۱۳۹۵ شهریور ۱۱, پنجشنبه

طفلک رخش!


خوان هشتم روایت هنرمندانه از فرجام و قتل ناجوانمردانه «رستم دستان» است که با لسان حماسی حکیم طوسی در شاهنامه فردوسی به زیور طبع آراسته شده.
روایتی از دامچاله ای که «شغاد» برادر ناتنی رستم بر سر راه تهمتن مهیا کرد و بدین سان پهلوان فاتح خوان های هفتگانه با سقوط در آن چاه آکنده از نیزه، پس از سالها پهلوانی و قهرمانی نهایتاً مقهور دغل و تزویر دشمنانش شد.
داستانی «ظریف» از تفوق مکر و حیلت مزورانه بر صولت و حشمت تهمتنانه که «مهدی اخوان ثالث» نیز به زبردستی در منطومه «خوان هشتم» به زبان ایهام و با یک هم ذات پنداری هنرمندانه ماجرای قتل ناجوانمردانه رستم را با کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ همسُرائی کرد و بدین طریق در سالهای محزونی پس از کودتا به سهم خود دین خود را نسبت به مرحوم مصدق ادا فرمود.

... خوانِ هشتم را/ من روایت می کنم اکنون/ راوی توسی روایت می کند اینک/ قصه است این، قصه، آری قصه‌ی درد است/ این گلیم تیره بختی هاست/ خیسِ خونِ داغِ سُهراب و سیاوشها/ روکش تابوتِ تختی هاست/ راویم من، راویم آری/ باز گویم، همچنانکه گفته ام باری/ راویِ افسانه های رفته از یادم/ جغد این ویرانه ی نفرین شده ی تاریخ/ بوم بام این خراب آباد/ قمری کوکوسرای قصرهای رفته بر بادم/ ... /دیگر اکنون آن عماد تکیه و امّید ایرانشهر/ شیر مرد عرصه ناوردهای هول، گرد گند اومند/ پور زال زر، جهان پهلو/ آن خداوند و سوار رخش بی مانند/ آنکه نامش، چون هماوردی طلب می کرد/ آن زبردست دلاور، پیر شیر افکن/ آنکه بر رخشش تو گفتی کوه بر کوه ست در میدان/ بیشه ای شیرست در جوشن/ آنکه هرگز چون کلید گنج مروارید/ گم نمی شد از لبش لبخند/ ... آری اکنون شیر ایرانشهر/ تهمتن گرد سجستانی/ کوه کوهان، مرد مردستان/ رستم دستان/ ... آری اکنون تهمتن با رخش غیرتمند/ در بن این چاه آبش زهر شمشیر و سنان گم بود/ پهلوان هفت خوان، اکنون/ طعمه دام و دهان خوان هشتم بود/ ... بعد چندی که گشودش چشم/ رخش خود را دید/ بسکه خونش رفته بود از تن/ بسکه زهر زخمها کاریش/ گوئی از تن حس و هوشش رفته بود و داشت می خوابید/ ،گفت در دل: رخش ، طفلک رخش/ (*)

مُراد اخوان ثالث از رستم در سروده خوان هشتم «مرحوم مصدق» بود که با تزویر شاه (شغاد) در کنار ملت اش (رخش) به قربانگاه رفت و هر دو قربانی ناراستی و ناجوانمردی شغاد و حامیان شغاد شدند.
خوانش شاعرانه اخوان ثالث از کودتای ۲۸ مرداد و تشبیه آن با فرجام رستم در ژرفای چاه نیرنگ شغاد، خوانشی ظریف از فرجام محتوم به بدانجامی ناشی از خوش بینی و اعتماد بی جا به شغادیان است که اینک می توان تکرار آن خوانش ظریف را در سگالش ضعیف دکتر ظریف در برجام محکوم به بدانجامی با آمریکائی ها بازبینی کرد.
فرجامی محتوم که تا آن اندازه استعداد داشت تا ظریف موسوم به قهرمان ملی و متصف به مصدق از جانب شیدائیان را اینک در سراشیبی سقوط به دامچاله شغادیان قرار دهد!
تیر ماه گذشته ذیل گفتگویم با «خبرگزاری دانشجو» با اشاره به سفر دوره ای دکتر ظریف به اروپا در پاسخ به این پرسش که دیپلماسی دولت تدبیر و امید که منجر به برجام شد را چگونه ارزیابی می کنید؟ گفتم:
شخصاً و در ماه های آغاز مذاکرات متذکر این گوشزد شدم که مذاکرات ۱+۵ محکوم به شکست است. یکی از بدیهی ترین دلائل آن نیز بازگشت به این واقعیت داشت که ایران از همان ابتدا دست طرف آمریکائی را در پوست گردو گذاشت و صراحتاً و حسب خط قرمز رهبری هیئت مذاکره کننده ایرانی صرفا موظف به مذاکره پیرامون پرونده هسته ای شد و مُجوز ورود به مناسبات بین ایران و آمریکا را نگرفت. در چنین حالتی طبیعی بود طرف آمریکائی که تا بُن دندان اقتصادی می اندیشد، توجیه و انگیزه ای نداشت تا تحریم های اقتصادی را از روی ایران بردارد و عملاً و با دست خود رقبای اروپائی خود را تا پای سفره اقتصادی ایران مشایعت کند اما خودش عملاً بیرون درب بایستد و از این سفره بی بهره بماند! به همین دلیل هم هست که اکنون می بینیم علی رغم حذف صوری و بر روی کاغذ تحریم ها درعمل و بقول آقای سیف سهم ایران از برجام تقریباً «هیچ چیز» شده. به عبارت دیگر آمریکا با چنین برجامی قبل از ایران «طرف اروپائی» را سر کار گذاشته و از یک طرف و بصورت صادقانه قسم حضرت عباس می خورد که از نظر ما سرمایه گذاری و تجارت اروپا با ایران بلامانع است و از طرف دیگر با نگهداشتن سایه هژمونی بانکی و اقتصادی و حقوقی خود بر ایوان تجارت بین الملل عملاً مانع از تحقق هیچ چیزی در مناسبات تجاری اروپا با ایران شده است و بالمال نتیجه اش آنی شد که ابتدا فرجام را فتح الفتوح خواندند و اکنون ظریف را وادار به دوره گردی بی ثمر در اروپا بمنظور ترغیب اروپائی ها به مبادله تجاری با ایران کرده اند. (۱)
اکنون نیز و در دور دوم سفرهای ادواری دکتر ظریف این بار به کشورهای آمریکای جنوبی تکرار همین بطالت و بی ارمغانی را می توان ملاحظه کرد که نهایتاً خروجی آمریکای جنوبی گردی «دکتر» منحصر به آن شد که ایشان «مظلومانه» نوید آن را به لاتین تبارهای آمریکای جنوبی بدهند که ما آمادگی آن را داریم تا بمنظور تضمین سرمایه گذاری و تبادلات بانکی و دلاری از «اوفک» (اداره نظارت بر دارایی‌های خارجی وزارت خزانه‌داری آمریکا) نامه آرامش‌بخش دریافت کنیم!

دکتر خسته نباشید!
شما همه زحمت تان را کشیدید. اما بیش از اندازه و خوش بینانه و متوهمانه اعتقادتان به دیپلماسی «مسئولیت محور» را جدی گرفته بودید.
هر چند شخصاً و به سهم و بضاعت خود از همان ابتدا حضور محترمتان تاکید کردم:
با اعتبار دلالت منقضی نشده «اصل مورگنتا» در دینامیزم نظام بین الملل و به اقتفای کیاست مسبوق به سابقه دکتر ظریف در امر دیپلماسی، سماجت «دکتر» بر رویکرد لبخند درمانی و اصرار ایشان بر ما به ازای سیاست خارجی «مسئولیت محور» با سیاست خارجی «قدرت محور» اسباب تحیر کسانی را فراهم کرد که برخلاف انتظار از دکتر ظریف سقف پروازی در تراز وزرای خارجه متبحر در نظام بین الملل را فهم و توقع می کردند!
مطابق قانون طلائی مورگنتا «آنچه که یک واحد موجود در نظام بین الملل را واجد و حائز حق می کند؛ قدرت است» و به همین اعتبار، بیرون از ظواهر و شمایل و مواضع ، شدت و حجم و عمق و میزان «حق مکتسبه» یک عضو در نظام بین الملل با شدت و حجم و عمق و میزان «قدرت» آن عنصر بشمول قدرت و اقتدار نظامی و اقتصادی و سیاسی و معنوی ربط وثیق و مستقیم داشته و دارد.
لذا برخلاف باور دکتر ظریف که معتقدند دیپلماسی نوین «دیپلماسی مبتنی بر مسئولیت» است. ایشان نمی توانند گریزی از این واقعیت داشته باشند که آن نظریه اختصاص به کلاس های دانشگاه دارد و تا اطلاع ثانوی آنچه که عملاً در اتمسفر نظام بین الملل موضوعیت و محوریت و طریقیت در مناسبات جهانی را عهده داری می کند، آن است که:
همان اندازه که قدرت دارید؛ به همان اندازه حق دارید! (۲)

