نگاهی به انتخابات پیش روی ریاست جمهوری در ایران
بحران مرغ در ایران را می توان نسخه نسبتاً موفق تحقق عملیات «غلط کردم» آمریکائیان در برخورد با «خیره سری» ملتی محسوب کرد که طی33 سال گذشته نشان دادند برای ابراز تنبه بغایت خرفت اند!
عملیات «غلط کردم» را می توان اسم رمز پروژه ای محسوب کرد که طراحان می کوشند از آن طریق هزینه چموشی و سرکشی و میل به خودباشی دوائر گریز از مرکز را تا آنجا بالا ببرند تا در بلند مدت حاملان چنان دوائر خودباشانه ای در برآورد هزینه ـ فایده به این صرافت بیفتند که ثمرات چنان زیست مستقل و خودباشانه ای به هزینه هایش«نمی صرفد»!
بحران مرغ در ایران را با نگاهی رندانه می توان استحاله ملت یا تلاش برای استحاله ملتی تلقی کرد که در دهه 60 نوباوه گانش در صفوف صبحگاهی مدارس سرود «به به چه حرف خوبی ـ آن شب امام به ما گفت» را هم آوائی می کردند و بر این بخش این سرود بیشتر تاکید می کردند که:
ما بچه های ایران جنگیم تا رهائی
ترسی به دل نداریم از رنج و بی غذائی
http://www.soundsofmychildhood.com/posts/81#
و اینک همان نوباوگان به بلوغ رسیده ضمن استیصال و کلافگی از فشارهای اقتصادی و درد معاش و خالی بودن سبد روزانه خرید، سهم مشروع شان از زرشک پلوهای خالی مانده از ران ماکیان را فریاد و مطالبه می کنند!
بحرانی که خلق الساعه نیست و مسبوق به سابقه ای 33 ساله از تلاش و جهد کاخ سفید در برخوردش با شهروندانی است که 33 سال پیش با چنگ کشیدن در صورت واشنگتن و حکومت تحت الامرش در تهران عزم خود برای زیستی مستقل را در 22 بهمن 57 تحقق بخشیدند.
ایالات متحده از ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی ایران ضمن ادبار از رویکرد استقلال خواهانه و کـُرنش ناپذیر آن کوشید با توسل به حربه «اسلام هراسی» با مارک «ایران» از طریق دوگانه «ترس منطقه ای ـ فرسایش اقتصادی» مناسبات خود با ایران و منطقه را تنظیم کند. دو گانه ای که رویکرد کاخ سفید طی تمامی سال های جنگ سرد و بعد از آن در برخورد با نظام های دگرباش بوده و هست.
بر همین اساس واشنگتن با توسل به حربه «ایران فوبیا» در جستجوی آن بود و هست تا ازطریق القای خوف به «کشورهای حاشیه» ضمن فرو بردن ایشان در «احساس ناامنی» اولاً ایشان را بشکلی اجتناب ناپذیر درگیر دور بسته افزایش توان نظامی از طریق فروش تسلیحات خود به ایشان نماید و هم زمان با توسل به فوبیای ایران از توجیه لازم جهت حضور مسلط اش در منطقه در نقش کلانتر و حافظ «کشورهای ترسانده شده» برخوردار باشد.
هم چنانکه واشنگتن با توسل به حربه «فرسایش اقتصادی» کوشیده تا نیروی محرکه خود را ناظر بر فرسایش و استهلاک ظرفیت های اقتصادی ایران کرده تا از طریق کانالیزه شدن توان و سرمایه های اقتصادی ایران در مجرای ناخواسته نظامی گری در بلند مدت بتواند ضمن امحا و اضمحلال زیر ساخت های اقتصادی تهران انقلابی، دست پایوران حکومت در ایران را در تامین طرح های عمرانی و رفاهی کشور بسته و از این طریق اقدام به ایجاد بحران انگیزشی نزد شهروندان آن حکومت کند.
هدف غائی در چنین راهبردی دخول تحمیلی حکومت ناسازگار با هژمونی آمریکا به دایره بسته نظامی گری بمنظور خسته کردن حامیان چنان حکومتی است تا در نهایت بتواند با فشار اقتصادی بر بدنه جامعه، سیستم را از درون مبتلا به استحاله «اولویت بقا» کند.
این دقیقاً مطابق نسخه ای بود که واشنگتن بعد از سقوط دولت «سوموزا» در «ماناگوآ» توسط ساندنیست های جوان در سال 1979 بمنظور مهار ایشان و انقلاب سوسیالیستی شان پیچید.
واشنگتن با استفاده از درگیری نظامی و تجهیز کونتاراها و درگیر ساختن آنها با دولت نوپای ماناگوا عملاً جلوی رشد اقتصادی این کشور را گرفت و با تحمیل یک جنگ ده ساله به نیکاراگوئه، نهایتاً موفق شد انقلابیون ساندنیست را از درون مضمحل و با ایجاد بحران انگیزشی نزد بدنه انقلاب، ابزار حکومت را از درون ساقط و در نهایت طی یک انتخابات دمکراتیک! با استفاده از فشار اقتصادی و جنگ و درگیری خسته کننده و توانفرسا، آرای سربازان انقلاب نیکاراگوا را از طریق «بالا بردن هزینه معیشت شهروندان» بصورتی کاملاً بهداشتی بنفع «ویولتا چامورائی» که تا بُن دندان سرسپرده کاخ سفید بود، مصادره کند.
به همین مناسبت نیز بود که سال 1989 یک پزشک آمریکائی در مصاحبه با مجله «نیوتایمز» پس از بازگشت از یک سفر چند ساله از نیکاراگوئه در تشریح این انقلاب می گوید:
آرمان های نخست انقلاب نیکاراگوئه به فراموشی سپرده شد و اکنون صرفاً «بقا» مایه مباهات شده. مبارزه با بیسوادی و طرح های بهداشت همگانی که مایه شکوه و درخشندگی دوره بعد از سوموزآ بود، سرانجام قربانی جنگ کماندوئی ده ساله ای شد که ما آمریکائی ها از آن حمایت می کنیم.
(دکتر کوئل کامیل ـ نیوتایمز ـ اوت 89)
همچنین در جزوه ای که تحت عنوان «براندازی نظام ساندنیست ها» در سال 1984 توسط CIA چاپ و درماناگوآ پخش شد، بصراحت جهت دامن زدن به جو نارضایتی عمومی آمده:
یکی از راه های واژگون کردن حکومت جبار مارکسیستی نیکاراگوئه «احتکار خواربار» است.
نسخه ای شوم و در عین حال موفقیت آمیز که در مورد مسکوی کمونیست دوران جنگ سرد نیز جواب داد و امپراطوری مارکسیست ها را نهایتاً بعد از 70 سال سخت جانی در «پروستریکا» و «گلاسنوست» به زانو درآورد.(1)
علی ایحال اکنون و با گذشت بیش از سه دهه از آغاز سرکشی ایران نسبت به نظام «سلطه آمریکائی» ظاهراً و تدریجاً زراعت شوم آمریکائی ها در برخورد با «ایران سرکش» در حال به بار نشستن است و نظامی که بدنه مردمی اش در مقابل موشک ها و بمب های صدام و دسائس ریاض و ارتجاع عرب و جنایات تل آویو و مساعدت ناتو و توطئه های آمریکا به قوت مقاومت کرده بود اینک در مقابل مرغ های مفقود شده از سفره های طعام شان نابُردبار شده اند.
واقعیتی که روزنامه «وال استریت ژورنال» نیز در شماره 23 جولای خود در هفته جاری بر آن بدین صورت صحه گذاشت که:
كاخ سفيد بوسیله تحریم های فلج کننده اقتصادی بيش از سركوب اقتصاد جمهوری اسلامی ايران به فکر افزایش فشار ناشي از تورم و خالی کردن جيب هاي مردم است ... فشار روز افزون اقتصادي به مردم و سخت گيري هاي اجتماعي در زمينه پوشش و همچنين فرافكني مشكلات داخلي ايران با استفاده از بحران اقتصادي غرب مي تواند زمينه لازم را براي الگويي مانند بهار عربي فراهم سازد.
این امر می تواند موید آن باشد که می توان چشم انتظار بروز فتنه ای نوین از تهران بود. همه شواهد دال بر آن است که بوئی ناخوشآیند از تهران به مشام می رسد. اما این بوی ناخوشآیند نه نشانی از یک جنگ و تهاجم نظامی توسط آمریکا یا اسرائیل را دارد و نه موید بروز یک انقلاب و طغیان اجتماعی و ملی در ایران است.
سرمقاله هفدهم تیر ماه روزنامه کیهان (مانور موش ها) با امضای «حسین شریعتمداری» شناسه های نسبتاً دقیق از فتنه مزبور را کدگذاری کرده بود.
شریعتمداری در آن سرمقاله مدعی بود:
بیشترین اصرار دشمن آن است كه توسط عوامل داخلی اش که در برخی از مراكز تصمیم ساز و سیاست پرداز نفوذ كرده اند تحریم های اقتصادی را به عنوان اصلی ترین علت گرانی ها معرفی كند.
به گفته شریعتمداری:
این طیف - به گواهی شماری از شواهد و قرائن موجود- در پی آن است كه با سخت شدن معیشت مردم، راه كار موثر برای برون رفت از آن را، مذاكره و رابطه با آمریكا معرفی كند! چرا؟! به یقین همه دست اندركاران اصلی طیف یاد شده دشمن نظام و اسلام و انقلاب نیستند، بلكه برداشت غلطی از مذاكره و رابطه با آمریكا دارند و از آنجا كه نشان داده اند افرادی كم دان ولی در همان حال، بلندپرواز و خودبزرگ بین هستند، از یكسو مذاكره و رابطه با آمریكا را به خیال خام و توهم پرداز خود، راه كار تلقی می كنند و از سوی دیگر به علت روحیه خودبین و شهرت طلب خویش، اصرار دارند كه این- به زعم آنها- رخداد استثنایی! به نام آنها ثبت شود!
هر چند ادعای مدیر مسئول کیهان می تواند تا حدود زیادی صحت داشته باشد و مدعیان با ادعای «گرانی ناشی از تحریم است» می کوشند با کوبیدن بر طبل ضرورت «مذاکره با آمریکا» راهکار کنار آمدن با «شیطان بزرگ» را به عنوان یگانه راهکار نجات اقتصاد کشور «مشروعیت بخشی» کنند و این مشابه همان کاری است که پیش تر در تیر ماه سال 67 به کار گرفته شد و از این طریق توانستند با ترسیم فضائی تاریک از آینده جنگ، بنیان گذار جمهوری اسلامی را مُتقاعد به نوشیدن جام زهر قبول قطعنامه 598 کنند!
اما ظرائف و قرائنی دیگر موید آن است که «شکست خوردگان قدرت» با بهره برداری از بحران اقتصادی قبل از هر چیزی در حال دادن پیغام به مردمی هستند که تا کمتر از یک سال دیگر به آرای ایشان برای تداوم بازی قدرت محتاجند.
انتخاباتی که در صورت درست بازی کردن «بازیگران» تا آن درجه توان دارد تا آرای موثری از شهروندان در ایران را جهت «چاموروئیزه کردن» انقلاب اسلامی مُبدل به «گلوله هائی کاغذی» بر پیکر جمهوری اسلامی کند.
ظاهراً در این «بازی نوین» اقتضائات قدرت در ایران تا آن حد استعداد داشته که منجر به «وحدتی مصلحتی» بین شکست خوردگان قدرت و زیاده خواهان شود و این «نو متفقین» اکنون و بمنظور تحقق «چامورآئی شدن» انتخابات پیش رو تنها لازم است تنگناهای اقتصادی از قبیل بحران مرغ و موارد مشابه را در کنار حفظ و گسترش نارضایتی عمومی از طریق «القای سختی معیشت از ناحیه سخت سری در مقابل آمریکا» را تا روز انتخابات و با گراهائی معنا دار زنده نگاه دارند.
دو گانه «هاشمی رفسنجانی ـ محمود احمدی نژاد» هر چند به اعتبار پیشینه کدورت بار، دو گانه ای آشتی ناپذیر می نماید. دوگانه ای که به صفت ظاهر مبتلا به یک عدم تجانس ساختاری بین طرفین است اما اقتضائات دنیای سیاست تا آن درجه استعداد دارد تا طرفین را مُجاب به قانون طلائی «در سیاست دوست و دشمن ابدی نداریم و تنها منافع ابدی داریم» کند!
بر همین اساس همه شواهد موید آن است که بار دیگر موتور محرکه «هاشمی» روشن شده و ایشان در اولین قدم و بعد از سرخوردگی احمدی نژاد از بی وقعی آیت الله خامنه ای نسبت به قهر یازده روزه اش و افت چشمگیر قدرت و محبوبیت اش نزد اقشار دلبسته به رهبری نظام به فراست با زمزمه «بیا ای سوته دل گرد هم آئیم ـ که حال سوته دل دل سوته داند» با احمدی نژاد همدلی کند (2) و به میزبانی دشمن دیروز خود در ضیافت سوته دلانه شان در مجمع تشخیص مصلحت نظام برود!
سرخوردگی که قبل از احمدی نژاد، مبتلابه هاشمی بود و بعد از اظهارات آیت الله خامنه ای در نماز جمعه 29 خرداد سال 88 و تاکید ایشان بر عدم هم دلی اش با مواضع هاشمی رفسنجانی موجبات انزوا و تقلیل قدرت هاشمی در ساختار قدرت ایران را فراهم کرد. علی رغم این سالها مشق سیاست به اندازه کافی این «مرد خیزرانی» را مُجرب کرده بود تا بداند به وقت طوفان باید تا زمان مقتضی کمر خم کرد و در عزلت در رصد فرصت بود!
هاشمی «در تمشیت اش از انقلاب» به عینه نشان داده در تاکتیک نابغه است اما در استراتژی خائن!
این امر بازگشت به این واقعیت دارد که هاشمی رفسنجانی اساساً انسی با قرائت خمینی گونه از انقلاب اسلامی ندارد. وی را در عالی ترین سطح تنها می توان یک «بازرگان معمم» دانست.
بخشی از گفتگوی اخیر هاشمی (3) با مسئولین سایت شخصی اش نزدیک ترین نمونه از شخصیت «ایران گرای» ایشان است که مطابق باور مهندس مهدی بازرگان که صراحتاً قائل به «اسلام برای ایران و نه ایران برای اسلام» بود را در هاشمی نیز بعینه شناسائی می کند. هاشمی نیز قبل از دغدغه های اصولگرایانه انقلاب خمینی، دلنگران منافع ملی ـ میهنی ایرانی است که قبل از «روح الله خمینی» «میرزا تقی خان امیر کبیر» را در مقام «قهرمان مبارزه با استعمار» بر تارک اقبال هاشمی می نشاند.
این که هاشمی در فرازی از مصاحبه اخیرش با اشاره به جلسه شورای عالی دفاع چند روز بعد از فتح خرمشهر در محضر امام که بمنظور تصمیم جهت چگونگی ادامه جنگ برگزار شده بود مدعی شده که شخصاً نظر خاصی نداشته و صرفاً نظرات نظامیان و سپاهیان و امام را در آن نشست دنبال می کرده چنین تاکیدی موید روحیه خیزرانی ایشان است.
تاکید هاشمی بر بی موضعی اش نسبت به چگونگی جنگ بعد از آزادی خرمشهر در حالی است که 8 سال بعد از فتح خرمشهر مهندس بازرگان طی مصاحبه با روزنامه «تهران تایمز» صراحتاً خبر از آن داد که: فردای آزادی خرمشهر جهت تبریک به حضور هاشمی رفسنجانی رسیدیم و ضمن شادباش به ایشان نظر خود در مورد تکلیف جنگ بعد از آزادی خرمشهر را نیز به سمع هاشمی رساندیم.
مهندس بازرگان در آن مصاحبه اذعان داشت که ضمن تبریک به هاشمی بخاطر آزادی خرمشهر به ایشان تاکید کردیم با توجه به این که با آزادی خرمشهر و عقب راندن عراقی ها به پشت مرزهای قبلی اینک تمامیت ارضی ایران محرز شده لذا منطقی است هر چه زودتر جنگ را به پایان برسانیم. بنا به گفته بازرگان در آن جلسه هاشمی نیز با پیشنهاد ما کاملاً ابراز موافقت کرد و وعده داد طی ملاقات با امام این مسئله را مطرح و پی گیری کند.
هر چند در فردای انتشار این مصاحبه دفتر هاشمی رفسنجانی در پاسخ به صحت یا عدم صحت اظهارات مهندس بازرگان به نقل از ایشان مدعی شد:
آقای هاشمی اصل آن جلسه را به یاد دارند اما محتوای مذاکرات صورت گرفته را فراموش کرده اند! این در حالی است که مطابق کتب خاطرات متعدد منتشره هاشمی ایشان همه روزه ملاقات ها و مذاکرات خود را در دفتر یادداشت اش مکتوب می کرده. لذا ادعای فراموشی محتوای مذاکرات جلسه مزبور دور از ذهن و غیر قابل استماع است.
همین آلزهایمر مصلحتی در کنار پراگماتیسم شناخته شده هاشمی است که امروز نیز می تواند به کمک ایشان آمده تا ضمن آنکه تکدر خاطرش بابت اتهامات احمدی نژاد در مناظره با میرحسین موسوی را به یاد نیآورد مضافاً و به راحتی شانه به شانه یکدیگر با یک تقسیم کار نامحسوس برخوردار از مواضع اپوزیسیونی شوند!
ظاهراً صورت قضیه با اتکای بر« بحران اقتصادی» طراحی شده و تقسیم مسئولیت ها نیز بر اساس آتش افروزی در انتخابات ریاست جمهوری و پریدن از روی این آتش دست ساز و با شعار: «برگزاری انتخابات با تو ـ معرفی نامزد از من» تعریف شده!
همان طور که پیشتر ذکر شد تمامیت پروژه مزبور را می توان در یک جمله خلاصه کرد:
حفظ و زنده نگاه داشتن تنگناها و مضیقه ها و مضایقه های اقتصادی شهروندان (مشابه بحران مرغ) در کنار بسط و گسترش نارضایتی عمومی از طریق القای این گزاره که «سختی معیشت محصول سخت سری در مقابل آمریکاست» تا روز انتخابات و با گراهائی معنا دار!
گزاره های معنا دار می تواند ناظر بر یک مفهوم ثابت باشد:
زندگی سعادتمند و دلبخواهانه حق این ملت است اما مقصر «کس دیگری» است!
پیدا کردن آن «کس دیگر» هم با توجه به نوع گراهای ارسالی نباید چندان سخت باشد! همانی که در مقابل آمریکا سخت سری می کند، مسبب چنین تنگناهائی است! لذا برای خلاصی از این فلاکت به نامزدی رای دهید که مورد وثوق «ماست» و بجای درافتادن با «دنیا» معتقد است دیگر بس است و ملت خسته شده اند ومی خواهند مانند مردمان همه دنیا از یک حداقل زندگی مرفه و بدون دغدغه برخوردار باشند!
محقق شدن چنین پروژه ای را می توان همان « چاموروئیزه شدن» انقلاب معنا کرد که در تلاش است تا با بهداشتی ترین شکل ممکن از طریق صندوق رای به ذات سخت سرانه انقلاب ایران گلوله های کاغذی شلیک کند.
بدون دلیل نیست که اخیراً هم هاشمی رفسنجانی و هم محمود احمدی نژاد تعمداً در اظهارات و سخنرانی های شان دُزی غلیظ و کاملاً محسوس از مواضع اپوزیسیونی را لحاظ می کنند!
اظهارات اخیر هاشمی طی دیدار با جمعی از طلاب، روحانیون و مسئولان و فعالان سیاسی استان قزوین نزدیک ترین و برجسته ترین نمونه از این مواضع شاذ است.
ایشان در آن سخنرانی ضمن آنکه اوضاع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه را بهحق تأسفبار خواند و با بیان هدف امام (ره) و مردم ایران از مبارزه با رژیم ستمشاهی تصریح كرد:
با وجود فشارهای خارجی، انتظار این است كه پس از گذشت 32 سال از پیروزی انقلاب با ثروت خدادادی نفت و وجود زیربناهای تولید و توسعه، پیشینه تاریخی، فرهنگی و دینی مردم ایران، مشكلات و معضلات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی كاهش یافته و آثار دروغ و فقر و فساد در جامعه از بین برود.
وی با اشاره به روایتی از امام علی(ع) اظهار كرد: حضرت علی(ع) میگوید «اگر كسی آب و خاك داشته باشد و فقیر بماند، از خدا دور است». حال آنكه ما بر دریایی از نفت، گاز و منابع آب و خاك و هوا و موقعیت بینظیر جغرافیایی و ثروت خدادادی قرار داریم و باید قدردان این نعمتها برای خدمت به مردم باشیم ... آنچه بیش از مشكلات اقتصادی مردم و بویژه جوانان را آزار میدهد، تشدید آلودگی جامعه به دروغ، تهمت، فساد و تبعیض است. اگر ما مردم را صاحبان اصلی نظام و انقلاب و موفقیتها را مرهون حضور وفادارانه آنان میدانیم، نباید اجازه دهیم «عدهای تندرو» نظام را از پشتوانه مردمیاش خالی كنند و به جای آنان تصمیم بگیرند.
دقت در اشارات هاشمی بوضوح می تواند مخاطب خالی الذهن را به یک داوری طبیعی برساند و آن زیر سوال بردن شیوه مدیریت و کیفیت رهبری عالیه کشور است.
سخنرانی اخیر محمود احمدی نژاد نیز نمونه ای منحصربفرد از مواضع اپوزیسیونی یک رئیس جمهور است!
وقتی رئیس جمهور متعاقب عملیاتی شدن طرح های نیروی انتظامی در برخورد با رستوران ها و سینماهای به زعم قانون مصوب «متخلف» به صراحت اظهار می دارد:
نیروی انتظامی به جای آنکه سینماها و رستوران ها را ببندد باید به مردم حق انتخاب دهد.(!) اگر مراسم و آداب، رسوم، سنتها، غذاهای ایرانی و فرهنگ بومی و ملی ما در کتاب های دانش آموزان گنجانده شود، قطعا آنها حق انتخاب داشته و دیگر شاهد نخواهیم بود که نیروی انتظامی فلان سالن غذاخوری، سینما و یا مراسم هایی را ببندد ... اگر آموزشهای لازم به مردم داده شود قطعا آنها حق انتخاب داشته و اولویت آنها فرهنگ و آداب ایرانی خواهد بود.
قدر مسلم اولین گمانه از استماع چنین اظهاراتی برای مخاطبی که مطلع از کیستی سخنران نباشد به احتمال زیاد یا ابراهیم یزدی خواهد بود و یا عبدالکریم سروش!
در این صورت و طبیعتاً نیت خوانی از چرائی اتخاذ چنین گویش و مواضع اپوزیسیونی از جانب رئیس جمهور قانونی یک کشور کار سختی خواهد بود جز آنکه این پازل را در میانه همان پروژه «منزه کردن خود و متهم کردن تلویحی کس دیگر» فهم و معنا کنیم.
با پذیرش فرضیه «چاموروئیزه کردن» انتخابات پیش رو نمی توان این واقعیت را انکار کرد که در وحدت مصلحتی و دو گانه «هاشمی ـ احمدی» نقش بالا دستی با رفسنجانی است که هنوز از عقبه های سیاسی ـ اقتصادی در داخل و خارج از کشور برخوردار است در حالی که احمدی نژاد بعد از قهر 11 روزه اش خود را در موقعیتی ضعیف از حیث پایگاه اجتماعی قرار داده است. لذا طبیعی خواهد بود نقش محوری و مدیریت اصلی در چنین پروژه محتملی منطقاً بر عهده هاشمی قرار بگیرد.
به اعتبار نقش بالا دستی هاشمی و رابطه های سیاسی اش در داخل و خارج از کشور، اکنون بهتر می توان سفر ماه فوریه گذشته «عطاالله مهاجرانی» به عربستان سعودی هم زمان با محروم شدن هاشمی از خزانه دانشگاه آزاد از طریق حذف «عبدالله جاسبی» خزانه دار و یکی دیگر از ژنرال های تحت الامر هاشمی از کرسی ریاست دانشگاه آزاد را فهم کرد.(4)
همچنانکه بازی اخیر وی که ناظر بر بیرون کشیدن برگی معنادار از دفتر خاطراتش بود مبنی بر آنکه 20 سال پیش ایشان جسارت کرده و ضمن تحریر و ارسال نامه ای به امام خمینی رسماً به ایشان پیشنهاد ضرورت مذاکره و بهبود رابطه با ایالات متحده را داده بوضوح موید آن است که این یادآوری تنها «یک مخاطب» داشت و برخوردار از «یک پیام» نیز بیشتر نبود.
مخاطب انحصاری آن یادآوری «کاخ سفید» بود و پیغام نچندان پنهان آن نیز تنها این نکته بود که:
«منم طاووس علیئین»!
ظاهراً انگیزه هاشمی از یادآوری این نامه 20 ساله خصوصاً آنکه در آن مقطع این شایعه نیز در کریدورهای سیاسی شنیده می شد که «اوباما» مجدداً جهت بهبود مناسبات با ایران اقدام به ارسال پیام برای رهبری ایران کرده بر این اساس طبیعی خواهد بود تا هاشمی نیز با یادآوری چنان نامه ای به مخاطب خاص خود در واشنگتن پیغام دهد:
آن کس که از ابتدا طرفدار مذاکره و رابطه با شما آمریکائی ها بوده را در جای دیگری نیابید و واقع بینانه تخم مرغ های تان را در سبدی سرمایه گذاری کنید که بازگشت سودش تضمین شده باشد!(5و6)
اکنون نیز هاشمی می تواند با اتکای بر دو گانه «خودم و محمود» و بهره وری از اشتهارش به «سیاستمدار عملگرای ایران» و با استفاده از بحران های مشابه «بحران مرغ» تا آستانه انتخابات افکار عمومی را مبدل به فشار از پائین جهت اقبال به نامزد جریانی کند که:
«مردم را صاحبان اصلی نظام و انقلاب می داند و موفقیتها را مرهون حضور وفادارانه آنان دانسته و اجازه نمی دهد «عدهای تندرو» (!؟) نظام را از پشتوانه مردمیاش خالی كنند و به جای آنان تصمیم بگیرند.»
قطعاً در این میان نیز «احمدی نژاد» می تواند نقش کلیدی در مقام کلیددار صندوق آرای شهروندان را عهده داری کند.
بر همین اساس شاید بتوان طرح تنظیمی نمایندگان اصولگرای مخالف احمدی نژاد در مجلس مبنی بر «خارج کردن برگزاری انتخابات از حیطه مسئولیت دولت» را خواندن دست حریف و پاتکی جهت خنثی کردن آن دانست.
در مجموع استبعادی ندارد تا چنانچه مطابق این طرح، کرسی ریاست جمهوری ایران در سال 92 در اختیار عملگرائی مطمح نظر هاشمی رفسنجانی قرار گیرد در آن صورت می توان متوقع تکرار تجربه تیر ماه سال 67 بود که هاشمی بار دیگر موتور قدرتمند مجابگر خود را روشن کرده و اهتمام خود را صرف بازتولید ماجرای پذیرش قطع نامه 598 با اتکای بر آرای میلیونی «چامورای مفروض» از طریق مجاب کردن آیت الله خامنه ای به شَُرب جام زهر «کوتاه آمدن با آمریکا» نماید با این توجیه که:
پیام چنین آرائی موید آن است که از ناحیه تحریم های اقتصادی کمر مردم خم شده و مردم خسته و بریده و مستاصلند و دیگر نمی کشند و انتظار این است كه پس از گذشت 32 سال از پیروزی انقلاب با ثروت خدادادی نفت و وجود زیربناهای تولید و توسعه، پیشینه تاریخی، فرهنگی و دینی مشكلات و معضلات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مردم كاهش یافته و آثار دروغ و فقر و فساد در جامعه از بین برود و اگر كسی آب و خاك داشته باشد و فقیر بماند، از خدا دور است آن هم در حالی كه ما بر دریایی از نفت، گاز و منابع آب و خاك و هوا و موقعیت بینظیر جغرافیایی و ثروت خدادادی قرار داریم و باید قدردان این نعمتها برای خدمت به مردم باشیم و آنچه بیش از مشكلات اقتصادی مردم و بویژه جوانان را آزار میدهد، تشدید آلودگی جامعه به دروغ، تهمت، فساد و تبعیض است و نه در افتادن با آمریکا!!!؟
خطی که از 23 سال پیش با درج مقاله «نکته» به قلم «سعیدی سیرجانی» در روزنامه اطلاعات (30/مرداد/68) آغاز شد و در میانه راه «عطاالله مهاجرانی» با انتشار مقاله «مذاکره مستقیم» بر آن تاکید ورزید (روزنامه اطلاعات ـ 6/اردیبهشت/69) و اینک توسط هاشمی در حال بازتولید است.
با چنین مفروضاتی است که اکنون شفاف تر می توان این بخش از اظهارات «حیدر مصلحی» وزیر اطلاعات ایران در گردهمایی مبلغان را فهم و هضم کرد:
سرویسهای اطلاعاتی صهیونیستی و غربی در جلسات بررسی شکست خود در فتنه این مسئله را دریافتهاند که با حضور ولی فقیه، هیچ ناآرامی خاصی در ایران به وجود نخواهد آمد بنابراین پروژهای دو وجهی را برای اعتبارزدایی از رهبری طراحی کردهاند و متاسفانه برخی افراد در داخل کشور با راهبردهای دشمنان در این خصوص همراهی میکنند و نگاه به برخی همراهان فتنه در ماههای اخیر نشان میدهد که این افراد هنوز به برخی لایههای فتنه که مورد تاکید رهبری بود نرسیدهاند. انتساب همه مشکلات از قبیل گرانی و معضلات جزئی به رهبر انقلاب از جمله نقشههای دشمنان محسوب میشود و همه دشمنان در این زمینه وحدت نظر داشته و برنامهای عجیب میان آنها وجود دارد به طوری که ارائه تصویری یأس آلود و اسفبار از وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران با استفاده از برخی مشکلات اقتصادی در دستور کارشان قرار دارد.
اظهارات وزیر اطلاعات ایران در حالی است که هم زمان و بوضوح می توان هماهنگی گسترده ای را بعد از آغاز تحریم های نفتی ایران نزد قاطبه اپوزیسیون خارج از کشور ملاحظه کرد تا جائی که عموم ایشان با یک همگرائی گسترده و با به استخدام گرفتن تمامی ظرفیت ها و ابزارهای رسانه ای، عزم خود را وقف القا و تقویت و بزرگ نمائی آثار تحریم های اقتصادی بر سبد معیشت شهروندان در داخل ایران کرده اند.
موفقیت یا شکست چنین پروژه ای بستگی مستقیم به شیوه تعامل و مدیریت اکبر هاشمی رفسنجانی دارد.
مردی که بدون تعارف نقشی کلیدی در تحولات 30 سال گذشته ایران را عهده داری کرده و شاید این بار عزم خود را جزم کرده تا بزرگ ترین نقش تاریخی خود را نیز با ریسکی بالا بر عهده بگیرد.
هر چند در ادبیات عامه به اعتبار محاسن منحصربفرد «هاشمی» وی را با استفاده از معنای دو گانه «کوسه» به یک آبزی قدرتمند و مهلک توصیف می کنند اما از آنجا که در میان جمیع جانداران «کوسه ماهی» یگانه موجودی است که در طول عمرش هرگز نمی ایستد و همواره حتی در حین خواب نیز در حال حرکت است لذا چنین نامگذاری ناتوان از ادا کردن حق مطلب در توصیف شخصیت هاشمی است. تصادفاً هاشمی رفسنجانی بر خلاف آبزیانی چون «کوسه ماهی» اثبات کرده اصرار بر حرکت دائمی نداشته و نشان داده تا آن اندازه تبحر دارد تا بمانند «خیزران» به وقت مقتضی بایستد ، کنار بکشد ، کمر خم کند، حتی بخوابد یا خود را بخواب بزند! و بموقع نیز بازگردد و تمام قد بایستد. (7)
اگر بتوان برای هاشمی رفسنجانی از حیث «عملکرد» قائل به بدیلی در میانه آبزیان شد در آن صورت روحیات ایشان به صفت تمثیل تقارن با «تمساحی چابک» را دارد که برای «موفقیت در شکار» اجازه می دهد برکه آرام بگیرد و پس از فرو رفتن طعمه در توهم آرامش و بی خطر بودن برکه در موقعیتی که شکار تصور می کند همه چیز آرام و بر وفق مُراد است با صبوری و آرامش و با چشمانی نافذ ضمن آنکه از زیر آب موقعیت را با دقت تحت کنترل و نظارت دارد به آهستگی خود را به طعمه رسانده و در یک لحظه مناسب شکار را در کام می گیرد!