۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۸, شنبه

جمهور زنان و ریاست جمهوری زنان!



زنان و امکان ریاست جمهوری ایشان بحثی است ادواری که هر 4 سال و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران مبدل به یکی از موضوعات روز می شود و مخالفان و موافقان هر یک از منظر خود به این موضوع می پردازند.
از جمله آیت الله محمد یزدی نیز به همین مناسبت و با اشاره به ثبت نام تعدادی از بانوان به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم به سنت مالوف با زبانی تند اظهار داشته اند:
... یکی از زنان ثبت نام کرده گفته که «اگر من رئیس جمهور شوم، نیمی از کابینه‌ام خانم‌ها و نیم دیگر آقایان خواهند بود» مثل معروفی هست که کسی می‌خواست وارد روستایی شود، اصلا راهش نمی‌دادند وارد روستا شود، اما می‌گفت "خانه کدخدا کجاست؟! قانون اجازه رئیس جمهور شدن را به خانم‌ها نمی‌دهد، حالا چطور این فرد ترکیب کابینه را هم مشخص کرده است!
طبیعتاً این اظهار نچندان مهربانانه اسباب تکدر خاطر برخی از بانوان را به همراه داشت و از جمله خانم «نعیمه اشراقی» ضمن ابراز گلایه از این بابت خواستار عذرخواهی آیت الله یزدی از جامعه زنان شد.
بیرون از بحث و دلائل حقوقی یا فقهی برای امکان رئیس جمهور شدن بانوان اما به تجربه ثابت شده اخلاق از نظر جنسیتی برخوردار از تفاوت هائی بین زنان و مردان است و بر این اساس گریزی از این واقعیت نیست که اخلاق زنانه همان قدر وجود دارد و باید آن را برسمیت شناخت که به همان میزان مواجه با اخلاق مردانه هستیم که هر کدام الزامات و بالتبع اقتضائات و مسئولیت های منحصر بفردی را می طلبد.
یکی از برجسته ترین خـُـلقیات زنانه نیاز تحسین طلبی و ستایش خواهی ذاتی زنان است که در جای خود امری ممدوح است.
مطابق چنین اخلاقی، زنان به صفت ذاتی بیش و پیش از مردان تحسین طلبند و ذاتاً ترجیح می دهند و مشتاقند تا از جانب دیگران و بویژه از جانب جنس مخالف مورد ستایش واقع شوند.
این تحسین طلبی از آنجا که ذاتی زنان است وقتی در جای خود و به درستی اعمال می شود متقابلاً با واکنش مهرورزانه و عشق ورزانه زنان مواجه شده و همین تعامل است که منجر به آن می شود تا یک زن و شوهر بتوانند در کنار خود زندگی توام با رضایتی از طریق ستایش مستمر مرد نسبت به همسر و بازگرداندن متقابل مهر و محبت و وفاداری از سوی همسر به شوهر خود را فراهم کنند.
به تعبیری رندانه زنان از «گوش» عاشق می شوند و مردان از «چشم»!
ستایش طلبی زن بازگشت به «تفوق روحیه عاطفی» نزد زنان دارد که در کنار «تفوق روحیه استدلالی» مردان قرار می گیرد.
وحدت «عاطفه» و «استدلال» میان زن و شوهر و تقسیم کار بر اساس مدیریت عاطفی زن و مدیریت استدلالی مرد در خانه اسباب تمهید محیطی سالم و اخلاقی و آرام و مستعدی را برای زیست توام با امنیت ذهنی و روانی اعضای خانواده را فراهم می کند.
یک خانه به همان اندازه که به مدیریت استدلالی مرد نیازمند است به همان اندازه نیز محتاج مدیریت عاطفی زن است.
مدیرت خانه تنها با اتکای بر مدیریت استدلالی مرد به همان اندازه زندگی در آن خانه را خشک و بدون روح و غیر قابل تحمل می کند که زندگی در خانه با مدیریت صرف و یکجانبه عاطفی زن محیط خانه را فاقد نظم و انضباط لازم الرعایه می نماید.
علی رغم این همین اخلاق زنانه (ستایش طلبی) وقتی بیرون از جایگاه طبیعی اش قرار می گیرد مبدل به یک رذیلت اخلاقی میشود.
بمعنائی دیگر ستایش طلبی اسم دوم و مستعار انتقادناپذیری است. ستایش طلبی بالذات مذموم نیست مشروط بر آنکه در جای طبیعی اش واقع شده باشد.
زنان همان قدر که ستایش طلبند به همان نسبت انتقاد ناپذیرند. بزرگ ترین کدورت برای یک زن زمانی است که توسط دیگران مورد انتقاد قرار بگیرد.
این در حالی است که در مناسبات مردان با مردان و ایضاً مردان با زنان به تجربه ثابت شده نوع گویش و تعامل آقایان طوری است که ضریب انتقاد پذیری شان بالاتر از زنان است.
شما به تناوب می توانید ملاحظه کنید که مردان در کلامت روزانه و محاوره ای خود بارها یکدیگر را نقد و بلکه استهزا می کنند. از تمسخر اجزاء صورت گرفته تا فیزیک بدن و نوع گویش تا نوع لباس و قد و قامت یکدیگر را به سخره می گیرند بدون آنکه کدورتی جدی از این بابت احساس کنند اما در نقطه مقابل کافی است به عنوان مثال مردی به خانمی در مورد اندازه بینی اش فقط طعنه ای نازک بزند!
وقوع چنین مسئله برای یک زن بمعنای سیاه شدن دنیایش خواهد بود.
حتی زنان در مناسبات هم جنسان خود نیز تحمل ایراد گرفتن از یکدیگر اعم از ایراد های شکلی یا اخلاقی و رفتاری را ندارند و عموماً برای حفظ و تقویت مناسبات دوستانه شان یک گویش تحسین برانگیز دو جانبه را حاکم می کنند.
لذا با توجه به عرصه سیاست آن هم در بالاترین سطح (ریاست جمهوری) که عرصه ای است کاملاً غیر عاطفی و بعضاً خصمانه و پر تنش و انتقاد آلود طبیعی است چنین عرصه ای در تضاد با روحیه انتقاد ناپذیر زنان است و بغایت تحمل آن را برای زنان ناممکن و تلخ می کند.
اتفاقاً همشیره خانم نعیمه اشراقی مثال مناسبی برای اثبات چنین ادعائی است.
ایشان (زهرا اشراقی) برخوردار از صفحه ای در فیس بوک اند که سنت مالوف در این صفحه قرار داشتن مشارالیه در کانون مندرجات آن است و به اعتبار وجوه خدادادی کافی است هر پستی در صفحه خود بگذارند ولو در حد یک جمله «آسمان آبی است» آن گاه از یمین و یسار اعضا صفحه ایشان با شوق برای مشارالیه تصنیف های تحسین برانگیز سروده و اسباب تشفی خاطر نامبرده را فراهم می کنند. اما وقتی چند سال پیش اینجانب بدون توجه به چنین مختصاتی باب یک بحث انتقادی و جدی را با ایشان باز کردم بلافاصله خود را با تغیّــُر نامنعطف مشارالیه مواجه دیدم. (از خمینی یا بر خمینی
البته مقصر اصلی در آن مجادله و در اولویت بر عهده نگارنده بود که بدون لحاظ روحیه و ذات ستایش طلب بانوان باب مباحثه انتقادی را با یک زن و در حوزه ای بیرون از مناسبات عاطفی (سیاست) با ایشان مفتوح کردم هم چنان که مشارالیه نیز مرتکب این اشتباه بوده و هستند که با روحیه ستایش طلب و انتقاد ناپذیر زنان وارد حوزه نامنعطف و خشک و انتزاعی و استدلالی سیاست شده که شرط نخست اش تحمل انتقاد است.
علی ایحال این نمی تواند موید آن باشد که در مقابل ذات ستایش طلب و انتقادگریز زنان، مردان جملگی برخوردار از روحیه انتقادی اند و تجربه نشان داده که یکی از روحیات عام و مشترک ایرانیان اعم از مرد و زن ـ دولتمرد و شهروند ـ باسواد و بی سواد ـ تحصیلکرده و عامی، روحیه انتقادناپذیری و گرایش به تمجید طلبی و مدیحه سرائی است.
روحیه ای که ریشه های مشترک و عام اش را بیرون از ذاتیات زنانه باید در تحولات تاریخی و فرهنگی جستجو کرد.


هیچ نظری موجود نیست: