سایت «جهان نیوز» چندی پیش با طرح این سوال که « آیا می توان برای ـ حفظ شغل ـ دروغ گفت؟» با استناد به برخی احادیث از رسول الله و ائمه و استمزاج از برخی مراجع، نهایتاً بر مذمت چنین «دروغ گفتنی» صحه گذاشته.
اما با استناد بر این واقعیت آیا نمی توان این پرسش را این گونه نیز مطرح کرد که:
صرف نظر از مذموم بودن دروغ گوئی برای حفظ شغل اما پیش از آن «آیا می توان برای ـ کسب شغل ـ دروغ گفت؟»
پرسشی که پاسخ آن به اندازه پرسش نخست بداهت دارد و توجیه ناپذیر است.
این امر بمثابه آن است که فرد بصرف اصرار و تمایلش جهت اختیار همسر مورد علاقه اش به خود حق بدهد تا با توسل به «دروغ» خود را مطابق خواست خانواده و همسر منتخب اش آراسته و مدعی مکنت نداشته و اخلاق نداشته و سواد نداشته و کلاً منویات مطمح نظر «همسر منتخب» و «خانواده همسر منتخب اش» شود!
طبیعتاً در چنین حالتی (صرف نظر از منطقی یا غیر منطقی بودن خواست و منویات خانواده همسر) معرفت عامه و کلیه مکاتب اخلاقی چنین رفتار ریاکارانه ای را نفی و نکوهش کرده و چنان فردی را مزور می دانند.
وضعیت فوق قرینه ای از ساختار اداری در ایران است که بواسطه نُرم های استخدامی موجود در بدنه حاکمیت منجر به رشد و گسترش فضای فرم گرایانه و زهد فروشانه و ریاکارانه و مزورانه توسط بدنه ضخیمی از شاغلین به خدمت در دستگاه بوروکراتیک ایران شده است.
بیرون از داوری پیرامون ماهیت و کیفیت نُرم ها و استانداردهای گزینش جهت استخدام در حکومت اما در مجموع نمی توان این واقعیت را انکار کرد که به اعتبار برآمدن حکومتی دینی از دل انقلاب اسلامی ایران حکومت موجود بمنظور تامین کادر متعهد و مقید به آموزه های دین ورزانه و مورد وثوق اش کوشیده از دل فیلترهای گزینشی دست به چینش کادر مورد نیازش بزند.
قطعاً این حق برای هر کس محفوظ است تا معیارهای گزینش در ساختار حکومت در ایران را برنتابد و به اقتضا و بجا مخالف و معترض آن معیارها بوده و متقاضی مکانیزم هائی جایگرین باشد.
اما در مجموع ایشان نمی توانند حق حکومت در شیوه تامین کادر بر اساس معیارهای قانونی و مصوب شده در بسترهای پارلمانتاریستی و مبتنی بر خواست مذهبی و اکثریتی جامعه را نفی کنند.
حکومتی که با رای اکثریت و به شکلی مشروع و قانونی «مذهبی» تعریف و تاسیس شده طبعاً بدیهی ترین حق اش نیز در «تامین کادر» گزینش از میانه مذهبی هاست. لذا در این میان اگر بتوان کسی را مورد نکوهش قرار داد انگشت اشاره را باید متوجه آن دسته از متقاضیان اشتغال در حکومت کرد که با علم به عدم تقید و تعهد خود به زیست مومنانه و «معیارهای مذهبی مطمح نظر حکومت» با لطائف الحیل و ظاهر سازی و زهد فروشی و تظاهر به دین ورزی و گریم مذهبی بودن، خود را به سیستم تحمیل می کنند.
این کمال بی اخلاقی است که فرد فاقد انگیزه و انگیخته و اندیشه مذهبی باشد اما بمنظور منتفع شدن از مواهب اشتغال در حکومت خود را به دروغ به چیزی بیآراید که از اساس نه تنها عاری از آن است بلکه نافی آن است.
این بمثابه آن است که در تمثیل ازدواج که در فوق به آن اشاره شد پرسش به این شکل مطرح شود که:
«تحت چه شرایطی حاضرید برخلاف میل و علاقه تان با فردی ازدواج کنید که از ایشان متنفرید!؟»
هم چنان که همین پرسش را بنوعی دیگر می توان طرح کرد که:
«تحت چه شرایطی حاضرید برخلاف اعتقادات و اصول و خوشایند و ناخوشآیند تان با فرد یا گروه و سازمان و نهاد یا حکومتی کار کنید که در باطن از آن متنفرید!؟»
جز آنکه در طمع کسب انتفاع از ناحیه آن «ازدواج» یا این «انضمام» حاضرید تن به چنان ریا و بی اخلاقی دهید؟ بر این اساس آیا نباید دست آنی را بوسید و به پابوسی آنی رفت که تن به چنین ریا و سالوس و تظاهری نداده و «صیانت از نفس خود» را مرجح بر هر سود و منفعت مالی پاسداری می کند!؟
محل مناقشه اینجاست که:
چه کسی ریا را تسری گر و نهادینه کننده است؟
آنی که دین ورز نیست اما برای ورود به سیستم تظاهر به دین ورزی می کند؟ یا سیستمی دین مداری که برای جذب کادر اقدام به تعبیه گزینش بر اساس معیارهای دینی می کند؟
رجوع فرد به سیستم در حالی که مُقیـّـَد به تقیدات آن سیستم نیست نقض غرض است و از اساس چنین رجوعی محل سوال است.
فرجام محتوم چنین وصلت نامانوسی به آنجا ختم می شود که فرد علی رغم تحمیل مزورانه خود به سیستم و بهره وری از مزایای استخدامی اش لیکن بدلیل فقد الفت ذهنی ـ روانی با ذات و گفتمان حاکم بر سیستم، در لایه های پنهان شخصیت اش به فقد حظ و رضایت ذهنی نسبت به موقعیت فردی ـ اجتماعی و شغلی اش مبتلا شده. ابتلائی که تا آن درجه استعداد دارد که در بلند مدت منجر به آن شود تا از سوئی بدلیل آلودگی سیستم به بحران «انباشت مُزَوّر» که فاقد انگیزه برای حسن انجام مسئولیت های محوله اند و از طریق «بدکاری» کلیت سیستم بوروکراتیک کشور را مبتلا به افت بهره وری و کارآمدی کنند و در مجموع برآیند و بسآمد و فورمت سیستم را ضمن از ریخت افتادگی، تداعی کننده غولی افلیج و دست و پاگیر برای شهروندان نمایند.
و از سوئی دیگر عدم دلبستگی و وابستگی ذهنی و عاطفی «کادرهای مزوّر» راه یافته به سیستم با کلیت و تمامیت و غایات سیستم از ایشان ناراضیان و سلول های معترض و پنهانی می سازد که در اولین فرصت در کمین و انتهاز ضربه زدن به نظمی اند که علی رغم انتفاع مادی از آن با ماهیت و محتوایش تضاد ساختاری دارند.
این سلول های مزور و در عین حال معترض به دلیل آنکه در بلند مدت نمی توانند نقش ریاکارانه ای را که بر عهده گرفته اند پاسداری و پنهان کنند دیر یا زود یا توسط سیستم شناسائی و تسویه می شوند و یا آنکه شخصاً از زیست قورباغه ای و دوگانه خود خسته شده و با خروج پر هزینه شان از سیستم، نظام سیاسی کشور را مواجه با آفت «خاوری پروری» می کند.
محمودرضا خاوری ـ مدیرعامل مختلص و فراری بانک ملی |
نمونه های کوچک تر آن مزورانی بودند که تا زمان بهره وری از پیاز حکومت تن به تظاهر به نرم های حکومت برای ورود و بقا و ارتقا در سیستم دادند و با کونه کردن خیارشان به دامان اجنبی گریختند و آن سوی مرزها بانگ و فریاد برآوردند که «مسلمانی نیست»!
X |
Y |
Z |
متاسفانه برای ارائه نمونه هائی از این دست در خارج از کشور مصداق به وفور موجود است!
شهرآشوبی های جنبش سبز در سال 88 بهترین نمونه از دمل چرکینی در بدنه نظام بوروکراتیک ایران بود که با فرصت و بهانه «تقلب در انتخابات» چرک های انباشته شده طی 3 دهه گذشته را تخلیه کرد و بیرون ریخت.
چانه زنی گاه و بی گاه اصحاب اصولگرا بر سر یابش سران فتنه از دو گانه «موسوی ـ کروبی» تا «آمریکا ـ اسرائیل» مدهوشی و خواب ماندگی کسانی را متبادر به ذهن می کند که متوجه نیستند سنگین ترین و پر مهابت ترین و پیچیده ترین و حرفه ای ترین دسایس و فتنه های سیاسی را نیز نمی توان در خلاء، خلق و مدیریت کرد.
زبده ترین فتانه ها نیز (حال هر کس که بودند) مگر می توانستند بدون «پیاده نظام حاضر در صحنه» خیابان های تهران را برای 8 ماه به آشوب بکشند؟
اولین و بدیهی ترین شرط در کشت و رشد و گسترش «جلبک» مهیا بودن «محیط جلبکی» است.
فتنه محتاج بستر مستعد و پیاده نظام منتظر است تا بتواند بموقع بجوشد و بخروشد و تخریب کند.
واقعیت آن است که سهم عمده ای از امواج فتنه سال 88 بر دوش لشکری معوج از معترضینی بود که برخلاف ادعای تریبون داران نظام، اکثریت ایشان قبل از آنکه به تروریست های مسعود رجوی یا سلطنت طلبان و بهائیان تعلق داشته باشند از میانه جوانان همین مملکت یارگیری شدند که جملگی ضمن برخورداری از یک نقطه مشترک (عقده روسانتیمان ـ Ressentiment Complex) در گوشه و کنار ساختار زهدفروشانه دستگاه بوروکراتیک کشور سالها بود که بیتوته داشتند. (توضیخ بیشتر در مقاله بینوایان)
این بمثابه زنی می ماند که در طمع زندگی با مکنت تن به ازدواج بدون عشق به مردی متمکن می دهد و طبعاً در اولین فرصت و رویاروئی با جوان بُرنا و ایده آلش اسیر فتنه شده و پایش می لغزد و وفاداری دروغین به همسر رسمی اش را قی می کند.
بر این مبنا می توان با بازبینی ادعای «ریزش و رویش» در انقلاب «رویش و پالایش» را جایگزین آن کرد. پالایشی اجتناب ناپذیر که یا محصول مچ گیری سیستم از متظاهرین است و یا محصول ناتوانی و بُریدگی و خستگی مزوران «در میانه راه» از نقش و فریم تصنعی و بازی گری است که به دروغ آن را متقبل شده اند.
لذا برخلاف این ادعا که «انقلاب فرزندان خود را می خورد» می توان گفت «انقلاب به اقتضای زمان و نیازش فرزندان مطلوبش را از طریق رویش و پالایش می زائاند». بر این اساس می توان قائل به دو گانه تمثیلی «خلخالی ـ آوینی» شد که هر دو مولود انقلاب و محصول زمان و نیاز و اقتضای انقلاب بودند. هم چنان که دو گانه تمثیلی «مخملباف ـ نوری زاد» را نیز می توان محصول پالایش انقلاب دانست که در میانه تظاهر به انقلابیگری و زهد فروشی و دین ورزی «بریده» و به من واقعی خود بازگشتند.
این ریا و تزویر و نفاق منحصر به داخل ایران هم نیست و با تحیر باید اذعان داشت دنباله ایشان در خارج از کشور نیز علی رغم نداشتن بهانه «حکومت دینی» در کشورهای محل سکونت خود نیز آغشته به تزویر و ریائند.
... چندی پیش آقای محمد آقازاده یکی از دوستان و همکاران اینجانب در مطبوعات داخل کشور مطلبی را در مورد بنده به این مضمون نوشتند که « سجادی چقدر در خارج از کشور شبیه خودش مانده» و بنده نیز در پاسخ خدمت ایشان معروض داشتم: می دانید چرا سجادی در خارج از کشور شبیه خودش مانده؟ بدین دلیل که سجادی داخل کشور، همان سجادی خارج از کشور است. اگر گلایه ای از دوستان است که در خارج از کشور شبیه خویش نیستند، بواقع باید بپذیرید که این دوستان در داخل کشور نیز خودشان نبودند و آنجا نیز تصویر واقعی شان را گریم کرده بودند و به محض ورود به فضای جدید چهره جدیدی از خود نشان دادند. البته این به آن معنا نیست که چهره ای که آنها اکنون نشان می دهند چهره ی واقعی شان باشد، من اطمینان دارم اگر ایشان در فضای دیگری قرار بگیرند مجددا استعداد تغيیر اين چهره را نیز دارند. البته این افتخاری نیست ولی مع الاسف در حال ثبت خود در حافظه ی تاریخی ایرانند. اينکه سجادی شبيه خودش مانده امتيازی نيست بلکه آن را بايد يک روال معمولی و بايسته فرض کرد آنچه که نامتوقع است رياکاری آن موقع و دگرباشی نامتعارف امروزين آن دسته از دوستانی است که هر لحظه به سيما و شمائی در می آيند ـ بخشی از مصاحبه 7 سال پیش سایت انتخاب با اینجانب.
نمونه برجسته آن ایرانیان مقیم در ایالات متحده اند (ایضاً اروپا) که بالغ بر بیش از 98 درصد ایشان با داعیه ایرانیت و وطن پرستی و عرق ملی ـ میهنی صرفاً جهت برخورداری از مزایای شهروندی کشور محل اقامت خود (اعم از بیمه و خدمات درمانی و بازنشستگی) به ثمن بخس و مزورانه اقدام به اخذ تابعیت اجنبی و ترک وفاداری به زادگاه و ابراز و قرائت رسمی سوگند وفاداری به دولت و کشور محل سکونت شان کرده و می کنند.
اما در این میان و با نگاهی آسیب شناسانه به چنین «ریا ورزی مبتذلی» نمی توان سهم حکومت را نیز در تکوین و رشد و گسترش نطفه این بزه کاری اخلاقی نادیده گرفت.
بارزترین اتهام حکومت آن است که با اتکای بر اقتصاد متکی بر نفت درمیانه و ثقل بازار معیشت و اقتصاد ایران نشسته و ضمن به انحصار گرفتن ماکزیممی اقتصاد ایران در کنار ضعف بخش خصوصی عملا این امکان را به آنانی نمی دهد که بنا به هر دلیلی مایل نیستند با سیستم حکومتی کار کرده و خودباشانه و بنا به هر دلیل موجه یا ناموجه ای از تن دادن به نُرم و هنجارهای مذهبی حاکم بر نظام بوروکراتیک ایران و شرکت در «تظاهر به دین ورزی اداری» اجتنابی قابل فهم نمایند.
قهراً تا زمانی که بخش خصوصی در ایران ضعیف است و دولت بیشترین تصدی گری در حوزه اقتصاد را داشته و رانت های حکومتی را نیز در انحصار خود دارد نمی توان رشد ریا و زهد فروشی و نفاق در ساختار بوروکراتیک کشور را از اقشار لاقیدی که در جستجوی معیشت و فراغت مطلوب در زندگی آرمانی خودند، توقع نکرد.
وقتی عموم راه های اقتصادی و فرصت های شغلی بمنظور تامین یک زندگی با فراغت و رفاه نسبی به حکومت و نهادهای حکومت ختم می شود بالتبع و بصورتی اجتناب ناپذیر می توان و باید شاهد رقابت سخیف و نامیمون شعبده بازان و ریا ورزان و دروغ گویان و زهد فروشان و متظاهرین به دین و دین ورزی بود تا بدینوسیه و ولو با خفت و ذلت نان و نوای خود و خانواده خود را تضمین نمایند.
دومین اتهام حکومت تنگ نظری و مضیق انگاری و عایق بندی های سنگین گزینشی در حوزه های استخدامی است که فاقد ضرورت است.
این یک واقعیت غیر قابل کتمان و قابل فهم است که هر حکومتی از جمله جمهوری اسلامی منطقاً موظف است بمنظور جذب کادر در حوزه های امنیتی و اطلاعاتی و نظامی و سیاسی و اقتصاد کلانش، سنگین ترین فیلترها و سخت ترین گزینش ها را اعمال نماید. کم ترین اهمال و سهل انگاری بمنظور جذب کادر در این حوزه ها که مستقیماً با امنیت کشور سر و کار دارد غیر قابل بخشش و اغماض است اما پرسش آنجاست که آیا برای جذب نیروی یک کارمند پست یا پرستار یک بیمارستان یا پرسنل یک موسسه راه و ساختمان و ... نیز باید چنان مضیق و صعب گزینش گری کرد!؟
طبیعتاً وقتی حکومت می تواند با اندکی مسامحه و گشاده روئی حوزه های اشتغال با ضریب امنیتی پائین را برای عموم شهروندان مفتوح نگاه دارد کمال بی تدبیری است که با تنگ نظری به دست خود و در بطن خود ریا و مزور ومعترض کشت و رشد دهد.
اصرار بر گزینش های تنگ نظرانه در حوزه های فاقد حساسیت تداعی کننده پاسخ بایرام دیزل (اخراجی ها) در گزینش برای اعزام به جبهه است که در شگفتی از پرسش «چند تکه بودن کفن میت»! با حلاوتی آذری گفت:
مجه مایوئه!!!؟
مورده که شینا نمی کنه!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ نظر:
akh gofte .akh,,akh dast radelam ngzar ke khone
az in ahmagh-hayeh talebane
kash eslameh haghe ra ejra mekardand va deleh rahbar ra khon nemekardand ,,az dasteh rafsanjanezmmmm
ارسال یک نظر