یک ماه پیش بود که بمنظور اثبات عدم صحت ادعای تلویزیون فارسی BBC مبنی بر تقیدش به سنت روزنامه نگاری حرفه ای و استخدام و جذب پرسنل بر اساس «عدالت و تخصص» مقاله «ترازوی کج» را منتشر کردم و طی آن با ادله و قرائن، بی صداقتی این رسانه (!) در ادعاهایش را با نمونه هائی از رفیق بازی و استخدام های فامیلی (!) و خانوادگی (!) اطلاع رسانی کردم.
اکنون و با گذشت یک ماه از انتشار آن مقاله ظاهراً BBC اصرار داشته تا ادعای آن موقع بنده را مجدداً مستند سازی کند.
اکنون و با گذشت یک ماه از انتشار آن مقاله ظاهراً BBC اصرار داشته تا ادعای آن موقع بنده را مجدداً مستند سازی کند.
مقاله منتشره اخیر یکی از «روزنامه نگاران»! مشغول به کار در این «رسانه»! تحت عنوان «مسئول ناکامی نشست تهران کیست؟» برجسته ترین نمونه از این دست است تا نشان دهد رسانه نمائی مانند BBC فارسی چگونه می تواند اعتبار بنگاه سخن پراکنی جهانی BBC را با نازل ترین بها به حراج بگذارد.
نویسنده مقاله مزبور (مسئول ناکامی نشست تهران کیست؟) فردی است بنام «مهرداد فرهمند» مخبر مستقر BBC فارسی در لبنان که اتفاقاً ایشان نیز از میانه روزنامه نگارانی(!) است که بصورت خانوادگی جذب BBC فارسی شده اند!
فرهمند که در ابتدا لااقل به زعم اینجانب خوش درخشید (انتخابی خوب) اما به همان سرعت نیز اثبات کرد از مختصات و الزامات لازم الاحصاء در حرفه خبرنگاری بانگ جرسی می شنود و ستاره اقبالش با همان سرعت طلوع به غروبی زودرس مبتلا شد. (محوریت جنبش سبز در بهار عربی)
مقاله «مسئول ناکامی نشست تهران کیست؟» نمونه برجسته ای از سنت نابلدی نزد نوقلمان جامعه رسانه ای است که تا آن درجه استعداد دارد که بتوان این مقاله را به عنوان یک نمونه مشهود در کلاس های آموزش روزنامه نگاری برای دانش پژوهان این حرفه به نمایش گذاشت.
نویسنده مزبور در حالی تخیلات و توهمات و آرزوهایش را در غالب این مقاله به خواننده پمپ می کند که اولاً یکی از اولین آموزه هائی که در این حرفه به روزنامه نگاران تدریس و تفهیم می شود پرهیز اکید ایشان در قرار دادن داوری خود در تیتر مقاله و ایضاً در محتوای یک مقاله است.
قهراً یک روزنامه نگار به صفت انسان بودنش می تواند برخوردار از موضع و شیدائی و نفرت و بغض و کینه و احساس نسبت به دیگران باشد اما جهت احترام به شعور مخاطب ارزنی حق ندارد تا شیدائی ها و نفرت ها و داوری های خود را آن هم چنین رسوا و نابلدانه در تیتر یک مقاله به مخاطب منتقل کند.
نویسنده مزبور آن قدر هم استعداد نداشت تا توجه کند می تواند با حفظ محتوای همان تیتر و همان مقاله تنها با «خبری کردن تیتر» خود را در موضع اتهام و نابلدی سنت روزنامه نگاری قرار ندهد. تنها لازم بود بجای تیتر داورانه و پرسشی:
«مسئول ناکامی نشست تهران کیست؟» که به صراحت تکلیف خواننده را از قبل روشن کرده بر این مبنا که: «شما در حال مطالعه مطلبی هستید که از قبل باید بپذیرید تهران در برگزاری نشست غیر متعهدها شکست خورده» می توانست مقاله خود را با دوزی استعداد اینگونه رقم بزند:
کامیابی یا ناکامی نشست تهران؟
و در ادامه و با توسل به ظرائف این حرفه در متن و بصورتی نامحسوس علائق و سلائق و داوری خود را به مخاطب منتقل کند! اما ظاهراً عدم آشنائی با سنت روزنامه نگاری حرفه ای و آغشتگی قلم این نوقلمان به عنصر هیجان و احساس و عصبانیت امکان آن را به ایشان نمی دهد تا استعدادهای پنهان خود در این حرفه را کشف و به فعلیت برسانند.گذشته از آنکه نویسنده مزبور در حالی در متن نوشته اش مدعی «شکست اجلاس تهران» شده که اولاً و قبل از نفس محتوای اجلاس تهران، صرف کسب مقام سه ساله ریاست اجلاس غیر متعهدها خود به تنهائی نخستین پیروزی بزرگ برای ایران محسوب می شد.
تهران در حالی ریاست این اجلاس را احراز کرد که برخلاف خبر کذب BBC کسب ریاست اجلاس غیر متعهدها نوبنی نیست و تهران با کسب اکثریت آرای کشورهای عضو موفق به تصاحب کرسی ریاست غیر متعهدها در سه سال آینده شد. اهمیت این ریاست آنجا بیشتر می شود که طی یک سال گذشته ایالات متحده سنگین ترین کارزار دیپلماتیک خود علیه ایران را به راه انداخت تا از آن طریق بتواند ایران را در سطح نظام بین الملل و به عنوان یک «کشور یاغی» ایزوله و منزوی نماید. علی رغم این تهران توانست با کسب آرای اکثریتی، خود را به عنوان یک کشور فعال و مورد وثوق به مقام ریاست اجلاس غیر متعهدها برساند.
گذشته از آنکه از نظر محتوای اجلاس غیر متعهدها در تهران و با عنایت به مفاد بیانیه پایانی اجلاس و با توجه به حضور گسترده اعضای این تشکل در سطح سران و نمایندگان سطوح بالا، تهران موفق شد علی رغم تحریم های کمرشکن و سنگین اقتصادی متخذه غرب علیه خود با برپائی با حضور پر درخشش اعضا جامعه جهانی و اثبات فعال و مورد وثوق بودن سیاست خارجی اش از جانب اعضای عضو جنبش عدم تعهد، شکست آمریکا در ایزوله نگاه داشتن ایران را به اثبات برساند.
با وجود چنین بداهتی وقتی این واقعیت ها از چشم «فرهمندان»! و دیگر فرهمندانی از این نوع پنهان می ماند علت را باید از خاستگاه اجتماعی چنان «فرهمندانی» گمانه زنی کرد.
واقعیت آن است که چنین نوقلمانی تعلق به جوانانی عصبانی و هیجان زده داشتند که از فردای دوم خرداد 76 و از جوار فضای احساسی بعد از دوم خرداد و بدون لحاظ صلاحیت ها به کانون جامعه مطبوعات ایران پرتاب شدند.
وفور و وجود همین عنصر غیظ و هیجان و احساس و عصبانیت و موضع در دوات قلم این نوقلمان بود که در نهایت ضمن آنکه جامعه مطبوعات ایران را مبتلا به عنصر نابلدی کرد در کمتر از ده سال ایشان را بدلیل بنیان های شخصیتی خام و ناهمگون با دنیای سیاست و رسانه به قلب و پناه رسانه های دول دشمن با ایران از BBC و VOA تا رادیو فردا و رادیو زمانه و روزآنلاین و دیگر شبه رسانه های تحت فرمان آمریکا و انگلستان و متحدینش پرتاب و ملحق کرد.
قدر مسلم و در حالت طبیعی ایشان نه می توانستند و نه می خواستند خود را در قامت فعالان سیاسی و اپوزیسیون ضد نظام تعریف کنند و سقف پروازشان چیزی در حدی بود که پیش تر از آن تحت عنوان «کلاه قرمزی ها» یاد کرده بودم اما جوانی و ناآشنائی شان با ظرائف دنیای سیاست و عدم بلوغ شخصیتی مانع از آن شد تا ایشان بتوانند بین کار ژورنالیستی آزاد و خدمت در کسوت دولت اجنبی تفاوت قائل شوند و با دست خود و ضمن الحاق خود به بدنه رسانه ای دشمنان ملت ایران، زمینه اثبات ادعای سال 78 آیت الله خامنه ای را فراهم کردند که نهیب می زد:
مطبوعات پایگاه دشمن شده است!
با لحاظ این واقعیت که ایشان از سوئی بدلیل ناآشنائی شان با مختصات حرفه ای جهان رسانه نمی توانند و نتوانسته اند خود را در قالب یک ژورنالیست به معنای درست کلمه به اثبات برسانند و از سوئی دیگر مجبور شده اند «آش نخورده» سوخته دهان شوند و نزد افکار عمومی ایرانیان خائن تلقی و قلمداد شوند!
بقول ایرانی ها:
آقایانی که موهای سرشان از جلو می ریزد، خوش تیپ اند! و آنان که از پشت سر مبتلا به ریزش مو می شوند، فکر زیاد می کنند! اما آنانکه موهای سرشان هم از جلو و هم از پشت می ریزد: فکر می کنند که خوش تیپ اند!
اصحاب فوق را نیز می توان آنانی دانست که نه به اعتبار صلاحیت ها و توانائی های حرفه ای بلکه از ناحیه زرق و برق و ادوات و خدمات و تاسیسات روزنامه نگاری دولت های پناه گرفته در جوارشان :
«فکر می کنند روزنامه نگارند»!
۲ نظر:
اگر این معیار را مبنا قرار دهیم بیش از نود درصد مقالات شما هم همین وضع را دارند و در تیتر تکلیف کار (البته اغلب با توهین و استفاده از عباراتی چون خر و خائن و گنگ و مانند آن) از قبل روشن شده است.
زیاده گویی- نفرتی عقیدتی- خوش تیپ پنداران اینها عناوین سه مقاله اخیر شما هستند.آیا چیزی جز بیان خشم و نفرت و پیشداوری در این عناوین مشاهده می شود؟شما که دیگران را جوانان خام در عرصه روزنامه نگاری معرفی می کنید ودرس خبرنگاری به دیگران می دهید یک بار نیز در آینه به خود نگاه کنید واقعا برای شما متاسفم که برای جلب نظر حاکمان همه چیز خود را به حراج گذاشته اید و جالب آنکه حکومت نیز چون شما را به خوبی می شناسد هنوز استخوانی جلو شما نینداخته است
ارسال یک نظر