مصاحبه منتشر نشده تسنیم با اینجانب در ارتباط با شجریان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پرسش:
چه عاملی موجب شده که رسانههای بیگانه و گروه های اپوزیسیون که اساساً نسبتی با هنر اصیل ندارند، این همه سنگ استاد شجریان را به سینه میزدند؟
پاسخ:
در ابتدا و قبل ازهر چیز با توجه به کسالت مبتلابه جناب شجریان اجازه دهید بالاتفاق مسئلت جوی بازگشت سلامت ایشان از خداوند متعال باشیم و ان شاء الله جناب شجریان بزودی و بسلامت از این بستر کسالت برخاسته و مجدد علاقه مندانش را از هنر خود بهره مند سازند.
اما در پاسخ به پرسش مطروحه ضمن تائید فرمایش شما و تاکید بر آنکه «هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیرد» معتقدم بخش وسیعی از اقبال به شجریان تظاهری است از سر حقد که ناشی از بی مبالاتی استاد و ورود ناصواب و نسنجیده ایشان به سیاست از فردای ماجراهای سال ۸۸ بود.
معمر قذافی تعبیری داشت بدین مضمون که «دشمن دشمن ما دوست ما است» متاسفانه جناب شجریان در ماجراهای ۸۸ مانند برخی دیگر از مشاهیر مبتلا به جو گرفتگی شدند و بدون صاحب صلاحیتی و بدون برخورداری از شناخت بواطن و ظرائف دنیای سیاست بی مبالاتانه ورود به سیاست و موضعگیری سیاسی کردند و لاجرم و ناموجه خود را در یک طرف آشوب و ماجراجوئی های ۸۸ قرار دادند.
ماجراجوئی هائی که با بهانه و توهم تقلب در انتخابات آغاز شد و در ادامه و از جوار نابلدی های رهبران و مهتران معترضین از جمله ورود ناصواب و ناشایست افرادی مانند شجریان به یک طرف غائله، بسرعت سویه و جنم آن اعتراضات به یک رویاروئی تمام قد با کلیت نظام مبدل شد.
از اینجا به بعد بود که برای خفاشانی که سالها در خفا و تاریکی دشمنی خود با نظام و اسلام و انقلاب را برای روز مبادا تحفظ کرده بودند شجریان و امثال شجریان حکم سنگری را یافتند تا از آن طریق مخالفین مزبور بتوانند با پناه گرفتن پشت ایشان و هل دادن ایشان به مرزهای رویاروئی و دشمنی با نظام از ایشان به «شیوه قذافی» بهره برداری کرده و بظاهر به ایشان اقبال و مودت و دوستی بورزند تا در باطن تکنیک «دشمن دشمن ما» را نقد کنند.
این تکنیک امر شناخته شده ای است و اگر یادتان باشد اسلاف همین جماعت نیز همین برخورد را با آیت لله منتظری داشتند و در سال های نخست انقلاب و به احتساب پر رنگی و ثقل فقهی و سیاسی آیت الله منتظری در تبیین و تفهیم مبانی معرفتی ولایت فقیه می کوشیدند از طریق تخفیف و تحقیر «آیت الله» و با توسل به جوک سازی های سخیف و واژه هایی مطعون نظیر «گربه نره» علیه ایشان عقده گشائی کنند و بعد از آنکه آیت الله منتظری بنا به دلائلی برخوردار از زاویه با نظام و امام و رهبری شدند همین جماعت خلق الساعه رنگ عوض کردند یک شبه خود را در عداد شیفتگان و پیروان و دلبستگان با آقای منتظری تعریف و تبلیع کردند و مبلغ فقاهت ایشان شدند.
یعنی جماعتی که نه در دهه ۶۰ و نه در دهه ۸۰ کمترین دلبستگی به نظام و اسلام و انقلاب نداشتند مزورانه با پناه گرفتن در قفای امثال آیت الله منتظری و استاد شجریان، کوشیدند با حربه «دوستی» با «دشمن دشمن شان» تا حد مقدور از ایشان در مقام یک فرصت جهت ضربه زدن به نظام بهره برداری کنند.
اجازه دهید مثالی برای تان بزنم. قبلا هم و در جائی دیگر به این نکته اشاره کرده ام که نهاد مرجعیت نزد شیعیان از شان و مرتبتی اجل برخوردار است تا جائی که می بینیم در خلال اعطای «امتیاز رژی» به انگلستان در زمان ناصرالدین شاه یک فتوای نیم خطی میرزای شیرازی دائر بر حرمت استعمال قلیان تا آن اندازه برخوردار از اعتبار و نفوذ بود که تا عمق کاخ ناصرالدین شاه نیز زنان حرمسرا قلیان ها را شکستند و در پاسخ به اعتراض ناصرالدین شاه که می پرسید «چه کسی قلیان را بر ما حرام کرده؟» پاسخ می شنید «همان کس که ما را بر شما حلال کرده» و بدین ترتیب ناصرالدین شاه را مجبور به لغو قرارداد مزبور کردند. اما در ماجرای ۸۸ شما دیدید آقای کدیور با لطائف الحیل فتوای تفصیلی جائریت نظام را از آیت الله منتظری گرفتند و علی رغم این شاهد کمترین خدشه ای در مشروعیت نظام نمی شویم چرا که آن جماعتی که در آن سال، ماجرای تقلب در انتخابات را به رویاروئی با نظام در کف خیابان تبدیل کرد دلبستگی و دغدغه دینی نداشتند و اساساً اهل فتوا نبودند تا معطل رسیدن فتوای جائریت نظام باشند و از ابتدا خود را در نقطه مقابل دین و دین ورزی و براندازی نظام تعریف کرده بودند!
همچنان که همین برخورد را با آقای شجریان داشتند و جماعتی که در طول عمرشان حتی دو رکعت نماز هم نخوانده و نصفه روز نیز روزه نگرفته بودند آنک و مرد رندانه از ماجراهای ۸۸ و شجریان فرصتی ساختند تا با تظاهر به غمبرک و دلتنگی بابت غیبت ربنای استاد در ماه رمضان بفرمایند: «افطار بدون ربنای استاد اساسا لطفی نداره» و از این طریق و با رویکرد تصنعی اسلام پناهانه برای نظام شکلک درآورند!
البته این نافی مسئولیت فردی آقای شجریان نمی تواند باشد و به هر حال ایشان سنی را گذرانده اند و حداقل توقع از ایشان بود تا برخلاف رفتارهای خام و جوانانه پیاده نظام جنبش سبز، ایشان از سر حذق و درایت با ماجراهای آن سال برخورد داشته باشند.
این که ایشان و در اوج آن ناآرامی ها، مقابل دوربین رسانه دولت اجنبی می نشینند و با صراحت می گویند: «من صدای آن خس و خاشاکم» چنین امری یعنی دمیدن بر آتش فتنه و افزودن بر نقار.
باز هم مجبورم این واقعیت را که پیش تر هم و در جائی دیگر نیز بیان کرده ام اینجا تکرار کنم که ماجرای خس و خاشاک و توصیف رای دهندگان به میرحسین موسوی به خس و خاشاک توسط احمدی نژاد نیز یکی از شرارت ها و شیطنت های اصحاب فتنه بود تا از آن طریق بتوانند با دمیدن بر آتش فتنه، اغراض ناصواب خود را تحصیل کنند. این را منی دارم می گویم که نه در ۸۴ و نه در ۸۸ به احمدی نژاد رای ندادم و اساساً مخالف و منتقد ایشان بودم و هستم اما سرم را هم ببُرند تن به دروغ و تحریف و ناحقی نمی دهم و واقعیت آن بود که احمدی نژاد در فردای اعلام نتایج انتخابات و در سخنرانی ۲۳ خرداد در چهار راه ولیعصر پیروز انتخابات را ۴۰ میلیون نفری اعلام کرد که در انتخابات شرکت کرده بودند. این یعنی اعم از آرای متخذه خودش ، رای دهندگان به موسوی و کروبی و رضائی را نیز در عداد پیروزآن انتخابات محسوب کرد و تنها با توجه به درگیری های پراکنده ای که برخی معترضین در مقابل وزارت کشور و در روز اعلام نتایج انتخابات داشتند رفتار آن جماعت غوغائی را به خس و خاشاک تشبیه کرد. اما شما دیدید مدیران فتنه چه ژانگولربازی از طریق دروغ خس و خاشاک به راه انداختند که ژاژ خائی جناب شجریان با ادعای «صدای خس و خاشاک» در مقابل دوربین BBC یک نمونه آن بود!
گذشته از آنکه وقتی «استاد» در گزارش CNN و در توصیف شرح حالش نسبت به وضعیت کشورش با صراحت می فرمایند «در طول ۳۱ سال گذشته حتی یک روز هم احساس شادی نکردم» چنین داوری به وضوح دارد با شما حرف می زند و نشان از آن دارد که مسئله «استاد» ماجراهای ۸۸ نیست و ایشان و از ابتدا با کلیت سال های بعد از انقلاب مشکل داشته در حالی که در تمامی آن سالها از جانب همین «نظام متولی آن سالها» قدر دیده در صدر نشانده شده و گل سر سبد همه سرجهازی های موسیقیائی نظام بوده اند و از پیاز نظام بهره می برده اند اما در نخستین بزنگاه و با یک محاسبه غلط و برآورد اشتباه از فرجام ۸۸ به صرافت کراهت و دنائت نظام افتاده ند!
علی ایحال بیائید یک حقیقت را به خود و به استاد گوشزد کنیم و آن اینکه ایران مملکتی است با مالکیتی مُشاع و هر ایرانی بر حسب ماهیت و هویت و شخصیت خود در بخشی از این «قلمرو سرزمینی» برخوردار از موجودیتی مالکانه است.
بر این اساس همان قدر که ما بیرون از داوری باید بپذیریم استاد شجریان با صرافت و صراحت بعد از هشتاد و هشت شان صدای بخش سکولار و بعضا اقشار مخالف با نظام را در جامعه ایران کفالت و عهده داری و تقبل کرده اند؛ به همان میزان نیز «استاد» باید بپذیرند ایشان صدای همه ملت ایران نیستند و نهایتا هاتف خوش صوتی برای بخشی از ایرانیان اند و لزوماُ از قبال این خوش الحانی نمی توان برای ایشان عمق بینش و دانش و بصیرت و فضیلت احصاء نمود.