۱۳۹۲ خرداد ۸, چهارشنبه

عوام و سیاست



عباس عبدی از معدود تحلیل گران سیاسی در داخل ایران است که شخصاً با بسیاری از نقطه نظرات ایشان مانوسم.
از جمله ایشان اخیراً طی مصاحبه ای در مورد انتخابات ریاست جمهوری به دلائل اقبال و فشار به آقای هاشمی جهت نامزدی و احیاناً موفقیت در انتخابات ریاست جمهوری توسط دو قشر عوام و خواص پرداخته که شخصاً با این بخش از اظهارات ایشان کاملاً هم دلی دارم. هر چند برخلاف آقای عبدی ورود آقای هاشمی به عرصه نامزدها را ناشی از فشار افکار عمومی نمی دانم و آن را پرده آخر نمایشی می دانم که از ماه ها قبل شروع شده بود و هاشمی از ابتدا و با برنامه مشخص عزم ورود به انتخابات را داشت.
اما بخش ذیل از صحبت های آقای عبدی در مورد چرائی اقبال عوام به هاشمی را کاملاً قبول دارم.
خبرنگار:
به نظرشما چه نیروهایی و با چه انگیزه هایی به آقای هاشمی جهت ورود به انتخابات فشار وارد می کنند؟
عباس عبدی:
كسانی كه این فشارها را می‌آورند، دو دسته‌اند. یك گروه مردم عادی و یا حتی بسیاری از نخبگان گوناگون كه ناتوان از داشتن تشكیلات و برنامه سیاسی روشنی هستند و فقط خواهان بهبود وضع خود هستند و چاره‌ای ندارند جز اینكه افراد شناخته شده را دعوت به حضور نمایند. این افراد در دعوت خود هم صادق هستند و هم ذی‌حق. حق دارند چون ذهن و دست آنان بیش از این به جایی نمی‌رسد، صادق هم هستند، چون مشكلات را می‌بینند و خواهان حل آنها هستند، و هیچ چیز دیگری جز حل مشكلات آنان را ارضا نمی‌كند. ولی این افراد لزوماً متوجه عواقب درخواست خود هم نیستند، چون در این حوزه حرفه‌ای نیستند و اطلاعات و تحلیل لازم را ندارند.
برای نمونه سه روز پس از آمدن آقای هاشمی جلو مغازه‌ای ایستاده بودم و قیمت‌ها را می‌دیدم که یکی از کسبه محل به شانه‌ام دست گذاشت و به طعنه گفت آقای عبدی بگذار این شیخ بیاید! تا آمدم پاسخ دهم با قاطعیت گفت اگر شیخ بیاید قیمت همه این اجناس نصف خواهد شد! گفتم اگر آقای هاشمی بیاید این اجناس دوبرابر نشود نصف نمی‌شود، نه به دلیل بی‌لیاقتی، بلکه به دلیل غیرممکن بودن تحقق چنین امری. دیروز دیدم آقای هاشمی هم خودش این را گفته بود که: «حتی اگر دشمنی و رقابت هم داشته باشند عقل می گوید که بگذارید بیاید (منظور آمدن خودشان است) و بعد رسوا کنید. می گذاشتید مردم با امید پای صندوق می آمدند و بعد از ۶ ماه متوجه می شدند که همه چیز دارد گرانتر می شود»
... گروه دیگر نیروهای سیاسی هستند. نیروی سیاسی باید متوجه عواقب رفتار خودش باشد، نمی‌تواند بگوید ما نمی‌دانستیم چنین می‌شود، اگر بگوید، فرقی با مردم عادی ندارد و نباید داعیه سیاست داشته باشد. نیروی سیاسی حق ندارد كه به افرادی امثال آقای هاشمی یا خاتمی یا هر كس دیگر اصرار كند و كمپین دعوت راه بیاندازد، و با زور و فشار روانی و تبلیغاتی آنان را علی‌رغم دانش و میل‌ خودشان وارد میدان كند، حضور در میدانی كه باید مبتنی بر عقلانیت و محاسبه سود و زیان جامعه باشد. این كارهای تبلیغاتی خوب است به شرطی كه بعد از اعلام آمادگی این افراد صورت گیرد، نه آنكه قبل از تصمیم عقلانی، آنان را در فشار قرار داد و پس از پذیرش این فشارها احساس موفقیت كرد مهم‌ترین اشكال سیاست برخی از دوستان اصلاح‌طلبان در چند دوره اخیر، همین سیاست «راه بنداز و جا بنداز» است. مثل برخی از سیاست‌هایی كه در دهه 1360 در حوزه جنگ و حتی مدیریت اقتصادی صورت می‌گرفت. آنان كه دل در گرو منافع و هیجانات شخصی خود دارند، می‌توانند سیاست را تبدیل به یك تفنّن و بازی كنند و با این رفتارها افراد و شخصیت‌ها را تحت فشار قرار دهند، ولی وقتی كه كار به این جاها رسید، بجای آنكه حدود مسئولیت خود را تعیین كنند، نباید به سادگی علیه دیگران به سخن‌پراكنی مشغول شوند.این پدیده مشخصه جوامعی است كه فاقد نظام حزبی هستند، ولی مایه تأسف این است كه وقتی هم در این جوامع حزب و تشكیلاتی درست می‌شود تا مسیر عقلانیت را در تصمیم‌گیری و در کنار آن در تصمیم‌سازی طی كند، جو زده شده و با تكیه بر احساسات جمعی تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری می‌كنند و بجای آنكه جامعه را پیرو عقلانیت حزبی كند، احزاب را پیرو هیجانات غیر حزبی می‌كند.

۲ نظر:

کمال گفت...

آقا اینجا که نشسته اید کجاست؟
نکنه آقای عبدی هم زده تو کار بساز بفروشی؟

داریوش سجّادی گفت...

عکس متعلق به مرداد سال 89 است که در منزل در حال ساخت جناب آقای عبدی در تهران ایشان را ملاقات کردم