در ایران ظرفیتی سنگین، زیرکانه، بامهارت و در عین حال «آشنا» برای تمهید «دومین جام زهر» در افکار عمومی و کریدور های قدرت در حال حرکت و اوج گیری است.
25 سال پیش نیز مشابه چنین فرآیندی توسط حلقه ای از پایوران سیاسی ایران با محوریت اکبر هاشمی رفسنجانی پیرامون بنیان گذار جمهوری اسلامی شکل گرفت و بدآنوسیله حلقه مزبور موفق شدند از طریق محاصره و ایزوله سیاسی «آیت الله» با سندسازی و خوانش و القای مکرر این ترجیع بند که «خزانه خالی است» و «امکان ادامه جنگ نیست» «مردم خسته شده اند» نهایتاً راسخیت امام و یارانش در جنگ را مغبون و مفتون مصلحت اندیشی قدرت محورانه خود نمایند و ظفرمندانه جام زهر 598 را به کام «امام انقلاب» بریزند!
طـُرفه آن که در همان مقطع نیز که کشور درگیر یک جنگ تمام عیار بود و حداقل توقع از پایوران کشور بسیج همه جانبه ظرفیت های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی برای مقابله با صدامی بود که برخلاف ایران و با موفقیت همه توانمندی ها و استعدادهای کشورش را در خدمت جنگ قرار داده بود همین آقای هاشمی رفسنجانی که به بهانه فقدان سرمایه برای پایان جنگ التجاء به امام می بُرد سال 63 و در موقعیتی که کشور در عطش نیاز به سرمایه جهت رویاروئی با دشمن بعثی می سوخت با سماجت موفق شد پروژه غیر ضرور و میلیاردی متروی تهران را که منطقاً در خلال جنگ بلاموضوع و فاقد اولویت محسوب می شد به هزینه کشور تحمیل نموده و از آن تاریخ تاکنون نیز وقت و بی وقت و بمناسبت های مختلف «متروی تهران» را به عنوان کارنامه قابل افتخار خود به رخ دیگران کشیده و بابت آن به خود می بالند!
23 سال پیش در تبیین چیستی و ماهیت و عملکرد این خط مشی و سازندگان این خط مشی با محوریت آمریکا و هم سویان آن در ایران بر این نکته انگشت تاکید گذاشتم که:
«« ... یکی از راهکارهای واشنگتن در راستای براندازی جمهوری اسلامی ایران توسل به حربه «فرسايش اقتصادی» است که طی آن نيروی محرکه خود را ناظر بر فرسايش و استهلاک ظرفيت های اقتصادی ایران کرده تا از طریق کانالیزه شدن سرمایه دولت های سرکشی مانند ایران در مجرای نظامی گری کاخ سفید بتواند در بلند مدت ضمن امحاء و اضمحلال زیر ساخت های اقتصادی ایران دست دولتمردان در تامين طرح های عمرانی و رفاهی شهروندانش را بسته و از اين طريق با ایجاد «بحران انگیزه» در بدنه جامعه ، نظام حکومتی را از درون خلع سلاح و فاقد پشتوانه مردمی کند. هدف نهائی در چنين راهبردی دخول تحمیلی حکومت ناسازگار با هژمونی آمريکا به دايره بسته نظامی گری بمنظور خسته کردن حاميان چنان حکومتی است تا در نهايت بتوان با فشار اقتصادی سيستم را دچار استحاله «اولويت بقا» کنند ... »»
توسل مجدد و امروزین حلقه جام زهر ساز سال 67 به «ناله درمانی» و بستر سازی برای سازش با آمریکا زنگ خطری است که دیر یا زود می تواند از طریق مشابه سازی با پروژه 598 بار دیگر شوکرانی نوین را به کام ایران بریزد!
حلقه رهبران عالیه در ایران برای تبیین ابعاد این «دام چاله» و راهکار مقابله با آن گریزی از این واقعیت ندارند که عقلاً و در اولویت موظف باشند صورت قضیه را درست تعریف کنند. طبعاً با صورت قضیه غلط همه راهکارها نیز فاقد ضمانت اجرا خواهد بود.
واقعیت قضیه آن است که انتخابات ریاست جمهوری 24 خرداد ماه سال 92 از حیث برآیند نه یک «حماسه سیاسی» بود و نه می توان آن را «پیروزی نظام» محسوب کرد!
انتخابات 24 خرداد در تحلیل نهائی فقط پیروزی آمریکا و عقبه آمریکا از میانه جناح پراگماتیسم ها در داخل ایران بود که با حزامت موفق شدند از طریق تحریم های اقتصادی و ایجاد بحران معیشت با «مهندسی انتخابات» جامعه اکثریتی شهروندان ایرانی را زیر فشار اقتصادی به استیصال و فلاکت کشانده و از این طریق و بصورتی نامحسوس و غیر مستقیم ایشان را مدیریت و هدایت جهت پناه بُردن به گزینه ای کنند که علی الظاهر مدعی تعامل و مفاهمه با «دنیا» (بخوانید آمریکا) است!
این پروژه از سال 88 و بعد از موفقیت حکومت در مهار شهر آشوبی های تهران با عاملیت و محوریت جناح کبوترهای کاخ سفید و عقبه ایشان از میانه پراگماتیست های داخل ایران کلید خورد.
نکته محوری در پروژه مزبور نقشی است که قرار بود اکبر هاشمی رفسنجانی آن را عهده داری کند اما در میانه راه پروژه با «رویدادی محاسبه نشده» عقیم ماند!
مطابق این پروژه آمریکا ابتدا می بایست از طریق فشار تحریم های فلج کننده اقتصادی، ایرانیان را به مرز فلاکت و استیصال برساند و در پرده دوم از طریق تداعی خاطر «مرد بحران ها» و ضرورت «بازگشت منجی» هاشمی رفسنجانی را بر تارک اقبال آرای مردم در انتخابات ریاست جمهوری بر کرسی قدرت نشانده و ضمن برخوردار کردن وی از آرائی ماکزیممی بستر لازم را برای وی فراهم کنند تا مطابق فضاسازی برای قطعنامه 598 یک بار دیگر «قهرمان» بتواند رهبری عالیه نظام را مجاب کند که:
مردم بُریده اند! خسته اند! دیگر نمی کـِشـَـند و خزانه خالی است و اقبال بالای ایشان به من یعنی شما و سیاست های ریاضتی شما را دیگر بر نمی تابند و لذا با نوشیدن «جام زهر سازش با آمریکا» اجازه دهید کار مُلک و مملکت را مطابق «مصلحت اندیشی پراگماتیسمی» عهده داری کنیم!
هر چند پروژه مزبور برخوردار از انسجام و کمال بود اما چیزی که در این میان محاسبه نشده بود سزارین پروژه از طریق پاتک نظام با رد صلاحیت بموقع هاشمی رفسنجانی توسط شورای نگهبان بود پاتکی که پروژه را در میانه راه از محوری ترین چهره خود محروم ساخت.
هر چند هاشمی مجبور شد بصورتی ناخواسته و بی موقع و بالاجبار از قطار انتخابات پیاده شود اما این بمعنای واگذار کردن بازی نبود و ایشان با انتقال سرمایه سیاسی خود به اردوی «حسن روحانی» هر چند کم فروغ تر اما در نهایت موفق شد یکی از ژنرال های ملتزم الرکاب خود را پیروز میدان انتخابات و مدیون به خود کند.
ترکیب آرای انتخابات 92 که مطابق آن میزان اقبال به روحانی چه در کلان شهرها که غالباً آرای شهروندان سیاسی و جناحی است و چه در روستاها که آرا غالباً فاقد ماهیت و جهتگیری سیاسی است جملگی و بالاتفاق برخوردار از یکسانی و مشابهت عددی بود! چنین مشابهتی موید این واقعیت است که پروژه تحریم ها موفقیت آمیز بوده و آمریکا از این طریق توانسته در تمامیت کشور بحران معیشت و بقا را در اولویت شهروندان و روستائیان قرار داده و غیر مستقیم نتیجه انتخابات را به ایشان دیکته کند. بر این اساس مجموع آرای متخذه روحانی ترکیبی از آرای ماکزیممی معیشت طلبان به ذله درآمده و عاصی شده از تحریم ها در کنار آرای شهروندان مخالف رهبری بود که به اعتبار رفتن هاشمی در اردوی روحانی با رای دادن به روحانی می خواستند به حمایت از هاشمی به «رهبری ائی» دهان کجی کنند که در سال 88 بین هاشمی و احمدی نژاد، محمود را ارجح دانسته بود! (پیش تر در مقاله «خیز بلند هاشمی» در این مورد توضیح داده بودم)
علی ایحال بعد از پیروزی حسن روحانی در انتخابات، اصحاب قدرت در ایران با این توقع اولیه و خوش بینانه به استقبال ریاست جمهوری کسی رفتند که اولاً در اندازه هاشمی نبود و نیست و طبعاً در اندازه هاشمی نیز نمی تواند نظام را به چالش بکشد و ثانیاً به صفت شخصی احتمال می دادند ترجیح روحانی آن است که ضمن اتخاذ استقلال عمل نخواهد در تاریخ ایران نام وی به عنوان یک رئیس جمهور تحت الامر و ملتزم الرکاب پدر خوانده ثبت و توصیف شود.
علی رغم این شواهد نشان از آن دارد که هاشمی متعاقب حمایت تمام قد خود از روحانی در قبل و بعد از انتخابات توانسته روحانی را مدیون و گوش به زنگ خود نگاه داشته تا پازل بازی قدرت در ایران را بر اساس قطعات مطمح نظر هاشمی انتخاب و پُر کند.
روانکاوی حسن روحانی نیز موید استعداد ایشان جهت تقبل چنین نقشی است.
(بخش روانکاوی حسن روحانی را تعمداً از انتشار عمومی حذف و متن کامل در تیراژی محدود برای مخاطبان خاص ارسال شده اما در آینده و با توجه به تحولات پیش رو قطعاً این بخش را نیز ولو با تاخیر به انتشار عمومی خواهم رساند)
فاز دوم و در دستور کار برای تکمیل این پروژه «افکار عمومی سازی» و «سیاه نمائی از وضعیت اقتصادی» است تا از این طریق محور کبوتران کاخ سفید و پراگماتیسم های ایرانی بتوانند اهرم فشار بر ساختار قدرت در ایران را جهت کوتاه آمدن و سازش با آمریکا و مهمیز زدن به اسب سرکش انقلاب اسلامی و «خوراندن شوکران دوم» عملیاتی کنند. فازی که طی آن مجریان با اتخاذ رویکرد «ناله درمانی» می کوشند فضای عمومی جامعه را با بیرون بُردن از قواره های طبیعی دچار صحنه آرائی تراژیک کرده و از این طریق هر اندازه بیشتر گلوی نظام را برای شُرب دومین جام زهر تحت فشار قرار دهند.
اما ظاهراً مجریان فاز مزبور در تمهید «ملاحت این مرحله» نابلدانه زیاده روی کرده و آش را آنقدر شور کرده اند که در جریان جلسه رای اعتماد مجلس صدای «قاسم جعفری» عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس نیز در آمد ومعترضانه خطاب به رئیس جمهور پرخاش کرد:
« ... طرح شرایط نامساعد اقتصادی از سوی دولت، یأس و ناامیدی را به جامعه تزریق میکند ... رئیس جمهور و هیات دولت مداوم نگویند خزانه خالی است و شرایط اقتصادی نامساعد است. مدام بر این نکته اصرار میشود که گویی شرایط نظام، دولت و ملت شرایط خاصی است که یأس و ناامیدی را در جامعه تزریق میکند ... رئیس جمهور و اعضای هیات دولت ضمن اینکه شرایط ویژه است و همه باید تدبیر کنیم، اما نباید مدام بگویند خزانه خالی است و وضع اقتصادی نامناسب است...»
هم زمان حجتالاسلام «غلامرضا مصباحیمقدم» دیگر نماینده اصولگرای مجلس در پاسخ به اظهارات رئیس جمهور مبنی بر خالی بودن خزانه اظهار داشت:
«از دو وجه می توان این اظهارات را بررسی کرد، آیا خزانه کشور نقدینگی است که به صورت ریالی در اختیار دولت قرار می گیرد؟ یا علاوه بر نقدینگی ذخایر ارزی است که دولت در اختیار دارد؟ اگر خزانه دولت را علاوه بر نقدینگی، ذخایر ارزی در نظر بگیریم که در اختیار دولت است، باید گفت خیر، خزانه دولت نه تنها خالی نیست بلکه بسیار هم سرشار است. کشور بیش از 100 میلیارد دلار ذخایر خارجی و طلای نگهداری شده دارد و این علاوه بر منابع صندوق توسعه ملی است که بالای 30 میلیارد دلار است.»
بموازات این «لابه آمائی» مدتی است سیستم رسانه های مجازی ایران نیز مواجه با پدیده نامه نگاری های تضرعی و مشکوک شده است.
سایت خبری «رویداد» اخیراً دو نامه از این نوع را رمزگشائی کرد که در هر دو «نویسندگان مجهول نامه» رد ثابت و آشنای تراژیک بودن وضعیت جامعه و متقابلاً ضرورت میدان دادن به هاشمی قهرمان و راهگشا و رئیس جمهور مدبر و متعاملش را به مخاطب یادآوری می کنند!
رسواترین نمونه از این دست نامه ها بمنظور فضاسازی جهت تقویت موضع پراگماتیسم های داخلی، نامه ای بود که اخیراً و با امضای یک دختر خانم مطابق معمول ناشناس در ذیل کامنت های صفحه فیس بوک دکتر ظریف منتشر شد و متعجبانه و بشکل معناداری بلافاصله در سایت هائی نشان دار نیز بولد و برجسته گردید.
اهتمام در نامه مزبور مطابق نامه های مسبوق، فلاکت بار بودن وضعیت اقتصادی جامعه و ایضاً نویسنده نامه است که ظاهراً یک دانشجوی ممتاز در یک رشته معتبر دانشگاهی است که دو سال است بدلیل فقر مالی پدرش نتوانسته جهیزیه برای ازدواج وی تهیه کند هم چنان که همسرش نیز که یک تحصیل کرده ممتاز در یک رشته ممتاز دانشگاهی است ایشان هم بدلیل فقر مالی ناتوان از تهیه هزینه ازدواج بوده! و دختر خانم مزبور در اوج فلاکت و عسرت نهایتاً در انتهای نامه و در زمانی که مخاطب را به عمق تراژیک خود فرو برده حرف اصلی را بدین مضمون می زند:
«ای خدااااااااا پس کی تموم میشه؟؟؟
همه اینارو گفتم که بدونید کسایی مثل من هستند که فقط زنده اند اما بارها و بارها آرزوی مرگ می کنند. کاری کنید که تحریما تموم بشه، یه کاری کنید ارزونی بشه ، کرایه خونه کم بشه ، مواد غذایی ارزون بشه، بازار کار رونق پیدا کنه، دارو و درمان به قیمت خون آدم نباشه، امنیت و رفاه داشته باشیم. کاری کنید که منه بچه درس خون، منی که تو زندگیم فقط تلاش کردم، صبر کردم و پامو کج نذاشتم، بخاطر فشار اقتصادی تو این سن و سال این همه مریضی عصبی نداشته باشم و فکرم مدام پی انصراف از تحصیل نباشه، یه کاری کنید جوونا راحت ازدواج کنن اینطوری فسادم کم میشه. فقط یکم سریع تر ... میترسم آخرش به عمر ما قد نده. تو رو خدا... دیگه بسه تحریم...»
هر چند نباید و نمی توان منکر وضعیت نامطلوب اقتصادی در ایران شد اما مجریان و بازیگردانان و صانعان دومین شوکران نیز می توانند برای هر اندازه بیشتر و بهتر سیاه نمائی کردن و افکار عمومی ساختن لااقل کمی سلیقه به خرج دهند و اعمال ذکاوت کنند.
نامه فوق هر چند از حیث سوزناکی و تراژیک بودن و اثبات وضعیت وخیم اقتصادی می توانست اثرگذار باشد اما طراحان تا آن اندازه استعداد نداشتند تا بدانند خط النثر یک زن در نگارش چنین شکوائیه های سیاسی ـ اقتصادی کاملاً متمایز و عاطفی است. امری که در نگارش نامه مزبور مورد غفلت واقع شده بود و جنس و لهجه و گویش و ادبیات منطقی و تعقلی با دوزی رقیق از احساسات در نامه بوضوح نشان از آن داشت که «آقای» نویسنده از ظرافت و تفاوت لازم در نامه نگاری مردانه و زنانه بی اطلاع بوده!
در مجموع همه این شارمورتی بازی ها و تئاترها و نقش آفرینی ها را باید در این چارچوب قرار داد و فهم کرد که در آستانه ورود به چهارمین دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ظاهراً آمریکا و پراگماتیسم های داخلی به یک وحدت آرمانی جهت روشن کردن تکلیف نهائی «انقلاب خمینی» رسیده اند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقالات مرتبط: