آقای حسام الدین آشنا مشاور فرهنگی رییس جمهور در فیس بوک شان پرسیده اند:
آیا میان برجام و موفقیت ارتش سوریه در آزاد سازی حلب از اشغال تروریست ها رابطه ای وجود ندارد؟
هر چند آقای آشنا تنها به طرح پرسش اکتفا کرده و از دادن پاسخ اجتناب ورزیده اند اما ذیلاً و به سهم خود بمنظور انجام وظیفه به تلخیص امتثال امر خواهد شد.
ابتدا و در در خلاصه ترین شکل ممکن در مورد پرسش جناب آشنا می توان بدین گونه پاسخ داد که:
«حلب شکست نخورد؛ چون برجام شکست خورد!
به عبارتی دیگر برجام چنانچه مطابق مهندسی آمریکا پیش می رفت در آن صورت بصورتی محتوم منجر به تقلیل و تضعیف مواضع ایران و ایضاً روسیه در شامات می شد که سقوط کامل حلب و تفوق موضع آمریکا و عربستان و ترکیه و اسرائیل و شورشیان تحت امر ایشان در کل سوریه فرجام مسلم آن بود! لذا اگر بتوان نسبتی میان عدم سقوط حلب و برجام قائل شد این نسبت برخوردار از ماهیتی الاکلنگی است که پیروزی در یک طرف به شکست در طرف دیگر ماجرا معوق شده بود.
اتفاقی که بدون اغراق محصول زبدگی و مدیریت حاذقانه بحران توسط رهبری ایران و با محوریت و عاملیت سپاه قدس در کانون مهلکه بود.
ماجرا از آنجا آغاز شد که از خرداد ۹۲ و به برکت تحریم های فلج کننده اقتصادی(!) ایالات متحده توانست با مدیریت آرای شهروندان ایرانی در زمین فلاکت و معیشت اقتصادی از طریق مهندسی انتخابات با عقب راندن نیروهای حامل انقلاب اسلامی، عملگرایان مورد وثوق خود را در ساختمان ریاست جمهوری ایران به قدرت برسانند. هر چند در اشغال مسند ریاست جمهوری ایران قبل از حسن روحانی چهره مطلوب آمریکا هاشمی رفسجانی بود اما بعد از «سورپرایز رد صلاحیت» واشنگتن مجبور شد به همزاد ولو کم توان هاشمی قناعت کند.
علی ایحال واقعیت ماجرا آن بود که مساله آمریکا با ایران قلت یا کثرت تعدادی سانتریفوژ نبود و فرای ضریب غنی سازی اورانیوم این شیوه بودن و نحوه هستی یافتن و مانائی کردن ایران در منطقه بود که می بایست تکلیف اش با هژمونی آمریکا در برجام مشخص می شد.
من حیث المجموع هر چند آیت الله خامنه ای با ترفند مهندسی انتخابات توسط آمریکائی ها مجبور شد تن به گزینه دولت تحمیلی از جوار تحریم تحمیلی بدهد علی رغم این ایشان بازی را واگذار نکرد و از طریق «گرفتن زمان» محل منازعه را بیرون از مذاکرات اتمی به زمین سوریه منتقل و مدیریت کرد.
بطور خلاصه آیت الله خامنه ای در تنگنای دولت عملگرایان زبردستانه زمان داد و زمین گرفت تا آنگاه که برجام توسط آمریکائی ها و در طمع برجام های دو و سه نهائی و امضاء شد.
فی الواقع گمانه آمریکائی ها آن بود که از طریق برجام و اتکای بر متابعت دولت تدبیر و امیدی که سودای بهبود رابطه با آمریکا را داشت می توانند عملگرایان را در ایران در موضع تفوق قرار داده و بدینوسیله با کُرنر کردن رهبری و نیروهای حامل انقلاب در برجام های دو و سه عقب نشینی ها و امتیازها و انتقام های مطمع نظر خود را بصورت نیابتی از طریق «دولت تدبیر و امید» نقد کنند.
قدر مسلم این چیزی نبود که بتواند از نگاه رهبری ایران مغفول بماند و ایشان از طریق دولت تدبیر و امید که علی الظاهر مورد وثوق آمریکا نیز بود همان کاری را با آمریکا کرد که پیش تر قوام السلطنه با روس ها در ماجرای اشغال آذربایجان کرده بود و در کنار اولتیماتوم آمریکا با وعده دادن امتیاز نفت شمال به روس ها آنها را متقاعد به تخلیه خاک ایران کرد و در فردای خروج قوای روس، امتیاز مزبور را معوق به انتخابات مجلس پانزدهم بمنظور اخذ مصوبه از پارلمان نمود و در خلال انتخابات نیز با موفقیت توانست مجلسی مخالف با روسیه را تمهید کند تا در فردای مخالفت پارلمان در اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی با فراست نزد روس ها از خود رفع مسئولیت نماید!
رهبری ایران نیز مطابق این الگو به اندازه کافی رقیب را در مذاکرات «سر کار گذاشت» تا قوایش در زمین سوریه دست برتر را بیابند و از همین رو بود که از فردای برجام مسئله سوریه مانند حرکت «گوله برفی» بنفع ایران شدت و سرعت و مهابت گرفت و این در حالی بود که آنک روس ها نیز در فردای برجام توانستند با دستی بازتر و بدون محدودیت سیاسی به کمک ایران در سوریه بیآیند و آمریکائی ها و ترک ها و سعودی ها و اسرائیل را در مقابل توفیقات خود در منطقه سورپرایز کنند.
بی جهت هم نیست که ریاض و آنکارا و تل آویو و واشنگتن متحیرانه و ناباورانه در مقابل خود صحنه ای را می بینند که با طمع به خاک افتادن ایران در برجام آغاز شد اما در ادامه و اینک از سوئی می بینند رهبری ایران بعد از آنکه توانست با همان «برجام کم جان» به تمامیت تحریم ها «آب ببندند» تا جائی که اینک هر گونه کارشکنی آمریکائی ها در برجام زمین دعوا را از دو گانه «تهران ـ واشنگتن» به زمین «اروپا ـ آمریکا» منتقل کرده و این بار این اروپائی هستند که بجای ایران معترض کارشکنی آمریکا در برجام می شوند و از سوئی دیگر و برخلاف انتظار آمریکائی ها پس از منع رهبری از ادامه برجام های دو و سه اینک واشنگتن نقشه خود را در نیمه راه نیمه کاره می بیند و از همه بدتر آنکه در منطقه ای که قرار بود شش ماهه تکلیف سوریه با سقوط اسد تمام شود و بقول خودشان کمر ایران را در سوریه شکسته و ارتباط اش را با لبنان و حزب الله قطع کنند اکنون تلخ کامانه خود را با این واقعیت مواجه می بینند که نه تنها اسد شکست نخورد و حلب نیز آزاد شد و اقتدار و جای پای مسکو در سوریه نیز تقویت شد و فترت قدرت در لبنان نیز در کمال ناباوری ریاض و ترکیه و اسرائیل بنفع حزب الله لبنان ورق خود تا جائی که اکنون سهم حداکثری وزرای کابینه «میشل عون» تعلق به حزب الله دارد! مصیبت بار تر آنکه تروریستی نیز که برای ایران و علیه ایران طراحی و عملیاتی شده بودند اکنون سر برگردانده و دامن گیر ایشان در منطقه و اروپا و آمریکا شده!
بنا بر همین داده ها و واقعیت های میدانی است که می توان به ترامپ حق داد که به درستی اوباما را عتاب کند که آمریکا در برجام هیچ چیزی به دست نیآورد!
هر چند نباید این واقعیت را نیز نادیده انگاشت که در کلان ماجرا و در مجموعه حکومت در ایران این دولت تدبیر و امید بود که موتور محرکه اش بقول مکانیک ها «سه کار می کرد» و نمی توانست و نمی شایست در تراز مجموعه حکومت و عیار انقلاب اسلامی همراهی شایسته و بایسته با رهبری عالیه نظام داشته باشد و هم سطح و هم سرعت با رهبری و مجموعه تحت امر رهبری با ایشان همراهی کند.
نقصی که امید می رود در انتخابات ۹۶ توسط ایرانی ها بنحو احسن ترمیم و تصحیح شود!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سه کار کردن موتور اصطلاحی فنی نزد تعمیرکاران خودرو در ایران است و به خودروهای ۴ سیلندری اطلاق می شود که از مجموع ۴ سیلندرشان شمع یکی از آنها روغن زده شده و به همین دلیل عمل احتراق در یکی از پیستون صورت نمی پذیرد که منجر به کار کردن ناقص موتور خودرو می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر