دلدادگی احمدی نژاد ـ مشائی تدریجاً در حال گذشتن از مرزهای کمدی و رسیدن به سطوح کسالت آور شده.
اسفندیار مشایی روز گذشته در جمع اساتید و دانشجویان یزدی مواجه با این پرسش شد:
آقای مشایی اگر بخواهید انتقادی به دکتر احمدی نژاد بکنید چه می گویید؟
و در پاسخ ایشان اظهار داشت:
«اگر بخواهم انتقاد کنم در میان این همه مزایایی که ایشان داشته اند سوء استفاده رسانه ای خواهد شد ولی یک انتقاد می کنم؛ این آقای احمدی نژاد از بس از من تعریف کرد پدر مرا درآورد»!
اگر کسی دستش به آقای مشائی می رسد از جانب بنده نیز به ایشان بگوید:
جناب مشائی! ایشان پدر ما را نیز درآورد ! از بس که وقت و بی وقت و بمناسبت و بی مناسبت نقش تبلیغات چی شما را بازی کردند و از زمین و آسمان برای شما فضائل و مکارم و معارف تراشیدند و می تراشند!
جناب مشائی! بمنظور تقریب به ذهن خدمت تان معروض می دارد:
معروف است سفیهی همسر خود گم کرد و به کلانتری رجوع کرد و کمک خواست. افسر نگهبان پرسید: مشخصات همسرتان چیست؟
سفیه گفت: مشخصات چیه؟
افسر گفت: یعنی چه ویژگی هائی دارند؟
سفیه باز هم متوجه نشد. نهایتاً افسر مربوطه جهت تقریب به ذهن گفت:
ببینید مثلاً همسر من قدش بلند است و چشمانش آبی است و موهایش بلوند و پوستش سفید است.
سفیه هم گفت: آقای پلیس! اصلاً همسر من رو ولش کن! بریم دنبال همسر شما بگردیم!!!
جناب مشائی حالا حکایت مرید شماست. البته جناب احمدی نژاد حق دارد تا بنا به هر دلیل موجه یا ناموجه ای شخصاً شیفته و واله و سرگشته شما باشند اما به هر حال «بزرگی» نیز ابزارمند است و تعریف و ویژگی و مشخصات دارد! و نمی توان بی بینه آن را به دیگری «ابلاغ» کرد و متقابلاً از مردم نیز تکریم برای آن بزرگی مجعول طلبید!
باز هم در مقام تقریب ذهن مثالی را خدمت تان معروض می دارد:
جامعه دانشگاهی و فکری و سیاسی ایران در میانه خود فردی را دارد بنام «دکتر عبدالکریم سروش» که صرف نظر از مواضع فکری و درستی یا نادرستی آن مواضع فکری در مجموع دوست و دشمن و موافق و مخالف ایشان نمی توانند منکر بضاعت بالای دانش و سخنوری و کتابت ایشان شوند.
سروش «اقبال» شود یا «ادبار» اما در دوسیه خود ده ها جلد کتاب نوشته شده و تالیفات متعدد و سخنرانی های گوناگون فلسفی و سیاسی و اسلام شناسانه و تدریس در معتبرترین دانشگا های دنیا را یدک می کشد که هیچ کس نمی تواند منکر آن شود. لذا هم دست موافقانش در دفاع از ایشان باز است و هم مخالفانش به راحتی می توانند در نفی و نقد ایشان دریائی از مستندات و کتب و متون و سوابقش را مرجع قرار دهند.
اما آن مسند رفیع و منیع از فضل و دانش و عرفان و کمال و اخلاقی که آقای احمدی نژاد طی این سالها شما را متخلق به آن معرفی کرده و مکرراً پـُزش را به شهروندان داده و می دهد! بالاخره نباید یک بازتاب بیرونی یا مستند عینی داشته باشد؟
وقتی جنابعالی نه یک جلد کتاب نوشته شده دارید و نه سابقه ای از اندیشه های مشعشع یا بیان مطنطن از جنابعالی در دسترس است و نه مدیریتی برجسته و اقدام مهمی از شما دیده شده و سابقه مبارزاتی روشنی هم از جنابعالی موجود نیست و تنها رفرنس های موجود چند سخنرانی بی معنا از «فضائل نوروز» و «بسته شدن دست شیطان در این ایام»! و «اسلام ایرانی» !!! است که جسارتاً در مقام ارزشگذاری از حیث محتوا چیزی در حد انشای دانش آموزان دوره دبیرستانی است! بر این اساس اجازه می دهید تا به جناب احمدی نژاد گوشزد کنیم:
برادر ـ این که خاله سوسکه مدام قربان دست و پای بلوری فرزندش می رود لزوماً بمعنای آن نیست که بتواند در فقد بینه همان عمل را از دیگران توقع کند!
تکبیره الاحرام علف:
http://sokhand.blogspot.com/2013/03/blog-post_8.html
و در پاسخ ایشان اظهار داشت:
«اگر بخواهم انتقاد کنم در میان این همه مزایایی که ایشان داشته اند سوء استفاده رسانه ای خواهد شد ولی یک انتقاد می کنم؛ این آقای احمدی نژاد از بس از من تعریف کرد پدر مرا درآورد»!
اگر کسی دستش به آقای مشائی می رسد از جانب بنده نیز به ایشان بگوید:
جناب مشائی! ایشان پدر ما را نیز درآورد ! از بس که وقت و بی وقت و بمناسبت و بی مناسبت نقش تبلیغات چی شما را بازی کردند و از زمین و آسمان برای شما فضائل و مکارم و معارف تراشیدند و می تراشند!
جناب مشائی! بمنظور تقریب به ذهن خدمت تان معروض می دارد:
معروف است سفیهی همسر خود گم کرد و به کلانتری رجوع کرد و کمک خواست. افسر نگهبان پرسید: مشخصات همسرتان چیست؟
سفیه گفت: مشخصات چیه؟
افسر گفت: یعنی چه ویژگی هائی دارند؟
سفیه باز هم متوجه نشد. نهایتاً افسر مربوطه جهت تقریب به ذهن گفت:
ببینید مثلاً همسر من قدش بلند است و چشمانش آبی است و موهایش بلوند و پوستش سفید است.
سفیه هم گفت: آقای پلیس! اصلاً همسر من رو ولش کن! بریم دنبال همسر شما بگردیم!!!
جناب مشائی حالا حکایت مرید شماست. البته جناب احمدی نژاد حق دارد تا بنا به هر دلیل موجه یا ناموجه ای شخصاً شیفته و واله و سرگشته شما باشند اما به هر حال «بزرگی» نیز ابزارمند است و تعریف و ویژگی و مشخصات دارد! و نمی توان بی بینه آن را به دیگری «ابلاغ» کرد و متقابلاً از مردم نیز تکریم برای آن بزرگی مجعول طلبید!
باز هم در مقام تقریب ذهن مثالی را خدمت تان معروض می دارد:
جامعه دانشگاهی و فکری و سیاسی ایران در میانه خود فردی را دارد بنام «دکتر عبدالکریم سروش» که صرف نظر از مواضع فکری و درستی یا نادرستی آن مواضع فکری در مجموع دوست و دشمن و موافق و مخالف ایشان نمی توانند منکر بضاعت بالای دانش و سخنوری و کتابت ایشان شوند.
سروش «اقبال» شود یا «ادبار» اما در دوسیه خود ده ها جلد کتاب نوشته شده و تالیفات متعدد و سخنرانی های گوناگون فلسفی و سیاسی و اسلام شناسانه و تدریس در معتبرترین دانشگا های دنیا را یدک می کشد که هیچ کس نمی تواند منکر آن شود. لذا هم دست موافقانش در دفاع از ایشان باز است و هم مخالفانش به راحتی می توانند در نفی و نقد ایشان دریائی از مستندات و کتب و متون و سوابقش را مرجع قرار دهند.
اما آن مسند رفیع و منیع از فضل و دانش و عرفان و کمال و اخلاقی که آقای احمدی نژاد طی این سالها شما را متخلق به آن معرفی کرده و مکرراً پـُزش را به شهروندان داده و می دهد! بالاخره نباید یک بازتاب بیرونی یا مستند عینی داشته باشد؟
وقتی جنابعالی نه یک جلد کتاب نوشته شده دارید و نه سابقه ای از اندیشه های مشعشع یا بیان مطنطن از جنابعالی در دسترس است و نه مدیریتی برجسته و اقدام مهمی از شما دیده شده و سابقه مبارزاتی روشنی هم از جنابعالی موجود نیست و تنها رفرنس های موجود چند سخنرانی بی معنا از «فضائل نوروز» و «بسته شدن دست شیطان در این ایام»! و «اسلام ایرانی» !!! است که جسارتاً در مقام ارزشگذاری از حیث محتوا چیزی در حد انشای دانش آموزان دوره دبیرستانی است! بر این اساس اجازه می دهید تا به جناب احمدی نژاد گوشزد کنیم:
برادر ـ این که خاله سوسکه مدام قربان دست و پای بلوری فرزندش می رود لزوماً بمعنای آن نیست که بتواند در فقد بینه همان عمل را از دیگران توقع کند!
تکبیره الاحرام علف:
http://sokhand.blogspot.com/2013/03/blog-post_8.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر