش قلم تر است و اگر امر بر شاذگوئی و هذیان پرانی و سیاه نمائی از رژیم باشد به اعتبار برخورداری ام از سابقه ژورنالیسم تصویری در تلویزیون هما از همه دوستان مزبورتان در ینگه دنیا تبحری بیشتر و بهتر برای مهار لهیب عقده بقول شما دیده شدن دارم.
جناب آقای فقیهی
در مورد صدای آمریکا و بی بی سی هم متاسفانه اطلاعات تان ناقص است.
اینجانب در تمام طول مدت اقامتم در ایالات متحده حتی یک بار هم با صدای آمریکا مصاحبه نداشته ام این در حالی است که مسئولین آن بتناوب با بنده برای مصاحبه تماس گرفته اند و اینجانب نیز به اتکای بر همان اصولی که پیش تر معروض داشتم همواره پاسخ منفی به ایشان داده ام. توجه جنابعالی را به مورد آقای «کامبیز حسینی» که یکی از موارد پر حاشیه برای انجام مصاحبه با بنده در برنامه پر تیراژ «پارازیت» در آن موقع بود جلب می کنم که تا چه اندازه ایشان اصرار بر حضور بنده در مقابل دوربین تلویزیون صدای آمریکا را داشت و اینجانب علی رغم تشخیص روان شناسانه جنابعالی مبنی بر ابتلا به «عقده دیده شدن» نشستن در وبلاگ کم فروغ خود را ارجح بر نشستن در مقابل دوربین با تیراژ میلیونی صدای آمریکا کردم! (اینجا)
جناب آقای فقیهی
در مورد بی بی سی هم برخلاف گمانه ناصادق جنابعالی داستان از این قرار است که از فردای راه افتادن تلویزیون بی بی سی برنامه سازان این رسانه بتناوب و در مورد موضوعات خاص با اینجانب مصاحبه می گرفتند و اینجانب نیز به اعتبار آنکه بی بی سی برخلاف صدای آمریکا بالنسبه از استانداردهای یک رسانه حرفه ای برخوردار است در برنامه های آن شرکت می کردم اما همزمان طی تماس تلفنی مفصل و ایمیلی با آقای صادق صبا (مدیریت تلویزیون بی بی سی) که شناختی قدیمی با یکدیگر داشتیم خدمت ایشان معروض داشتم حضورم در بی بی سی منافاتی با انتقاداتم به تلویزیون شما ندارد و توقع نداشته باشید بخاطر حضور در بی بی سی دست از انتقاد از رسانه شما بردارم و اتفاقا جناب آقای صادق صبا نیز با روی باز از این امر استقبال کرد. لیکن و در ادامه بعد از انتخابات سال 88 و اتخاذ رویکرد جانبدارانه بی بی سی در شهرآشوبی های سال 88 به بعد، دُز انتقادات اینجانب به بی بی سی نیز شدت گرفت تا جائی که عملا امکان همکاری بین اینجانب و بی بی سی نامیسر شد. امری که هرگز مورد اعتراض بنده قرار نگرفت و معتقد بوده و هستم نه من حق دارم خود را به بی بی سی یا هر رسانه ائی دیگر تحمیل کنم و نه بی بی سی اجباری دارد تا در انتخاب مدعوین ماخوذ به حیا باشد.
انتخاب مدعو حق طبیعی یک رسانه است. برخلاف مجید محمدی که یک ماه است دنیا را بر سرش گذاشته که ایهاالناس درب صدای آمریکا را ببندید چون دیگه با من مصاحبه نمی کنه! برخلاف ایشان بنده اصراری بر تحمیل خود به یک رسانه آن هم بقول شما «بمنظور اطفای لهیب عقده های روان پریشانه دیده شدنم» ندارم.
جناب آقای فقیهی
بنده طی 15 سال گذشته که در ایالات متحده آمریکا ساکن هستم به مرور و با دست خود و عمل خود درب یک یک رسانه هائی که می توانست ومی تواند مرهمی بر عقده «دیده شدن» بنده باشند را بدلیل تن ندادن به شاذگوئی های مورد وثوق «اپوزیسیون خارج از کشور» بر روی خود بسته ام.
سایت گویا بعد از خریداری شدن توسط مسعود بهنود بنده را بایکوت کرد و در ادامه شخصا و علی رغم همکاری اولیه با سایت خودنویس پس از آنکه متوجه شدم این سایت توسط وحوش وابسته به مسعود رجوی خریداری شده آن سایت را بر خود حرام کردم. دیگر رسانه ها و تلویزیون ها و خبرگزاری ها نیز ایضاً یا سجادی با استانداردهای شاذگویانه شان منطبق نیست و یا شخصا ایشان را بر برنمی تابم و نهایتاً همان طور که پیش تر در مقاله «مقاله های سر درختی» نوشتم:
تا اطلاع ثانوی دیگر با هیچ سایت و رسانه و روزنامه ای در داخل و خارج از کشور کار نمی کنم هر چند دیگران را در استفاده امانتدارانه از مطالبم مخیر گذاشتم اما چنانچه جنابعالی اجازه دهید تنها قناعت به وب سایت خود و صفحه فیس بوک و گوگل پلاسم کرده ام. (اینجا)
جالب آنجا است که مشاهده کردم سایت انتخاب نیز دو روز قبل از توقیف شدنش بدون لزوم اطلاع دادن به اینجانب مقاله «رزمندگانی مظلوم» به خامه اینجانب را به اعتبار ذکر خیری از آقای هاشمی رفسنجانی در آن مقاله در سایت انتخاب باز نشر کرد بدون آنکه توجه به این نکته داشته باشد نویسنده آن مقاله به اعتبار کشفیات مدیریت سایت (جناب آقای فقیهی) فردی عقده ای و بی سواد و مذبذب و فرصت طلب و اپوزیسیون و رجوی چی و سلطنت طلب است!
جناب آقای فقیهی
خدمت تان معروض می دارد. اینجانب چه مبتلا به کمپلکس دیده شدن باشم یا نباشم در هر حال اکنون همین سه سامانه برای بنده باقی مانده و متاسفانه جنابعالی و دوستان تان هیچ چاره ای جز تحمل این سه ندارید.
اساسا اینجانب متوجه نمی شوم وقتی شخصاً دست به تحریم همه رسانه زده و تنها به یک سایت کم فروغ که دست بر قضا در ایران فیلتر هم می باشد و همچنین صفحه فیس بوکم که باز هم دست بر قضا در ایران فیلتر است و ایضا صفحه گوگل پلاسم قناعت کرده ام دیگر چه جای نگرانی برای جنابعالی و دوستان و شیفتگان مراد و مقتدایتان در دفتر تشخیص مصلحت نظام است. معظم له و اصحاب شان با آن همه صولت و شوکت و عظمت و برخورداری از آن همه رسانه و رسانه چی و خبرنگار تحت الامر چه وحشتی از یک سجادی یک لاقبا و دو تا و نصفی صفحه کم فروغ اش دارند!؟
متاسفانه باید این خبر بد را خدمت تان معروض دارم علی رغم تبعید خود خواسته ام در این سه سامانه کم فروغ مطمئن باشید اجازه نخواهم داد زبان بنده در این سه سنگر باقیمانده را خاموش کنید و تا عمری باشد و توان و نفسی در این سه خواهم نوشت و مقتدایتان را نقد خواهم کرد و شمایان نیز متاسفانه چاره ای جز تحمل ندارید! و به بیان شیوای وحشی بافقی:
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده هستیم
جناب آقای فقیهی
مطالب دیگرتان ادعاهای شاذی است که اثباتش بر عهده خودتان است.
از جمله جان نثاران دیروز اپوزیسیون بودن سجادی(!)
سلطنت طلب بودن سجادی(!)
رجوی چی بودن سجادی (!)
که همان طور که قبلا هم خدمت تان معروض داشتم هر کدام از اینها را در صورت آنکه بتوانید افشا و اثبات و اطلاع رسانی فرمائید شخصا و برخلاف خبر بد بالا (لزوم تحملم تا زمان حیات) قول می دهم برای همیشه نوشتن را کنار گذاشته و شما را از شر عقده های دیده شدنم خلاص نمایم.
در انتها نیز مایلم از راه دور خدمت اصحاب جان نثار جناب آقای «استوانه انقلاب» یک توصیه دوستانه نمایم و آن این که اگر در آینده باز هم خواستید با چنین ترفندهائی سجادی را به چالش بکشید و اسباب تشفی عقده دیده شدنش شوید! لطف فرموده سنگین وزن تان را بمیدان بفرستید.
این جوان برومند را بی جهت نسوزانید. در ناصیه اش استعداد درخشش موجود است. اجازه فرمائید در بستری سالم و بهداشتی استعدادهای رسانه ای خود را بمرور بفعلیت برساند و انشاالله در آینده پهلوانی تهمتن برای مقتدایتان خواهند شد.
با تقدیم احترام ـ داریوش سجادی
شنبه سوم آبان 93
۵ نظر:
چرا سجادی اینقدر منفور این جماعت است؟ دلیلش این است که سجادی یک مثال نقض است که استدلال آنها را زیر سوال می برد. به هر قیمتی باید نابودش کرد. انیجاست که استوانه پرستان با رجوی چی ها و صدای آمریکا متحد می شوند.
سجادی مثال نقض چماقی است که سال ها بر سر ما می زنند و آن این است که همه طرفداران نظام نان خور نظام هستند و دفاع شان صرفا به خاطر (به قول سجادی) یخچال و یا بورس و یا پست و مقام است.
متاسفانه خیلی از انقلابی های مخلص در همان دوره جناب استوانه به زرق و برق دنیا آلوده شدند و عشق اسلام و انقلاب جایش را به میز و حقوق داد. اکثرا همین ها بعد انتخابات جلوی نظام ایستادند. اکثر مدافعان مخلص و جان برکف هم ساکن کشورند و در نتیجه می شود به راحتی به آنها برچسب ساندیس خوری زد.
حالا یک سجادی پیدا شده که از بد حادثه مجبور شده در غرب بماند و از بد حادثه برای دشمنان دست به قلم هم هست و نمی شود نانش را هم چرب کرد و دهنش را بست! پس باید خفه اش کرد.
امیدوارم آقای سجادی تا آخر به همان نان و ماست بسازید و در راه دفاع از اسلام و امام پاینده باشید.
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه این جا به پناه آمدهایم
ره رو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم
التماس دعا
این قسمت حرف تان خیلی خوب بود:
اگر امثال فقیهی حقیقتا دلبسته رهبری و ولی فقیه هستند، باید از تغییر موضع شما (یا تغییر نظر) درباره شخص آیت الله خامنه ای استقبال کنند و اتفاقا روی آن مانور بدهند که فلان خبرنگار سابق ساکن آمریکا هنوز دلبسته رهبری است. اما ناراحتی شدید مجذوبان و مریدان جناب استوانه از تغییر لحن شما نشان می دهد ایشان بیشتر از آنکه دلبسته رهبر باشند دلچرکین از احمدی نژادند تا حدی که سجادی علاقمند به رهبر و منکر تقلب را حاضرند له کنند برای دروغ تقلب. کینه احمدی نژاد و دفاع برحق رهبری از رای مردم و مقاومت در برابر زورگویی کودتاچیان سبز این دسته جورنالیست ها را از اینقدر عصبانی کرده که حتی چشم بر روی واضح ترین اصول آزاداندیشی می بندند.
خدا ما را از بی انصافی و کینه ورزی حفظ کند به حق این ایام ماه محرم. یا حسین!
به قول رهبر انقلاب: «وقتی امام حسین علیهالسلام کشته شد، وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت، وقتی فاجعه اتفاق افتاد، وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگر چه فایده؟... اگر خواص در هنگام خودش، کاری را که لازم است، تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نجات پیدا میکند و حسینبن علیها به کربلا کشانده نمیشوند. اگر خواص بد فهمیدند، دیر فهمیدند، یا نفهمیدند و با هم اختلاف کردند... معلوم است که در تاریخ، کربلا تکرار خواهد شد. [بیانات مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان و نیروهای لشکر ۲۷ محمد رسولالله، ۲۰/۳/۷۵[
ایول استاد سجادی عزیز خیلی لذت بردم مخصوصا اون قسمت که درباره بی بی سی و صدای امریکا و سیاه نمایی کردن حرف زدین.درود بر شما
ارسال یک نظر