۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه

گامبیه هاشمی!



گامبی اصطلاحی است در شطرنج که طی آن یک مهره خودی در عرصه شطرنج تعمداً سوزانده می شود تا از این طریق ضمن «تغییر آرایش صحنه مبارزه» وضع جبهه خودی بر علیه رقیب ترمیم و تقویت شود.
سه شنبه 31 اردیبهشت ماه گذشته بعد از اعلام رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی برای حضور در قامت نامزد در انتخابات ریاست جمهوری ذیل پستی در صفحه فیس بوکم خطاب به آقای هاشمی نوشتم:
«« آقای هاشمی ـ شرط موفقیت در سیاست «تاس خوب آوردن» نیست. «تاس بد» را «خوب بازی کردن» است!
و شما دور آخر را بد بازی کردید آقای هاشمی »»

علی رغم این تا آن اندازه انصاف و صداقت دارم تا در صورت بازی حرفه ای و اثبات نادرستی ادعای سابق «کردیت» !!! آن را به حریف بدهم و واقع آن است برخلاف انتظار هاشمی دور آخر را بسیار خوب و حرفه ای بازی کرد!
با رد صلاحیت هاشمی تقریباً بازی برای ایشان تمام شده بود و علی رغم خواستش، بازنده مبارزه محسوب می شد اما هاشمی نشان داد تا آن اندازه در نرد سیاست حرفه ای هست تا با «بازی خوب کردن با تاس بد» نتیجه را از شکست کامل به پیروزی کامل مبدل کند!
در واقع کاری که هاشمی کرد نرد نبود بلکه شطرنجی بود حرفه ای که بموقع با گامبی کردن عارف توانست صفحه مبارزه را به طرفة العینی بنفع خود عوض کند و درست بعد از حذف عارف بود که آرای روحانی (افسر تحت امرش) مواجه با جهش انفجاری شد و در کمتر از سه روز نتیجه آرای انتخابات را به طرز محیرالعقولی بنفع خود و تیم تحت امرش عوض کرد!
خسته نباشید آقای هاشمی
آدم از رقابت با شما لذت می برد. بُردتان مبارک اما بازی هم چنان ادامه دارد!!!
البته این تحلیل تفاصیلی هم دارد که بزودی ذیل پستی مستقل منتشرش می کنم.

۱۱ نظر:

ناشناس گفت...

هاشمی ماهرترین و هوشمندترین سیاستمداری است که جمهوری اسلامی به خودش دیده،سالهاست که به این باور رسیدم و نتیجه امروز هم در واقع تایید تمام و کمال این موضوع بود. با این توضیح که چهره سیاسی محبوب من موسوی است، اما به جهت هوش و ذکاوت سیاسی هاشمی نه کم نظیر که بی نظیر است.

ناشناس گفت...

هاشمی هوشمندترین سیاستمداریست که جمهوری اسلامی به خودش دیده، سالهاست که به این باور رسیدم و نتیجه امروز تایید تمام و کمال این موضوع بود. با این توضیح که چهره سیاسی محبوب من موسوی است اما تیزهوشی و ذکاوت سیاسی هاشمی نه کم نظیر که بی نظیر است.

ناشناس گفت...

درود بر انصاف و صداقت!

Saeed گفت...

سلام آقا داریوش
در صداقتتان هیچ شکی نداشتم اما اینبار انصافتان باعث شد که بفهمم بی انصافیست پس از روزها دنبال کردن مقاله هایتان و نظری ندادن، یک تشکر ویژه از شما نکنم.
آقای سجادی عزیز ممنونم.

سعید1800

داریوش سجّادی گفت...

سعید
توئی؟ دلم برات تنگ شده بود مرد.
دمت هم گرم. این همه بضاعت من است بیش از این در توانم نیست!

Kambiz Khan گفت...

Hazrate Sdajjadi,
Does Hashemi's proxy win, mean another 4 (or by extension 8) years of the same thing when he was in power? If so, I believe the nation will not remain winner of the election! Organised corruption was laid down firmly in the society's psyche during his tenure. To the extent that I could not distinguish between the corruption in the Shah's time and Rafsanjani (and Khatami's presidency). If in the Shah's time, there was 1000 families sharing the wealth, we had 4000 families during Rafsanjani's tenure!! Pity Ahmadi Nejad did not keep his words after his first 4 years in office. His ungodly power struggle has laid down foundations for a counter revolution. I can see (and I hope I am wrong) when most elites say their prayers facing Buckingham palace or the white house! But the key question is very simple: Once with passage of time , all becomes clear, wouldn't the future generations look back and say: With the benefit of the hindsight, we should have continued saying: Alhamdu British! And not Alhamdu lellah!!

ناشناس گفت...

آقا داریوش سلام
با اینکه اینجا جاش نیست اما تا اطلاع ثانوی می دونیکه منم خیلی دوستت دارم و دل به دل راه داره روزی نیست که بهت سر نزنم حتی چند وقت پیش که به سفر حج رفته بودم روزی نبود که بدون فیلتر یادی ازت نکنم و اونجا کلی برای سلامتیت دعا کردم خلاصه ما با مقاله هات یه کم بزرگ شدیم و با ادبیات هم آشناییم!!
اما شرمنده که فرصت نمیشه نظری بدیم خلاصه سهم ما هم اینه که شرمنده ایم.

خدا شما رو واسه من نگهداره.
ممنونم سعید1800

داریوش سجّادی گفت...

سعید جان
شما نظر نداده هم عزیزی
خوشا به سعادتت در توفیق سفر حج و خوشا به سعادتم در توفیق دعا شدنم از جوار خانه خدا توسط بندگان خوب خدا
مواظب خودت باش و کماکان محتاج دعایم

ناشناس گفت...

من خودم به دلایلی که در حوصله این کامنت نیست ترجیح می دادم روحانی پیروز انتخابات باشد.اما ورای تمام این مباحث به نظر من انتخابات اخیر صحنه بروز دو اتفاق بود که به دلیل تکراری بودنشان می توان از آن ها با تعبیر « سندروم» یاد کرد، یکی « سندروم رضایی» و دیگری « سندروم قالیباف» که از منظر مباحث رفتارشناسی سیاسی/انتخاباتی جای تحلیل و بحث فروان دارد،منظور از « سندروم قالیباف» تغییر پیروزی با شکست در روز های آخر است، قالیباف مثل سال 84 تا روزهای آخر با فاصله پیشتاز نظرسنجی ها بود و پس از مناظره سوم بود که ریزش آرایش شروع شد، این ریزش به ویژه در سه روز پایانی واقعا شکل دراماتیک به خود گرفت، اعلام حمایت هاشمی و خاتمی از روحانی هم مزید بر علت شد تا غالب آرای اصلاح طلبان را از دست بدهد،چه بسا تخریب توسط هم جناحی های اصولگرایش هم بی تاثیر نبوده باشد، سال 84 هم او رقابت را به حوادث پشت پرده باخت این در حالی است که او در شهرداری و حتی در ناجا کارنامه اجرایی مثبتی از خود به جا گذاشته. به نظر می رسد که مشکل قالیباف این است که نمی تواند « روزهای آخر» را خوب مدیریت کند و رشته کار در روزهای آخر انتخاباتی از دستش در می رود به بیان ژورنالیستی تراو مبتلا به « نفرین روزهای آخر» است،اما ماجرای « سندروم رضایی» کاملا متفاوت است، رضایی بر خلاف قالیباف،چه امسال و چه در 88، در هیچ برهه ای به پیروزی نزدیک نشد اما نکته جالب این است که به اذعان بیشتر آدم های تحصیلکرده ای که می شناسم یعنی همان رای دهنده های بالقوه طبقه متوسط،او صاحب منسجم ترین و خلاقانه ترین برنامه ها بوده، سال 88 هم در مناظره با احمدی نژاد نشان داد که در مسائل اقتصادی دست بالا را دارد، اما حتی در صورتی که روایت سبزها از وقایع 88 را بپذیریم بازهم فرقی به حال او نداشت چون در آن حالت هم جای موسوی و احمدی نژاد عوض می شد.سوال این جاست که چرا به رغم این موضوع که رضایی مسلط ترین نامزد در مسائل اقتصادی بود و بهترین برنامه ها را داشت باز هم موفق به ایجاد موج اقبال نمی شود؟ یکی از دلایلش به نظرم به شرایط خاص ایران بازمی گردد، در ایران برخلاف آلمان یا ژاپن مردم صرفا به برنامه ها رای نمی دهند، آن جا هم البته وجه هیجانی انتخابات از بین نرفته اما پارامترهای عقلانی در انتخاب نهایی موثرترند که این فرهنگ هم بعد از جنگ جهانی دوم به وجود آمد وگرنه هیتلر در آلمان به اتکای نطق های آتشین و شعارهای تند ناسیونالیسیتی و وعده های رویاپردازانه به کرسی قدرت رسید. در ایران هم، خوب یا بد، مردم عاطفی اند و موج عاطفی/هیجانی که از سوی نامزدها ایجاد می شود می تواند بهترین برنامه های رقیب را تحت الشاع قرار دهد، در کشوری مثل ایران حتی ارائه بهترین برنامه کشورداری جهان هم احتمالا برای پیروزی کافی نخواهد بود البته مردم به برنامه ها و عملکردها بی اعتنا نیستند اما نباید توقع داشته باشیم که تحت تاثیر جو نباشند ، ضعف نامزدهایی مثل رضایی این است که نتوانستند در تولید این موج عاطفی/هیجانی موفق باشند، کاری که مثلا خاتمی در آن استاد بود، یا حتی احمدی نژاد در میان اقشار فرودست. به نظرم کمپین رضایی از وجه عاطفی سیاست، آن هم در کشوری با مردمی به شدت عاطفی، نه این که غافل شده باشد اما به اهمیت آن واقف نبود. منظورم چیزی ورای مستندهای انتخاباتی است چون همه نامزدها به نوعی این وجه را در فیلم هایشان داشتند، البته شاید اگر مستند دوم او- که انصافا تاثیرگذار بود- پخش می شد یکی دو میلیون بیشتر به آرایش اضافه می شد اما در نهایت این هم کافی نبود.

ناشناس گفت...

( ادامه نظر قبل) مثلا در بیشتر کشورهای پیشرفته می بینید که کمپینرهای حرفه ای مبارزات انتخاباتی را مدیریت می کنند، این که نامزدها چه بگویند وچه طور رفتار کنند که هم مقتدر به نظر برسند هم رئوف و مسائلی از این دست. اما غیر از این جنبه عاطفی نکته دیگر عدم حضور ملموس در صحنه گفتمانی روز است ، به این معنی که غیر از موعد انتخابات کمتر پیش می آید که کسی خبری از او داشته باشد، این در حالی است که امروزه روز حضور منظم در معرض افکار عمومی نکته ای کلیدی است، قالیباف در مقام شهردار هر چند وقت یک بار به بهانه افتتاح یک پروژه فرهنگی یا عمرانی،یک خط یا ایستگاه مترو و بی آر تی در معرض دید بود و چندین رسانه از همشهری تا تهران امروز عملکرد او را پوشش می دادند و مردم تصوری روشن از عملکرد او دارند.رضایی فقط تابناک را دارد که مخاطبانش قشر نخبه تر جامعه هستند و صدایش به شکل منظم به گوش اقشار دیگر نمی رسد. او البته در بعد اجرایی هدایت رزمنده ها را بر عهده داشته اما این سابقه هر قدر هم درخشان، مربوط به دوره ای می شود که بسیاری از نسل سومی ها ( دهه شصتی ها) و هیچ کدام از نسل چهارمی ها ( دهه هفتادی ها) حتی خاطره ای از آن فضا ندارند. در ادامه بحث قبلی شاید عده ای متذکر شوند که مگر روحانی که انتخاب شد چه نکات عاطفی خاصی را مطرح کرد؟ نظرم این است که او به واسطه حمایت خاتمی و هاشمی به خوبی توانست سرمایه عاطفی/اعتراضی قشر آسیب دیده از حوادث سال های اخیر را جذب کند، این در حالی است که در میان حامیان رضایی کسی مثل روح الامینی بود اما احتمالا از ترس زنده کردن زخم های کهنه و هزینه های احتمالی آن ترجیح داد ایشان را چندان برجسته نکند، مثلا اگر اعلام می کرد که آقای روح الامینی گزینه پیشنهادی ایشان برای وزارت کشور خواهد بود یک سیگنال قوی به آسیب دیدگان 88 ارسال می شد که از هزار شعار لفظی موثرتر بود و نشان می داد که دغدغه حقوق بشری هم دارد.البته می دانم که پارامترهای دیگری هم مطرح هستند در ابتدا گفتم که شکست نامزدهایی مثل قالیباف و رضایی به لحاظ رفتارشناسی انتخاباتی جای بررسی بسیار دارد. دلیل این که به این دو نامزد پرداختم این است که هر دو به رغم امتیازها و شایستگی های غیرقابل انکارشان بیش از یک بار در کسب نتیجه ناموفق بودند و قادر به تولید موج اقبال نبودند. اگر یکی مثل آقای غرضی چندین بار نامزد شود و شکست بخورد نه جای تعجب چندانی دارد و نه جای تحلیل. احتمال می دهم که اگر مشایی وارد کارزار انتخابات می شد بیش از سایر اصولگرایان توان تولید موج اقبال به نفع خود را داشت، پدیده مشایی واقعا بحثی جداگانه را می طلبد او به شکلی باورنکردنی هم چهره یک منتقد وضع موجود را دارد و هم از مهره های اصلی دولت کنونی است، شاید باورش برایتان سخت باشد که چه کسانی طرفدار او شده اند من کاملا با حسین درخشان موافقم که استعداد شگفت انگیزی در بازاریابی خود دارد. او این این قابلیت را داشت که به واسطه طرح مباحثی مثل مهدویت و بهار لایه های مذهبی تر را جذب کند و به واسطه مکتب ایرانی لایه های میانی تر و مدرن تر را. مطمئنن 33 میلیون رای نمی آورد اما شک ندارم که با توجه به عملکرد ضعیف دولت فعلی رای احتمالی اش بسیاری را غافلگیر می کرد.ببخشید که طولانی شد.

ناشناس گفت...

با سلام
یک مطلبی هم در مورد رفتارهای عجیب دوستان سبز بعد انتخابات بنویسید خوب است. از همه جالب تر اظهارات آقای هاشمی و "دموکراتیک ترین" انتخابات خواندن و نامه اخیر ابراهیم نبوی است:
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/06/161854print.php
برایم جالب است نظر شما را در این مورد بدانم.
با تشکر