آرش بهمنی از میانه جوانان منسوب به جنبش سبز در سالگرد انتخابات ریاست جمهوری سال 88 طی یادداشتی در وبلاگش (مرثیه های خاک) در حد بضاعت خود اقدام به معنایابی در جنبش سبز کرده و ضمن آنکه این جنبش را از حیث ظهور و بروز خیابانی و سیاسی شکست خورده دانسته اما متقابلاً دست به رفتارشناسی حاملان جوان جنبش سبز زده و حضور ایشان در جنبش سبز را نوعی مقاومت در برابر تحمیل سبک خاصی از زندگی از سوی حکومت دانسته و به نقل از یکی از دوستانش آورده:
هرگز فراموش نمیکنم یکی از دوستان من که اهل فعالیت سیاسی بود و اتفاقاً به کمتر از براندازی جمهوری اسلامی هم راضی نمیشد٬ زمانی به من گفت که اگر جمهوریاسلامی امکان «عرقخوری و پیادهروی همراه با دوست دختر در کنار دریا» را برای او فراهم کند٬ نه تنها دست از هر نوع مبارزه سیاسی برخواهد داشت٬ بلکه شاید در مواردی حامی حکومت هم شود.
(تجربه جنبش سبز)
اعتراف آرش بهمنی به چنین رویکرد و مطالبه ای نزد جوانان هر چند اعترافی با تاخیر است اما پایوران حکومت در ایران در صورت حزم اندیشی از چنین اعترافی می توانند بمنظور آسیب شناسی رفتارهای ساختارشکنانه این بخش از جوانان بهره طبیبانه ببرند.
اتفاقاً قبل از ایشان و در اوج تفوق و شهرآشوبی جنبش سبز شخصاً در تیر ماه سال 88 بر این واقعیت صحه گذاشته بودم که:
«... نکته مهم در چنین حضور جوانانه ای (حضور جوانان در جنبش سبز) قبل از آنکه ناظر بر شعور و اقبال آگاهانه به خواسته های مدنی و شهروندی طبقه متوسط و مدرن باشد.عمدتاً استفاده از فرصت مغتنمی جهت تخلیه انباشت غدد آدرنالین متراکم شده ناشی از سیاست های آمرانه و انقباضی حکومت طی سال های گذشته بود. چه رقص شبانه جوانان در خیابان های تهران قبل از22 خرداد و چه رزم روزانه و خیابانی ایشان بعد از 22 خرداد قبل از آنکه ناظر بر شناخت و دلبستگی بر موسوی و آرمانها واهداف برنامه های وی باشد، فوران ترشح غده آدرنالین انباشته ایشان ذیل سیاست های انقباضی و آمرانه حکومت در حوزه مناسبات اجتماعی بود که فضای انتخابات امکانی مناسب جهت تخلیه آن را به ایشان داد. طبعاً برای جوانان طبقه مدرن که به مرز کلافگی از تحقیر و دیده نشدن و برسمیت شناخته نشدن توسط حکومت رسیده، ایام آشوب در تهران به سهم خود تا آن اندازه جذابیت داشت تا ایشان با ترشح طبیعی غدد آدرنالین و فرو بردن خود در خلسه و هیجان «خوف و رجاء» مطالبات اجتماعی خود را با لهجه سیاسی از طریق مشارکت در جنگ و گریزهای خیابانی فریاد بزنند. جنبش «سامسونت به دست هائی» که وندآلیزم حرف اصلی را در آن می زد.»
(مقالات چهارگانه «تغار شکسته تهران» منتشره در روزنامه اعتماد ملی)
طرفه آنکه 9 سال پیش تر از این تاریخ نیز ذیل مقاله «از عسگر گاریچی تا سعید عسگر» بوضوح نوشتم:
«... در فهم رفتارهای نسل جوان بايد به روانکاوی شخصيتی وی بها داد و اين جوان اکنون از سياست بعنوان قابل دسترس ترين کاريز بمنظور ارضای ذات جلوه گرانه و تحقير شده خود در حوزه مناسبات شخصی و اجتماعی بهره می برد ... در يک وضعيت نُرمال و سامان مند برای جوان حضور در معيت محبوب در يک بعد از ظهر دل انگيز در يک کافی شاپ و اختلاط بر سر رُمانهای ميلان کوندرا! در کنار صرف يک فنجان کاپوچينو بسيار دل انگيز تر و شوق آورتر از مشارکت در ميتينگ ها و تجمعات سياسی خشونت آميز است.
[…]
جوان به اقتضای سنش محتاج جلوه گری است. چنانچه حکومت نتواند مکانيسم های مشروع جلوه گری ايشان را فراهم کند از هر ابزاری جهت ارضاء اين نياز خود بهره می برد و چندان هم دلنگران هزينه زا بودن اين ابزارها نيست. در تحليل نهائی چه آن جوانانی که در هيبت و شمای انصار حزب الله برخوردهای خشن نسبت به هم سن و سالانشان مرتکب می شوند و چه آن جوانانی که با کلافگی از سياستهای تنزه طلبانه آمرانه اسليمی حکومت با تشبث به پوشش و شما و کلام نامتعارف اقدام به دهان کجی نسبت به نُرم های ديکته شده حکومتی می کنند در ضمير ناخودآگاه خود در حال ارضای نيازجلوه گرانه خودند. نوع تشبث شان شايد با يکديگر متفاوت باشد اما در نهايت اولی با اتکای بر خرده فرهنگ سنتی و مذهبی خود، ساديسم را مفر ارضاء نياز جلوه گرانه خود قرار داده و دومی نيز ضمن تغذيه از خرده فرهنگ تجدد مآبانه اش مازوخيسم را برگزيده. حتی بخش قابل توجهی از جوانان دانشجو نيز که طلايه دار نسل فرهيخته و آوانگارد جامعه جوانان ايرانند در آرمانی ترين وضعيت بمثابه «ماريوس» نوول «بينوايانِ» ويکتور هوگويند که در ورای مبارزات سياسی خود بدنبال کوزت افسانه ای خويش می گردند.»
http://sokhan.info/Farsi/Asgar.htm
http://sokhan.info/Farsi/Eizah.htm
علی ایحال امروز که جوانانی از بطن جنبش سبز به چنین صرافتی رسیده اند عقلاً باید و می توان از چنین اعترافی استقبال کرد. طبیعتاً بین آنهائی که خود فریبانه یا دیگر فریبانه جوانان را در قواره «کارل ریموند پوپر» فهم و معرفی می کنند و در عمل نیز نه تنها هیچ مشکلی از مشکلات ایشان را مرتفع نکرده و با تزریق توهم به ایشان اسباب فلجی فکری آنها را نیز تمهید می کنند! صرافت ها و صداقت هائی از نوع آرش بهمنی ها می تواند فرصتی باشد برای فهم بهتر مشکلات جوانان.
بقول آمریکائی ها:
یا «پیشرو» باش و یا «پیرو» و در غیر این صورت لطفاً از سر راه کنار برو!!!
هر چند اکنون و شخصاً تغییر نظر داده اما نظر جدیدم مغایر با نظر قبلی نیست و بنوعی مکمل آن است.
بزودی!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر