عباس سلیمی نمین ذیل مقاله ای با عنوان «خیراندیشی رهبری انقلاب» به نقد رفتار محمود احمدی نژاد در ازای نهی رهبری جهت ورود مشارالیه به انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ پرداخته و با تبیین درک درستی از چرائی مذمت قطبی شدن انتخابات با حضور «محمود» به سکوت و تعلل تقریباً یک ماهه احمدی نژاد تا قبل از عمومی شدن توصیه رهبری، اعتراض کرده .
سکوتی و تعللی که ژاژ خائی و تهتک بخشی از حلقه نخست حامیان احمدی نژاد به ناقدان و معترضان به تداوم فعالیت انتخاباتی ایشان را منجر شد.
سلیمی نمین در انتها و از یک منظر آسیب شناسانه تبعیت احمدی نژاد از رهبری در ملاقات خصوصی دهم شهریور با تبعیت ایشان در اعلامیه ششم مهر ماه را برخودار از «تفاوت های معنایی و محتوائی» قلمداد کرده که در آینده ابعاد آن روشن خواهد شد. (۱)
هر چند اینجانب نیز شخصاً و بدون اطلاع از مخالفت رهبری با حضور احمدی نژاد به انتخابات، در ۲۱ شهریور ماه ذیل مقاله «ناآمدگان» بر ضرورت نیآمدن احمدی نژاد بدلیل قطبی شدن ناصواب فضای انتخابات ابرام داشتم (۲) اما برخلاف آقای سلیمی نمین تعلل احمدی نژاد در بازه زمانی دهم شهریور تا ششم مهر ماه را برخوردار از «تفاوت هائی» معنادار و محتوائی تلقی نکرده و معتقدم این تعلل تنها برخوردار از یک «تَوَغـُل شیطانی» بود.
تـَوغلی که در سنت و سلوک سیاسی آقای احمدی نژاد مسبوق به سابقه است.
فی الوقع احمدی نژاد با کش دادن سکوت معنادار خود، رغم اخبار و شوائب و شایعات پیرامون «نهی رهبری» به فراست کوشید تا بدینوسیله ضمن ایجاد آمپاس برای رهبری، ایشان را وادار کند تا شخصاُ و علناً محتوای ملاقات دهم شهریور را اطلاع رسانی کند تا از این طریق هزینه حذف خود از رقابت های انتخابات ۹۶ را به حساب رهبر واریز کرده باشد.
دکتر احمدی نژاد به شهادت کاریر سیاسی خود نشان داده انسان بغایت هوشمندی است.
اما مشکل از آنجائی آغاز می شود که نفس انسان گرفتار منیت شده و بالتبع در چنان حالتی همه توانمندی های انسان از جمله هوشمندی در خدمت شیطنت و شرارت و منیت و انانیت فرد قرار می گیرد.
همین هوشمندی آغشته به انانیت بود که توانست دکتر را در ماجرای اخیر بدین گونه مدیریت کند تا با تعلل در قبال شایعات و شوائب زیر پوستی جامعه نسبت به خبر «نهی رهبری» در افکار عمومی ترجمه ای ناصواب از جلسه مزبور را دامن بزند تا از این طریق ضمن ایجاد تنگنای سیاسی برای رهبری به زبان بی زبانی به «مخاطب» پیغام دهد:
«هر کس مانع بازگشت من به قدرت شود، خود نیز راساً باید هزینه اش را بدهد»
دکتر احمدی نژاد از این طریق با موفقیت توانست موجبات دلچرکینی و ترش روئی بخش بزرگی از حامیان و شیدائیان خود از رهبری را از طریق علنی شدن مخالفت رهبری با نامزدیش در انتخابات ۹۶ را فراهم آورد و این حداقل هزینه ای بود که ایشان عامدانه به حساب نظام واریز کرد.
اما نکته مغفول نزد این بخش از شیدائیان احمدی نژاد که اتفاقا در عداد بچه های انقلاب و دلبستگان به انقلاب نیز هستند آن است که ولایت فقیه ستاره ای در جوار دیگر ستارگان و اختری به موازات دیگر اخترکان آسمان سیاست نیست.
عنصر رهبری در اندیشه شیعه خورشید یگانه و مفروضی در منظومه شمسی آسمان سیاست است و دیگران جملگی اقماری مدور حول آن شمس مظفرند.
این بمعنای یکه سالاری امام در دایره نظام نیست. ذات دمکراسی دین سالار استوار بر امامتی است که تشخیص دهنده مصالح امت است و نه تسلیم شونده خواست ملت!
همه آنها که ذیل نظام اما در زمین احمدی نژاد بازی می کنند و از فردای نهی رهبری در غم محمود دچار پسیکوز عاطفی شدند با آنها که ذیل نظام در زمین روحانی یا هاشمی یا موسوی یا خاتمی بازی کرده و می کنند و در سایش محتمل ایشان با رهبری متحمل کدورت می شوند، کمترین تفاوتی با یکدیگر ندارند.
شائقان احمدی نژاد و عاشقان هاشمی و طالبان موسوی و راغبان خاتمی و شیدائیان روحانی بدانند این انقلاب و این نظام اعتبارش را از فرد نگرفته و مستظهر به گفتمان انقلاب اسلامی است و اگر رهبری در میانه آن می درخشد منشا این درخشش نه در گرو قد رعنای خمینی بود و نه سطوت و شربت و حلاوت خامنه ای و اعتبار «امام در نظام» حتی قبل از ۱۱۰ قانون اساسی، ریشه در غدیر خُم و اعتبار و اعتقاد به اصل امامت در فقاهت شیعه دارد.
جمهوری اسلامی منظومه ای است حق سالار که درخشش رهبرش ذاتی است و نه عرضی.
در این منظومه محمودیان و موسویان و خاتمیان و هاشمیان و روحانیان جملگی در شعاع رهبری اند.
در این منظومه محوریت با انقلاب اسلامی و گفتمان انقلاب اسلامی و سخنگوی رسمی و شرعی این گفتمان انقلابی و اسلامی است.
محمودیان اگر امام شان را به اعتبار محمودشان، مُقبل اند؛ ول معطلند! و بایسته آنند تا ذیل مجموعه هاشمیان و موسویان و خاتمیان و روحانیان تمشیّت و تشریک مساعی کنند.
امام در باور شیعه نه التزام است نه احترام است و نه ابتهاج و تنها اعتقاد است.
هر آن کس که از فردای «نهی محمود» احساس غبن کرد بداند زمین سیاست در نظام ولایت زمین فوتبال نیست تا برای خود قائل به «لژیونر» باشید و از بود یا نبود قهرمان تان در زمین مبتلا به وَجد یا رَشک شوید.
سرباز ولایت بودن یعنی تاسی به «محافظ حسن نصرالله» کردن که در پاسخ به میزان ارادت اش به نصرالله گفت:
اگر بگوید بمیر، برایش می میرم!
و در پاسخ به میزان تبعیت اش از آیت الله خامنه ای از منتهی الیه اعتقاد پاسخ داد:
اگر بگوید سر سید حسن نصرالله را بیاور، برایش می برم!
در این منظومه «امشاسپندان امامت» معتقدین اند و نه ملتزمین!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ http://bit.ly/2d2D3rt
۲ـ http://bit.ly/2dgQh6I
۱ـ http://bit.ly/2d2D3rt
۲ـ http://bit.ly/2dgQh6I