۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

ستاره های کاغذی!




اظهارات اخیر «داریوش اقبالی» آوازه خوان سرشناس ایرانی در BBC فارسی سندی آشکار از بی صداقتی با مخاطب بود!
ظاهراً عمده اهتمام «اقبالی» در این اظهارات تصحیح یا تکذیب آن بخش از صحبت های «ایرج جنتی عطائی» ترانه سرای اصلی اشعار خوانده شده آوازه خوانانی نظیر «داریوش اقبالی» و «فرهاد مهراد» بود که چند ماه پیش در
BBC مطرح کرد.
جنتی عطائی آن موقع به
BBC گفت وی ترانه هائی مانند «جنگل» یا «جمعه» و دیگر اشعاری از این دست که اعتراضی به وضعیت موجود سیاسی بعد از تراژدی سیاهکل بود را با آگاهی سیاسی و به اعتبار یک عقبه فکری و هویتی سیاسی می نوشته اما خوانندگان این اشعار لزوماً در جریان محتوای آن نبودند و اساساً فاقد آگاهی سیاسی اجتماعی در خوانش چنان اشعاری بودند. اما تلاش «داریوش اقبالی» در بی بی سی آن بود تا برخلاف ادعای جنتی عطائی حضور خود در عرصه خوانندگی در رژیم پهلوی را حضوری آگاهانه و از سر درد و دغدغه سیاسی و اعتراض به وضع موجود معنا و معرفی کند.
تلاشی که بشدت تصنعی و ناصادقانه بود.
ادعای جنتی عطائی
از آنجا قابل فهم و اقبال است که مثلاً فردی مانند «داریوش اقبالی» بدون کمترین تحصیلات آکادمیک و دانش و اطلاعات سیاسی یا سابقه فعالیت سیاسی با فعالان چریکی و سیاسی وقت و در سن 20 سالگی و تنها با اتکای بر صدای خوش و خش دار، چگونه به اوج آگاهی و درک سیاسی رسیده و برای مبارزه با ظلم موجود روی به ترانه خوانی سیاسی آورده باشد!!!؟
چنانچه «اقبالی» اصرار دارد با این ادعا خود را بر تارک ستاره های سیاسی آن دوران بچسباند باید به این نکته پاسخ بگوید که چطور وقتی وی ترانه زیبای «بوی گندم» را که اعتراضی ظریف به برنامه اصلاحات ارضی شاه بود را خواند چنانچه این خوانش از روی انتخاب و شعور و آگاهی سیاسی بود چرا بعد از بازداشت کوتاه مدت اش توسط ساواک و خوردن چند سیلی یکباره سر از کاباره باکارا درآورد و «رسول رستاخیز» را در تمجید از شاه و تاسیس حزب رستاخیز خواند!!!؟
واقعیت آن است در آن دوران و ایضاً در همه دوران برخی از جوانان از سر جوگیری و هیجان زدگی و بصورتی ناخواسته و تصادفی سر از سیاست در آورده و می آورند و این حضور بدلیل فقدان خمیر مایه هویتی و دانشی و بینشی کم فروغ می ماند. اما سیاست تا آن درجه استعداد دارد تا چنان جوانانی را تا آخر عمر دچار توهم «خود چگوآرا بینی» کند تا جائی که همین «داریوش اقبالی» را در خلال ناآرامی های کم فروغ در تهران در حاشیه بازی های مقدماتی جام جهانی در 8 سال پیش ، مبتلا به چنان تخیلی کند تا با توسل به یک سروده «حرکت از این بیش شتابان کنیم» و تکرار سرسام آور آن در تلویزیون های لوس آنجلسی تصور کند می توانست و می تواند در مقام لیدری سیاسی، توده ها را راهبری انقلابی کند!
چنین اتمسفری در سیاست هر چند می تواند ستاره سازی کند اما چنان ستاره هائی قبل از واقعی بودن کاغذی اند!!! همچنانکه فرهاد مهراد نیز هر چند توانست تا ...


بخشی از مقاله جدیدم تحت عنوان «ستاره های کاغذی»


۱ نظر:

ناشناس گفت...

ایرانیان داخل ایران برای دریافت مطالب شما چه کنند؟