۱۳۹۲ آبان ۵, یکشنبه

شوکران دوم!


در ایران ظرفیتی سنگین، زیرکانه، بامهارت و در عین حال «آشنا» برای تمهید «دومین جام زهر» در افکار عمومی و کریدور های قدرت در حال حرکت و اوج گیری است.
25 سال پیش نیز مشابه چنین فرآیندی توسط حلقه ای از پایوران سیاسی ایران با محوریت اکبر هاشمی رفسنجانی پیرامون بنیان گذار جمهوری اسلامی شکل گرفت و بدآنوسیله حلقه مزبور موفق شدند از طریق محاصره و ایزوله سیاسی «آیت الله» با سندسازی و خوانش و القای مکرر این ترجیع بند که «خزانه خالی است» و «امکان ادامه جنگ نیست» «مردم خسته شده اند» نهایتاً راسخیت امام و یارانش در جنگ را مغبون و مفتون مصلحت اندیشی قدرت محورانه خود نمایند و ظفرمندانه جام زهر 598 را به کام «امام انقلاب» بریزند!
طـُرفه آن که در همان مقطع نیز که کشور درگیر یک جنگ تمام عیار بود و حداقل توقع از پایوران کشور بسیج همه جانبه ظرفیت های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی برای مقابله با صدامی بود که برخلاف ایران و با موفقیت همه توانمندی ها و استعدادهای کشورش را در خدمت جنگ قرار داده بود همین آقای هاشمی رفسنجانی که به بهانه فقدان سرمایه برای پایان جنگ التجاء به امام می بُرد سال 63 و در موقعیتی که کشور در عطش نیاز به سرمایه جهت رویاروئی با دشمن بعثی می سوخت با سماجت موفق شد پروژه غیر ضرور و میلیاردی متروی تهران را که منطقاً در خلال جنگ بلاموضوع و فاقد اولویت محسوب می شد به هزینه کشور تحمیل نموده و از آن تاریخ تاکنون نیز وقت و بی وقت و بمناسبت های مختلف «متروی تهران» را به عنوان کارنامه قابل افتخار خود به رخ دیگران کشیده و بابت آن به خود می بالند!
23 سال پیش در تبیین چیستی و ماهیت و عملکرد این خط مشی و سازندگان این خط مشی با محوریت آمریکا و هم سویان آن در ایران بر این نکته انگشت تاکید گذاشتم که:
«« ... یکی از راهکارهای واشنگتن در راستای براندازی جمهوری اسلامی ایران توسل به حربه «فرسايش اقتصادی» است که طی آن نيروی محرکه خود را ناظر بر فرسايش و استهلاک ظرفيت های اقتصادی ایران کرده تا از طریق کانالیزه شدن سرمایه دولت های سرکشی مانند ایران در مجرای نظامی گری کاخ سفید بتواند در بلند مدت ضمن امحاء و اضمحلال زیر ساخت های اقتصادی ایران دست دولتمردان در تامين طرح های عمرانی و رفاهی شهروندانش را بسته و از اين طريق با ایجاد «بحران انگیزه» در بدنه جامعه ، نظام حکومتی را از درون خلع سلاح و فاقد پشتوانه مردمی کند. هدف نهائی در چنين راهبردی دخول تحمیلی حکومت ناسازگار با هژمونی آمريکا به دايره بسته نظامی گری بمنظور خسته کردن حاميان چنان حکومتی است تا در نهايت بتوان با فشار اقتصادی سيستم را دچار استحاله «اولويت بقا» کنند ... »»
توسل مجدد و امروزین حلقه جام زهر ساز سال 67 به «ناله درمانی» و بستر سازی برای سازش با آمریکا زنگ خطری است که دیر یا زود می تواند از طریق مشابه سازی با پروژه 598 بار دیگر شوکرانی نوین را به کام ایران بریزد!
حلقه رهبران عالیه در ایران برای تبیین ابعاد این «دام چاله» و راهکار مقابله با آن گریزی از این واقعیت ندارند که عقلاً و در اولویت موظف باشند صورت قضیه را درست تعریف کنند. طبعاً با صورت قضیه غلط همه راهکارها نیز فاقد ضمانت اجرا خواهد بود.
واقعیت قضیه آن است که انتخابات ریاست جمهوری 24 خرداد ماه سال 92 از حیث برآیند نه یک «حماسه سیاسی» بود و نه می توان آن را «پیروزی نظام» محسوب کرد!
انتخابات 24 خرداد در تحلیل نهائی فقط پیروزی آمریکا و عقبه آمریکا از میانه جناح پراگماتیسم ها در داخل ایران بود که با حزامت موفق شدند از طریق تحریم های اقتصادی و ایجاد بحران معیشت با «مهندسی انتخابات» جامعه اکثریتی شهروندان ایرانی را زیر فشار اقتصادی به استیصال و فلاکت کشانده و از این طریق و بصورتی نامحسوس و غیر مستقیم ایشان را مدیریت و هدایت جهت پناه بُردن به گزینه ای کنند که علی الظاهر مدعی تعامل و مفاهمه با «دنیا» (بخوانید آمریکا) است!
این پروژه از سال 88 و بعد از موفقیت حکومت در مهار شهر آشوبی های تهران با عاملیت و محوریت جناح کبوترهای کاخ سفید و عقبه ایشان از میانه پراگماتیست های داخل ایران کلید خورد.
(پیش تر در مقالات دام چاله سیاسی و گلوله های کاغذی در این مورد توضیح و تفصیل داده بودم)
نکته محوری در پروژه مزبور نقشی است که قرار بود اکبر هاشمی رفسنجانی آن را عهده داری کند اما در میانه راه پروژه با «رویدادی محاسبه نشده» عقیم ماند!
مطابق این پروژه آمریکا ابتدا می بایست از طریق فشار تحریم های فلج کننده اقتصادی، ایرانیان را به مرز فلاکت و استیصال برساند و در پرده دوم از طریق تداعی خاطر «مرد بحران ها» و ضرورت «بازگشت منجی» هاشمی رفسنجانی را بر تارک اقبال آرای مردم در انتخابات ریاست جمهوری بر کرسی قدرت نشانده و ضمن برخوردار کردن وی از آرائی ماکزیممی بستر لازم را برای وی فراهم کنند تا مطابق فضاسازی برای قطعنامه 598 یک بار دیگر «قهرمان» بتواند رهبری عالیه نظام را مجاب کند که:
مردم بُریده اند! خسته اند! دیگر نمی کـِشـَـند و خزانه خالی است و اقبال بالای ایشان به من یعنی شما و سیاست های ریاضتی شما را دیگر بر نمی تابند و لذا با نوشیدن «جام زهر سازش با آمریکا» اجازه دهید کار مُلک و مملکت را مطابق «مصلحت اندیشی پراگماتیسمی» عهده داری کنیم!
هر چند پروژه مزبور برخوردار از انسجام و کمال بود اما چیزی که در این میان محاسبه نشده بود سزارین پروژه از طریق پاتک نظام با رد صلاحیت بموقع هاشمی رفسنجانی توسط شورای نگهبان بود پاتکی که پروژه را در میانه راه از محوری ترین چهره خود محروم ساخت.
هر چند هاشمی مجبور شد بصورتی ناخواسته و بی موقع و بالاجبار از قطار انتخابات پیاده شود اما این بمعنای واگذار کردن بازی نبود و ایشان با انتقال سرمایه سیاسی خود به اردوی «حسن روحانی» هر چند کم فروغ تر اما در نهایت موفق شد یکی از ژنرال های ملتزم الرکاب خود را پیروز میدان انتخابات و مدیون به خود کند.
ترکیب آرای انتخابات 92 که مطابق آن میزان اقبال به روحانی چه در کلان شهرها که غالباً آرای شهروندان سیاسی و جناحی است و چه در روستاها که آرا غالباً فاقد ماهیت و جهتگیری سیاسی است جملگی و بالاتفاق برخوردار از یکسانی و مشابهت عددی بود! چنین مشابهتی موید این واقعیت است که پروژه تحریم ها موفقیت آمیز بوده و آمریکا از این طریق توانسته در تمامیت کشور بحران معیشت و بقا را در اولویت شهروندان و روستائیان قرار داده و غیر مستقیم نتیجه انتخابات را به ایشان دیکته کند. بر این اساس مجموع آرای متخذه روحانی ترکیبی از آرای ماکزیممی معیشت طلبان به ذله درآمده و عاصی شده از تحریم ها در کنار آرای شهروندان مخالف رهبری بود که به اعتبار رفتن هاشمی در اردوی روحانی با رای دادن به روحانی می خواستند به حمایت از هاشمی به «رهبری ائی» دهان کجی کنند که در سال 88 بین هاشمی و احمدی نژاد، محمود را ارجح دانسته بود! (پیش تر در مقاله «خیز بلند هاشمی» در این مورد توضیح داده بودم)
علی ایحال بعد از پیروزی حسن روحانی در انتخابات، اصحاب قدرت در ایران با این توقع اولیه و خوش بینانه به استقبال ریاست جمهوری کسی رفتند که اولاً در اندازه هاشمی نبود و نیست و طبعاً در اندازه هاشمی نیز نمی تواند نظام را به چالش بکشد و ثانیاً به صفت شخصی احتمال می دادند ترجیح روحانی آن است که ضمن اتخاذ استقلال عمل نخواهد در تاریخ ایران نام وی به عنوان یک رئیس جمهور تحت الامر و ملتزم الرکاب پدر خوانده ثبت و توصیف شود.
علی رغم این شواهد نشان از آن دارد که هاشمی متعاقب حمایت تمام قد خود از روحانی در قبل و بعد از انتخابات توانسته روحانی را مدیون و گوش به زنگ خود نگاه داشته تا پازل بازی قدرت در ایران را بر اساس قطعات مطمح نظر هاشمی انتخاب و پُر کند.
روانکاوی حسن روحانی نیز موید استعداد ایشان جهت تقبل چنین نقشی است.
(بخش روانکاوی حسن روحانی را تعمداً از انتشار عمومی حذف و متن کامل در تیراژی محدود برای مخاطبان خاص ارسال شده اما در آینده و با توجه به تحولات پیش رو قطعاً این بخش را نیز ولو با تاخیر به انتشار عمومی خواهم رساند)

فاز دوم و در دستور کار برای تکمیل این پروژه «افکار عمومی سازی» و «سیاه نمائی از وضعیت اقتصادی» است تا از این طریق محور کبوتران کاخ سفید و پراگماتیسم های ایرانی بتوانند اهرم فشار بر ساختار قدرت در ایران را جهت کوتاه آمدن و سازش با آمریکا و مهمیز زدن به اسب سرکش انقلاب اسلامی و «خوراندن شوکران دوم» عملیاتی کنند. فازی که طی آن مجریان با اتخاذ رویکرد «ناله درمانی» می کوشند فضای عمومی جامعه را با بیرون بُردن از قواره های طبیعی دچار صحنه آرائی تراژیک کرده و از این طریق هر اندازه بیشتر گلوی نظام را برای شُرب دومین جام زهر تحت فشار قرار دهند.
اما ظاهراً مجریان فاز مزبور در تمهید «ملاحت این مرحله» نابلدانه زیاده روی کرده و آش را آنقدر شور کرده اند که در جریان جلسه رای اعتماد مجلس صدای «قاسم جعفری» عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس نیز در آمد ومعترضانه خطاب به رئیس جمهور پرخاش کرد:
« ... طرح شرایط نامساعد اقتصادی از سوی دولت، یأس و ناامیدی را به جامعه تزریق می‌کند ... رئیس جمهور و هیات دولت مداوم نگویند خزانه خالی است و شرایط اقتصادی نامساعد است. مدام بر این نکته اصرار می‌شود که گویی شرایط نظام، دولت و ملت شرایط خاصی است که یأس و ناامیدی را در جامعه تزریق می‌کند ... رئیس جمهور و اعضای هیات دولت ضمن اینکه شرایط ویژه است و همه باید تدبیر کنیم، اما نباید مدام بگویند خزانه خالی است و وضع اقتصادی نامناسب است...»
هم زمان حجت‌الاسلام «غلامرضا مصباحی‌مقدم» دیگر نماینده اصولگرای مجلس در پاسخ به اظهارات رئیس جمهور مبنی بر خالی بودن خزانه اظهار داشت:
«از دو وجه می توان این اظهارات را بررسی کرد، آیا خزانه کشور نقدینگی است که به صورت ریالی در اختیار دولت قرار می گیرد؟ یا علاوه بر نقدینگی ذخایر ارزی است که دولت در اختیار دارد؟ اگر خزانه دولت را علاوه بر نقدینگی، ذخایر ارزی در نظر بگیریم که در اختیار دولت است، باید گفت خیر، خزانه دولت نه تنها خالی نیست بلکه بسیار هم سرشار است. کشور بیش از 100 میلیارد دلار ذخایر خارجی و طلای نگهداری شده دارد و این علاوه بر منابع صندوق توسعه ملی است که بالای 30 میلیارد دلار است.»
بموازات این «لابه آمائی» مدتی است سیستم رسانه های مجازی ایران نیز مواجه با پدیده نامه نگاری های تضرعی و مشکوک شده است.
سایت خبری «رویداد» اخیراً دو نامه از این نوع را رمزگشائی کرد که در هر دو «نویسندگان مجهول نامه» رد ثابت و آشنای تراژیک بودن وضعیت جامعه و متقابلاً ضرورت میدان دادن به هاشمی قهرمان و راهگشا و رئیس جمهور مدبر و متعاملش را به مخاطب یادآوری می کنند!

رسواترین نمونه از این دست نامه ها بمنظور فضاسازی جهت تقویت موضع پراگماتیسم های داخلی، نامه ای بود که اخیراً و با امضای یک دختر خانم مطابق معمول ناشناس در ذیل کامنت های صفحه فیس بوک دکتر ظریف منتشر شد و متعجبانه و بشکل معناداری بلافاصله در سایت هائی نشان دار نیز بولد و برجسته گردید.
اهتمام در نامه مزبور مطابق نامه های مسبوق، فلاکت بار بودن وضعیت اقتصادی جامعه و ایضاً نویسنده نامه است که ظاهراً یک دانشجوی ممتاز در یک رشته معتبر دانشگاهی است که دو سال است بدلیل فقر مالی پدرش نتوانسته جهیزیه برای ازدواج وی تهیه کند هم چنان که همسرش نیز که یک تحصیل کرده ممتاز در یک رشته ممتاز دانشگاهی است ایشان هم بدلیل فقر مالی ناتوان از تهیه هزینه ازدواج بوده! و دختر خانم مزبور در اوج فلاکت و عسرت نهایتاً در انتهای نامه و در زمانی که مخاطب را به عمق تراژیک خود فرو برده حرف اصلی را بدین مضمون می زند:
«ای خدااااااااا پس کی تموم میشه؟؟؟
همه اینارو گفتم که بدونید کسایی مثل من هستند که فقط زنده اند اما بارها و بارها آرزوی مرگ می کنند. کاری کنید که تحریما تموم بشه، یه کاری کنید ارزونی بشه ، کرایه خونه کم بشه ، مواد غذایی ارزون بشه، بازار کار رونق پیدا کنه، دارو و درمان به قیمت خون آدم نباشه، امنیت و رفاه داشته باشیم. کاری کنید که منه بچه درس خون، منی که تو زندگیم فقط تلاش کردم، صبر کردم و پامو کج نذاشتم، بخاطر فشار اقتصادی تو این سن و سال این همه مریضی عصبی نداشته باشم و فکرم مدام پی انصراف از تحصیل نباشه، یه کاری کنید جوونا راحت ازدواج کنن اینطوری فسادم کم میشه. فقط یکم سریع تر ... میترسم آخرش به عمر ما قد نده. تو رو خدا... دیگه بسه تحریم...»
هر چند نباید و نمی توان منکر وضعیت نامطلوب اقتصادی در ایران شد اما مجریان و بازیگردانان و صانعان دومین شوکران نیز می توانند برای هر اندازه بیشتر و بهتر سیاه نمائی کردن و افکار عمومی ساختن لااقل کمی سلیقه به خرج دهند و اعمال ذکاوت کنند.
نامه فوق هر چند از حیث سوزناکی و تراژیک بودن و اثبات وضعیت وخیم اقتصادی می توانست اثرگذار باشد اما طراحان تا آن اندازه استعداد نداشتند تا بدانند خط النثر یک زن در نگارش چنین شکوائیه های سیاسی ـ اقتصادی کاملاً متمایز و عاطفی است. امری که در نگارش نامه مزبور مورد غفلت واقع شده بود و جنس و لهجه و گویش و ادبیات منطقی و تعقلی با دوزی رقیق از احساسات در نامه بوضوح نشان از آن داشت که «آقای» نویسنده از ظرافت و تفاوت لازم در نامه نگاری مردانه و زنانه بی اطلاع بوده!
در مجموع همه این شارمورتی بازی ها و تئاترها و نقش آفرینی ها را باید در این چارچوب قرار داد و فهم کرد که در آستانه ورود به چهارمین دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ظاهراً آمریکا و پراگماتیسم های داخلی به یک وحدت آرمانی جهت روشن کردن تکلیف نهائی «انقلاب خمینی» رسیده اند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقالات مرتبط:


۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

ای آدم بدذاتی که همه چیز رو از دریچه تنگ رقابتهای سیاسی می بینی
مردم نه تنها خسته شدن که درمانده هم شدن و عمیقا خواهان تغییر و حذف تنشهای ایران با دنیا و بازگشت ایران به مدار زندگی عادی مثل همه کشورها هستن
اگر کسی هم از داخل حکومت این رو تشخیص داده درست تشخیص داده
کافیه بدون منم منم و بدون علقه های سیاسی بری توی خیابونها و به جای نطق سکوت کنی و فقط ببینی و مشاهده کنی
تازه این لایه روییه که آدمها معمولا حفظ ظاهر می کنن
وای به روزی که بتونی وارد لایه درونی خانواده های ایرانی بشی و فشار اقتصادی که دارن تحمل می کنن ببینی
تازه یه لایه سوم هست که سرپرستهای خانواده از خانواده خودشون هم پنهان می کنن و اون خشمیه که از اوضاع اقتصادی و فشار و امثال شما درونشون رو داره می خوره

با بازی با واژگان و سناریو و داستان سازی نمی تونی این فشارها رو کاهش بدی یا نادیده بگیری


Unknown گفت...

سوالي دارم اگه هاشمي خواستار دوستي با امريكااست چرا از رهبران انقلاب اسلام ي شد او قبل از انقلاب ثروت وقدرت داشت موقعيت خوبي در ارتباط با امريكا در منطقه داشتيم راستي مقاله دختر خانم هم خواندم خيلي مصنويي بود م كامنت هم زير مقاله گذاشتم حق با شما بود ناهمه ساختگي است مطلب دگه مغز متفكر اصولگرايان ايا رهبر است يا از جاي ديگه اب ميخوره چرا احمدي نژار را مهره بازي قرار داده احمدي نژاد مهره سوخته اصولگرايان است چرا سعي در زنده كردنش داريد براي اينكه از جليلي نمي توانيد سو استفاده كنيد

ناشناس گفت...

سلام آقای سجادی

خیلی ممنون از مقاله خوبتون. دو سوال از خدممتون دارم. شما بعد از سفر به نیویورک در فیس بوکتون گفتید اتفاقاتی در جریان است که دودمان آل سعود را به خطر می اندازد. آیا این پروژه خوراندن زهر که به قول شما در حال پیشروی است با آن قضیه ارتباطی دارد؟ در راستای آن است یا عکس آن؟ و آیا واقعا در پشت پرده توافق هایی شده یا در حال شکل گیری است که به طور مثال چند روز پیش وزیر خارجه سابق عربستان یک دفعه گفت اجازه نمیدیم بحرین به دست ایران بیفتد و یا ماهاتیر محمد و امامان جمعه در مالزی به شیعه و ایرانی ها حمله کرده اند؟

ارادت
حامد

ناشناس گفت...

اونچه معظم له در حق این ملک روا داشتن حالا حالاها اثراتش باقیه جناب سجادی، اینایی که داریم میبینیم این روزها هنوز از نتایج سحره، باید باشیم تا صبح دولتمون بدمه حالا. اما یه سوالی از شما به عنوان یه روزنامه نگار دارم و اون هم اینه که چرا به جای اینکه عامل مشکلات امروز کشور رو (که مسلما یکی از اساسی ترینهاش موضعگیریهای ناصواب رهبری متعاقب جریانات ۸۸ هست) تبین کنید، همه چیز رو از دریچه تنگ ضدیت با آقای هاشمی میبینید استاد؟!

داریوش سجّادی گفت...

جناب حامد
بخش عمده ای از مشکلات آل سعود محصول بازی خوب و حاذقانه ایران با محوریت سپاه در سوریه و عراق است و ربطی به خوراندن زهر ندارد

ناشناس گفت...

جناب آقای سجادی ظاهرا شما نفست از جای گرمی بلند میشود که چشم بر درماندگی کشور فرو بسته ای و جام های شوکرانی که ملت ایران سالهاست پیاپی مینوشند را نمی بینید ولی اگر دو پیاله از آنها را کسانی که این تنگناها را بر مردم هموار کرده اند به لبشان نزدیک کنند فریادتان بلند میشود دو مورد را عنوان کرده اید که مایلم به عنوان فردی که در متن جریانات آن بوده وهستم روشنتان کنم 1-در مورد جام زهر اول اگر جنابعالی معتقدید امکان بردیا حتی موفقیت کوچکی برای ایران از سال 1365 به بعد در جنگ وجود داشت به سختی در اشنباهید به عنوان شخصی که در آن سالها در چندین منطقه جنگی حضور داشتم باید به استحضار جنابعالی برسانم که در سالهای پایانی جنگ ما در بعضی مناطق مهم از جمله فاو؛شلمچه و کرانه اروند حتی مهمات کافی جهت گرا گیری لازم برای آتشباری میانبرد (خمپاره)و برد بلند( توپخانه )نداشتیم چه اینکه بتوانیم عملیاتی انجام دهیم در واقع ادامه جنگ چنان کشور و نیروهای نظامی را در تامین تجهیزات ضروری ناتوان کرده بود که اگر جنگ یک سال دیگر ادامه می یافت صدام حسین با سلاح های مختلفی که از هر دو بلوک شرق و غرب با پول اعراب دریافت میکرد میتوانست رویای خودش را که خوردن صبحانه در اهواز نهار در اصفهان و شام در تهران بود دست یافتنی ببیند فراموش نمیکنم که پس از پذیرش قطعنامه عراقیها که به ضعف لجستیکی ما پی برده بودند در محورهایی حوالی خرمشهر پیشروی کردند و ما چون توان دفاع مجدد از خرمشهر را نداشتیم دستور داشتیم دفاع خود را از دارخوین شروع کنیم یعنی از خرمشهر صرفنظر کنیم که خوشبختانه پیشروی آنها ادامه نیافت تا آزادسازی خرمشهر که نقطه عطف ما در جنگ است جاودانه بماند
2-تعجب بیشتر من اظهار نظرتاسف باری است که در مورد دختر خانمی که برای دکتر ظریف کامنت گذاشته است کرده اید اگر آن دختر را بی نام ونشان میدانید و در مورد مدرک تحصیلی همسرش وناتوانی آنها در تامین جهیزیه ازدواج و... شک دارید چنانچه تمکن مالی یا دسترسی به افرادی دارید که بتوانند شغل یا جهیزیه برای تحصیلکردگان کارشناسی ارشد ودکترا فراهم کنند اعلام کنید تا من اسم ورسم ونشانی صدها دختر و پسر تحصیلکرده مستمند بیکار را به شما تقدیم کنم که دردشان کمتر از آن خانم نیست وروزانه برای یک شغل خدماتی با حد اقل حقوق به خودم که نام ونام خانوادگی و نشانی ام هم واقعی است مراجعه میکنند ومتاسفانه در بیشتر اوقات نمیتوانم خدمتی به آنها بکنم بعضی از آنها چندین مقاله isiدارند و کاری نمی یابند . لطفا به هاشمی رفسنجانی که خودش هم در تلخکامی های روز افزون این مردم نقش داشته نتازید و اجازه دهید در سن هشتاد سالگی و برلب گور اگر میتواند بخشی از اشتباهاتش را جبران کند شاید در چشم مردم عاقبت به خیر شود وسرمشقی برای دیگران باشد

ناشناس گفت...

اسم من حسین بنافی و ایمیلم banafi744@yahoo.com است در فیس بوک هم با شما دوستم مطلب ارسالی در مورد جام شوکران و...را من فرستادم لطفا اگر خواستید چاپ کنید با اسم خودم باشد موفق نشدم مطلب را با ایمیل بفرستم

ناشناس گفت...

agha halet engar kheili badeh. khoda shafa bedeh

ناشناس گفت...

چرا به سئوالاتی که از شما میشه جواب نمیدید؟شما که اینقدر از هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی دل خونی دارید پس چرا بدو بدو رفتی هتل پلازا با همراهان روحانی و حتی مبل هتل عکس یادگاری انداخته ای؟نکنه با هاشون مشکلی نداشتی ولی چون تحویلت نگرفته اند اینقدر سوخته ای ؟

ناشناس گفت...

کسانی که در اکثر نظرات بالا ناله سر داده اند و سعی کرده اند با تاکید بر اوضاع خراب اقتصادی (و در نتیجه لزوم تسلیم شدن در مقابل زور گویی غرب را توجیه کنند) استدلال آقای سجادی را رد کنند دقت نکرده اند که با این ناله سر دادن دقیقا نکته نویسنده را تایید کرده اند. این دست نظرات دقیقا تایید نظریه آقای سجادی است که گروه هاشمی توانسته اند ادبیات شکست و در نتیجه لزوم سر کشیدن جام زهر توسط نظام را در میان نخبگان نشر دهند و افکار طبقه متوسط را برای پذیرش خفت بار تسلیم آماده کنند. به قول شاعر: آفتاب آمد دلیل آفتاب!
کاش جمعیت مدعی روشنفکری ایران کمی اهل تامل و تعقل بودند.