۱۳۹۲ آذر ۲۴, یکشنبه

درد بی دردی!


جناب آقای «محمود سریع القلم» اخیراً با جهد و سعی بلیغی می کوشند ضمن بیان نقطه نظرات آسیب شناسانه خود از دستگاه دیپلماسی و نارسائی های دیپلمات ها و بی صلاحیتی معدل عقلانی ایرانیان، برای جبران این عارضه راهکار ارائه دهند.
موارد زیر گلچینی از عصاره تراوشات و مبانی اندیشگی ایشان برای فائق آمدن بر مشکلات سیاسی کشور است:
ـ کسانی که زبان انگلیسی نمی دانند، منطقی فکر نمی کنند!
ـ سیاست خارجی باید از خیابان ها جمع شود!
ـ سیاستمدار حرفه‌ای كسی است كه غذای خوب خورده، در حد متعارف زندگی كرده، ‌مهربانی و احترام را تجربه كرده ، سفر رفته و حتی از هوس نیویورك رفتن هم عبور كرده است.
ـ 92 درصد بنیادگرایان در خاورمیانه یا مهندسی و علوم پایه خوانده‌اند یا پزشكی. دلیل تناسب میان این رشته‌ها و جزمیت، ذهن دوتایی ایشان است. انسان‌های عمیق كه با مطالعه دست‌کم پنج هزار‌ كتاب به مرحله استنباط می‌رسند، دارای مدارهای خاكستری در ذهن و تجزیه و تحلیل هستند!
ـ ایرانیان احساسی، غریزی و پوپولیستی تربیت می‌شوند!
ـ ما هزاران نفر را داريم كه دكترا دارند، اما يك پاراگراف انگليسي نمي توانند بنويسند و در دوره دكترا 10 كتاب نيز نخوانده اند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خطاب به جناب آقای دکتر باید جسارتاً معروض داشت:
جناب آقای سریع القلم. کمی آهسته تر! پیاده شوید با یکدیگر قدم بزنیم! تصور کرده اید تنها خودتان دانشگاه رفته و آشنا با زبان و مبانی علم سیاست و مختصات و لواحق و ضمائم و توابع این رشته و حرفه اید!؟
تمامی خرده فرمایشات جنابعالی مسموع است اما اگر کمی هم از برج عاج خود بیرون آمده و پا بر زمین گذاشته و به اطراف تان بنگرید عنایت خواهید داشت پرداختن به سیاست و غور و تفحص در مبانی اندیشه سیاسی بیرون از جذابیت های ظاهری مستلزم فسفر سوزی هم هست.
بر همین مبنا و برخلاف ظاهر جذاب سیاست باید از فرم گذشت و به محتوا پرداخت.
جسارت است اما تصور می کنید با دو قطعه دگمه سردست و یک پیراهن یقه وینچستر و یک دست کت و شلوار یقه آرشال و تسلط به زبان انگلیسی مُراد حاصل است!؟
خیر قربان!
22 سال پیش خطاب به وزیر خارجه وقت معروض داشتم:
جناب آقای دکتر ولایتی ـ می دانیم نشستن در رکاب مرسدس بنزهای آخرین مدل و ضد گلوله نشستن و برخوردار از محافظ و راننده بودن و شرکت در ضیافت های متعدد شام در هتل های 5 ستاره شیرین و لذت بخش است. چشمداشتی هم متوجه این امکانات جنابعالی نیست. اما این امکانات بصورت مشروط در اختیار شمایان قرار گرفته و شرط آن ارائه خدمات مضاعف در حوزه مسئولیت های محوله تان است. اما کو آن خدمات متوقع!؟
جناب آقای سریع القلم
35 سال از عمر جمهوری اسلامی ایران گذشت . با احراز کرسی استاد تمامی در دانشگاه شهید بهشتی و تحریر بالغ بر 15 جلد کتاب و صدها مقاله تخصصی در رشته سیاست اکنون می توانید بفرمائید دکتر سریع القلم در کجای تاریخ اندیشه سیاسی ایران ایستاده؟
چرا محصول سالها دود چراغ خوردن و تحقیق و تفحص تخصصی جنابعالی در حوزه سیاست، کمترین رد و وزن و جایگاه و اثری محسوس در روند اندیشگی و توسعه سیاسی ایران نگذاشته!؟
مشکل این جاست که جنابعالی به سنت مالوف جامعه روشنفکری ایران علی رغم قدرت بالای تشخیص تان در درد شناسی لیکن بدلیل دلبستگی و وابستگی تمام قدتان به الگوهای غربی و گسستگی و بی الفتی تان با واقعیات بومی با تمامی دعاوی تان ناتوان از درمان درد مانده اید.
جناب آقای دکتر سریع القلم!
بقول «مجذوب علیشاه» درد بی دردی علاج اش آتش است! و بقول مرحوم شریعتی درد امروز جامعه ما بی سوادی مردم ما نیست! نیم سوادی روشنفکران و تحصیلکرده های ماست!
هر چند مشکل شما بی دردی نیست.
دردمند اید! اما جنس دردتان از جنس درد این ملت نیست!
«الهی رضا برضائک و تسلیماً لامرک» تان مسموع است اما مشروع نیست!

۲ نظر:

Kambiz khan گفت...

Hazrate Sadjaadi,
As always well said. I have read Professor Saree-ul-ghalam's writings. I must admit his analysis does not bear truth; I have lived here in Europe for 40 years and I am very familiar with current western political thinking and philosophy.
Ayyaam behkaam

محمد گفت...

جناب، در وزن خودتان مشت بزنید. یک ایران رفتن اینقدر هم به فراهم کردن رضایتمندی اربابان زر و زور نمی ارزد.البته این نگرش مسبوق به سابقه است.خوب به یادم دارم که روزی به تمجید مجدد سروش در حمایت از کروبی پرداختید بعد از انتخابات و با مختصات جدید سیاسی همراه و همگام با چه بی مایه های بی هویت که نشدید.شاید بهتر است به قول مولانا ماست خود خورید!!!