بنا بر یک سنت ناپسند و آشنا در روحیات پرخاشگرنه دکتر جواد طباطبائی که از هر فرصتی برای توهین و تحقیر دیگر همکارانش بهره می برد بار دیگر و به سنت مالوف این بار دکتر حاتم قادری را مورد تخفیف و اهانت قرار داده اند که حسب وظیفه و در ادامه ایضاحی را بر اظهارات ایشان متذکر می شوم.
بنا بر گزارش منتشره در شماره ۱۴ مجله «فرهنگ امروز» دکتر حاتم قادری اظهار داشته اند:
پاییز ۹۲ یعنی ۳ سال پیش... آقایی پیش من آمد و خواستار حضور آزاد در کلاس های دکتری ام بود؛ این شخص دانشجوی دکتری در یکی از دانشگاه های آمریکا بود و برای فرصت مطالعاتی پیرامون پروژه خود به ایران آمده بود؛ کاشف به عمل آمد که دانشجوی مزبور بنا توصیه دکتر طباطبایی تمایل به حضور در کلاس های من کرده بود. این نشان می دهد که لااقل تا این زمان دکتر طباطبایی مرا فاجعه ای در تدریس، ترجمه و پژوهش نمی بیند چه برسد به فاجعه ای در وجود. خیلی بعید است که معرفی این دانشجو به حضور در کلاس من و یا پذیرش مشاوره آن دانشجو همگی از سر باور دکتر طباطبائی به فاجعه بار بودن من باشد.
در ادامه دکتر جواد طباطبایی نیز اظهار داشته اند:
آن دانشجوی از آمریکا آمده که به توصیه من هفته هایی را در محضر استاد تلف کرد، کسی بود که درباره «سطح پایین دانش استادان دانشگاه های وطنی و شیوه های اتلاف وقت دانشجویان و امکانات دانشگاه» تحقیق می کرد! و عجب اینکه در گزارشی که نسخه ای از آن را به من هم داد، استاد قادری را در صدر سیاهه بی سوادان تربیت مدرس گذاشته بود!
...
مطابق باور و نورم موجود نزد ایرانیان «استاد دانشگاه» در ایران برخوردار از شانی استعلائی است و دولت و ملت برای شاغلین به این حرفه قائل به منزلت اجتماعی در کنار درآمدی هم تراز با آن منزلت اجتماعی اند.
ایرانیان مطابق این باور همین منزلت و شان را برای اساتید در دیگر کشورها و از جمله آمریکا مفروض می دارند در حالی که واقعیت لااقل در ایالات متحده آمریکا بدین شکل نیست.
در خلاصه ترین و ساده ترین شکل ممکن استاد دانشگاه بودن در آمریکا برخلاف ایران یعنی «مالی نبودن»!
ایالات متحده اشتهار به کشور فرصت ها دارد و با توجه به نقش بالادستی سرمایه سالاری و پول محوری و قرنطینه انحصاری این کشور توسط کمپانی ها و موسسات تجاری و مالی و صنعتی و تکنولوژیک و خدماتی، مدیران ارشد این موسسات بدون استثنا همواره در کمین یابش و رُبایش نخبگان علمی از میانه فارغ التحصیلان دانشگاهی در این کشور یا دیگر کشورها اند تا با حقوق های کلان ایشان و استعدادها و اندوخته های علمی ایشان را در خدمت ارتقا کیفیت تولید و خدمات کمپانی خود درآورده و از این طریق در رقابت سرمایه سالارانه خود با هم قطاران شان بتوانند سودآوری و افزایش ثروت خود را تضمین نمایند.
برخی از این کمپانی ها نیز خود را معطل فارغ التحصیلان نکرده و از ابتدا با دانشگاه های معتبر آمریکا قرارداد بسته و ضمن اعطای بورسیه به دانشگاه های مزبور، فارغ التحصیلان ممتاز را از ابتدا در تور استخدامی خود قرار می دهند.
بدین روال دانشجویان خروجی دانشگاههای آمریکا اگر سرشان به تن شان بیارزد و در حوزه تخصصی خود نخبه شده باشند بلافاصله توسط کمپانی های معتبر جذب و با حقوق هائی بالا استخدام می شوند و آنچه که از تتمه این فارغ التحصیلان باقی می ماند ورشکسته به تقصیرانی اند که فاقد جذابیت دانشی و عمق اندیشگی بوده و از حیث ثقل نخبگی لقمه دندان گیری محسوب نمی شوند و در بازار کار و اشتغال آمریکا بلاتکلیف مانده و دست آخر «اشتغال به تدریس در دانشگاه» محتمل ترین و لاجرم ترین حرفه ای است که به ایشان تکافوی معیشت را می دهد.
استثناهائی در این میان هستند که آنها نیز عموما نخبگانی اند که بدلیل تمایلات شخصی ضمن حفظ مشاغل تراز بالای خود در کمپانی ها ساعاتی را نیز بمنظور تدریس در دانشگاه برای خود تخصیص می دهند و یا در فردای بازنشسته شدن از کمپانی ها و موسسات شغلی شان کسری از اوقات پیرانه سری و فراغت و بازنشستگی خود را صرف تدریس در دانشگاه می کنند.
لذا برخلاف باور رائج، ایرانیان تصور نکنند استاد دانشگاه بودن در آمریکا بمعنای موفقیت و شاخص بودن و منزلت داشتن افراد شاغل در این حرفه محسوب می شود!
استاد دانشگاه در آمریکا بودن یعنی فارغ التحصیلان نحیف البنیه ای از حیث اندوخته علمی که در تقدیر «بی وقعی صاحبان مشاغل بالا به ایشان» لاجرم جز استادی دانشگاه با مواجبی کارمندانه و تن دادن به یک زندگی معمولی و کارمندانه، انتخاب بهتری ندارند.
لذا متلک های امثال دکتر طباطبائی به اساتید ایرانی در کنار فخرفروشی بابت استادی شان در دانشگاه های آمریکا را بشنوید اما باور نکنید!
در خلاصه ترین و ساده ترین شکل ممکن استاد دانشگاه بودن در آمریکا برخلاف ایران یعنی «مالی نبودن»!
ایالات متحده اشتهار به کشور فرصت ها دارد و با توجه به نقش بالادستی سرمایه سالاری و پول محوری و قرنطینه انحصاری این کشور توسط کمپانی ها و موسسات تجاری و مالی و صنعتی و تکنولوژیک و خدماتی، مدیران ارشد این موسسات بدون استثنا همواره در کمین یابش و رُبایش نخبگان علمی از میانه فارغ التحصیلان دانشگاهی در این کشور یا دیگر کشورها اند تا با حقوق های کلان ایشان و استعدادها و اندوخته های علمی ایشان را در خدمت ارتقا کیفیت تولید و خدمات کمپانی خود درآورده و از این طریق در رقابت سرمایه سالارانه خود با هم قطاران شان بتوانند سودآوری و افزایش ثروت خود را تضمین نمایند.
برخی از این کمپانی ها نیز خود را معطل فارغ التحصیلان نکرده و از ابتدا با دانشگاه های معتبر آمریکا قرارداد بسته و ضمن اعطای بورسیه به دانشگاه های مزبور، فارغ التحصیلان ممتاز را از ابتدا در تور استخدامی خود قرار می دهند.
بدین روال دانشجویان خروجی دانشگاههای آمریکا اگر سرشان به تن شان بیارزد و در حوزه تخصصی خود نخبه شده باشند بلافاصله توسط کمپانی های معتبر جذب و با حقوق هائی بالا استخدام می شوند و آنچه که از تتمه این فارغ التحصیلان باقی می ماند ورشکسته به تقصیرانی اند که فاقد جذابیت دانشی و عمق اندیشگی بوده و از حیث ثقل نخبگی لقمه دندان گیری محسوب نمی شوند و در بازار کار و اشتغال آمریکا بلاتکلیف مانده و دست آخر «اشتغال به تدریس در دانشگاه» محتمل ترین و لاجرم ترین حرفه ای است که به ایشان تکافوی معیشت را می دهد.
استثناهائی در این میان هستند که آنها نیز عموما نخبگانی اند که بدلیل تمایلات شخصی ضمن حفظ مشاغل تراز بالای خود در کمپانی ها ساعاتی را نیز بمنظور تدریس در دانشگاه برای خود تخصیص می دهند و یا در فردای بازنشسته شدن از کمپانی ها و موسسات شغلی شان کسری از اوقات پیرانه سری و فراغت و بازنشستگی خود را صرف تدریس در دانشگاه می کنند.
لذا برخلاف باور رائج، ایرانیان تصور نکنند استاد دانشگاه بودن در آمریکا بمعنای موفقیت و شاخص بودن و منزلت داشتن افراد شاغل در این حرفه محسوب می شود!
استاد دانشگاه در آمریکا بودن یعنی فارغ التحصیلان نحیف البنیه ای از حیث اندوخته علمی که در تقدیر «بی وقعی صاحبان مشاغل بالا به ایشان» لاجرم جز استادی دانشگاه با مواجبی کارمندانه و تن دادن به یک زندگی معمولی و کارمندانه، انتخاب بهتری ندارند.
لذا متلک های امثال دکتر طباطبائی به اساتید ایرانی در کنار فخرفروشی بابت استادی شان در دانشگاه های آمریکا را بشنوید اما باور نکنید!
در آمریکا حرف اول و آخر را پول می زند لذا اگر «مالی باشی» به سرعت از جانب کمپانی ها و با حقوق بالا ربوده خواهی شد و اگر هم «مالی نباشی» در عالی ترین سطح کارمندی خواهی شد با عنوان استاد دانشگاه!
۶ نظر:
جناب سجادی گرامی فکر کنم این بار ره به گزافه گویی برده اید . آنچه حضرتتان در این جستار به درستی مفروض گرفته اید در باب این دو استاد دانشگاه بخاطر رشته تحصیلی شان تکافوی ادله نمی کند . این حضرات که در رشته های علوم عقلی چون ریاضی و مکانیک و فیزیک و شیمی و .... صاحب علم نیستند که کمپانی ها بخواهند سراغشان بیایند . این دو گرامی در علوم نقلی چون فلسفه و منطق و تاریخ به درجه استادی رسیده اند که اتفاقا بزرگان و سرآمدان این رشته ها در همه تاریخ و همه دنیا و حتی ینگه دنیا از عمق آکادمی ها و دانشگاه ها بوده و هستند . مگر اینکه حضرتعالی قائل به این باشید که بجای کمپانی در این مورد حاکمیت و دولت و گاورمنت آمریکا را بگذارید که آن هم ...........بماند
متقاضیان نخبگی لزوما کمپانی ها نیستند تیک تنگ های معتبر مانند بنیاد هنری کیسینجر و موارد مشابه متقاضیان نخبگان علوم نقلی می باشند و ایشان را با حقوق گزاف استخدام می کنند
Look over-nice gratification
آقای سجادی، به نظر میرسد شما اطلاعی از شغل استادی دانشگاه ندارید. البته هر کس که در دانشگاه تدریس میکند استاد دانشگاه نیست. استاد رسمی دانشگاه شدن (Associate Professor or Full Professor) آنطور که شما فکر میکنید کار سادهای نیست. دانشگاهها نیز هماند کمپانیها و غیره، نخبگان را جذب میکنند و حقوقهای بسیار بیشتر از کمپانیها به آنها میدهند. البته برای تحقیقات آنها نه صرفاً تدریسشان.
جناب سجادی، تحلیل شما با توجه به کلماتی که به کار برده اید- از عنوان گرفته تا متن- یک لجبازی کودکانه و عقده گشایی نسبت به جواد طباطبایی است.
نخیر برادر عزیز!
در این که شان علم و دانش در ایران به منتها درجه ی خفت و تهی مغزی رسیده است لحظه ای شک نکنید، که این اساتید پر شان و منزلتی که در ایران نام میبرید قریب به اتفاق، از دانشگاه و رسالتش، چیزی جز دک و پز و حقوق و مزایا و دختربازیش را فهم نمیکنند؛ و اتفاقا اصلا عجیب نیست که رساله ی آن دانشجوی آمریکایی نیز در مورد همین مساله باشد، آنهم در دانشگاه مادری مثل تربیت مدرس و در دروس پایه و بنیادی.
جناب دانشمند!
فرموده اید اساتید در دانشگاه های آمریکا، تتمه ی نخبگان و بر اساس سخن شما بی عرضگان علمی اند. در اینجا دو مساله مطرح می شود: اولا این ته مانده های علمی نسبت به کدام معیار علمی و در مقایسه با کدام کشور و سرزمین سنجش می شوند. کسی منکر وجود دانشگاه ها یا اساتید بنجل در امریکا نیست، اما ممکن است یک استاد درجه ی چندم در آمریکا بسیار توانا تر از بسیاری استاد درجه ی یک در کشوری دیگر باشد. بنابراین حتی اگر طباطبایی از نظر شما "مالی نباشد" شاید "سگش" به "بعضی ها" بیارزد. ثانیا مرد حسابی! متناقض گویی هم حدی دارد، چگونه می توان بدون اساتید درجه ی یک و کاربلد و توانا، نخبه ی دانشگاهی درجه یک پرورش داد که به طرفه العینی توسط کمپانی های پول سالار قاپیده شود. هان؟؟؟؟؟!!!
جناب پروفسور!
مقاله ی شما حول محور تند گویی طباطبایی نسبت به فلان آدم و سرزنش و نکوهش این رفتار میچرخد. خوب است کسی در مورد طعنه و توهین و تخفیف شخصیت انسان ها صحبت کند که دارای سو پیشینه در این زمینه نباشد نه شمایی که در همین پست فعلی، با ادبیات سخیف "مال بودن یا مال نبودن" بخش بزرگی از اساتید راستین علوم و فنون در یک کشور، با بنیانهای بسیار مستحکم علمی را به آتش حسد و عقده گشایی خویش با ابزار همیشگی درشت گویی و صغری کبری و متناقض بافی... سوزانده اید، برادر!!
کمی آرام باشید دنیا برای همه ی ما جا دارد!!!!
ارسال یک نظر