۱۳۹۵ آبان ۱۹, چهارشنبه

تقدیر آمریکائی!


رسالت یک متخصص و تحلیلگر علوم سیاسی، پردازش داده های سیاسی بمنظور پیش بینی تحولات و بالتبع مدیریت تحولات و احتراز از اصل غافلگیری ناشی از تعاملات زیر پوستی دنیای سیاست است. علی رغم این نمی توان سترونی و غافلگیری بخش وسیعی از تحلیلگران در ماجرای پیروزی دونالد ترامپ را نادیده انگاشت.
واقعیت غیر قابل کتمان آن بود که غالب تحلیلگران مزبور سترونانه از فهم فعل و انفعالات پنهان در اتمسفر سیاسی دوران رقابت های انتخاباتی آمریکا عاجز و ناتوان ماندند و بالتبع با استنتاج و ارائه تحلیل غلط در فردای اعلام پیروزی «ترامپ» بصورتی ناباورانه غافلگیر شدند.
نکته نغز ماجرا نیز آنجا بود که تحلیل گران مزبور علی رغم ارائه آن پیش بینی های غلط باز هم قافیه را نباخته و اینک و از موضعی حق به جانب اظهار می دارند:

«درست است که ترامپ برنده شد اما بدلیل آنکه نمی تواند شعارهایش را محقق کند در ادامه مجبور خواهد بود به راهکارهائی که ما پیش بینی اش را کرده بودیم، تاسی نماید»!

وصف حال ایشان قرینه لاف زدن آن «مرد رندی» است که شبانه و به اتفاق رفیق اش عزم خراب کردن دیواری را کردند و در ابتدا به رفیق اش گفت: ﺗﻮ ﭼﺮﺍﻍ ﺭا ﺑﮕﯿﺮ ﻣﻦ ﭘﺘﮏ می زنم. اما هر بار که پتک می زد تنها ﯾﮏ ﺁﺟﺮ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎد. در ادامه رفیق اش پیشنهاد داد او پتک بزند و وقتی رند مزبور دید با اولین ضربه پتک رفیق اش کلیت دیوار ویران شد با اعتماد بنفس خطاب به رفیق اش گفت: ﺣﺎﻝ ﮐﺮﺩﯼ؟ ﺍﯾن ﻄﻮﺭﯼ ﭼﺮﺍﻍ می گیرن!
ناراستی و کژتابی تحلیل گران مزبور از انتخابات آمریکا اگر چه امر غیر قابل درکی نیست اما این کمال بی اخلاقی است که دیگرانی را بی وقعی کرد که برخلاف ایشان توانسته بودند بر توسن احساسات و مَرکب خیالات خود لگام زده و با درکی واقع بینانه از تحولات و داده های میدانی فرجام انتخابات معطوف به ترامپ را پیش بینی کنند.
هر چند این پیش بینی های محقق شده نیز امر محیر العقولی نبود و تنها با لحاظ دوزی قلیل از واقع بینی «پیروزی ترامپ» را به سهولت میسر می کرد.
از جمله شخصاُ در فروردین ۹۴ و از خلال مذاکرات سنگین ۱+۵ با ایران بر سر پرونده اتمی به وضوح بر این نکته انگشت گذاشتم که:
اوباما نمی تواند نتیجه مذاکرات اتمی با ایران را در داخل ایالات متحده و بنفع خود و بنفع خاستگاه سیاسی خود (حزب دمکرات) نزد افکار عمومی نقد کند و بفروشد و عملاً حزب دمکرات بصورتی تبعی و ناخواسته اما خودساخته مواجه با یک سونامی شکست لااقل طی 8 ساله آینده در جمیع انتخابات پیش رو خواهد بود.
نباید این واقعیت را نادیده گرفت که اوباما یا شعارهای تعطیلی گوانتانامو و بیمه خدمات درمانی و حل پرونده اتمی ایران وارد کاخ ریاست جمهوری شد و در اولی که عملا شکست خورد و طرح بیمه اوباما (Obamacare) نیز اقبالی نیافت و شهروندان طبقه متوسط و محروم آمریکا که مجبور به پرداخت حق بیمه سنگین این طرح شدند با ترشروئی از خود می پرسند چرا باید به زور این بیمه را پذیرفته و سالیانه مبلغی گزاف بابت حق بیمه بپردازیم در حالی که نه حقوق مان افزایش یافته و نه قیمت ها کاهش یافته!؟
لذا بر فرض مختومه شدن مذاکرات اتمی با فرمت موجود باز هم اوباما نخواهد توانست این موفقیت را نزد افکار عمومی آمریکائیان نقد کند و از دل آن برای خود و حزب متبوعه اش رای و محبوبیت بخرد.
پرونده اتمی ایران شاید ولو به دروغ دغدغه اسرائیل یا عربستان و یا اروپائیان باشد. اما حرف اصلی مردم آمریکا آنست که گیریم اساسا ایران دنبال سلاح اتمی باشد اما در آن صورت هم باز خواهند گفت: داشتن یا نداشتن سلاح اتمی توسط ایران دغدغه ما شهروندان آمریکائی نیست. دغدغه شهروند آمریکائی در حال حاضر مشکل بیکاری وافزایش قیمت ها و ثابت و کاهش یافتن دستمزدها است و نمی توانند بین دغدغه های ملموس خود و «ایران اتمی آگراندیسمان شده» رابطه ای معنادار برقرار کنند. (۱)

در تیر ماه ۹۵ نیز طی مصاحبه با «خبرگزاری دانشجو» تصریح کردم:
همه شواهد و قرائن حاکی از پیروزی تضمین شده ترامپ در انتخابات سال جاری است. اما همان قدر که پیروزی ترامپ قابل تحقق است فرجام تلخ ایشان نیز در فردای ورودش به کاخ سفید نیز قابل تصور است. مشکل بزرگ ترامپ ناشی از مزیت بزرگ ایشان است و ایشان نخستین کسی است که در ساختار پول سالار نظام سرمایه داری آمریکا که همواره و بشکل سنتی روسای جمهور را با حمایت مالی سرمایه داران و الیگارشی قدرتمند اقتصادی آمریکا راهی کاخ سفید می کردند و بالتبع از جوار آن حمایت های مالی گشاده دستانه، رئیس جمهور را به عنصری در دست و متابعت پذیر تبدیل می کردند؛ ترامپ نخستین کسی است که به اعتبار تمکن مالی اش در حال شکستن این ساختار است و مسلماً در فردای ورود محتملش به کاخ سفید آن هم بدون توسل به ساپورت مالی اصحاب قدرت و ثروت در آمریکا و بدون احساس مدیون بودن به ایشان؛ تا آن اندازه خود را برخوردار از استقلال عمل و خارج از دسترس کلوب های قدرت آمریکائی قرار می دهد تا بابت این سبکبالی از جانب همان اصحاب قدرت و ثروت به عنصر نامطلوب و خطرناک مُبدل شده تا این پدیده را به اقتضاء بشیوه «کندی درمانی» مرتفع نمایند! ... ترامپ را باید فرزند و نیاز زمانه در آمریکا تلقی کرد که برای طبقه متوسط و فرو دست آمریکائی به نماد اعتراض به الیگارشی حاکم و مسلط و سترون هرم قدرت سیاسی ـ اقتصادی آمریکا و نظم آهنین این الیگارشی مبدل شده. الیگارشی که بیرون از تفاوت های جناحی (دمکرات یا جمهوری خواه) در نهایت و اینک برای شهروند آمریکائی مسجل شده از دست هیچ کدام از ایشان آبی برای رفع عطش این اقشار نمی چکد لذا بصورت رفلکسیو از ترامپی که هوشمندانه سوار بر این گپ شده آغوش گشائی می کنند. (۲)

و بالاخره در روز جمعه چهارم آبان و ۵ روز قبل از آغاز رسمی انتخابات در آمریکا در «گوله برفی» آوردم:
ترامپ اگر با همین دست فرمان تا روز سه شنبه پیش بره و با فرض حفظ و ثبات فضای فعلی انتخابات یقیناً پیروز انتخابات در هشتم نوامبر خواهد شد! خوب یا بد ترامپ بشکل موفقیت آمیزی توانسته خودش را برای بخش بزرگی از طبقات متوسط و متوسط به پائین در آمریکا در هیبت یگانه امکان مقابله با سیستم حاکم و فاسد موجود جا بیاندازد. همین امر ترامپ را در موقعیت گوله برفی قرار داده تا بتواند تا روز انتخابات اقبال به خودش را با شیبی متمایز افزایش دهد. (۳)

همان طور که در ابتدا ذکر شد پیش بینی های فوق امر مُحیّرالعقولی نبوده و تنها مستظهر به دوزی رقیق از واقع بینی است که در آن صورت هر صاحب شعوری را بدون نیاز به برخوردار بودن از جام بلورین یا آی کیوئی بالا می توانست متفطن به مسجل بودن پیروزی ترامپ در انتخابات هشتم نوامبر کند.
ترامپ فرزند زمانه و نیاز اجتناب ناپذیر جامعه آمریکائی بود.
غافلگیر شده ها از پیروزی ترامپ ناآشنایان با گوهر دمکراسی اند. در مدل دمکراسی «محل قضاوت مردم» در انتخاباتی در تراز انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ناظر بر نامزد و حزب هیات حاکمه است. یعنی در یک رقابت دمکراتیک، صاحبان رای قبل از آنکه «رقیب هیات حاکمه» را ببینند اقدام به دیدن و داوری «هیات حاکمه» می کنند و بر این اساس چنانچه رضایت از وضع موجود داشته باشند طبعا بمنظور حفظ آن رکورد به نماینده روند جاری رای می دهند و اگر هم وضع موجود موجبات تکدر خاطرشان باشد با اعراض و ادبار از نامزد و نماینده وضعیت موجود، خلع ید و فقد صلاحیت و اخراج ایشان از حاکمیت را با اقبال به نامزد رقیب، ابراز و انجام می دارند.
بدین منوال موفقیت ترامپ در مقابل هیلاری کاملا مُسجل و مُشخص بود. بلا تردید آرای ترامپ را باید به حساب سرخوردگان از جنبش ناکام ۹۹ درصدی های اشغال وال استریت گذاشت. سرخوردگانی که از پروای مار غاشیه به اغوای گندم نمائی جوفروشانه عقرب جراره پناه بردند!
آرای شهروندان آمریکا در ۸ نوامبر قبل از آنکه حکایت از اقبال به ترامپ و شعارهای ترامپ داشته باشد حاکی از ادبار از هیلاری و عقبه سیاسی هیلاری در مقام خازنان و حافظان و کلیدداران وضعیت مذموم و نامطلوب موجود بود.
ترامپ تصمیم مردم آمریکا نبود. تقدیر ایشان بود!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ـ تلواسه ظریف
۲ـ مصاحبه با خبرگزاری دانشجو
همچنین نگاه کنید به مصاحبه ام با خبرگزاری انتخاب خبر
۳ـ گوله برفی (فیس بوک نویسنده)
همچنین نگاه کنید به مقاله «گاو چرانان»
و مقاله «باسوادان بی شعور»

۲ نظر:

ناشناس گفت...

خود شما پیش از این نوشته بودید هیلاری رای می آورد،ترامپ به انتخابات اعتراض می کند و نهایتا میپذیرد

داریوش سجّادی گفت...

کجا چنین ادعائی کرده بودم که خود بی اطلاعم!!!؟ ممنون خواهم شد رفرنس بذهید.