مهدی تندگویان عضو شورای شهر تهران و فرزند محمدجواد تندگویان دومین وزیر نفت ایران که توسط ارتش بعث عراق در اسارت به شهادت رسید با استناد به نامه شرح وضعیت و نظارت ساواک بر پدرش در ایام مبارزه با رژیم پهلوی و با اشاره به آدرس ذکر شده از محل سکونت پدرش در نامه ساواک به طعنه و کنایه در صفحه اینستاگرام شخصی اش خطاب به گیرندگان املاک نجومی نوشته:
به آدرس ها نگاه می كنم، قيطريه، آجودانيه، دربند، تجريش (مناطق مرفه نشین شمال تهران) و ... به آدرس انتهای نامه ساواک هم نگاه می كنم كه نوشته خانی آباد (بخش فقیر نشین جنوب شهر تهران) و از خودم می پرسم كجای كار را اشتباه رفتيم و كدوم راه رو بيراهه پيچيديم؟
طعنه تلخ مهدی تندگویان را در واقع می بایست شکوائیه یا کیفرخواستی محسوب کرد که از جانب فرزند یکی از مخلصین و جان نثاران انقلابی که دغدغه معدلت و مستضعف نوازی و مستکبر ستیزی داشت، اینک در مقام تقصیر یابی و مقصرکاوی و چرائی و چگونگی ابتلا به چنین بدآیندی و کژراهگی برآمده.
قریب به ۲۷ سال پیش و بعد از فروپاشی جماهیر شوروی، در یکی از خیابان های فرعی مسکو پیرزن رُفتگری را دیدم که با اندام نحیف اش مشغول جارو کشیدن خیابان بود و وقتی از وی پرسیدم اوضاع و احوالت اکنون و بعد از سقوط کمونیست ها بهتر است یا قبل؟ در پاسخ گفت:
الان آزادی داریم اما پول نداریم! زمان کمونیست ها لااقل گرسنه نبودیم!
بر این منوال، روائی کنایه تندگویان و ناروائی وضعیت پیرزن رُفتگر روسی هر دو را می توان برآمد و برآیندی برخاسته از «لنین تا گورباچف» و از «هاشمی تا روحانی» و از «نپ» تا «مت» و از «انقلابی» تا «جُلنبُر» محسوب و معنایابی کرد!
بدین معنا که لنین با اتخاذ راهکار «نپ» یا سیاست نوین اقتصادی (New Economic Policy) هر چند عوامفریبانه این رویکرد را «یک گام به عقب برای برداشتن دو گام به جلو» توصیف کرد اما واقعیت آن بود که «نپ» نخستین تجدیدنظر طلبی اقتصادی یک انقلابی از آرمان های انقلابش بود که ۷۰ سال بعد و در دسامبر ۹۱ در گورباچف و دو گانه «گلاسنوست» و «پروسترویکای» وی به کمال رسید و آغازی شد بر پایان انقلابی که قرار بود کارگران و زحمتکشان جهان را نمایندگی و جان پناهی کند!
همان گونه که اکبر هاشمی رفسنجانی در آبان ۶۸ با ابرام بر رویکرد «مت» یا همان «مانور تجمل» حاملان انقلابی را که قرار بود مستضعفان را ولی نعمت خود بدانند و با دغدغه عدالت، نظام پول سالار و اشراف زادگی مترفانه را به چالش بکشند اینک توسط سردار سازندگی متهم به جُلُنبری و به تجدید نظر طلبی و پرخوری و زیاده خوری و نوکیسگی دعوت می شدند و آنک و در ۹۵ حسن روحانی در قامت المثنی و خلف هاشمی در مقام صادر کننده «گواهی پایان کار و ماموریت هاشمی» قامت افراشته و به حذاقت «امید و تدبیر» می کنند!
بدین اعتبار می توان گفت کاپیتالیست ها همان کاری را با سوسیالیست ها کردن که هاشمیست ها با خمینیست ها کردن!
یعنی به رغم صراحت مارکس در انتهای «کاپیتال» و خوانش آوای خوشآهنگ «کارگران و زحمتکشان جهان متحد شوید. شما چیزی برای از دست دادن ندارید جز زنجیرهای تان» آنک کاپیتالیست ها بقول «دکتر شریعتی» بعد از بر سر عقل آمدن و از طریق «چیز دار کردن» آن پیش تر «بی همه چیزان» تا آن اندازه کارگران پیش از این سبک بار و مبارزه جو را برخوردار از بار و محافظه کار کردند تا دیگر از صرافت عدالت افتاده و عطای مبارزه را به لقای «مبارزه کیلوئی چنده!؟» و «مگه ما چند بار قراره زندگی کنیم. برو حالشو ببر» ببخشایند!
همان کاری که سردار سازندگی با انقلاب اسلامی کرد و با خوراندن و چشاندن چرب و شیرین دنیا به آن انقلابیون پیش از این «جُلنبُر مفروض انگاشته شده» و ترغیب و تشجیع شان به خوش باشی و عیاشی و «مانور تجمل» و «آلاف و الوف» و «ساقی غم فردای حریفان چه خوری ـ پیش آر پیاله را که شب می گذرد» از حاملان سبک بار و سبکبال انقلاب اسلامی نیز نرگدایان نوکیسه ای ساخت که هر چند خلعت آن «اشرافیت تازه به دوران رسیدگی» به قامت ناراست شان زار می زند اما حال دیگر در کوچه پس کوچه های قيطريه و آجودانيه و زعفرانیه و کامرانیه و فرمانیه و در رکاب مرکب های آخرین سیستم شان دور دور می کردند و می کنند و کوکا را بجای «اُو» نوشیده و «دیگه نـَمی رَن ولایت»!
بر آن منوال و بر این روال «دیگر انقلابیگری کیلوئی چنده!؟»
بقول مهرجوئی:
دست از این بدویت تاریخی کپک زده ات بردار بدبخت! ببین کُره کجا داره میره؟ اندونزی کجا میره؟ فیلیپین کجا میره؟ تایوان کجا داره میره؟ مالزی کجا رفت؟ برزیل کجاست؟
آنتالیا رو عشق است ـ گــــوساله!
(*)
گرفتی جناب تندگویان!؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر