۱۳۹۵ مهر ۱۴, چهارشنبه

داش آکلیزم


دولت های حسن روحانی و محمود احمدی نژاد هر اندازه از حیث رویکرد و جهتگیری سیاسی با یکدیگر متفاوت اند اما از یک جهت می توان بین این دو قائل به ربط شد و فصل مشترکی را برای این دو خراطی کرد.
فصل مشترکی که در مضیق ترین تعریف ممکن از آن می توان تحت عنوان «داش آکلیزم» یاد کرد.
داش آکلیزم طعنه به سنت جاهلی و مناسبات لات مسلکانه در خرده فرهنگ ایرانیان سده گذشته است.
داش آکل در خرده فرهنگ جاهلی و ادبیات بابا شملی ایرانیان ناظر بر گنده لاتی بود که در میانه مشتی نوچه، برزوئی و میدان داری می کرد و تک ستاره ای بود که مطابق سنتی نانوشته نوچه گانش موظف به برسمیت شناختن تلألؤ و درخشش انحصاری اش در میانه خود بودند.
مطابق خرده فرهنگ مزبور این مناسبات چاکرسالارانه بود که رابطه بین نوچگان با گنده لات را عهده داری می کرد و نوچگان در این منظومه موظف بودند ذیل برسمیت شناختن تلألؤ انحصاری گنده لات شان، از ایشان امربری و برای ایشان خاکساری و لن ترانی کنند!
بر این منوال و به اعتبار کابینه فاقد ژنرال آقایان روحانی و احمدی نژاد می توان این دو را پهلوانانی یک چشم در میانه حواریونی نابینا محسوب کرد که بصورت تبعی برای حواریونش لازم الاتباع اند.
این در حالی است که در دولت اصلاحات هر چند خاتمی کاریزمای سیاسی نداشت اما تا آن اندازه برخوردار از کاریزمای فرهنگی نزد نخبگان فرهنگی بود تا بتواند خلاء مزبور را جبران کند در عین حالی که خاتمی صرف نظر از انتقادات موجه یا ناموجه به رویکردها و سیاست های متخذه اش از حیث مدیریتی اجازه قد بلندی را به امیرانش داده بود و بر همین اساس و صرف نظر از موافقت یا مخالفت با امیران خاتمی اما نمی توان منکر وجود ژنرال هائی در اندازه مهاجرانی یا عبدالله نوری در کابینه خاتمی شد.
در دولت سازندگی نیز هر چند هاشمی رفسنجانی شخصاً و شخصیتاً فاقد کاریزما بود اما این نیز یک واقعیت غیر قابل کتمان بود که هاشمی طی دوران ریاست جمهوریش و در صفحه شطرنج بازیگران سیاسی ایران یک «غول» محسوب می شد. غولی سیاسی که در کنارش بچه غول هائی مانند کرباسچی نیز امکان رشد و نقش آفرینی داشتند.
بر همین اساس بود که در فردای پایان ریاست جمهوری هاشمی و در توصیف نقش و شخصیت وی نزد دولتمردانش نوشتم:
سيدنی هوگ در کتاب «قهرمان در تاريخ» در توصيف شخصيت لنين می گويد: لنين در استفاده کردن برای هدف هايش از کسانی که در صفوف حزب بودند ولی با نظراتش موافق نبودند استعداد بزرگی داشت. او می توانست با کسانی کار کند که بدون او نمی توانستند با يکديگر کار کنند. قابلیتی که هاشمی نيز تبحر در آن را طی دوران رياست جمهوری اش بنحو احسن از خود نشان داد. (*)
علی ایحال آسمان بی ستاره «دولت تدبیر و امید حسن روحانی» و «دولت پاک دستان محمود احمدی نژاد» این دو را علی رغم عدم تجانس ساختاری از حیث تشکیلاتی بنوعی هم خانواده کرده. هر چند نمی توان این واقعیت را نیز نادیده انگاشت که بی ژنرالی کابینه احمدی نژاد بازگشت به روحیات یکه سالارانه محمود داشت در حالی که حسن روحانی ماهیتاً و شخصیتاً جنم ستارگی ندارد و نه سخنور حاذقی است و نه توانست کاریزمائی را حول شخصیت خود بیآفریند و نه اجازه داد ستارگانی در جوارش بدرخشند و تنها و بصورت فرمایشی کوشید و می کوشد از جوار برجام و اتکای بر رشد بادکنکی دکتر ظریف برای خود در تاریخ جعل تکریم کند. (**)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* ـ مقاله فراموش شدگان

** ـ ظریف برخلاف باور عامه شبه قهرمانی است که از خلال احساسات به هیجان درآمده عوام مجبور به پوشیدن خلعت سنگین قهرمانی شد و علی رغم رشد تصاعدی شخصیت سیاسی اش در دوران مذاکرات هسته ای با فروکش کردن تب برجام و مشخص شدن مخنثی برجام، نحافت شانه های ظریف در تحمل سنگینی خلعت قهرمانی تحمیلی اش، هویدا شد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

1-شاید ژنرالها از ان جهت با احمدی نژاد کار نکردند چون علی الاصول او را یک پاپتی آهنگرزاده می دانستند.
2- آیا واقعا اعضای کابینه باید دارای کاریزما باشند؟
مثلا کابینه ی انگلستان و المان و ... همه کاریزماتیک هستند؟
3- علیرغم اینکه در خرداد 84 و 88 به احمدی نژاد رای نداده ام، اما نمی توانم این مساله را نادیده بگیرم که احمدی نژاد تنها دولتمردی بود که دست مردم را بوسید؛ مردمی که هزاران سال تحت عنوان رعیت شناخته می شدند.
اینکه او هنوز هم در میان اقشار مردم، خصوصا فرودست جامعه از محبوبیت برخوردار است ناشی از به رسمیت شناختن موجودیت آنهاست.