سیستم آموزش در ایران بشکل رقت انگیزی سترون است.
تحصیلات در ایران قبل از انکه مبنای تخصص باشد مُبدل به شاخص تبرُج شده و فرد از آن طریق ابتلای خود به «بحران منزلت» را با تشبث به «تایتل دانشگاهی» نشئه درمانی می کند! مخدری که با توسل به آن «نازیدن به تایتل» را ما به ازاء «بالیدن در دانش» می کنند.
فراگیری این بلیه شمولیت در تمام مقاطع تحصیلی دارد.
فراگیری این بلیه شمولیت در تمام مقاطع تحصیلی دارد.
سیستم آموزشی کشور ابتدا با بلع کودکان ایرانی در بطالتی بنام «آموزش و پرورش» طی ۱۲ سال و صرف ۱۶ هزار ساعت وقت از بهترین اوقات سرمایه های کشور ایشان را بدون کمترین تخصصی با مشتی محفوظات بی خاصیت و یک قطعه «دیپلم» وارد جامعه می کند و این بُرناهای ۱۸ ساله اکنون برای اشتغال، تازه متوجه می شوند هیچ تخصصی را بلد نیستند و بعضا با ثبت نام در دوره های آموزش تخصصی مشاغل ۳ تا ۶ ماهه مختصر تخصصی پیدا کرده و لنگ لنگان خود را وارد بازار کار و زندگی می کنند!
کسی هم نیست تا گریبان متولیان سیستم آموزشی کشور را بگیرد که اگر قرار بود بعد از ۱۲ سال تحصیل، اکنون این دیپلمه های بیکار با این دوره های تخصصی چند ماهه گلیم خود را از آب بیرون کشند در آن صورت چرا از ابتدا و بی جهت ۱۲ سال وقت و سرمایه ایشان را اتلاف کردید و می گذاشتید آن ۱۲ سال لذت شان را از زندگی ببرند و دست آخر همان کاری را بکنند که اینک بعد از دیپلم گرفتن، می کنند!؟
مصیبت بیشتر آنجائی است که بخشی از این دیپلمه های بیکار و بی هنر با مکافات خود را وارد سیستم آموزش عالی کشور می کنند و این دایره بسته بطالت را در سطحی بالاتر تکرار کرده و خروجی آن بعد از ۴ یا ۶ یا ۸ سال «بظاهر تحصیل» مُبدل به مشتی برخورداران از تایتل «لیسانسه» یا «فوق لیسانس» و یا «دکترا» می شود که صرف نظر از تایتل های شان از حیث دانش اندوختگی تخصصی، کماکان بی هنر مانده و در عالی ترین سطح باز هم تنها حافظه خود را از مشتی محفوظات و اصطلاحاتی انباشته اند که عاری از کمترین ما به ازاء مولدانه و متخصصانه است و خانم ها و آقایان محترم تنها از این توفیق برخوردار شده اند تا خود را از فاز دیپلمه بیکار، به خیل گسترده لیسانسه ها و فوق لیسانسه ها و دکترهای بیکار الحاق نمایند! (نوادر در این میان قائم به ذات اند)
مکافات اینجاست که این دایره بسته بطالت «هم افزائی» نیز می کند و بحران دیپلمه های بیکار را که توقع اش در آن سطح شاید با در دست گرفتن آچار یا ابزار و داس و درفش مرتفع می شد اکنون با برخوردار کردن شان از تایتل «لیسانسه» و «فوق لیسانسه» و ایضاً «دکترا» توقع شان را نیز افزایش داده تا اینک به کمتر از میز و منشی و سامسونت و اداره، رضایت نداده در حالی که از حیث سواد و تخصص نیز چیزی در انبان شان جز همان تایتل شان ندارند!
مصیبت به همین جا نیز محدود نمی ماند و مشکل بعدی آن است که این سیستم آموزشی سترون برخوردار از تناسب بین رشته های تحصیلی با بازار اشتغال و نیازهای تخصصی (!) کشور هم نیست تا لااقل این خانم ها و آقایان بی سواد لیسانسه و فوق لیسانسه و دکتر را وارد ساختار بوروکراتیک و افلیج کشور کنند و بدینوسیله خود و ایشان را «سر کار» بگذارند!
۱ نظر:
روزی از شخصی پرسیدم رضاخان کیست
فرمودند بیسوادی که به درجه سردار سپهی رسید
از همکار آن با سواد پرسیدم این همه با سواد کجا تربیت شدند؟ گفت در دانشگاهی که آن بیسواد تاسیس کرد
ارسال یک نظر