مهر ماه سال گذشته شکست روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ را به اعتبار راز حاکم بر دمکراسی گمانه زده و متذکر این واقعیت بودم که رقیب اصلی روحانی در ۹۶ «خود روحانی» است که با دوسیه ای نحیف در مقابل خود و به خود خواهد باخت.
اکنون نیز همه شواهد موید آن است که هزیمت ایشان اجتناب ناپذیر شده و مشارالیه ورشکسته به تقصیر در ماشین شکست نشسته و این ماشین در حال رساندن روحانی به نقطه پایان چهار ساله کم فروغ شانند.
شکستی که با اشتباهات مکرر ایشان در حال سرعت گرفتن نیز می باشد.
اما یک واقعیت را نباید نادیده انگاشت مبنی بر آنکه شکست روحانی قبل از آنکه محصول بی کفایتی ایشان یا با کفایتی رقبای ایشان باشد بازگشت به ذات کابینه تدبیر و امید داشت که از ابتدا نطفه اش در یک بی مبالاتی آشکار در رحمی منعقد شد که در عرف سیاسی از آن تحت عنوان «دولت گذار» نام برده می شود.
روحانی بصورتی طبعی و ناشی از رویکردهای بطئی اما خودخواسته، دولت خود را مبدل به دولت ترانسفری کرد که جز انتقال دادن جمهوری اسلامی از وضعیت نارنجی به وضعیت نُرمال آن هم تنها در زمین پرونده اتمی وظیفه دیگری را بر غهده نداشت و بالتبع دولتی که همه تمامیت خود را منهضم در برجام کرده بود گریزی از این فرجام نیز نمی توانست داشته باشد تا اینک و در فردای اتمام مذاکرات منعزل از قدرت شود!
این ذات دولت های گذار است که به قاعده «مقتضی موجود و مانع مفقود» با پایان یافتن رسالت محوله شان بستر را برای روی کار آمدن دولتی پساگذار فراهم آورده و ناخواسته موضوعیت شان در قوه فاهمه شهروندان را منقضی شده القا می نمایند.
نزدیک ترین نمونه آن دولت جورج بوش پدر بود که همه هزینه سیاسی لشکرکشی به عراق در فردای تجاوز صدام به کویت را مستقلا بر عهده گرفت اما در فردای پیروزی و رسیدن به فرصت چیدن میوه های پیروزی دولتی یک دوره ای شد و انتخابات را به کلینتون واگذار کرد و دمکرات ها را به ثمن بخس برخوردار از غنائم جنگی پسا جنگ در خلیج فارس کرد!
جورج بوش پدر نیز همان مسیری را رفت که اینک روحانی رفته و همان طور که بوش رسالت خود را با داعیه نظم نوین جهانی منحصر به تادیب عراق کرد و بالتبع در فردای فرجام عراق نیز کابینه جنگی بوش موضوعیت خود را از دست داد و بستر گذار برای ورود دمکرات ها در کاخ سفید فراهم شد . همان طور که روحانی نیز با تعریف رسالت خود در چارچوب پرونده اتمی با برجام معنا شد و با همان برجام نیز تمام شد.
اما یک نکته نیز غیر قابل کتمان است و آن اینکه علی رغم یک دوره ای بودن دولت های انتقالی اما روحانی نیز برخوردار از اشتباهات مهلکی شد تا برخلاف تصور در فردای شکست در انتخابات، گریزی از این واقعیت نتواند داشته باشد که قبل از آنکه بازنده انتخابات محسوب شود عمر سیاسی خود را پاک باخته ببیند.
باختنی که سهم عمده آن ناشی از نبود مهتر ایشان در مجمع تشخیص مصلحت نظام بود تا جائی که مشارالیه را واداشت تا یتیمانه بمنظور جبران خلاء وجود هاشمی متوسل به شاذگوئی جهت رُبایش آرای کثیف شود و آنک و در فردای واگذار کردن نتیجه انتخابات خود خواسته یهودی سرگردانی را تداعی کند که نه در غربت دلش شاد و نه روئی در وطن دارد.
قدر مسلم ادبیات نامتعارف و مواضع اپوزیسیونی روحانی در خلال دوران رقابت ها نوعی هاراکیری و تلاشی معصومانه و قابل فهم برای جبران نبود حمایت مهابتی چون هاشمی بود. قطعا اگر اجل تنها ۶ ماه به هاشمی بیشتر مهلت داده بود در آن صورت این هاشمی بود که می توانست در سنگر حمایت از روحانی و قرار دادن ثقل سیاسی خود در زمین روحانی و با اتخاذ همان ادبیات اپوزیسیونی مسبوق به سابقه، روحانی را بدون دادن هزینه برخوردار از آرای کثیف اما پیروزی آور در انتخابات کند.
دو گانه ای که طی آن یک طرف (هاشمی) با اتخاذ مواضع اپوزیسیونی از بدنه مخالفان نظام برای پیروزی روحانی یارگیری می کرد و طرف دیگر (روحانی) بدون نیاز به شاذگوئی می توانست بی هزینه برتارک اقبال آن آرای ولو نامتجانس فاتح محتمل انتخابات ۹۶ شود.
من حیث المجموع پایان روحانی قبل از آنکه پایان اجتناب ناپذیر دولت های گذار باشد پایان بی تدبیری و ناآشنائی ایشان با قوانین نبرد های سیاسی سالم و هوشمند بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
۲ نظر:
خوبست شرطی بر روی حرفت ببندی!
اگر نشد، آنچه را که میگوئید، چه میکنید؟!
ریش و سبیل گرو میگذارید؟! آیا سه تیغه مینمائید؟!
اگر ممكنه بيشتر راجع به همه شواهد كه فرموديد توضيح بديد. متاسفانه عدم وجود نظر سنجى هاى مستقل و معتبر تبديل به يك مشكل اساسى شده در انتخابات و باعث به وجود آمدن شايبه هايى از جنس ٨٨ ميشه
ارسال یک نظر