اکنون آش آنقدر شور شده که «محمود سریع القلم» نیز علی رغم همدلی با دولت روحانی مجبور شده صدای اعتراض خود را بلند کند تا به دولتمردان کابینه تدبیر و امید این واقعیت را گوشزد نماید که:
در دولت یازدهم که یک دولت تکنوکرات است که هم تجربه و هم افراد تحصیلکرده دارد، باز هم می‌بینید که مقام‌های وزارت خارجه ما در این دولت، دنیا را موعظه و نصیحت می‌کنند. معلوم است که وزارت خارجه ای‌های ما «هابز» نخوانده‌اند. برای همین هم است که سیاستمدار ما می‌گوید اگر آمریکا صداقت داشته باشد، مسایل حل می‌شود … اینها دکترین سیاست خارجی نیست. از رهیافت هابزی «سازمان‌ملل» یک لطیفه است و تنها محلی برای سخنرانی و ملاقات است. اثرگذاری بر سیاست و تصمیم‌گیری‌ها در کانون‌های دیگری است. چه بخواهیم و چه خوشمان نیآید، واقعیت این است که جهان، هابزی است! (۳)
اشتباه دکتر ظریف و به طریق اولی اشتباه «روحانی» آن بود که در مذاکرات ۱+۵ بی توجه به رقابت زیر پوستی کبوترها و عقاب ها در دستگاه دیپلماسی آمریکا (۴) پشت میز مذاکره نشستند و به همین دلیل عاجز از لانچ کردن فهم خود با فهم طرف آمریکائی ماندند.
ظریف در حالی مظلومانه و ناکامانه در سفرهای ادواری اش در جستجوی شریک تجاری و سرمایه گذار خارجی برای ایران می گردد که آمریکائی ها با شفافیت در حال نشان دادن راهکار اصلی به ایشانند.
دکتر در حالی متوهمانه بر این باور است که می تواند با «نامه آرامش بخش» طلسم فلج ماندگی اقتصاد و سرمایه گذاری در ایران را بشکند که طرف آمریکائی اش بی صبرانه چشم انتظار اقدام عملی ایران در سوریه و لبنان و بحرین و یمن و اسرائیل است!
برخلاف «دکتر» آمریکائی های «طرف دکتر» بر این باور اند که حضور ایران در مذاکرات از سر استیصال بود و اکنون باید باج لازم را به کدخدا بدهند و به همین منظور ایران را در برجام به گروگان گرفته اند و نیابتاً و از طریق طرف اروپائی و ایضاً دیگر کشورهای راغب به سرمایه گذاری در ایران این پیغام را به ایران و شرکای تجاری ایران می دهند که:
قرار نیست دیگی که برای من نمی جوشد؛ اصلاً بجوشد! لذا گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!
رفتارت را در منطقه تغییر بده تا درب های نعمت را بر رویت بگشایم!
پای خود را از سوریه کوتاه کن!
ماجرای حزب الله را از طریق FATF تمام کن!
اسرائیل را برسمیت بشناس!
اتوریته من در منطقه را تمکین کن!
دست از ماجراجوئی در یمن و بحرین بردار!
در غیر این صورت و تا اطلاع ثانوی پاسخ واشنگتن به طرف های علاقه مند به سرمایه گذاری در ایران کماکان آن خواهد بود که:
ایران تا آن اندازه برای من اهمیت و جذابیت منطقه ای و ژئوپلتیکی دارد که آن را سهم خود دانسته و نگذارم این سیب سرخ قبل از من به دست دیگران بیافتد.
به عبارتی دیگر در کنار خوانش محزونانه اخوان ثالث از «ایران بعد از کودتا» در سروده «خوان هشتم» وصف حال و خوانش مُبتهجانه واشنگتن از «ایران بعد از انقلاب» خوانشی مالکانه و مولویانه با این مضمون است که:
جان من است او ـ حال من است او
آب من است او ـ نان من است او
مثل ندارد باغ امیدش
باغ و جنانش آب روانش ـ سرخی سیبش سبزی بیدش
متصل است او معتدل است او ـ شمع دل است او پیش کشیدش
هر که ز غوغا وز سر سودا ـ سرکشد اینجا سر ببُریدش
عام بیاید خاص کنیدش ـ خام بیاید هم بپزیدش



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ـ مصاحبه با خبرگزاری دانشجو
۲ـ مقاله مشیت موریانه
۳ـ مصاحبه دکتر محمود سریع القلم درباره ی قرارداد اجتماعی با «سیاست نامه»
۴ـ مقاله سحرخیزترها، کامرواتر اند!
* ـ متن کامل سروده «خوان هشتم» را اینجا ببینید.

هیچ نظری موجود نیست: