حکایت ناهمگونی «اصلاحات پسا ۸۸» قرینه داستان فولکلوریک «مهمانهای ناخوانده» نوشته «فریده فرجام» است. داستانی کودکانه که ناظر بر مهمان نوازی گشاده دستانه مادربزرگ ساده دلی است که به سخاوت مشتی حیوان فراری از طوفان شبانگاهی را بشکلی فله ای در منزل خود میزبانی و جان پناهی کرد و در فردای عافیت و در نجوای ماندگاری آن ماکیان و کلبیان و چارپایان و طیوران و ستوران نزد خود به صرافت «رودربایستی» افتاد!
در ۸۸ نیز هر اندازه خیراندیشان «میر» و میزبان طوفانیان را اندرز دادند تا «سید سبزها» کار و عاقبت خویش را با حرامیان و غوغائیان مرزبندی و مفصل گذاری کند و اینها که به اسم تقلب در خیمه تان خرامیده اند از جنس اسلام و نظام و انقلاب و امام نیستند! اما آن «میر اخضر» بی توجه به ملاحظات و قواعد دنیای سیاست اره و اوره و شمسی کوره را از منتهی الیه سلطنت طلبان تا منافقان و غوغائیان و هذیانیان را هم زمان و توامان میزبانی کرد و پهنای سیاست را تا حضیض صباوت فرو کاهید.
شاذیات و شطحیات موسمی فردی مانند «مهدی خزعلی» یکی از موارد برجسته در میزبانی گشاده دستانه جنبش اصلاحاتی است که با شعار «ما رنگین کمانیم» جنبش مزبور را تا چنین سطوح نازلی تقلیل و تحقیر کرد.
موجودیتی که یک تنه و انحصاراً پدیده و آفتی است برای خود!
این نماد توهم و اسوه بدخیم تخیل که وقت و بی وقت در برزخ «خود اسطوره بینی» در میانه نوچگانش معرکه گردانی و شامورتی بازی می کند در جدیدترین پهلوان بازی مسبوق به سابقه اش بار دیگر بر منبر رفته و بمنظور افشای اصلاح طلبان دروغین و اثبات «اصلاح طلبی راستین خود» متوسل به مقدمه کوتاه نوشته شده اش در ابتدای کتاب «هویت» منتسب به «سعید امامی» شده (عکس ضمیمه) و با هیجانی بیرون از وصف فرموده:
من این مقدمه را بر هویت نوشتم و کلمه به کلمه اش را دفاع می کنم. بر آن افتخار می کنم و معتقدم یکی از «شاهکارهای ادبی و کلامی» است!
(نگاه کنید به دقیقه ۳:۳۴ تا ۳:۵۳ از ویدئوی ضمیمه)
خزعلی مزبور آنچنان از این نیم پاراگراف نوشته بی سر و ته خود مشعوف شده گوئی نظامی گنجوی و حکیم ابولقاسم طوسی و مولانای رومی و لسان الغیب شیرازی آداب کتابت را نزد ایشان به تلمذ نشسته بوده اند! و پاراگراف مزبور شانه به شانه فیه ما فیه مولانا و خسرو شیرین و اسکندر نامه عروضی و مروج الذهب ۱۳ جلدی مسعودی، هم شانی و هم ترازی می کند!؟
خود کرده را تدبیر نیست!
این «پدیده» را باید با همین مختصات برسمیت شناخت و آن را در عداد محصولات طبعی همان میزبانی سخاوتمندانه و بی مبالاتانه در ۸۸ گذاشت که دمار از روزگار «مرحوم اصلاحات» درآوردند و چاره ای جز آن نیست تا این حکایت را بر همان نمط و ضربآهنگ ماکیان و کلبیان و چارپایان و طیوران و ستوران و «میهمانان ناخوانده فریده فرجامی» بازخوانی کرد دائر بر آنکه:
من که «مو» می کنم برات، من که «جیک» می کنم برات، من که «عر» می کنم برات، من که «میو» می کنم برات، من که «قار» می کنم برات، من که «واق» می کنم برات ـ بذارم برم؟
... و پیرزن گفت: با وجود تنگی جا، همه تون پهلوی من بمانید! و آنگاه همه از سر سفره بلند شدند، بساط چای را جمع کردند و دنبال کارهایشان رفتند. از آن به بعد، سال های سال همگی با هم به خوشی و خرمی زندگی کردند.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر