آقای «عباس عبدی» اخیراً ذیل مطلبی تحت عنوان «رئیس جمهور سابق و اسبق» ضمن نگرش به پدیده بازگشت به انتخابات ریاست جمهوری توسط روسای جمهور سابق (پس از طی دو دوره قانونی) چنین بازگشتی را از آن جهت تقبیح کرده که منجر به افت آرا ایشان و شکسته شدن شان و حرمت مکتسبه روسای جمهور سابق در مصاف های انتخاباتی می شود.
با گذشت 33 سال از عمر جمهوری اسلامی به تجربه اثبات شد که فرصت مجدد جهت بازگشت به انتخابات ریاست جمهوری و تصاحب این کرسی بعد از طی دو دوره متوالی با یک فترت 4 ساله یکی از موارد لازم اصلاح در قانون اساسی ایران است. اما این اصلاح ضروری لزوماً نمی تواند به آن دلیلی باشد که آقای عبدی از آن تحت عنوان ضرورت حفظ شان روسای جمهور سابق یاد کرده اند.
سنت ناخجسته «پوتین ـ مدودوفیزم» از آن جهت مذموم است که قبل از «شان شکنی» رئیس جمهور سابق منشا تالی فاسد است.
آقای عبدی در «رئیس جمهور سابق و اسبق» به درستی در نیت خوانی چنان بازگشتی نوشته اند:
چنین روسای جمهور سابقی برای بازگشت به عرصه رقابت و قدرت دو هدف میتوانند داشته باشد: یا قدرتطلبی و یا این تصور كه مملكت در خطر است و من و فقط من! میتوانم آن را از خطر نجات دهم.
اما مشکل تحلیل آقای عبدی آن است که از اینجا به بعد دوات قلم شان مبتلا به اخلاق گرائی در حوزه ای شده که کاملاً «فرآ ـ اخلاقی» است!
این که بازگشت به قدرت به شیوه «پوتین ـ مدودوف» و کلاً بازگشت به قدرت با اتکای بر «مجوز قانون اساسی» ممدوح نیست و بلکه مذموم است را نباید بر محور اخلاقی بودن یا اخلاقی نبودن چنین عملی نقد و نفی و طرد کرد.
در واقع تجربه 33 ساله جمهوری اسلامی اثبات کرد ماده قانونی که این امکان را به افراد می دهد تا علی رغم طی دو دوره متوالی باز هم بخت خود را برای تصاحب کرسی ریاست جمهوری (بعد از یک فترت 4 ساله) بیآزمایند از چنین قانونی می توان به استنباط «باگ در قانون اساسی» ایران رسید.
این ماده قانونی را با اتکای بر تجربه ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی و تلاش های بدون وقفه ایشان جهت بازگشت به این عرصه از آن جهت می توان ضعف و اشکالی در قانون اساسی ایران دانست که در عمل ثابت شد قانون مزبور در بطن خود تا آن درجه استعداد دارد تا راغبین به قدرت از آن طریق بتوانند امکان «مآز سازی» (Maze) برای تصاحب و حفظ و بسط قدرت از طرق نامشروع را فراهم آورند.
اگر طی تمام شانزده سال گذشته که از ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی می گذرد و با پذیرش این فرض که ایشان با این تصور که «مملكت در خطر است و من و فقط من! میتوانم آن را از خطر نجات دهم» رفتار و اعمال ایشان را رصد کنیم می بینیم چه آن زمانی که معاون پارلمانی (عطاالله مهاجرانی) آقای هاشمی در سال پایانی ریاست جمهوری ایشان پیشنهاد دهنده تغییر قانون اساسی برای تمدید ریاست جمهوری وی شدند که افاقه نکرد و چه طی سال های جدا ماندن ایشان از کرسی مزبور آقای رفسنجانی همواره ضمن حفظ و تقویت کاریزها و عقبه های قدرت شان کوشیدند خود و سیاست ها و مردان خود را در سایه به روسای جمهور بعدی و سیستم تصمیم گیری کشور تحمیل کنند.
آنجا که توانستند بدون دغدغه جانشین خود را از طریق مردانش محاصره و مصادره کردند (کابینه خاتمی) و علی رغم رئیس جمهور نبودن، برای کشور در حوزه اقتصادی رئیس جمهوری کردند و غیر مستقیم سیاست های خود را تداوم دادند و با پایان دوران فترت نیز کوشیدند و کماکان می کوشند ضمن حفظ عقبه های قدرت خود در سیاست یا شخصاً به قدرت بازگردند و یا برای اثبات «مفید نبودن رئیس جمهور بودن کسی جز خود» از هر شیوه ممکن جهت اثبات بی کفایتی جانشینان شان بهره برده و ببرند.
همه اینها بازگشت به این روزنه دارد که قانون اساسی ایران این امید را به روسای جمهور سابق و اسبق می دهد تا بتوانند بعد از «دو بار» مجدد به قدرت بازگردند. لذا قدرت طلبان در شهوت چنان فرصتی به خود این اجازه را می دهند تا با حفظ سرحدات خود در هرم قدرت از طریق یارگیری های سیاسی و کارشکنی ها در اردوی رقیب موجبات اقبال مجدد به خود را فراهم کنند.
قانون اساسی آمریکا از این جهت می تواند برای تجربه جمهوری اسلامی قابل وثوق باشد که مطابق آن یک فرد بیش از دو بار نمی تواند رئیس جمهور در آمریکا شود و بعد از آن رئیس جمهور مزبور مبدل به یک سرمایه ملی لازم الاحترام شده که بدلیل فقد امکان بازگشت اش به قدرت از صرافت باند بازی و دسیسه چینی و یارگیری بمنظور بازگشت به قدرت و بهره وری از مواهب آن می افتد.
۱ نظر:
ageh intoor ke shoma megoyed pas chera us az mosalmanan jahan ozr khahi nakardeh ta behal??? ta kami az atasheh mosalmanan aram begerad!!!
ارسال یک نظر