۱۳۹۵ مهر ۲۳, جمعه

شوالیه های تاریکی!


فیلم «مهمونی کامی» بدون اغراق یکی از مزخرف ترین تولیدات سینمائی بعد از انقلاب اسلامی در ایران است!
این در حالی است که فیلم مزبور علی رغم ممنوع الاکران شدن در ایران ، توانسته جایزه بهترین فیلم جشنواره پراگ را از آن خود کند و کارگردان فیلم نیز (علی احمدزاده) با قرار دادن اثر خود در اینترنت تصور کرده منت بر سر بینندگان گذاشته تا ایشان را از حظ رویت رایگان یک شاهکار منحصر بفرد سینمائی برخوردار کنند!
«مهمونی کامی» در فشرده ترین معنای ممکن تلاشی است فقیرانه بمنظور تبیین مناسبات و خرده فرهنگ و گویش منحصر بفرد و سطح نازل دانش و ارزش و آلایش و بطالت موجود نزد فرزندان مولتی میلیونرهای ایرانی.
تلاشی پرتکلف که رغم وسواس ملموس کارگردان و حسب لکنت های مشهود در فیلم این امکان مُیسر نشده تا کارگردان تلاش خود را وافی به مقصود بیآبد.
مهمونی کامی علی رغم ظاهری رئالیستی واجد هیچ واقعیت قابل انطباقی بین خرده فرهنگ به عاریت گرفته شده در فیلم با نمونه های بیرونی اش در جامعه نیست و ظاهرا کارگردان حتی یک روز هم با حاملان خرده فرهنگ بورژوازی کمپرادور و انگلی تبار ایرانی مجاورت و مجالست نداشته تا بتواند دنیای واقعی ایشان و گفتار واقعی و سطح نازل شعور و دانائی و ابتذال مکالمات و انحطاط مطالبات این قشر اباحه مسلک را امانتدارانه و منطبقانه بر روی پرده سینما دیجیتآلایز کند.
تلاش کارگردان گرته برداری از ادبیات و محاورات و تعاملات کلنی نو دانشجویان متوهم به روشنفکری است و تصور کرده با قرار دادن چنان ادبیات و ادا و اطوار خود خاص بینانه روشنفکرنمایان مزبور در دهان و اعمال چند هنرپیشه جوان مراد حاصل است و بدین طریق توانسته یک ژانر منحصر بفرد از تباهی دنیای مُرفهان عاری از فرهنگ و هویت را تصویرسازی کند!
مهمونی کامی در کنار انطباق ناپذیری اش با واقعیت اباحه سالار دنیای نوکیسه گان ایرانی از حیث فنی نیز فاقد ارزش یا استاندارد خاصی از تخصیصات دنیای سینمائی است یا لااقل برای نازیدنی قابل وثوق در سطح آثار مطرح سینمائی از برجستگی قابل استنادی برخوردار نیست.
علی رغم این وقتی مشاهده می شود فیلم مزبور با وجود بضاعت مزجات در خارج از کشور اقبال می یابد! چنین اقبالی را باید بیرون از ضوابط سینمائی ردیابی و کدگذاری کرد.




به عبارت دیگر اقبال به «مهمونی کامی» در خارج از کشور به رغم ادبار از آن در داخل کشور را می توان از بطن سنت نانوشته و فورماسیون ارزش داورانه صنعت سینمای جهانی سکولار ریشه یابی کرد.
فرآیندی که طی آن «مافیای جهانی سینمای سکولار» از فردای انقلاب اسلامی اهتمام خود را صرف تقویت و ترویج و اشاعه ارزش های دنیای سکولار و تبلیغ حاملان و خازنان چنان ارزش هائی در سینمای ایران کرد و کوشید تا با اقبال و ابراز اشتیاق و امضای تولیدات سینمائی حامل ارزش های مطمح نظر خود و اعطای جوائز و حمایل و لوح و سپاس و تمجید از خالقان چنان آثاری در سینمای بعد از انقلاب ایران به نحافت آن سینمای سکولار در مقابل مهابت سینمای انقلاب امداد رسانی کند.
هدف از این خاصه خرجی نیز بر هم زدن توازن و آرایش و چینش جناح بندی فرهنگی و سیاسی در ایران بنفع اقشار سکولار و علیه حاملان و خزانه داران و حافظان اندیشه انقلاب اسلامی و سینمای انقلاب اسلامی بود تا بدان طریق با توسل به حربه هائی نظیر بفتا و برلینانه و خرس طلائی و خرس نقره ای و نخل طلائی و شیر طلائی و اسکار و گلدن گلوب و ونیز و «کارلو ویواری» و لوکارنو و ادینبورگ بتوانند تحصیل مراد کنند.
جشنواره هائی که ماهیتاً فاقد ارزش ها و استانداردهای ناب دنیای سینما اند و غالباً ارزش های جهان سکولار را در اولویت شان نمایندگی و عهده داری و برند سازی می کنند. به همین اعتبار است که چنین فستیوال هائی برای هر تولیدی از هر کارگردانی و از هر میلتی که مبانی معرفت شناختی و زبان تصویری اش استوار بر مبانی و مفاهیم دنیای سکولار باشد،آغوش گشائی می کنند. لذا به چشم «خریدار» نگریستن فستیوال های مزبور به آثاری مانند «فروشنده» یا «جدائی» و ایضاً «مهمونی کامی» و امثال اینها قبل از آنکه مستظهر به استانداردهای سینمائی باشد، مسبوق به سابقه قابل وثوق و رد قابل شهود از مبانی و معاریف و موازین و مصادیق منظومه معرفت شناختی جهان دین زدائی شده و سکولار است.
بر همین روال «فروشنده» فرهادی و اعطای جایزه به فرهادی در «کن» را قبل از آنکه بتوان موفقیتی بابت شایستگی های سینمائی «فروشنده» محسوب کرد؛ می توان و باید منزلت فیلم مزبور را به فهم و آشنائی متولیان و بانیان «کن» با گرته برداری فیلم نامه فرهادی از فارسی نوشت نمایشنامه «آرتور میلر» مرجوع نمود.
اهدا کنندگان جایزه به فرهادی در کن چون قبل از فرهادی با «آرتور میلر» و دنیای سکولار میلر و آثار میلر آشنا بودند با چنان پیش فرضی به استقبال فرهادی و «فروشنده» فرهادی رفتند تا بدینوسله مراتب تقدیر خود بابت گسترش ادبیات و معرفت سکولاری در ایران را به یک کارگردان ایرانی ابراز نمایند. به همین اعتبار اگر جشنواره های سینمائی غرب از چنین آثاری استقبال می کنند این استقبال را باید به حساب هم خانوادگی عقیدتی صاحبان چنین آثاری با صاحبان و خازنان چنان جشنواره داران مسلط به جریان جهانی سینمای سکولار گذاشت. (*)
این واقعیت را نیز نباید نادیده انگاشت که سکولاریسم مطمح نظر در همه ابعاد از جمله در بُعد سینما فارغ از مبانی فلسفی قرن ۱۸ و عاری از معاریف مورد وثوق اروپای بعد از رنسانس است و آنچه که متولیان کنونی سکولار از این واژه مراد می کنند امری است علیحده. به عبارت دیگر سکولاریسم موجود اسم رمز و عنوان مستعار «همین جوری ها» و «حالشو ببرها» و «ساقی غم فردای حريفان چه خوری ــ پيش آر پياله را که شب مي گذرد» و در مضیق ترین تعریف ممکن بازتولید «مرجئیه» گرته برداری شده از مرجئیه دوران اموی است.
یک شعوبیگری مدرن بر علیه گوهر دین!
ورژنی از «شـُـل دینی» و «کاهل ایمانی» اواخر قرن اول که اکنون نسل نوین سکولاریسم موجود در خلاصه ترین شکل ممکن آن را با خوانش «می بخور، منبر بسوزان، مردم آزاری نکن» فهم و اقبال و ابراز می کنند.
نوعی اباحه گری و تئوریزه کردن «زیست دلبخواهانه و هرهری مسلکانه» بمنظور فرار از مسئولیت های فردی و اجتماعی ناشی از احکام و فرائض زیست مومنانه! (**)

در این میان سینما یکی از مهم ترین و قدرتمندترین استحکامات بمنظور تثبیت هژمونی مبانی و مفاهیم سکولاریسم اباحه سالار در جهان محسوب می شود.
در امتداد همین هژمونی است که صنعت سینما در ایران به سنگر و جان پناه اصلی سکولارهای اباحه سالار مُبدل شده تا از آن طریق مافیای سینمای سکولار جهانی بنمایندگی از خازنان جهان سکولار بتوانند آتش تهیه سنگین توپخانه اباحه سالار خود را در عمق استراتژیک و عقبه فرهنگی ایران ریخته و آنگاه شوالیه های داخلی ایشان در پناه اسکارها و نخل ها و شیرها و خرس های طلائی و نقره ای برلینانه و کن و گلدن کلوب و Academy Awards بتوانند سرحدات فرهنگی ایران را متدرجاً به نفع هژمونی سکولاریسم مسلط جهانی اشغال نمایند.
تلاشی مشهود که بعد از شکست پیاده نظام جبهه جهانی سکولار در لشکرکشی ۸۸ از آن تاریخ به بعد تمرکز بارزی در صنعت سینما یافت و مافیای مزبور با اتکای بر رانتنیر فستیوال و دوپینگ اسکار و امثال اسکار از ۸۸ به بعد اهتمام مشهود خود را صرف آن کرد تا با خلق شوالیه های فرهنگی مورد وثوق خود در صنعت سینمای ایران، به تقویت استحکامات فرهنگی خود در داخل ایران بپردازند.
تولیداتی نظیر «مهمونی کامی» یا «فروشنده» و «جدائی» و دیگر آثار مشابه طی سالهای بعد از خزان ۸۸ که در کانون اقبال سینمای جهانی سکولار واقع شد را می توان مصادیقی از استراتژی نفوذ از خاکریز سینما محسوب کرد که وجه مشترک غالب آنها شکلک درآوردن به بافتار و ساختار و هویت فرهنگی و دینی متصل به انقلاب اسلامی ایران است.
بر این منوال می توان نوعاً به سربازان خط مقدم نبرد در حلب و شام و سوریه هشداری بدین معنا داد که:
بچه ها برگردید!
حلب فریب است. آنجا سرگرم تان کرده اند تا در داخل از خاکریز فرهنگ دست به پیش روی سنگر به سنگر بزنند.
جبهه اصلی جنگ را در داخل و از عمق خاکریزهای فرهنگی راه انداخته اند!
نه آنکه حضور موثر و لازم و جان نثارانه و ایثارگرانه سربازان قاسم سلیمانی در عراق و شامات برای دفاع از استحکامات انقلاب اسلامی و تحصیل امنیت مثال زدنی در داخل بلاوجه باشد.
این تنها طعنه و کنایه ای است به آنانکه درغیبت سلیمانی ها و سربازان سلیمانی ها و سلحشوری های شان در سوریه و عراق قرار بود ایشان نیز تیز چشمانه امیران و زعیمان و شهسوارانی هم تراز با سلیمانی ها باشند تا چالاک و چابکانه در حراست از خاکریزهای فرهنگی در داخل کشور بخروشند و بدرخشند!
شهسوارانی که در این ام المعارک فرهنگی نامدبرانه آرد خود را بیخته و الک خود را آویخته و غافلانه در مصاف با دشمن سپر انداخته اند!
غفلتی که قطعاً تا اطلاع ثانوی می تواند بسترساز تکثیر آلاینده هائی بصری نظیر «مهمونی کامی» توسط شوالیه های تاریکی تحت حمایت اختاپوس سینمای جهانی سکولار در سرحدات فرهنگی ایران باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* ـ نگاه کنید به مقاله خریداران فروشنده
** ـ نگاه کنید به مقاله سکولاریسم نقابدار


هیچ نظری موجود نیست: