۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

سکس و سیاست در جنبش سبز!


وحید یامین پور فارغ التحصیل دانشگاه امام صادق و مجری سرشناس سیمای جمهوری اسلامی ایران اخیراً طی مقاله ای تحت عنوان «آیا جریان سبز یک جنبش جنسی بود؟» با اتکا بر ادله ای مدعی شده حضور فعال بخشی از جوانان در خلال شهرآشوبی های بعد از انتخابات سال گذشته ریشه در تنش و طوفان احساسی مبتنی بر ناکامی در ارضای نیازهای طبیعی داشته است.

به نوشته یامین پور:

ناکامی دختران و پسران دانشجو در «اطفای هیجانات طبیعی» خود موجب تحریک و پرخاشگری آن‌ها شده است ... غالب معترضین جوان حتی ابتدایی ترین مفاهیم و جریان های سیاسی را نمی شناسند. آنها حتی از دلیل واقعی اعتراض خود بی اطلاع اند؛ این بی اطلاعی زمینه ی بسیار مناسبی برای كسانی است كه بدنبال سوءاستفاده از هیجانات پرخاشگرایانه ی جوانان هستند.

در این پست ضمن همدلی نسبی با یامین پور حرف نوئی ندارم جز تکمیل ادعای یامین پور از طریق تکرار حرف هائی قدیمی که هنوز موضوعیت دارد.

علاقه مندان جهت درک عمیق تر ادعاهائی که در این پست مایلم تکرار کنم چاره ای ندارند تا ابتدا مقالات زیر را بازخوانی کنند:

ـ از عسگر گاریچی تا سعید عسگر

ـ ایضاحی بر از عسگر گاریچی تا سعید عسگر

ـ پرستوها به لانه باز می گردند

ـ از مجید سوزوکی تا اکبر گنجی (تاکید بیشتر بر مطالعه مجدد این مقاله)

ـ آسمان سیاه

ـ تغار شکسته تهران ـ قسمت سوم

یامین پور در حالی امروز مدعی دخالت کمپلکس های جنسی در رفتار اعتراضی جوانان در جنبش سبز شده که هفت سال پیشتر از ایشان و بدنبال بروز اغتشاشاتی در تهران ذیل مقاله «از عسگر گاریچی تا سعید عسگر» متذکر شدم:

رويکردهای اجتماعی آبستن معانی اند، نه گرسنه آن! معنای تحولات اجتماعی را بايد از رحم انعقاد نطفه اين تحولات زائاند، نمی توان اين معنا را با اتکای بر منويّات خود به آن خوراند! دغدغه جوان به اقتضای سن و دوران جوانی اش قبل از آنکه مشتمل بر آزادی بيان و انديشه و احزاب و آزادي های سياسی باشد، برخاسته از نيازهای ژنتيکی در حوزه مطالبات فردی و اجتماعی مقتضای سن شان است. جوان در حوزه سياست، بيان و انديشه خاصی ندارد که دلنگران مکانيسم های تعيّن يافتن آزادانه آن بيان و انديشه ها باشد... جوان به اقتضای سن اش محتاج جلوه گری و جلب توجه است. چنانچه حکومت نتواند مکانيسم های مشروع جلوه گری ايشان را فراهم کند از هر ابزاری جهت ارضاء اين نياز خود بهره می برد و چندان هم دلنگران هزينه زا بودن اين ابزارها نيست... در تحليل نهائی چه آن جوانانی که در هيبت و شمای انصار حزب الله برخوردهای خشن نسبت به هم سن و سالانشان مرتکب می شوند و چه آن جوانانی که با کلافگی از «سياست های تنزه طلبانه آمرانه اسليمی حکومت» با تشبث به پوشش و شما و کلام نامتعارف اقدام به دهان کجی نسبت به نُرم های ديکته شده حکومتی می کنند در ضمير ناخودآگاه خود در حال ارضای نيازجلوه گرانه خودند ... نوع تشبث شان شايد با يکديگر متفاوت باشد اما در نهايت اولی با اتکای بر خرده فرهنگ سنتی و مذهبی خود، ساديسم را مفر ارضاء نياز جلوه گرانه خود قرار داده و دومی نيز ضمن تغذيه از خرده فرهنگ تجدد مآبانه اش مازوخيسم را برگزيده. حتی بخش قابل توجهی از جوانان دانشجو نيز که طلايه دار نسل فرهيخته و آوانگارد جامعه جوانان ايران تلقی می شوند در آرمانی ترين وضعيت بمثابه «ماريوس» نوول بينوايانِ ويکتور هوگويند که در ورای مبارزات سياسی خود بدنبال کوزت افسانه ای خويش می گردند.

نـُه روز بعد از انتشار مقاله فوق و بعد از بازتاب و واکنش های متعددی که ایجاد کرد مجدداً و ذیل مقاله «ایضاحی بر از عسگر گاریچی تا سعید عسگر» متذکر شدم:

... در يک وضعيت نُرمال و سامان مند برای جوان حضور در معيت محبوب در يک بعد از ظهر دل انگيز در يک کافی شاپ و اختلاط بر سر رُمان های ميلان کوندرا! در کنار صرف يک فنجان کاپوچينو بسيار دل انگيز تر و شوق آورتر از مشارکت در ميتينگ ها و تجمعات سياسی خشونت آميز است... جوانی که پارسا کيشی آمرانه و خشن (ساديسم مذهبی) را شيوه حضورش در جامعه قرار داده در ضمير ناخود آگاهش در حال انتقام کشی از ناتوانی شخصيت خود در تامين نيازهای اروتيک اش (Erotic) است و جوان ديگری که سيستم فرصت تامين مطالبات اروتيک اش را از مسيرهای مشروع نمی دهد می کوشد با ظهور مظلوم نمايانه در عرصه سياسی (مازوخيسم سياسی) مطالبات خود را فرياد بزند.

فردای انتشار این مقاله «عمادالدین باقی» طی ارسال ایمیلی ضمن هم دلی با امهات مطرح شده در هر دو مقاله جمله معترضه ای با مضمون زیر را به اینجانب متذکر شد که:

از کدام اختلاطی بر سر رمان های میلان کوندرا حرف می زنید؟ کاش این طور بود. جوان امروز اساساً مطالعه نمی کند تا لازم باشد بر سر مطالعات خود با دوستانش اختلاط هم بکند!

باقی درست می گفت. کمااینکه سال گذشته نیز وقتی طی مصاحبه با آقای سهند شمس اسحاقی ایشان مدعی ارتقا سطح فکر و آگاهی به مسائل جامعه نزد حاملان جنبش سبز شدند در پاسخ به ایشان اظهار داشتم:

بگذارید تعارف را کنار بگذاریم ... آقای ابطحی یک بار در سایتش نوشت که جوان امروز با جوان گذشته فرق دارد. فرهیخته است با سواد و با مطالعه و با شعور و فهم و دانش است. در پاسخ به ایشان گفتم که با سوادی شاخص دارد وقتی آمارها می گویند که ضریب مطالعه در ایران هشت دقیقه در سال است! پس کجاست این وفور انتلکتوالیسم و فرهیختگی؟ وقتی انتشار کتاب آن هم توسط معتبرترین ناشرین در ایران تیراژی 1200 رقمی آن هم در کشوری با 70 میلیون نفر می باشد آن هم تیراژ چاپ و نه فروش جائی برای بالیدن به جماعت اهل فهم و تطور و مطالعه می ماند؟ نباید یکدیگر را فریب داد. اینترنتی که گوگل اعلام کرده بالاترین کاربران اینترنتی از ایران برای سکس و پورنو در آن جستجو می کنند! حال من ضریب مطالعه را باور کنم یا اعتراف گوگل را؟

کمااینکه پیشتر نیز در «آسمان سیاه» مدعی بودم:

حتی آمار بالای دختران دانشجو در سیستم آموزش عالی ایران اعم از ورودی ها و فارغ التحصیلان که متولیان وزارت فرهنگ و آموزش عالی بارها به چنان آماری بالیده و می بالند کمترین ارزشی از حیث محتوا ندارد. طبیعتاً برای دختری که از سوئی در «جبر خانواده پدرسالارش» کمترین محلی از اعراب برای تامین مشروع نیازهای جلوه گرانه و توجه طلبانه اش ندارد و متقابلاً در جامعه نیز مواجه با دریائی از منع ها و محدودیت هاست یگانه گریزگاه اش یا خیابان می شود تا با جلوه گری تنانه، توجه مضایقه شده از جانب خانواده اش را از طریق جلب توجه نظربازان تامین کند و یا آنکه از طریق ورود به دانشگاه به عنوان تنها مکان موجود برای فرار از محدودیت های خانواده و جامعه از دانشگاه به عنوان محلی برای کسب حداقلی از آزادی و جلوه گری و خودنمائی و توجه طلبی بهره ببرد. فرجام چنین انتخاب از سر عجزی راندمان بالای ورودی و خروجی دانشگاه ها توسط دختران و انباشت جامعه از آمار بالائی از دختران فارغ التحصیل بدون کمترین بهره علمی از تمامی سال های به بطالت گذشته اش در دانشگاه خواهد بود. یک بررسی کیفی و محتوائی از میزان دانش و علوم مکتسبه این خیل گسترده دانشجویان دختر و ایضاً پسر اثبات کننده چهار سال به بطالت گذشتن عمر ایشان در دانشگاه و خودفریبی ایشان و جامعه با توهم آمار بالای فارغ التحصیلان آموزش عالی بدون کمترین بهره از دانش روز است.

در «آسمان سیاه» تاکید کردم:

بدحجاب صرف نظر از فرهنگ سازی جهان مدرن که از آن به غلط اما به قوت جلوه گری و تن نمائی زن را ترجمه به فضیلت کرده اند، قبل از آنکه هرزگی زن باشد نیاز تحسین طلبانه و توجه خواهانه ذاتی و ژنتیکی زنانی است که پیش از این از توجه و تحسین پدران و مادران خود و ایضاً جامعه شان محروم مانده اند. همچنانکه اوباشگری و وندالیزم و هولیگانیزم، واکنش طبیعی جوانانی است که خانواده و جامعه او را فراموش کرده اند. زمانی که نیاز به توجه و راهنمائی داشته به کمکش نیآمده اند. نتیجه قهری چنین بی التفاتی آن است که این جوان تدریجاً با تلقی تنهائی و فراموش شدگی و بی اهمیتی اش در خانواده و جامعه، مبتلا به سندروم بیگانگی نسبت به خانواده و جامعه اش می شود. طبعاً جوانی که مبتلا به بی احساسی و بی تعلقی به خانواده و اجتماع است اکنون چون خودش هیچ چیز ندارد، دیگر هیچ چیز این خانواده و جامعه را نیز متعلق به خود نمی داند. فرآیند چنین روانگردانی آنست که این جوان از تمامی داشته های جامعه «از جمله نظم آن جامعه» متنفر شده و بمنظور تشفی خاطر خود مترصد آن است تا از هر فرصتی جهت تخریب آن نظمی که کمترین توجه را به او ندارد استفاده برد.

بر همین اساس سال گذشته نیز ذیل مقاله «تغار شکسته تهران» تاکید کردم:

صرف نظر از چند تظاهرات مسالمت آمیز و گسترده تهرانیان معترض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، در فردای به آشوب کشیده شدن تهران شاهد خالی شدن صحنه از حضور اکثریتی معترضین و به میدان آمدن انحصاری جوانان طبقه مدرن و متوسط در جنگ و گریزهای خیابانی با پلیس و لباس شخصی ها شدیم. اما نکته مهم آن بود که چنین حضور جوانانه ای قبل از آنکه ناظر بر شعور و اقبال آگاهانه به خواسته های مدنی و شهروندی طبقه متوسط و مدرن باشد عمدتاً استفاده از فرصت مغتنمی جهت تخلیه غدد آدرنالین متراکم شده ناشی از سیاست های آمرانه و انقباضی حکومت طی سال های گذشته بود ... چه رقص شبانه جوانان در خیابان های تهران قبل از22 خرداد و چه رزم روزانه و خیابانی ایشان بعد از 22 خرداد قبل از آنکه ناظر بر شناخت و دلبستگی بر موسوی و آرمانها واهداف برنامه های وی باشد، فوران ترشح غده آدرنالین انباشته ایشان ذیل سیاست های انقباضی و آمرانه حکومت در حوزه مناسبات اجتماعی بود که فضای انتخابات امکانی مناسب جهت تخلیه آن را به ایشان داد. طبعاً برای جوانان طبقه مدرن که به مرز کلافگی از تحقیر و دیده نشدن و برسمیت شناخته نشدن توسط حکومت رسیده، ایام آشوب در تهران به سهم خود تا آن اندازه جذابیت داشت تا ایشان با ترشح طبیعی غدد آدرنالین و فرو بردن خود در خلسه و هیجان «خوف و رجاء» مطالبات اجتماعی خود را با لهجه سیاسی از طریق مشارکت در جنگ و گریزهای خیابانی فریاد بزنند.

به تعبیر «زیگموند فروید»:

وقتی تمایلات انسانی به عللی به ناکامی انجامیده و برآورده نگردد عدم ارضای آنها منجر به بروز پرخاشگری در رفتار فرد می شود. بازتاب اجتناب ناپذیرعدم ارضای غرایز جنسی، تکوین شخصیتی پرخاشگرانه در عنصر ناکام است.

در مجموع و برخلاف وحید یامین پور هر چند سرخوردگی جنسی را محرک بخش حداکثری «جوانان» در رفتار پرخاشگرانه می دانم اما این سرخوردگی را در حد فاصل خشونت گرائی هر دو گروه از جوانان اعم از لاقیدان و متظاهرین به تقیدات دینی می دانم.

خشونت گرائی که لاجرم هر دو گروه آن را در لفافه «خشم مقدس» می پیچند و می ستایند و بر همین مبنا بود که سال گذشته در «حلیم حلم» دکتر سروش را انذار دادم و امروز نیز بر آن ابرام می ورزم که:

«خشم مقدس، مشروعیت دهنده به خشونت مقدس است و خشونت مقدس مجوز دهنده به جنایت مقدس! جنایتی که در آن ضارب و مضروب و قاتل و مقتول هر دو به یک اندازه قربانی خشونت اند. آنکه می زند و آنکه می خورد هر دو فرزندان وطنند و هر دو مستمند پدری»

در انتها یک نکته مهم را لازم به ذکر می دانم.

روز گذشته یکی از دوستان ضمن ارسال ایمیلی از اینجانب گله کرده بود که چرا جمیع معترضان سال گذشته به انتخابات را لاقیدان به دین معرفی کرده ام و در ادامه نصیحت کرده بودند باید بین لاقیدان به ظاهر دین و باطن دین تفکیک قائل شوم.

پاسخی را که به ایشان دادم مجدداً در اینجا تکرار می کنم و آن اینکه:

اولاً تحلیل اینجانب صرفاً ناظر بر بخش های از جنبش سبز بود و هست که لاقید به دینند و خود نیز این لاقیدی را معترف و مفتخرند. گذشته از آنکه من نمی دانم اولین بار گزاره ظاهر و باطن دین از کجا وارد ادبیات مسلمانان شد؟ چطور می توان باطناً اسلام را انتخاب کرد اما ظواهر مومن دلالت بر آن نکند. این را از آن جهت می گویم که شخصاً و از نزدیک با چنین مدعیانی آشنایم که تا به ایشان حرف می زنیم می گویند ما هم مسلمانیم. اما نه نماز می خوانند نه روزه می گیرند. به تناوب دروغ می گویند بموقع دزدی می کنند نظربازند و ریاکار و هزار کار دیگر می کنند و باز هم مدعی اسلامند. چنین آفتی در هر دو جبهه متظاهرین به دین باطنی و مدعیان دین ظاهری قابل رویت است.

معلوم نیست دکتر سروش مستوجب منقبت است یا مذمت که مبدع قرائت های مختلف از دین نزد مسلمانان شد که اکنون بمجرد آنکه معترض لاقیدی ایشان به مسلمات دینی می شویم، می گویند قرائت ما از اسلام متفاوت است؟!

گوئی اسلام شعر یا موسیقی است که دارای قرائت های مختلف در دستگاه های شور و سه گاه و همایون و ماهور باشد یا سوپرمارکت است که بر حسب سلیقه و تمایل شخصی آن چیزهائی را از اسلام را برداریم که مطابق میل مان است.

۶ نظر:

ناشناس گفت...

تلاش بی ثمر شما برای تبرئه حکومت جای تقدیر دارد. البته تنها از سوی حکومت.

بهتر نیست بجای انتصاب اعتراض مسالمت جویانه بخش عمده‌ای به سکس اندکی به خود آیید؟

حکومت دینی مورد علاقه شما علاوه بر سرکوب جنسی منشاء تبعیض، سرکوب اندیشه، نفی دگراندیشی، تحمیل دینی، ظلم اقتصادی و بسیاری صفات و قیود منفی دیگر بوده است. آیا جسارت آن را دارید که در برابر تبعیض و جفای رسمی حکومت در برابر دگراندیشان فریاد برآورید؟ یا اینکه مطامع مالی برای بستن چشم وجدان شما کافیست؟

بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آِید
و شرمساری بر وجدان‌های نااهلان ماند

ناشناس گفت...

برادر سجادی برای نقد! سبزی ها دست به دامن فروید هم شده اید گویا! ببینید سیاست و لقمه ای نان چه می کند!
می توان هر چیزی نوشت که بسیاری نوشته اند و می نویسند ولی برادر من شما نمی توانید از روان شناسی فردی بهره بگیرید و پدیده های اجتماعی را تحلیل کنید. چیزی این وسط می لنگد! با پوزش بسیار دچار مغالطه بوم شناسانه شده اید که ما جوان ها به آن می گوییم
Ecological fallacy
تعریف دقیق ترش را در کتاب های روش شناسی علوم اجتماعی بیابید فقط ویکیپدیا کافی نیست!
روان شناسی اجتماعی هم مقوله دیگری است که ربطی به این نوع تحلیل ندارد و این یاوه ها که نوشته اید یا آن نسبتی ندارد.

یامین پور عمله جور است که اینگونه می نویسد شما که ژورنالیست مستقل هستی چرا؟

ناشناس گفت...

هم دردی داریوش سجادی به مجری با خوش لحن تلوزیون از باب سرخوردگی و عقده های جنسی در بین جوانان این مرز وبوم که موجب در پیش گرفتن اعتراضات خیابانی را سبب شده است با دنبال کردن ارجاعت داریوش سجادی در این مورد خاص به این نتیجه رسیدم که داریوش سجادی اگر فروید مابانه به داستان نگاه کرده است مارکسیس گونه و عدالت محورانه نگاه نکرده است و الا موجبات همراهی وی با مجری خوش پیشینه سیما را محلی از اعراب نمی بود .
در یکی از سکانس های شاهکار و به یاد ماندنی فیلم مارمولک در سکانس سخنرانی در مسجد در جواب به پرسش آقای فظلی روحانی رند این گونه جواب می دهد : آخه همه که امکانات فضا نوردی ندارن .... این گونه است که در پاسخ بخ داریوش سجادی گرامی باید یک ارجاع به اوضاع اجتماعی امروز از فیلم درمحاق توقیف مارمولک داد تا او که در خارج از گود نشسته است کمی با تامل بیشتر به همراهی یاران مقابل بپردازد .

کسری گفت...

درود بر جناب سجادی
آنچه در خصوصِ انگیزه های اعتراضی و محرکهایِ برانگیزش اجتماعی در نسل جوان جامعه که کسر عمده ای از جمعیتِ ایران کنونی است ، ذکر فرمودید تا پیش از آغاز جنبش سبز و در برهه ی کارزارانتخاباتی کاملا مشهود بود و عرصه یِ خیابانها چند روزی مهیایِ عقده گشایی جوانانی بود که از سیاستهایِ انقباضی حاکمیت و محدودیتهایِ اجتماعی ، عاصی بودند و کارناوالهای خیابانی و هیجانِ رنگِ سبز ، مجالی برای شادی و غمگساری جمعی فراهم ساخته بود که آن را مغتنم شمردند و به مقتضیات جوانی خویش ، دوشادوش یکدیگر به پایکوبیِ آزادانه پرداختند و چند سال اختناق اجتماعی رااینگونه تلافی کردند !جوانان ایران امروز ، طالب زندگی و آزادی در ملموس ترین عرصه های اجتماعی اند و دغدغه های معیشتی نیز در صدر مطالبات آنان جلوه گر است و شاید مطالباتِ نخبگان جامعه که ناظر بر توسعه سیاسی می باشد را به سادگی به کلیت اجتماع جوان ایران نتوان نسبت داد ! البته حاکمیت اقتدارگرا از جهاتی در پیشگیری از رشدِ بینشِ سیاسیِ اجتماع نقشی در خور داشته است . در برهه ی پس از انتخابات نیز جوانان برای صیانت از آزادی و فردایی رهاتر به صحنه آمدند و هزینه های دردآوری نیز پرداختند که البته در این برهه ، دیگر جلوه گری جنسی در رویارویی با سرکوبِ شدیدِ حکومت امری تعیین کننده نبود و شکلی از همبستگی و شوقِ میهنی در جوانان تبلور یافته بود ......
جنبشهای اعتراضی که با حضور جوانان نزج می یابد بی تردید به احساساتِ این قشر نیز متکی است که در سیستمِ توتالیتردینی این احساسات در عقده های فروخورده یِ نسلِ جوان ریشه دارد و در جریان انقلابِ اسلامی نیز نوعی دیگر از احساسات و شورجمعی در نهادِ جوانان متبلور شد که عدم خودآگاهیِ جمعی به بهره گیریِ خوشه چینان نیز انجامید و فرجامی بهتر به ارمغان نیاورد .
به تحلیل ِجناب یامین پور که از مجریانِ مورد وثوق حاکمیت و از فتنه ستیزان شهیر می باشند اشاره فرموده و همدلی خود را ابراز داشتید که البته صحت این تحلیل نیز به بی اعتباریِ خواست جوانان یا جنبش منجر نخواهدشد، چرا که اصولا هیچ دین و ایدئولوژی در جهانِ کنونی حقِ تحمیلِ احکام دین با جبر و محرومیتِ مردم از آزادیهای فردی و اجتماعی و سیاسی را ندارد و اگر انگیزه یِ مخالفت و خیزش جوانان این موارد باشد باز هم حاکمیتی محکوم است که چنین شرایط منحطی را در جامعه تثبیت نموده است و مطالباتِ مردم را به این سطوح ، تنزل داده است !
در طول تاریخ ما به کرات از احساساتِ جوانان به کامِ قدرت طلبان سوء استفاده شده و این امر واقعیتی قابل انکار نیست ..در خصوص ضرورت بهره گیری ولایتمدارانه از احساسات جوانان ، زمانی رهبر نظام نیز می فرمودند که برای ارضای شور و احساساتِ جوانی ، بسیج بهترین گزینه است ! از این رو در تمام جریانهای لباس شخصی و بسیج شاهد حضور نوباوگانی بودیم که سوار بر موتورهایِ صفرکیلومتر و سلاح یا چماق بر دست می تاختند و با فانتزیِ حمل سلاح و فرودآوردنِ آنها بر سرِ هم میهنانِ خود به ارضای ِ احساسات و هیجاناتِ جوانی می پرداختند !
در خصوص آراء دکتر سروش نیز به نکته درستی اشاره فرمودید و در کل پروژه روشنفکری دینی در ایران هیچگاه رسالتی شایسته و بایسته ایفا نکرده و با ارائه ی تصاویری بدعت آمیز از اسلام با بدعتگزارانی که پایه های جمهوری اسلامی را تحکیم نمودند هم آوایی کرده است ...بهتراست که دین و روحانیت در ساختار سنتی خود احیا شود و دولت نیز با تعریفی مدرن و مستقل از استیلای هر دین یا ایدئولوژی به رسالتِ خویش و تامین حقوق باورمندان به تمام ادیان و نظامهای اعتقادی همت بگمارد و بهتر است که فرزانگانی نظیر دکتر سروش دوباره برای دین کارکردها و ساختارهای نوین نتراشند و به تفکیک نهادهاو مبانی دموکراسی کوشا باشند ...
با آرزویِ توفیق روزافزون

سعید 1800 گفت...

آقای سجادی سلام
با اینکه نمی توانم با کل مطابتان موافق نباشم اما همچنین با کل این مطالبتان موافق هم نیستم.
شما جوانان را محکوم به عدم قوه جلوه گری در خانواده ، عدم ارضای غرایز جنسی ، نداشتن فضا و اختلاط بر سر رمان ها ، درس نخواندن در دانشگاه ، مطالعه نکردن کتاب می دانید! پس لطفا می فرمایید جوان چه می کند؟
به نظرم خوشبختانه در حال حاضر بیشتر جوانان ما از تمام موارد فوق برخوردارند اما بدلیل نبود راهنماهایی مانند شما و یامین پورها در موارد فوق زیاده روی می کنند پس همین طور هم در سیاست.
جناب سجادی دخالت جوان در حال حاضر در سیاست و ایجاد شهر آشوب از نبود ارضا سکس و غرایز نیست بلکه از نبود شماها و یامین پورها و بالطبع تبلیغات غلط است. چگونه می گویید جوان دارای عدم ارضای غرایزجنسی است در حالی که می بینیم متاسفانه جوانان از غیر همجنس خسته شده و کم کم به همجنس گرایش پیدا می کنند. از نداشتن بعد از ظهر دل انگیز می گویید در حالی که اگر فیلم برداری از کافی شپ ها ، سالنها و مجالس ممنوع شده نبود دل انگیزتان می کردم. و همچنین حتی آمارهای رسمی دیگر که قبلا متاسفانه حتی در رسانه ها هم تابو بود !
از مطالعه نکردن می فرمایید اولا طوری آمار را بیان می کنید که انگار کل جمعیت جامعه شامل جوان است در صورتی که به نظرم این آمار مربوط به جوانان قدیمی مانند شما و آقای باقی نیز می باشد. ضمن اینکه این مشکل نیز بیشتر از تبلیغات غلط بوده، طوری تبلیغ ممیزی را به گوش جوان می رسانند که انگار کتاب خوبی از آن نمی تواند عبور کند و آن قدر کتاب نازل از آن عبور می کند که کتاب مفید کم است.

بهر حال همانطور که شما همیشه می گویید جوان به اقتضایه جوانیش باید جوانی کند. من نیز موافقم که این گونه نیز در حال حاضر به نظرم می باشد اما همراه زیاده روی که آن تبعات را دارد ، شاید زیاده روی هم جز خصوصیات جوانی ست. شاید ، هنوز نمی دانم.
راستی فیلم Dreamers برتولوچی را دیده اید !؟

ممنونم.

mojiagha گفت...

"برادر سجادی برای نقد! سبزی ها دست به دامن فروید هم شده اید گویا! ببینید سیاست و لقمه ای نان چه می کند!...یامین پور عمله جور است که اینگونه می نویسد شما که ژورنالیست مستقل هستی چرا؟"

بله؟! داریوش سجادی "ژورنالیست مستقل" است؟؟؟؟ عجب!!!! آخر کدام "ژورنالیست مستقل" چشم خود را به یک کودتای ضد اسلامی "انتخاباتی" میبندد، و برای "لقمه ای نان" برای کودتاچی خوش رقصی میکند؟