۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

حباب!


...  خرداد ماه سال 82 که مقاله «ازعسگر گاریچی تا سعید عسگر» و «ایضاحی بر از عسگر گاریچی تا سعید عسگر» را در توصیف چیستی و چرائی شهرآشوبی جوانان در ایران را نوشتم و در آنجا صراحتاً متذکر شدم:
تلقی مُعوّج از مطالبات نسل جوان که بدنه ماکزيممی بانيان دوم خرداد را تشکيل می داد و محدود کردن اين مطالبات به توسعه سياسی دومين کژراهه استراتژيک رهبران جنبش اصلاحات بود. رهبران جنبش اصلاح طلب ايران به غلط معنای رويکرد سورپرايز دوم خرداد را از دل مطالبات سياسی خود معنا و استحصال کردند. رويکردهای اجتماعی آبستن معانی اند، نه گرسنه آن! معنای تحولات اجتماعی را بايد از رحم انعقاد نطفه اين تحولات زائاند، نمی توان اين معنا را مبتنی بر منويّات خود به آن خوراند!
دغدغه جوان به اقتضای سن و دوران جوانی اش قبل از آنکه مشتمل بر آزادی بيان و انديشه و احزاب و آزادي های سياسی باشد، برخاسته از نيازهای ژنتيکی در حوزه مطالبات فردی و اجتماعی است. جوان در حوزه سياست، بيان و انديشه خاصی ندارد که دلنگران مکانيسم های تعيّن يافتن آزادانه آن بيان و انديشه ها باشد. همچنانکه در حال حاضر نيز ... نزد جامعه جوان ايران قبل از آنکه بود يا نبود نظارت استصوابی حائز اهميت باشد، برگزاری آزادانه مراسم چهار شنبه سوريش حائز اهميت بيشتری است. برای نسل جوان فعلی ايران قبل از آنکه تبيين اختيارات رياست جمهوری منشاء اميد باشد آزادی وی در نوع پوشش و فراغت های مشروع شهروندی و فرصت داشتن برای ابراز شادي ها و شيطنت های دوران جوانی اش تحريک کننده و اميد بخش است!
جوان به اقتضای سنش محتاج جلوه گری است. حتی بخش قابل توجهی از جوانان دانشجو نيز که طلايه دار نسل فرهيخته و آوانگارد جامعه جوانان ايران شده اند در آرمانی ترين وضعيت بمثابه «ماريوس» نوول  بينوايانِ ويکتور هوگويند که در ورای مبارزات سياسی خود بدنبال کوزت افسانه ای خويش می گردند.
در يک وضعيت نُرمال و سامانمند برای جوان حضور در معيت محبوب در يک بعد از ظهر دل انگيز در يک کافی شاپ و اختلاط بر سر رُمان های ميلان کوندرا! در کنار صرف يک فنجان کاپوچينو بسيار دل انگيز تر و شوق آورتر از مشارکت در ميتينگ ها و تجمعات سياسی خشونت آميز است.
بعد از انتشار این دو مقاله بود که سیلی از ترشروئی متوجه اینجانب شد بر این مبنا که:
هیچم نخیر! ما جوانها خیلی هم فرهیخته و فاضل و دانشمندیم.
علی ایحال اکنون نیز و بعد از 8 سال از آن تاریخ کماکان درب بر همان پاشنه می چرخد و «فرجامی»  نامی که دیگر با درصدی تخفیف می توان جوانش تلقی کرد در «زرد نامه روز» و در مقام استقبال از حمله نظامی به ایران صادقانه سفره دل خود را باز کرده و به تلویح گفته:
آن بظاهر خیراندیشان مخالف حمله نظامی به ایران متوجه نیستند که:
 تقصیر قشر جوان و بخش عظیمی از جامعه نیست که روشنفکران دینی، اصلاح طلبان، ملی مذهبی‌ها و ایدئولوگ‌ها محسن نامجو گوش نمی دهند، آواتار تماشا نمی‌کنند، اسپرسو نمی‌نوشند، دوستی ندارند که برایشان در پارک گیتار بنوازد، دوست دختر یا دوست پسر ندارند، به اینترنت پر سرعت نیازی ندارند، رقص را جلف می‌دانند، وقتشان را با آب‌بازی تلف نمی‌کنند، ابرو برنمی‌دارند، به رنگ‌آمیزی درو دیوار شهرها اهمیت نمی‌دهند... نسل جوان می‌خواهد بشنود، بگوید، بخندد، بنوشد، برقصد، ببیند، زندگی‌ کند. مساله ایران این نیست که کار نیست، آزادی نیست، رفاه نیست... در وهله اول این است که زندگی نیست(!) و زندگی را همان چیزهای کوچک و پیش پا افتاده‌ای تشکیل می‌دهند که نه در خبرها چندان ظاهر می‌شوند و نه در تحلیل‌های سیاسی و نه در بیانیه‌های "تحت هر شرایطی".

این بنده خدا و دیگر جوانان مشابه وی مشکل شان آن است که مبتلا به خلط موضوع و محمول شده اند. به قطع و یقین شادی و سرور و ابتهاج  نیازی ذاتی و ذهنی ـ روانی هر انسانی است اما محل نزاع مصادیق کش دار و حائز قبض و بسط شادی اند که بسته به خرده فرهنگ هر جامعه ای می توان برای آن  پیشنهاد داشت و ذائقه و سلیقه سازی کرد.
بر همین اساس است که در همان جامعه ای که امثال مشارالیه و هم کیشان مشارالیه فقدان بگو و بخند و نوشیدن و رقصیدن و آب بازی و دوست پسر و دوست دختر داشتن و زیر ابرو برداشتن را نبود زندگی و ایضاً شادی معنا می کنند هستند جوانانی که از دل اعتکاف و نماز شب و عبادت و معنویت و مساعدت و عیاری و انسان دوستی و پرهیزگاری اسباب ابتهاج و سرور و شادی ذهنی و روانی اش را فراهم می کنند.
نکته مغفول در کیفرخواست صادره چنان جوانانی از زندگی ناشاد شان، خلط مفهوم شادی با مصادیق شادی است.
چنانچه شادی وجوهی خاص از لذت معنا شود که موجب جلای درون از غم و ناراحتی است برای حصول به چنین ابتهاجی می توان اقدام به تعریف و تحمیل ذائقه شادی ساز و شادی آور کرد.
بر این اساس چنین جوانانی غافلانه در حال بازی کردن (یا شادی کردن) در زمینی هستند که دیگران استانداردش را جاعلانه تعریف و به ایشان القا کرده اند.
چندی پیش یکی از همین دست جوانان در وبلاگ شخصی اش نوشته بود:
اکنون پنج سالی می شود که با هیچ زنی سکس نداشته ام و بشدت دلتنگ آنم تا صبح خود را در حالی آغاز کنم که زنی زیبا در بسترم آرمیده باشد و با بوسیدن اش در آغاز صبح عطر و حلاوت لب های با طراوت اش در اعماق وجودم جاری شود!

در ذیل نوشته ایشان مرقوم داشتم که جنابعالی به قطع و یقین نه تنها پنج سال بلکه هرگزبا هیچ زنی هم بستر نبوده اید تا بدانید با بوسیدن صبحگاهی دلبرتان مجبورید بوی گند دهان ایشان را تحمل فرمائید همچنانکه آن علیا مخدره نیز محکوم به تحمل بوی گند دهان شما قبل از مسواک کردن صبحگاهی خواهند بود!!! مشکل شما آن است که در دنیای تخیلی تان واقعاً تولیدات هالیوود را باور کرده اید که در آن جناب «براد پیت» سینی صبحانه را در بستر برای «آنجلینا ژولی» آورده و آن علیا مخدره نیز با همان آرایش دست نخورده گیسوان و رُژ لب دست نخورده ازشب قبل با لبخندی ملیح شوی خود را میهمان عطر دل انگیز بوسه ای داغ می کنند! البته دنیای قشنگ و دل انگیزی است اما شوربختانه واقعیت ندارد.
البته جوان مزبور بشدت برآشفت اما واقعیت آن است که آن برآشفتگی ناشی از ترکیدن حباب تخیل شیرین اش و مواجه کردنش با دنیای واقعی بود.
بر همین مبنا جوانان کشوری مانند ایران چاره ای ندارند تا تن به این واقعیت بدهند که اولاً رقاصی و می خوارگی و دوست دختر و دوست پسر گزینی اولاً و لزوماً ماهیت شادی نیست و مصادیق شادی هائی هستند که بصورتی غیر مستقیم برای ایشان ذائقه سازی و به ایشان به عنوان «محمول شادی» القاء شده.
ثانیاً ایشان در کشوری زندگی می کنند که بنا بر همان استاندارد دمکراسی، کشوری اسلامی است و اکثریت جامعه مسلمانند و به احترام اکثریت جامعه ملزم به رعایت قواعد زیست مسلمانانه اند.
مشکل چنین جوانانی قبل از نوع حکومت و شیوه حکومت شان، خودشانند! ایشان موظفند ابتدا هویت خود را در یک کشور اسلامی درست تعریف کنند و بعد از آن سیاهه شادی های مطمح نظرشان را از جامعه و حکومت شان مطالبه کنند.
بقول مولانا:
آن یکی در کنج زندان، مست و شاد
و آن یکی در باغ ترش و بی مراد
و به تعبیر زیبای علامه طباطبائی:
دوش که غم، پرده ما می درید    خار چو اندر دل ما می خلید
در بر استاد خرد پیشه ام        شکوه نمودم غم و اندیشه ام
گفت که در زندگی آرام باش     هان گذران است جهان، شاد باش
و یا به قول آمریکائی ها: ....؟؟؟

بخشی از مقاله جدیدم تحت عنوان «حباب»

تکرار
ثبت نام تا آخر دسامبر
دوستانی که لطف کرده اند و از طریق ارسال ایمیل خواستار برخورداری از حق اشتراک بمنظور دریافت مقالات اینجانب شده اند ضمن تشکر از ایشان به اطلاع می رساند تا پایان ماه دسامبر فرصت ثبت نام را تنظیم کرده ام. لذا این دوستان اجازه فرمایند بعد از این تاریخ و ثبت نام احتمالی دیگر علاقه مندان جزئیات را خدمت شان ایمیل خواهم کرد. در ضمن مجدد یادآوری می کنم آبونمان مزبور صرفاً شامل دوستان در خارج از ایران است.
آدرس ایمیل اینجانب جهت ثبت نام علاقه مندان
dariushsajjadi@yahoo.com
سابقه مطلب را می توانید در پست «من اشتباهی هستم» ملاحظه فرمائید.

لینک مقالات:
از عسگر گاریچی تا سعید عسگر و ایضاح آن

۸ نظر:

عسگری گفت...

این حقیر هم یکی از همین جوانان داخل کشور هستم اما دوستانی که نک و ناله های سیاسی سر میدهند و از کافی نبودن امکان عیاشی در ایران که حداقل آن برایشان فراهم است گلایه و آرزوی حمله نظامی می کنند(انگار در سال 1360 زندگی می کنند!!) پاک غرق در هذیان و حماقتند و اصلا به چیزی مثل "امنیت" که لازمه قطعی برای یک زندگی گوارا است توجهی ندارند! وقتی پای خون و کشتار و ناامنی وسط بیاید چه کسی مجال فکر کردن به بستر معشوق را پیدا می کند؟ وقتی سرمان روی بدنمان نباشد دیگر چه جای خوش گذرانی؟! بماند که مومن بودن یا بی خیال دین بودن بحثی دیگر است و جای خود را دارد.

ناشناس گفت...

1. دموکراسی را کجا بهت یاد داده اند؟ کجا بهت گفته اند دموکراسی یعنی اینکه اکثریت (اصلا کدام اکثریت؟!) حق دارد برای شخصی ترین امور همه مردمان تصمیم بگیرد؟ مثلا تصمیم بگیرد که مردمان در خانه خود حق نوشیدن و رقص و آواز ندارند؟ این دموکراسی را کجا یاد گرفته ای؟

ناشناس گفت...

2. دیگر اینکه از کدام اکثریت حرف میزنی؟ وقتی طبق آمار رسمی همین حکومت بیش از 40 درصد دختران دبیرستانی دوست پسر دارند اکثریت مورد ادعای تو چه معنایی دارد؟ کدام اکثریت در کدام نظرسنجی گفته که موافق سختگیری های رایج در حوزه آزادی های شخصی و اجتماعی است؟
درکت از اکثریت چیست؟

ناشناس گفت...

دیگه اینقدر دارین چرت و پرت میگین که عنقریب کاسه سرم لبریز میشه و اونوقت اونقدر برات مینویسم که وقت نکنی بخونیش

مثل بیشتر ایرانی ها نمیدونی چی میخوای

ذهنت پر از افکار مختلفه

قدرت تصمیم گیری نداری ، بیحوصله ای

میدونم مجبور نیستم بیام سایت شما

اما اگر اومدم دیگه مارو بپذیر چاره ای نداری

کلا فکر نکنم ایرانی باشی

مثل ما نیستی

شاید تو پاکستان مردم به حرفت گوش کنن

اما اینجا نه

در ضمن از عجایبه که آبونمان میگیری برا مقالاتت

از ایرانیای خارج از کشور عضو شدن؟

شما که میگی ایرانیای خارج از کشور همه متوهم هستن

داشت لبریز میشدا !!!

یا حق

فرزاد گفت...

با سلام

من یک ایرانی معتقد به اسلام هستم و با نظرات شما در مورد شادی موافق هستم ولی به نظر من می آید که اکثریت مردم ایران چنین اعتقادی ندارند شما می فرمایید که جوانان باید متوجه باشند که در کشوری زندگی می کنند که اکثریت مردمش مسلمانند. اگر اکثریت مردم دنبال این نوع لذت ها باشند و حکومت اسلامی نخواهند آنوقت موضع شما چیست ؟از نظر من حکومت بر حق حکومتی است که هم مشروع(مطابق دین) باشدو هم مقبول در صورتیکه یکی از این دو ویژگی را نداشته باشد اولویت بر حکومت مقبول مردم است (به بیان دیگر نمی شود بدون مقبولیت مردم مشروع ترین حکومتها را به آنها تحمیل کردوشیوه معصومین این مسئله را تصدیق می نماید). جمهوری اسلامی بر فرض مشروع بودن که فرضی بعید است فاقد مقبولیت است (شواهد که اینطور نشان می دهد) . فکر می کنم شما هیچوقت موضع خودرا نسبت به این مسئله مشخص نکرده اید. ممنون می شوم اگر توضیح دهید.

داریوش سجّادی گفت...

جناب فرزاد
البته این ادعا که در ایران جمهوری اسلامی از جانب اکثریت مردم حکومتی غیر مقبول است نظری بغایت جسورانه و البته فاقد سندیت است قطعاً همین اصل بر عکس آن نیز تا زمانی که یک آمار مستند در اختیار نباشد صادق است اما علی ایحال طی 32 سال گذشته جمهوری اسلامی در جمیع انتخابات توانسته مستظهر به رای قاطبه اکثریت باشد که تا انتخابات بعدی می توان همین حضور اکثریتی را دال بر مقبولیت داشتن اش قرار دهیم اما در مورد فرمایش شما قطعاً همین طور است که شرط کارآمدی یک حکومت برخورداری از مشروعیت در کنار مقبولیت عامه است و صرف مشروع بودن کفایت برای مُلکداری نمی کند و نمی تواند هیچ حکومتی را کارآمد کند کمااینکه علی ابن ابی طالب علی رغم مشروعیت اش در حکومت اما بدلیل فقد شعور نزد قاطبه مردم جهت اقبال به ایشان بدون توقع در گوشه انزوا نشست تا همان ملت به شعور رسید و به حکومت ایشان اقبال کرد و مشروعیت ایشان را توام با مقبولیت عامه و حکومت را به منصه ظهور و ضمانت اجرا رساند
در نظام فعلی نیز قطعاً اگر روزی اکثریت علی رغم احکام قطعی و لازم الاجرا و بایسته اسلامی نخواهند تن به یک زندگی با شعور دینی دهند طبیعی خواهد بود آن احکام ضمن برخوردار ماندانش از شعور و آگاهی ابدی اما تا زمان اقبال آگاهانه و شعورمندانه شهروندان حکومت بر چنان مردمانی بطالت است و مسئولیت را از حکام برداشته و صرفاً مسئولیت آگاهی بخشی را متوجه ایشان خواهد کرد

فرزاد گفت...

ممنون از توضیحات شما

به شخصه درصد مشارکت مردم در انتخابات را معیار مناسبی برای مقبولیت یک حکومت نمی دانم این درصد صرفا یک عدد(داده) است و باید مورد تجزیه و تحلیل (پردازش) قرار گیرد . قبول دارم که هنوز نمی توان به طور قطع حکومت را فاقد مقبولیت خواند ولی همانطور که عرض کردم شواهد اینطور نشان می دهد و اگر آرای مردم مورد پردازش قرار دهیم این نتیجه گیری بعید به نظر نمی رسد . مشاهدات شخصی من هم این موضوع را تایید می کند (در دوران تحصیل در مدرسه و دانشگاه و کار و بر خوردهای روزانه و... بدون اغراق بیش از 80 درصد افرادی را که دیدم مخالف این حکومت هستند) . اگر بپذیریم که حداقل این شائبه در حد وسیعی وجود دارد حکومت باید تن به یک همه پرسی دهد. در ضمن مشروع بودن این حکومت هم برای عده زیادی از دینداران (حداقل درصد زیادی از دیندارانی که من می شناسم) زیر سئوال است.
ممنون می شوم اگر توضیحات بیشتری ارائه فرمایید

داریوش سجّادی گفت...

جناب فرزاد
تصور می کنم توضیخات قبلی کفایت می کند