امیر کبیری که میرزا آقاخان نوری شد!؟
نتیجه انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم ایران هر چند برخلاف توقع ذائقه اصولگرایان را تلخ کرد و متقابلاً موجبات خرسندی نسبی اصلاح طلبان شد اما در این میان حذف «اکبر هاشمی رفسنجانی» از عرصه انتخابات تا آن اندازه برای کلیت نظام حائز اهمیت و رضایت بخش بود تا بتواند ایشان را به تقبل هزینه آن حذف (حسن روحانی) راضی نماید.
یابش چرائی اهمیت و ضرورت حذف «هاشمی» برای منافع ملی ایران و تمامیت نظام جمهوری اسلامی و عامه ایرانیان محور بحث این مکتوب است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شنبه 21 اردیبهشت (92) ساعت پنج و نیم بعد از ظهر در حالی که تنها نیم ساعت تا پایان مهلت قانونی برای ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری وقت باقی مانده بود تلفن دفتر اکبر هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام به صدا درآمد و هاشمی بلافاصله شخصاً گوشی را برداشت.
صدائی «آشنا» از آن سوی خط تنها یک جمله گفت:
«آقا جون؛ همه چیز آماده است»
بعد از این تلفن بود که به گفته فاطمه هاشمی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از اتاق کارش خارج شد و خطاب به جمع حاضر و بلاتکلیف در آنجا گفت:
بسم الله ـ برویم!
و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به اتفاق دو فرزند (یاسر و فاطمه) و جمعی از دوستداران عازم وزارت کشور برای ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری شد.
هاشمی بعدها اعتراف کرد که آن روز در دفتر کارش بیش از 5 بار تلاش کرده تا با آیت الله خامنه ای تماس بگیرد و با ایشان در مورد ثبت نام در انتخابات مشورت کند که هر بار ناکام مانده.
در عرف ایرانی استنکاف از تماس تلفنی بار معنائی خود را دارد و قطعاً هاشمی تا آن اندازه فراست داشته تا بداند استنکاف رهبری از صحبت با وی در روز آخر ثبت نام چه معنائی داشته است؟ این در حالی است که هاشمی بارها اعلام کرده بود در مواردی که با رهبری اختلاف نظر داشته باشد نظر ایشان را بر نظر خود ارجح می داند و علی رغم صراحت استنکاف رهبری معلوم نیست چرا این بار هاشمی برخلاف سنت خود عمل کرده و در حالی که متوجه بوده رهبری باطناً با نامزدی ایشان موافق نیست بدون لحاظ دغدغه ایشان اقدام به ورود به انتخابات کرد!؟
هاشمی زمانی که با مرسدس بنز زرهی اش مقابل وزارت کشور رسید لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بست وقتی جمعیت مشتاق و چشم انتظارش را با شعارهای آغوش گشایانه از خود مقابل وزارت کشور دید! (و به درستی همه چیز آماده بود!)
هر چند این «نام نویسی شورمندانه» دوام زیادی نداشت و با رد صلاحیت رئیس مجمع تشحیص مصلحت نظام موجی از تحیّـــُر هاشمی و متحدین سیاسی اش را فرا گرفت!
بدون تردید حذف هاشمی از عرصه انتخابات ریاست جمهوری را می توان بزرگترین کامیابی برای نظام جمهوری اسلامی تلقی کرد!
آنان که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری تحریرات متعدد اینجانب را دنبال می کردند می توانند شهادت دهند که نویسنده یکی از کسانی بود که به سهم خود بیشترین مطلب را در نقد رفتار هاشمی در انتخابات داشت و بشدت با حضور ایشان در این عرصه مخالف بودم و به سهم و بضاعت خود برای حذف رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از عرصه این انتخابات تلاش کردم و نهایتاً مجموعه شرایط و عوامل و مسائلی منجر به رد صلاحیت و عدم امکان حضور ایشان در قامت نامزد در انتخابات شد.
سوای از چیستی و چرائی مخالفت دیگران، نقد و مخالفت اینجانب با نامزدی هاشمی فاقد کینه شخصی بود و بنا به دلائلی سیاسی و ملی که در ادامه خواهد آمد معتقدم بقای هاشمی در عرصه انتخابات و پیروزی محتملش در تضاد با منافع ملی ایران قرار داشت و اینک ایرانیان از این بابت می توانند خرسند باشند که 4 سال آینده برای ایشان در حوزه داخلی 4 سالی کم چالش وفاقد بحران امنیتی خواهد بود.
بازگشت هاشمی به ساختمان ریاست جمهوری ایران بدون تردید می توانست به چالش امنیتی و بحران و صدماتی جدی برای استقلال و تمامیت ارضی و منافع ملی و ارکان نظام و انقلاب خمینی منجر شود که عواقب بسیار سنگینی را به همراه خود می آورد.
آنچه که به دلائل اعراض اینجانب با آقای هاشمی رفسنجانی مربوط می شود آن است که با ایشان در چهار سطح اختلاف نظر دارم.
نخست آنکه هاشمی رفسنجانی را از حیث سنت سیاست ورزی می توان متعلق به حلقه وفاداران به مکتب «بازی کثیف» در سیاست محسوب کرد. سنتی که برای تامین و تحقق اهداف و منویات سیاسی خود چندان مقید به پاک دستی و اخلاق نیست.
گذشته از آنکه برخلاف ردائی که دوستداران هاشمی بر پیکر ایشان دوخته اند و معظم له را شاگرد و پیرو راستین امام و وفادار به آرمان های انقلاب توصیف و معرفی کرده اند، «اکبر هاشمی رفسنجانی» برخلاف تمامی ادعاها قبل از آنکه دلبسته یا حتی آشنا با آرمان های خمینی و انقلاب خمینی باشد عمدتاً یک سیاستمدار عملگرا بوده که قبل از حرکت بر مدار پرنسیب ها این پراگماتیسم است که تعیین کننده رفتار وی بوده و می باشد.
با همین ظرفیت بود که از ابتدا با هوشمندی و زیرکی توانست علی رغم بی تقیدی به مواضع مصرح «انقلاب خمینی» گام به گام اهداف جاه طلبانه خود را عملیاتی کند.
این که آیت الله خامنه ای طی سخنرانی خود در مراسم دانش آموختگی دانشجویان افسری و تربیت پاسداری دانشگاه امام حسین(ع) در خرداد ماه 92 به طعنه اظهار داشت:
«یکی از لوازم پاسداری از انقلاب، داشتن شناخت درست و عمیق از مبانی نظری و اصول انقلاب اسلامی و پایبندی به آنها است» چنین تصریحی را می توان متوجه هاشمی رفسنجانی کرد که به دفعات عدم تفطن و تعمق و شناخت خود از مبانی انقلاب خمینی را به اثبات رسانده.
از جمله مصادیق این ادعا آن است که هاشمی برخلاف تصور و تظاهر به اصل ولایت فقیه مطمح نظر بنیان گذار جمهوری اسلامی دلبستگی اعتقادی نداشته و بتناوب از آن استفاده فرصت سنجانه کرده است. کما اینکه مرحوم عزت الله سحابی نقل می کرد:
در خلال مساعی مجلس خبرگان جهت تدوین قانون اساسی و بعد از آنکه «حسن آیت» بحث ولایت فقیه را به تاسی از بنیان گذار کمهوری اسلامی بصورتی جدی در افکار عمومی مطرح کردند شخصاً عدم موضوعیت بحث ولایت فقیه را در مقام گلایه نزد هاشمی رفسنجانی بردم و ایشان در پاسخ بنده را به کناری کشید و اظهار داشتند:
مهندس؛ فعلاً موجی است که به راه افتاده اجازه دهید ببینیم به کجا می رسد تا بعد تکلیف خود را پیدا کنیم!
همچنین تحمیل پر هزینه «آیت الله منتظری» به امام در قامت «قائم مقام رهبری» ترفند زیرکانه و دور اندیشانه هاشمی بود تا بدین طریق بتواند در فردای نبود بنیان گذار جمهوری اسلامی رشته امور را در دست خود گرفته و با ولایت ساده اندیشانه آیت الله منتظری عملاً این مقام را در هرم قدرت ایران لوث و تشریفاتی کند.
شیوه پایان دادن به جنگ عراق با ایران نیز سند برجسته و قابل دسترسی از بازی های سیاسی و بی اخلاقانه هاشمی رفسنجانی در تاریخ سیاسی ایران است که طی آن وی با مغبون کردن سپاه و امام موفق به خوراندن جام زهر قبول قطعنامه 598 به خمینی و سربازان خمینی شد.
صادرات اشک!
در مقام تمثیل، دیوار نویسی جنب سینما بهمن در میدان انقلاب در تهران (کاپری جنب میدان 24 اسفند) تا قبل از ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و بعد از آن شاخص نمادینی از رویکرد بی مسئولانه هاشمی به آرمان های خمینی و انقلاب خمینی است.
«ما از مظلوم دفاع می کنیم و بر ظالم می تازیم» جمله معروف آیت الله خمینی است که تا زنده بود بر دیوار سینما بهمن در میدان انقلاب در معرض دید تهرانیان قرار داشت و فردای رحلت ایشان بود که با آغاز دوران ریاست جمهوری هاشمی و نشاندن «غلامحسین کرباسچی» ژنرال تحت فرمان هاشمی در صندلی شهردار تهران جمله مزبور به بهانه زیباسازی شهر بسرعت پاک و یک شبه جمله زیر جایگزین آن شد:
«ما شریک غم همه مظلومان جهانیم»!!!
و جمهوری اسلامی که به تولیت روح الله خمینی قرار بود در خط مقدم مبارزه با ظالمان و هم سنگر با مظلومان بجنگد اکنون خود را تا مرز «غصه خوردن و صادرات اشک»! برای مظلومان تقلیل می داد.
تلاش مستمر هاشمی جهت بهبود رابطه با آمریکا یکی دیگر از بی درکی های بزرگ وی از آموزه ها و آرمان های خمینی و انقلاب خمینی است که هاشمی همواره ادعای شاگردی و سربازیش را داشته. تلاشی که با مقاله «نکته» سعیدی سیرجانی آغاز شد و با مقاله «مذاکره مستقیم» معاون پارلمانی هاشمی اوج گرفت و سالها بعد و به اعتراف شخص هاشمی مشخص شد در زمان حیات آیت الله خمینی نیز هاشمی بدین منظور و بصورت خصوصی تلاش خود را از طریق نامه نگاری با امام به عمل آورده. هر چند با مخالفت امام مواجه شده!
تحمیل پر هزینه «محمود احمدی نژاد» به تاریخ تحولات سیاسی ایران در سال 84 را نیز بدون شک باید دستآورد ناخواسته اما قهری هاشمی و از ناحیه بازی کثیف «سربازان ایشان» در ستاد انتخابات کشور در دور نخست انتخابات محسوب کرد تا از طریق خاصه خرجی و رای سازی برای تضمین موفقیت سردار سازندگی و رای سوزی مهدی کروبی، اسباب فتح ساختمان پاستور را برای مُرادشان فراهم کنند.
بازی از جنس Dirty Game که برخلاف انتظار پیکانش کمانه کرد و نتیجه معکوس داد!
سومین مشکل هاشمی رفسنجانی بضاعت مزجات و فقد دانش وی در امر مُلکداری مدرن است.
سعید حجاریان نقل می کند که چگونه در دهه 60 وقتی محصول تحقیقات تیم مطالعاتی تحت نظارت خود در مرکز تحقیقات استراتژیک در امر «توسعه» را به هاشمی در قامت رئیس جمهور ارائه کردند ایشان حتی اطلاع نداشت که این مفهوم (توسعه) از ترم های در حال تدریس در دانشگاه های جهان است.
از جوار همین فقد بضاعت بود که طی سالهای 68 تا 76 و از ناحیه بی مبالاتی ایشان در امر مدیریت کلان کشور، جامعه ایران مواجه با میلاد طفل نارس و ناقص الخلقه ای مسمی به «طبقه متوسط» شد که از روحیات و مختصات و خلقیات و خصوصیات این طبقه تنها نامش را یدک می کشید و در عمل تنها لایه هائی غیر مولد و بلعنده و مصرفی و بی هویت و ابتر و تنها مطالبه گر بودند که با تغذیه از جوار مدیریت گشاده دستانه و پر ریخت و پاش دوران سازندگی رشدی سریع و ناموزون در تار و پود مناسبات اجتماعی و اقتصادی ایران پیدا کردند و در نهایت اسباب بازتولید مافیای مخوف تجاری در کنار زایش ناقص الخلقه تکنوکراسی بی هویت و خود باخته ایرانی شد. (رجوع شود به پانوشت: چگونگی شکل گیری مافیای تجاری)
کل بضاعت و اندوخته و رزومه هاشمی از مدیریت مدرن در جهان معاصر تنها متکی بر مشاهدات و تجربیات وی از یک سفر چند ماهه به غرب در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بود. سفری که طی آن هاشمی بدلیل جوانی و بتونیزه نبودن و عمق نداشتن مبانی فکری و شخصیتی و مطالعاتی اش وی را مبتلا به درد آشنا و تاریخی دلبستگی نخبگان جهان سوم به ظواهر دنیای صنعتی و مدرن کرد. (بلیه ای که پیش تر دامن گیر دکتر محمد مصدق و مهندس مهدی بازرگان شده بود)
هاشمی از سوئی با عمق اندیشه های اسلامی ـ انقلابی و عرفانی خمینی مانوس نبود و از سوی دیگر بدلیل فرصت نیافتن جهت شناخت عمیق و عالمانه از مبانی تمدنی غرب و بالتبع مجذوبیت در سطح نسبت به جهان مدرن بصورت طبعی مُبدل به گنج و فرصت و سرمایه ای ارزشمند برای تکنوکراسی بیمار و غربگرای ایران در فردای پیروزی انقلاب شد تا از وی در مقام مرکبی خوش رکاب بمنظور تامین بساط سور و سات و تجمیع قدرت و سرمایه بهره ببرند.
و بالاخره چهارمین آفت مبتلابه هاشمی شخصیت خویش کامانه ایشان است.
روان شناسی هاشمــی موید شخصيت مصلحت انديش و در عين حال جاه طلب ایشان است که منجر به آن شده تا نامبرده به شدت علاقه مند به درخشش انحصاری در سپهرسياسی ايران باشد. رفتاری که از آن می توان لايه هايی از نارسيزم را در روحیات هاشمی استحصال كرد.
ساكن سياره سوم رُمان «شازده كوچولو» آنتوان دوسنت اگزوپری بهترين مثال از اين نوع است كه در آن تك ساكن اين سياره ، دنيا را تنها برای استقبال و تشويق خود می خواهد و یگانه تكليف كه از جهان پيرامون می طلبد ، كف زدن براي اوست.
با برآیند چنین پیشینه ای است که اکنون می توان از حذف هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم خرسند بود. اما این خرسندی قبل از آنکه مسبوق به سابقه باشد معطوف به پروژه نامبارکی بود که از سال 84 کلید خورد.
تیر ماه سال 84 وقتی هاشمی بشکلی ناباورانه مجبور به پذیرش شکست در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در مقابل «محمودی گمنام» شد آن قدر فراست داشت تا علی رغم آن شکست و بعد از توفیق اش در انتخابات مجلس خبرگان که برخوردار از بالاترین رای از سوی شهروندان تهرانی شد به قوت بفهمد پایگاه اصلی اش را باید در تهران و نزد همان طبقه شبه متوسطی بجوید که مولود سیاست های انحصاری دوران ریاست جمهوری اش بودند.
شهرآشوبی های تهران در فردای اعلام نتایج آرای انتخابات ریاست جمهوری سال 88 که با آتش تهیه «نامه بدون سلام و السلام» هاشمی و با دستور حمله همسر ایشان در روز انتخابات مبنی بر اشغال خیابان ها استارت خود هر چند ظاهرش «جنبش رای من کو» بود اما در واقع بازی بزرگ هاشمی به استظهار سیاهی لشکرش بود که بدون آنکه خود بفهمند فدیه دل چرکینی هاشمی از رهبری در فردای خطبه های نماز جمعه 29 خرداد (88) در جنگ و گریزهای اغتشاشات تهران شدند و هاشمی از این طریق کوشید به رهبری بفهماند وقتی در تریبونی ملی بصراحت بین «من و محمود» ابراز به نزدیکی مواضع احمدی نژاد به خود می کنید بالتبع من نیز تا آن اندازه توان دارم تا به استعداد سیاهی لشکر بی جیره و مواجبم هزینه آن بی التفاتی را افزایش تصاعدی دهم.
خصوصاً آنکه اساساً هاشمی هیچ گاه اصالتاً شان و مرتبتی هم تراز خود برای آیت الله خامنه ای قائل نبوده و به همین دلیل خطبه های نماز جمعه سال 88 خامنه ای برای هاشمی بغایت سنگین تمام شد هر چند تا فروردین 92 خویشتن داری کرد و در فردای رد صلاحیت اش در انتخابات بود که بالاخره حرف دلش را بیرون ریخت که:
«من آقای خامنه ای را از مشهد به تهران آوردم و با دوستان در شورای انقلاب صحبت کردم و به شورا بردم. بسیاری از دوستان با سابقه انقلاب از این کار من گله کردند اما من گقتم حضور ایشان لازم است ... رابطه ما مثل دو برادر بوده اما مسائلی که در این سال ها پیش آمده موجب شده که ایشان دیگر به من اعتماد نداشته باشند»
اما همه این مانع از آن نمی شد تا هاشمی از فردای خطبه های نماز جمعه 29 خرداد آیت الله خامنه ای، خاموش و در سایه و با تبسم به شهرآشوبی های سیاهی لشکرش در تهران ننگرد. ولو آنکه آن سیاهی لشکر بدون آنکه متوجه باشند خود را در خلسه رزمندگان «جنبش رای من کو» فهم کنند!
سه نمونه از برجسته ترین موارد اثبات کننده نقش خاموش هاشمی و عقبه اش در شهرآشوبی های سال 88 در تهران «ماجرای کهریزیک» و شعار نامانوس «مجتبی بمیری ـ رهبری رو نبینی» و «افشای مذاکرات هاشمی رفسنجانی با سفیر اتریش در تهران» طی سال 88 بود!
در ماجرای کهریزک سکوت و بی عملی معنادار و بی دلیل هاشمی در قبال نامه محرمانه مهدی کروبی دال بر شایعه تجاوز به بازداشتی ها در زندان کهریزک نشان از آن می داد که هاشمی تعمد داشت تا با معطل نگاه داشتن آن نامه و عدم پی گیری ادعاهای مطروحه در آن، کروبی را به واکنش پرخاشگرانه و افشاگرانه بکشاند (که کشاند) تا از آن طریق یک بی آبروئی بزرگ را متوجه نظامی کند که رهبرش دیگر نظر لطفی به وی ندارد. در غیر این صورت هاشمی چنانچه حسن نیت داشت می توانست بلافاصله نامه مزبور را جهت پی گیری به مراکز مربوطه پاراف کند یا حداقل نفیاً یا اثباتاً پاسخی به کروبی بدهد تا وی را از بلاتکلیفی خارج کرده باشد. هر چند در اصل القای چنان ادعائی به کروبی می توان رد عقبه هاشمی را نیز گمانه زد. هم چنان که در دور نخست انتخابات سال 84 آرای کروبی قربانی خاصه خرجی سربازان هاشمی در ستاد انتخابات کشور شد (مشروح این ماجرا در مقاله «دزد سوم» آمده) وهم زمان به شیخ چنین القاء کردند که مجتبی خامنه ای عامل خارج کردن وی از گردونه انتخابات بوده تا شیخ نیز مارادونا را گم کرده و نامه علیه مجتبی خامنه ای بنویسد!
بروز شعار «مجتبی بمیری ـ رهبری رو نبینی» در خلال ناآرامی های سال 88 تهران نیز ترجمان دیگری از مصاحبه مهدی هاشمی با روزنامه USA Today در سال 2005 بود که در آن این وعده را به آمریکائی ها داد که در صورت رئیس جمهوری شدن پدرش ایشان ولایت فقیه را در ایران مبدل به نهادی تشریفاتی می کند!
هر چند بی مبالاتی مهدی در انجام آن مصاحبه منجر به آن شد تا بعدها پرونده اتهامی اش سنگین تر شود تا جائی که بعد از بازگشت به ایران در پائیز سال 91 و پس از بازداشت اش توسط قوه قضائیه ایران، وقتی توانست به بهانه بیماری خود را برای چند روزی به بیمارستانی خارج از اوین منتقل کند این بار ابتکار عمل به دست هاشمی رفسنجانی افتاد تا به بهانه عیادت از مهدی در معیت بظاهر 12 نفر محافظ و بعد از «چک محیطی» چند ساعتی بر بستر فرزند حاضر شده و توسط «مشاورین بظاهر محافظ» راهکارهای لازم را بمنظور متقاعد کردن مسئولین روزنامه USA Today جهت حذف آن مصاحبه از آرشیو روزنامه مزبور را رایزنی کنند!
علی ایحال دامن زدن به شعار «مجتبی بمیری ـ رهبری رو نبینی» نشان از عمق کینه مهدی از رهبری و مجتبی خامنه ای داشت که رد آن کینه را باید در ماجرای سال 72 و ماجرای پروژه نفتی پارس جنوبی دنبال کرد.
پروژه ای که هدف از آن پیوند زدن «توهم تقلب در انتخابات» با شائبه قصد رهبری جهت سلطنتی کردن ولایت و نشاندن پسرش مجتبی به جای خود بود.
سابقه این شعار (مجتبی بمیری ـ رهبری را نبینی) بازگشت به رقابت توام با عداوتی قدیمی بین «مهدی هاشمی» با «مجتبی خامنه ای» داشت که ظاهراً اسباب تکدر و کینه مهدی از مجتبی را فراهم کرده بود. کینه ای که از مفتوح شدن پرونده ای علیه مهدی هاشمی در سال 72 در ماجرای پروژه نفتی پارس جنوبی ریشه می گرفت که در خلال بازداشت و بازجوئی از «هوشنگ بوذری» مبتکر پروژه نفتی پارس جنوبی بخشی از وزارت اطلاعات با مدیریت «حسین طائب» و با نظارت مستقیم «مجتبی خامنه ای» اقدام به ورود به این پرونده و تشکیل پرونده ای بابت تخلفات مالی و اخلاقی و ارتباط با بیگانه برای شخص «مهدی هاشمی» کردند. پرونده ای که علی الظاهر تا آن درجه استعداد داشت تا بستر خصومت و رقابت میان این دو آقازاده سرشناس در کشور را تا جائی فراهم کند که در ناآرامی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 88 یک طرف به راحتی بتواند با اتکای بر «عقبه میدانی اش در میان معترضین کف خیابان» شعار «مجتبی بمیری ـ رهبری را نبینی» را اپیدمیک کند.
جنبش سبز هم که به غایت استعداد بالائی در بازی خوردن و نفهمیدن تحرکات زیر پوستی بازیگران عرصه سیاست را داشت به راحتی در این زمین بازی کرد و بازی خورد و «یک نفر در سایه می خندید»!
(توضیحات بیشتر در مقاله «دزد سوم» آمده)
گذشته از دو مورد کهریزک و شعار مزبور، افشای مذاکره هاشمی رفسنجانی با سفیر اتریش موید نقش بالا دستی هاشمی در شهرآشوبی های سال 88 در تهران داشت.
مطابق اظهارات «دکتر محمد حسن قدیری ابیانه» سفیرسابق جمهوری اسلامی ایران در مکزیک:
«یک جملهای در اسناد ویکیلیکس بود که این جمله از نظر من ویژگی خیلی مهمی دارد. در اسناد آمده بود که آقای هاشمی به سفیر اتریش گفته است شما غربی ها روی دو مساله تاکید کنید؛ یکی نقض حقوق بشر در ایران و یکی تقلب در انتخابات. البته دفتر آقای هاشمی این را تکذیب کرده اما این سند سندی است که سفیر اتریش بهطور سری برای مقامات خودشان فرستاده و گزارش ماوقع را شرح داده»
هر چند دفتر آقای هاشمی رفسنجانی اعتبار این سند را نفی و تکذیب کرد اما این مانع از آن نشد تا قدیری ابیانه بگوید:
«من خیلی دلم میخواهد که تکذیب آقای هاشمی را باور کنم اما بیان چنین مطالبی ضمن اینکه با عملکرد خانواده منطبق است اگر صحت داشته باشد که من دعا میکنم صحت نداشته باشد نشاندهنده سقوط آقای هاشمی از مواضع انقلاب به طور کامل است. یعنی اینکه آقای هاشمی با آن سابقه در زندان، با آن نقش انقلابی در جنگ، در مقابله با ترورها، در مقابله با غرب، به جایی برسد که بخواهد از کشورهای غربی که شما علیه ایران در زمینه تقلب و حقوق بشر تاکید کنید. گزارشات مقامات خارجی هم 2 نوع است؛ یکی گزارش جلسه است یکی هم تحلیل. در تحلیلهایشان معمولا اشتباه زیاد میکنند اما معمولا نقل قولها و در گزارشات شان سعی میکنند منطبق بر واقعیت باشد. من امیدوارم مترجم در ترجمه اشتباه کرده باشد ولی این مساله برای من سنگین تر از تمام عملکرد آقای هاشمی بود»
محتملاً مجموع چنین اعمالی بود که باعث شد «حیدر مصلحی» وزیر اطلاعات مورد اعتماد آیت الله خامنه ای نهایتاً طاقت از کف داده و به اعتراض فریاد بزند:
«کسی که خود را پیشگوی حوادث 88 عنوان میکند و میگوید «من گفتم، من بیانیه دادم» در حقیقت پیشگویی نکرده است، ما اطلاعات دقیقی داریم که این آقا در فتنه دست داشته است»
هر چند نظام نهایتاً موفق شد آتش فتنه سال 88 را بعد از 8 ماه مهار و خاموش کند اما این بمعنای آن نبود که بازی هاشمی تمام شده و اتفاقاً با خاموش شدن شعله های فتنه در سال 88 پروژه اصلی هاشمی برای انتخابات ریاست جمهوری دور بعد (92) استارت خورد.
پروژه هاشمی برای انتخابات سال 92 بسیار حرفه ای و در عین حال بی اخلاقانه بود.
هاشمی در این پروژه بیشترین حساب را بر روی خطبه های معروف نماز جمعه آیت الله خامنه ای در 29 خرداد 88 باز کرده بود و همه صحنه مبارزه اش را متمرکز بر این کرد تا به هر شکل ممکن موجبات پشیمان کردن آیت الله خامنه ای از حمایتش از احمدی نژاد و بالتبع بی آبرو کردن رهبر نزد افکار عمومی، از طریق به بن بست کشاندن وضعیت سیاسی ـ اقتصادی کشور و زیر فشار بردن و مستاصل کردن مردم از ناحیه بحران معیشت را فراهم آورد. طبیعی هم بود قاطبه مردم نیز که اولویت شان دغدغه معیشت و امنیت اقتصادی است و توان درک و تحلیل ترفندهای پیچیده سیاسی را نیز ندارند در فردای ابتلا به بحران معیشت اولاً با یک تحلیل دم دستی مسبب همه تنگناها و مضیقه های خود را در همان جائی خواهند دید که انگشت اشاره «مردی در سایه» به ایشان نشان می داد! و ثانیاً در عمق ناامیدی و بمنظور تمهید راهکار برون رفت از بحران در ناخود آگاه شان دست به باز تولید اندیشه بازگشت منجی خواهند زد که مختصاتش در ذهنیت ایشان هم پوشانی با آنی دارد که در ترمینولوژی سیاسی ایران اشتهار به «مرد بحران ها» دارد.(نگاه کنید به دو مقاله خیز بلند هاشمی ـ گلوله های کاغذی)
با چنین پیش فرضی طبیعی خواهد بود که آرمانی ترین ابزار برای فرو بردن ایران در بحران اقتصادی «تحریم های فلج کننده اقتصادی غرب» است که می توانست موجبات افزایش ضریب موفقیت پروژه هاشمی را فراهم آورد!
واقعیتی که بعدها در فردای افشای مکالمات تلفنی «مهدی هاشمی» با «نیک آهنگ کوثر» کارمند سابق مهدی و مقیم فعلی در واشنگتن از پرده بیرون افتاد و کوثر خواسته یا ناخواسته از این طریق نشان داد که «مهدی» صریحاً متقاضی آن شده بود تا کوثر بمنظور «انتقال پیغام» افرادی را که در آمریکا توان و اثرگذاری بیشتری در تشدید تحریم ها علیه ایران را دارند، شناسائی کند! (رجوع شود به پانوشت ـ اظهارات نیک آهنگ کوثر)
مطابق این پروژه از طریق افزایش تحریم های اقتصادی علیه ایران (کسب قدرت از طریق شناعت زیر فشار بردن مردم) باید دست به مهندسی انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم در ایران زد.
اهداف تعریف شده در این مهندسی انتخاباتی شامل آن می شد که:
اولاً با افزایش میزان فلاکت در ایران و هر اندازه در فشار و سختی بیشتر قرار گرفتن مردم بصورتی غیر مستقیم ترشروئی ایشان از وضع مبتلابه را متوجه آن کنند که مسبب فلاکت تان همان کسی است که در خطبه نماز جمعه بین «هاشمی و محمود» محمود و سیاست های متخذه اش را مورد حمایت قرار داد که اکنون همان «دُردانه آقا» معیشت تان را به چنین فلاکتی انداخته!
ثانیاً با ادبار مردم از رهبری زمینه اقبال از آمدن یک مُنجی را فراهم آورند که خود را در نقطه مقابل رهبر و رئیس جمهور محبوبش تعریف کرده!
ثالثاً منجی با اقبالی حداکثری بر تارک اقبال شهروندان فاتح کاخ ریاست جمهوری شود و بدین طریق سنگین وزنی خود را به اعتبار مشروعیت بالای مردمی خود وارد هرم قدرت سیاسی ایران کرده و این اقبال را مبدل به محور فشار به نظام بمنظور تحمیل و تعقیب سیاست های خود کند.
رابعاً «منجی» با اتکای بر اقبال حداکثری مکتسبه اش پرونده اتمی را از طریق سازش با طرف آمریکائی با این توجیه که «مردم دیگر خسته شده اند و با اقبالی که به من نشان دادند ثابت کردند بیش از این نمی خواهند چوب ماجراجوئی بیهوده با آمریکا را بخورند»! با موفقیت به فرجام می رساند و مبدل به قهرمان ملی می شود.
خامساً برای طرف آمریکائی نیز قابل توجیه است تا با دادن یک جایزه به هاشمی (مختومه کردن موفقیت آمیز و مرضی الطرفین پرونده اتمی) موضع این سیاستمدار مشتهر به پراگماتیسم را در ساختار قدرت ایران و در مقابل آیت الله خامنه ای سنگین و تقویت کند. خصوصاً آنکه هاشمی بتازگی به طرف آمریکائی گرای لازم را داده بود که «منم طاووس علیئین» و از زمان امام درصدد بهبود رابطه با شما بودم (فروردین 91 ـ مصاحبه هاشمی با فصلنامه مطالعات بین المللی)
سادساً هاشمی در قامت «قهرمان اتمی» آنک تا آن اندازه برخوردار از نفوذ و اعتبار و پایگاه اجتماعی شده تا بتواند از سوئی با اعطای مجوز سرمایه گذاری غربی ها در ساختار اقتصادی ایران و پائین کشیدن فتیله انقلابیگری ایران در خارج از کشور و فاصله گرفتن از بحران سوریه و کم رنگ کردن حمایت ایران از حزب الله لبنان و مسئله فلسطین اولاً دین و خاصه خرجی غربی ها را جبران کرده و از سوی دیگر به اسم اعتدال و پراگماتیسم، رهبری ایران را در تنگنا و تحمیل «شُرب جام زهر» رویکردهای سیاسی ـ اقتصادی خود قرار دهد تا بدینوسیله از سوئی ادعای سال 2005 پسرش (مهدی) در مصاحبه با USA Today را مبنی بر آنکه «اگر پدرم رئیس جمهور بشه ولایت فقیه را تشریفاتی می کند» را به اثبات رسانده . هم چنان که با حل «مسئله آمریکا» از قبال سرمایه گذاری غربی ها در ساختارهای اقتصادی و زیر بنائی ایران و بالتبع تزریق رفاه و رفع تنگناهای اقتصادی و معیشتی مردم بدینوسیله پایگاه اجتماعی خود را در برابر رهبری و بدنه ایدئولوژیک و انقلابی ایران بسط و تعمیق وتقویت نماید.
افزایش تحریم های فلج کننده آمریکا نقطه استارت پروژه مزبور تلقی می شد اما در داخل ایران هاشمی رسماً بازی خود را با کلید واژه «انتخابات آزاد» در دوازدهم دی ماه 91 شروع کرد و در نشست با «اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان ایران» صراحتاً اظهار داشت:
«در برهه حساس کنونی که کشور در معرض تهدیدات و تحریمهای دشمنان انقلاب است، درگیری و مناقشه به هیچ وجه راهگشا نیست و امیدواریم همه تأثیرگذاران نظام از مردم عادی گرفته تا سطوح بالا با تن دادن به گفتگو، تعامل و تفاهم، راه برگزاری انتخاباتی رقابتی، آزاد و مطابق قانون را هموار و نیز از نیروهای زبده و کارآمد و دلسوز انقلاب از همه سلایق برای برونرفت از مشکلات و توسعه و پیشرفت کشور بهره گرفته شود»
انتخابات آزاد کلید واژه ای بود که ابتدا از خارج از کشور و از میانه اپوزیسیون شنیده شد اما بعد از بیان این کلید واژه توسط هاشمی بود که سنسورهای بحران یاب آیت الله خامنه ای بسرعت واکنش نشان داد و مانع از عمق گرفتن این واژه تاویل پذیر در فضای سیاسی قبل از انتخابات ایران شد.
آیت الله یک هفته بعد از اظهارات هاشمی رفسنجانی رسماً به آن واکنش نشان داد و طی سخنرانی خود بمناسبت سالگرد قیام 19 دی ماه مردم قم تصریح داشت:
«ممکن است کسانی سعی کنند در ایام انتخابات با بوجود آوردن حادثه ای یا ماجرایی اقتصادی، سیاسی یا امنیتی سر مردم را به چیزهای دیگری گرم کنند که این هم جزو نقشه هاست. البته بنده مطمئنم که ملت ایران بسیار با بصیرت تر و با هوش تر از این است که با چنین ترفندهای خصمانه دشمنان یا عوامل آنها فریب بخورد»
آیت الله با انتقاد از «برخی افراد» كه به طور مكرر می گویند « انتخابات باید آزاد برگزار شود » افزود:
«معلوم است كه انتخابات باید آزاد باشد، مگر بیش از سی انتخابات سه دهه اخیر آزاد نبوده است؟ در كدام كشور انتخابات از ایران آزادتر است؟ مراقب باشید این حرفهای شما مردم را از انتخابات مأیوس نكند ... پازل دشمن را کامل نکنید»
بدین ترتیب آیت الله موفق شد تا بموقع و قبل از آنکه آفند محاسبه شده «انتخابات آزاد» در انتخابات سال 92 همچون کلید واژه «تقلب» در انتخابات سال 88 مبدل به باور عمومی شود با پدآفندی سنگین کارویژه «نیرنگ انتخابات آزاد» را منقضی کند.
علی رغم این هاشمی مردی نبود که عرصه مبارزه را به سادگی واگذار کند. خصوصاً آنکه موتور سیاسی هاشمی برای فتح کرسی ریاست جمهوری برخلاف تصور و باور عوام و خواص از مدت ها پیش روشن شده بود هر چند ایشان هوشمندانه و بمنظور ندادن فرصت تخریب به رقبایش از عزم خود جهت شرکت در انتخابات تا دقیقه 90 امساک کرد. (لازم به ذکر علی رغم باور عمومی مبنی بر عدم نامزدی هاشمی رفسنجانی شخصاً 8 ماه جلوتر از انتخابات منحصراً در مقاله «خیز بلند هاشمی» به صراحت و به اعتبار شناخت از روانشناسی شخصیتی هاشمی اطمینان دادم ایشان در انتخابات نامزد خواهند شد که از قضا همان مقاله منشاً تحلیل ها و تهدیدها و «تصمیم هائی»! گردید)
علی ایحال با وجود نگرفتن یخ کلید واژه «انتخابات آزاد» هاشمی صحنه سیاسی را با ظرافت و مهارت مدیریت کرد و هر اندازه که ایرانیان به تاریخ ثبت نام انتخابات نزدیک تر می شدند هاشمی نیز بر حجم ملاقات های عمومی اش و نشستن بر کرسی «ناز و نیاز» شرکت یا عدم شرکت اش در انتخابات می افزود و در تمامی این نشست ها بیت الغزل ایشان هر اندازه سیاه تر و خوفناک تر ترسیم کردن وضعیت اقتصادی و سیاسی ایران بود و بصورتی ظریف می کوشید انگشت اتهامش را در تسبیب این وضعیت متوجه همانی کند که در انتخاب بین سیاست های مطمح نظر رفیق 60 ساله اش و محمود، جانب محمود را گرفت!
کدهائی که هاشمی در این ایام طی نشست های عمومی اش می داد بوضوح حاکی از آن بود که مصمم است تا آیت الله خامنه ای را در خرداد ماه به چالشی جدی بکشد.
اظهارات 23 اسفند (91) هاشمی طی نشست با نمایندگان ادوار مجلس از بارزترین مواردی بود که آکنده از کدهائی صریح خطاب به رهبری ایران بود:
«شجاعت و شهامت اعتراف به اشتباه نعمت بزرگ خداوند است. برخی در توجیه خطا و اشتباه خود به جایی رسیدهاند كه نعوذبالله جریان «معاذ» صدر اسلام را درباره خطاپذیری و اشتباه رسول گرامی اسلام مثال میآورند ... عجیب این است كه بعضی از شخصیتها، اعم از روحانی و غیرروحانی، خام این جریان و تفكر شدند و آن چنان مورد حمایت قرار دادند كه اكنون به رغم فهم اشتباهات گذشته، روی بازگشت و اعتراف به خطا و اشتباه را ندارند و خلاف میل قلبی و عقلی خود دست از حمایت از این بلیه برنمیدارند»
هاشمی در حالی با ایهامی نچندان غلیظ رهبر ایران را بابت حمایت از احمدی نژاد در خطبه های نماز جمعه 29 خرداد سال 88 مورد شماتت قرار می داد که ظاهراً بی تمایل نبود با «تجاهل العارف» اسباب غفلت خود را از این واقعیت فراهم کند که مضمون خطبه های معروف 29 خرداد رهبری قبل از آنکه دفاع و حمایت از احمدی نژاد باشد پاسخی صریح و با تاخیر به «نامه بدون سلام و والسلام» هاشمی به رهبر در ایام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال 88 بود.
ترجمه صریح و بی تکلف خطبه های نماز جمعه 29 خرداد مشعر به این معنا داشت که آیت الله به صراحت در حال گوشزد این نکته به هاشمی است که:
«دیگر تحت هیچ شرایطی اجازه باز تولید سیاست های اقتصادی پر ریخت و پاش و سهل انگارانه و بی مبالاتی ها و اباحه گری های فرهنگی دولت سازندگی را نمی دهم» (توضیح بیشتر در مقاله سوء تفاهم)
در مجموع گزک و طعنه های دو جانبه بین هاشمی و رهبری تا آخرین روز ثبت نام نامزدهای انتخابات ادامه داشت تا بالاخره و برخلاف تصور و اغوای افکار عمومی نهایتاً هاشمی در آخرین دقایق خود را برای ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری به وزارت کشور رساند.
ثبت نام هاشمی در انتخابات واجد چهار ویژگی بود که همه آن چهار مورد 8 ماه قبل از ثبت نام وی به صراحت در مقاله «خیز بلند هاشمی» دیکته شده بود:
1ـ هاشمی قطعاً نامزد انتخابات ریاست جمهوری خواهد شد.
2ـ هاشمی در قامت «منجی» خود را وارد عرصه انتخابات خواهد کرد.
3ـ هاشمی از ناحیه «مهندسی انتخابات از طریق تحریم ها» با اقبالی بالا در انتخابات مواجه خواهد شد.
4ـ هاشمی را نظام تنها می تواند با حربه «کبر سن» رد صلاحیت کرده و از دور انتخابات خارج کند.
بدون تردید رد صلاحیت هاشمی هر چند ابتدا به ساکن موجبات تحیر افکار عمومی را فراهم کرد اما به ضرس قاطع این رد صلاحیت از معدود اقدامات قابل فهم و توجیه و دفاع شورای نگهبان در تاریخ فعالیت 34 ساله این شورا محسوب خواهد شد که موجبات رفع یک بحران سنگین از آینده سیاسی ایران را فراهم کرد. (صدای پای اسب)
بحرانی که پیش تر از آن تحت عنوان چاموریزه شدن انقلاب اسلامی در مقاله «گلوله های کاغذی» نام برده و بعضاً می توان آن را الگوبرداری از گورباچفیسم مدل روسی تلقی کرد.
علی ایحال پروژه مزبور با رد صلاحیت هاشمی در نطفه عقیم شد اما این بمعنای پایان ماجرای هاشمی نیست.
همان طور که ملاحظه شد هاشمی رفسنجانی علی رغم «رد صلاحیت» زیر میز بازی نزد و خویشتن دارانه بازی خود را در سطحی دیگر ادامه داده و می دهد.
هاشمی بتناوب نشان داده در مواجهه با بحران ها برخوردار از انعطافی خیزرانی است و ضمن پرهیز از خیره سری در مقابل طوفان تا آن اندازه واقع بین هست که برای حفظ حداقل ها بموقع کمر خم کند و به خود فرصت دهد تا با آرام شدن فضا بتواند مجدداً بایستد.
وی پیشتر این روحیه منحصر بفرد خود را طی مصاحبه با ماهنامه «مدیریت و ارتباطات» نوعاً توضیح داده بود آنجا که خبرنگار از ایشان می پرسد:
به نظر می رسد برخی صاحبان قدرت در نظام جمهوری اسلامی وقتی از عرصه برکنار می شوند یا کناره گیری می کنند، به اپوزیسیون خود نظام تبدیل می شوند. شما با این نظر که از سوی برخی مطرح می شود، موافقید یا خیر؟
هاشمی در پاسخ می گوید:
این یک حکم کلی ندارد. آدم ها فرق می کنند. یک عده هستند به دلیل اینکه از قدرت برکنار شدند، مخالف می شوند. اینها را باید تقبیح کرد. این درست نیست که آدم وقتی در قدرت بود، حمایت کند و وقتی که نیست، مخالفت کند.
هاشمی با تشبث به همین روحیه بود که توانست از هزینه «رد صلاحیت» فرصت سازی کرده و ضمن قرار دادن خود در هاله ای از مظلومیت با عنایت به روحیه مظلوم نواز ایرانیان با موفقیت یک «ترحم ملی» برای خود احصاء نمود به شکلی که با اعلام حمایت اش از نامزدی حسن روحانی بخش عمده ای از اقبال مهندسی شده به جانب خود را به سمت سبد آرای روحانی هدایت کرد و با فراست علت مشدده پیروزی روحانی در انتخابات ریاست جمهوری شد.
(توضیحات بیشتر را در دو مقاله «هاشمی هاشمی است» و «خطابی با عتاب...» ملاحظه فرمائید)
اعلام نتایج تفکیکی آرای به صندوق ریخته شده در فردای انتخابات ریاست جمهوری و ملاحظه اقبال بالای روحانی در مناطق دور دست و روستاها و شهرستان ها هم تراز با آرای کلان شهرها جملگی موید آن بود که روحانی موفق شده «میراث خوارانه» بخش بالائی از آرای مبتلا به مضیقه و عسر و حرج و اسیر در تنگنای معیشت ناشی از تحریم های اقتصادی را که با تلقی «منجی اندیشی از هاشمی» به وی اقبال کرده بودند با اعلام حمایت هاشمی به سبد خود هدایت و سرریز نماید. این در حالیست که دیگر نامزدها از جمله محسن رضائی علی رغم وعده های اقتصادی فراوانش بدلیل آنکه در نزد عامه در جبهه اصولگرایان فهم می شد که در تحلیل نهائی از نظر همان عوام ایشان (اصولگرایان) مسبب وضعیت وخیم اقتصادی بودند لذا دیگر نامزدها برخلاف روحانی که در انتخابات به نماد تغییر وضع موجود تبدیل شد، نتوانستند از این بستر کسب رای کنند.
هر چند پیروزی روحانی با عاملیت هاشمی توانست بمقدار زیادی موجبات تشفی خاطر هاشمی را فراهم آورد اما واقعیت آن است که «پیروزی روحانی» بازی هاشمی نبود. هاشمی شخصاً چشم به کرسی یازدهمین دوره ریاست جمهوری ایران داشت و می دانست در خزان عمر (80 سالگی) اگر این بار هم نتواند کرسی ریاست جمهوری را به نیت عملیاتی کردن بازمانده اهداف و آرزوهایش تصاحب کند تضمینی برای فرصتی مجدد برای ایشان وجود نخواهد داشت.
هر چند هاشمی در مجموع یک روحانی شیعه است که منطقاً و قطعاً با آموزه های «علی ابن ابیطالب» مانوس است و طبیعتاً در مواجهه بین اهداف باقیمانده دنیوی اش و ورودش به کهنسالی می تواند به این اندرز حکیمانه نخستین امام شیعیان تاسی کند که:
«نسبت به دنیا چنان عمل کن که گوئی همیشه زنده هستی و نسبت به آخرت ات چنان که گوئی همین فردا می میری»!
با چنین فرضی است که می توان ادامه بازی هاشمی را در سطحی دیگر مشاهده کرد.
بعد از شکست پروژه «فتح ریاست جمهوری به بهای تخفیف رهبر» و بعد از تن دادن هاشمی به حداقل ها (روحانی) اکنون می توان جهد وی را در پروژه «ایجاد تردید در صلاحیت رهبری» ملاحظه کرد.
اصرار و ابرام وقت و بی وقت هاشمی رفسنجانی از فردای پیروزی حسن روحانی بر هر اندازه مخوف تر و سیاه تر و تراژیک تر نشان دادن وضعیت اقتصادی کشور و افزودن بر عمق وغلظت این «وضعیت مفروض» در حالی که علی القاعده اکنون و با پیروزی حسن روحانی این مسئله باید برای هاشمی بلاموضوع شده و اگر دغدغه ای هم هست منطقاً باید صرف تمهید راهکار برای رئیس جمهور جدید جهت برون رفت از بحران باشد. اما اصرار هاشمی را می توان در راستای «وحدت حول وحشت» بمنظور زنده نگاه داشتن و یادآوری این مسئله در اذهان عمومی تلقی کرد که: «وضعیت فلاکت بار به ارث رسیده به روحانی محصول حمایت «رهبری» از احمدی نژاد و مخالفت با خیراندیشی های دوست 60 ساله اش است»!
هاشمی و عقبه سیاسی و رسانه ای ایشان در این سلوک تا آنجا زیاده روی کردند که نهایتاً ملاحظه شد آیت الله خامنه ای خود را موظف دید تا «تک» های مکرر هاشمی را جهت صیانت از دوران انتقال قدرت «پاتک» کند و در نشست آخر دولت احمدی نژاد با خود ضمن اشاره به تلاش برخی مخالفین، رسانه های خارجی و برخی ها در داخل برای نادیده گرفتن تلاشهای دولت اظهار داشت:
«بعضی حتی کارهای ملموس دولت را نیز انکار می کنند اما مهم این است که تلاش ها و زحمات انجام شده در فضای عمومی کشور بیان و ثبت شود ... در 8 سال اخیر همه احساس و درک کردند که رئیس جمهور محترم و همکاران ایشان، با تحمل سختی ها، نسبت به همه دولت ها و دوره های دیگر، کارهای بسیار پرحجم و پرشتابی انجام می دهند که این واقعیت، نکته برجسته و قابل تقدیری است»
به اقتفای ناکامی شخصی هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری و ناتمام ماندن پروژه تصاحب ساختمان پاستور و به اعتبار کامیابی هاشمی در ترمیم پایگاه اجتماعی اش از طریق دو گانه «مظلوم نمائی و منجی نمائی» علی القاعده گام و اهتمام نوین هاشمی بازگشت مجدد به کرسی ریاست مجلس خبرگان است!
دور از ذهن نیست که چشمان نافذ هاشمی به اعتبار محبوبیت فعلی اش نزد عوام و ایقان وی از برخورداری پایگاه بیشینه اجتماعی در تهران و بازتولید اقبال به خود نزد کثیری از روحانیت سنتی عضو خبرگان، حال در جستجوی ریاست بر مجلسی باشد که طی 8 سال آینده می تواند مواجه با مسئولیت اصلی اش شود!
هاشمی به اندازه کافی واقع بین هست که بداند 80 سالگی اش مقارن است با 75 سالگی آیت الله خامنه ای و به اعتبار سلامت جسمی که دارد و اعتبار حدیث «کن لدنیاک کانک تعیش ابدا و کن لاخرتک کانک تموت غدا» نمی تواند فرض محتمل و مطلوب خود را مغفول بیانگارد!
طبیعتاً طی 8 سال آینده اگر قرار باشد به هر شکل یا دلیلی کرسی رهبری خالی از وجود آیت الله خامنه ای بماند در آن صورت وجود هاشمی بر کرسی ریاست مجلس خبرگان در کنار توان بالای متقاعد کردن و مُجابگری ایشان حرف آخر را در تشخیص «رهبر سوم» در جمهوری اسلامی خواهد زد!
این یک واقعیت غیر قابل کتمان برای پایوران در جمهوری اسلامی است که هر اندازه با هاشمی اختلاف داشته باشند در مجموع در برخورد با ایشان تا آن اندازه تعلل و اشتباه کرده اند که دیگر باید بپذیرند «اکبر هاشمی رفسنجانی» را نمی توانند از عرصه سیاست ورزی ایران حذف کنند!
واقعیت به ایشان این هشدار را می دهد که «از هاشمی باید بترسند» اما این ترس پیش از آنکه ناشی از مهارت های سیاسی یا استظهار ایشان به ژنرال ها و باندهای قدرت یا اعتبار و نفوذش در محافل سنتی باشد قبل از همه اینها به برخورداری هاشمی از یک پایگاه اجتماعی مجعول باز می گردد.
هاشمی رفسنجانی از آن جهت در سپهر سیاسی ایران روئین تن شده که پایگاه اجتماعی اش را انتخاب نکرد بلکه طبقه اجتماعی مورد وثوق خود را به دست خود و از بطن رویکردهای سیاسی ـ اقتصادی دولت سازندگی ساخت و پرداخت!
طبقه مسمی به متوسط برآمده از دل سیاست های دولت سازندگی اکنون تا آن اندازه فربه شده تا هاشمی بتواند از ایشان در مقام سیاه لشکری ملتزم الرکاب خود در آوردگاه های سیاسی بیگاری بکشد.
هر چند طبقه متوسط ملتزم الرکاب هاشمی از حیث مختصات فاقد هویت و ابتکار و توان تولید فکر و اندیشه و دانش و ارزش و ابزار است و تنها از موضعی پر تبختر و خود برتربین، بدون کم ترین صلاحیت و بازدهی تنها مدعی و مطالبه گرند.
هر چند این طبقه در عمل نشان داده اند نه توان تولید اندیشه دارند و نه توان تولید علم و نه برخوردار از ابتکار و اختراع در عرصه هنر و اخلاق و فلسفه اند و صرفاً طبقه ای نق زن و فاقد محتوا و اسیر حوائج تنانه اند.
علی رغم این هاشمی و طبقه هاشمی هر دو در یک چیز اشتراک نظر دارند وآن عدم دلبستگی به خمینی و انقلاب خمینی و اسلام خمینی و نظام خمینی یا به تعبیری دیگر دلبستگی به خمینی و انقلاب خمینی و اسلام خمینی و نظامی پاستوریزه و بی خطر و ویترینی از خمینی که به درد نشاندن در موزه تاریخ می خورد!
طبقه هاشمی هر چند «اهل رزم» نیست اما «اهل رای» هست! و همین مزیت نسبی به هاشمی این امکان را می دهد تا از این به بعد هاشمی در تمامی عرصه های انتخاباتی بازی های با ریسک پائین کند.
انتخابات مجلس خبرگان و تلاش هاشمی جهت باز پس گیری کرسی ریاست این مجلس آوردگاه بعدی و حیاتی است که از هم اکنون چشمان نافذ هاشمی را متوجه خود کرده.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت:
اظهارات نیک آهنگ کوثر در مورد محتوای مکالماتش با مهدی هاشمی
داستان گفتگو و بحث من با مهدی هاشمی در باره شاکیاش در کانادا به ۴ آگوست ۲۰۱۰ باز میگردد، وقتی مطلبی در باره نقش حمزه کرمی در دوره زندانی بودن فردی به نام «هوشنگ بوذری» در ۱۷ سال قبل از آن برای خودنویس ارسال شده بود.
به مهدی هاشمی تلفن زدم. مهدی ضمن تکذیب موارد طرح شده علیه حمزه کرمی، گفت که «بوذری برای اطلاعات کار میکنه». بعد هم گفت برای طائب کار میکند. جالب اینجا بود که میگفت اطلاعات از بوذری ۱۲ میلیون دلار گرفته، اما الان ماهی ۱۰-۱۲ هزار دلار به بوذری حقوق میپردازد. از نظر شما یک جای مساله ایراد ندارد؟ پرداخت ماهی ۱۰ هزار دلار در شرایط فعلی یعنی سالی ۱۲۰ هزار دلار. گیرم بیست سال از دستگیری هوشنگ بوذری گذشته باشد، کل پولی که از وزارت گرفته اگر در طول بیست سال هم ثابت بوده باشد، میشود ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار. آدم مغز کدام چهار پا را بخورد که ۱۲ میلیون دلار بدهد و برای همان نهاد، کار کند و ماهی ۱۰ هزار دلار بگیرد تا احیانا بعد از ۱۰۰ سال به پول از دست رفته خودش برسد؟
در آخرین تماس تلفنی آقای هاشمی با بنده، که با لحن بسیار بدی هم با من حرف زد، معترض و متعرض بود که چرا که به ماجرای دست داشتن او در ارسال نامه جعلی رئیس قوه قضاییه به آیتالله خامنهای گیر دادهایم. من گفتم که او باید کار «تاثیرگذاری جعلی» روی رسانهها را کنار بگذارد. آقای هاشمی همان جا گفت «حالا که اینطور شد، به همه میگویم برای طائب کار میکنی»!
چند ماه بعد، و درست دو روز بعد از آنکه خبر دیدار دکتر هوشنگ امیر احمدی در لندن با آقای هاشمی را منتشر کردیم، ظاهرا دوستان پاریسی آقای هاشمی بعد از جلسهای هماهنگی با ایشان، تصمیم گرفتند از طریق «فیسبوک ۲۵ بهمن» و بعد رسانههای سبز، یک نفر را حقوقبگیر معرفی کنند. گفتههای بدون سند منسوب به آقای طائب در مدرسه علمیه الهادی در قم خاطرتان هست؟ فایل صوتیاش کجاست؟
تازه وقتی به دکتر هوشنگ امیراحمدی گفتم که خبر دیدار او با فرخ نگهدار و مهدی هاشمی را شنیدهام، تنها موردی را که تکذیب کرد، دیدار با فرخ نگهدار بود. آقای دکتر امیراحمدی در تماسی دیگر تاکید کردند که به مهدی هاشمی در امور درسی کمک میکنند و یک بار هم از طریق مهدی، با دوست لیبیایی فرزند هاشمی، یعنی «سیف قذافی» تماسی تلفنی داشته است.
ماجراهای آکسفورد که خاطرتان هست؟ وقتی هم که به آقای هاشمی در آکسفورد خبر دادند که حکم دادگاه برایش صادر شده، به خبرنگاری انگلیسی گفته بود اینها «دروغهای بوذری» است. تا آنکه حکم دادگاه را در انگلستان به ایشان تفهیم کردند.
اما سوای اینکه از زندانی بودن آقای هاشمی در ایران بسیار متاسفم و آرزو داشتم در خارج از ایران و در شرایطی کاملا آزاد به سوالهای بیشماری که در باره نحوه بهرهبرداری از قدرت پدرشان در معاملات و قراردادها، ماجرای استات اویل، قراردادهای پارس جنوبی، قراردادهای توتال و …. جواب بدهند. اما مایل بودم ایشان در باره پروندهای که برای ایشان در کانادا گشوده بود پاسخ بدهد. به عبارت دیگر، آقای هاشمی که بعد از صدور حکم دادگاه کانادا مدعی بود از وجود پروندهای در کانادا از سال ۲۰۰۵ بی اطلاع بودهاند، چطور با من در موارد متعدد در باره «شاکی» حرف زدهاند؟ یعنی وجود شاکی را پذیرفتهاند، اما شکایت را انکار کردهاند. ایشان چطور از پروندهسازی شاکی علیه خود مطلع بود و چطور قرار بود صدها برگ مدرک علیه بوذری برای ما بفرستد و هرگز نفرستاد؟ این سوال منتهی برای من وجود داشت، نه برای خیل عظیم روزنامهنگارانی که از کنار این پرونده مهم به سادگی گذشته بودند.
پیش از آن، وقتی آقای هاشمی حرفهایشان در باره میزان سو استفاده مالی در سازمان بهینهسازی را چند بار تغییر دادند، تصمیم گرفتم مکالمههایم با ایشان را ضبط کنم. چرا؟ چون یک بار گفته بودند که «حمزه کرمی ۶ میلیارد تومان سو استفاده نکرده…دروغه…دروغه… ۲ میلیارد بوده». اما بعدا گفتند که ۲۰۰-۳۰۰ میلیون تومان بوده است! احتمالا آقای هاشمی صفرها را خیلی راحت میتوانستهاند جابجا کنند.
میفرمایید بنده در باره دستوردادگاه بیخود میگویم. بیخود میگویم که حکم احضار برای حضور در جلسه «راستی آزمایی»، همراه با دستور ارائه همه مدارک اثباتی است. آیا حکمی که وکلای آقای هاشمی برای حضور من در جلسه راستیآزمایی برایم فرستادهاند را ندیدهاید؟
آیا پاسخهای آقای هاشمی به سوالهای وکیل هوشنگ بوذری را خواندهاید که بدانید در کجا، چه حرفهایی را تکذیب میکند تا اعتبار شاهد هوشنگ بوذری را زیر سوال ببرد؟ ۵۶۱ سوال در هفت و نیم ساعت و صدها تکذیب. متن را خواندهاید؟ چگونه قضاوت میکنید؟
نوار ۳ دقیقه ۳۴ ثانیه که در جلسه راستی آزمایی لندن برای ایشان گذاشتهاند و تایید کردهاند که صدای چه کسانی است را شنیدهاید؟ آیا میدانید این نوار در آوریل همراه شهادتنامه برای وکلا ارسال شده و احتمالا از همان موقع دست ایشان بوده و هیچگاه صحتش را زیر سوال نبردهاند؟
میدانید نوارهایی که بنا به خواست وکیل آقای هاشمی در اواخر سپتامبر ۲۰۱۲ تقدیم وکلا و دادگاه کردهام به عنوان سند همراه شهادتنامه داده شده و اثبات میکند ارتباط بنده و آقای هاشمی در چه سطحی بوده که آنگونه حرفها را به من زدهاند؟
چون مخالف انتشار نوارها هستم، محتویاتشان را نیز بازگو نمیکنم، اما توجه داشته باشید که بعد از پایان دادرسی در کانادا، این مدارک برای بررسی و انتشار آزاد خواهند شد.
اما اینکه ادعا کردهاید نیک آهنگ از کسانی برای فایلها پول دریافت کرده، مرغ پخته را به خنده وا میدارد. یعنی خیال میکنید نیک آهنگ در شرایطی که در آمریکای شمالی کوچکترین رد و بدل شدن پول زیر ذره بین است، دست به چنین حماقتی زده باشد؟
یعنی تصور شما این است که تمامی این زحمات و تحمل اهانتها، برای یک مشت دلار است؟
من رسما میگویم که فایلها را نه به انتخاب خودم، که جبر قانون تحویل دادهام. در عین حال تاکید میکنم که ازماه آگوست بارها در تماس با نوه هاشمی رفسنجانی از او خواستهام به وکلا تاکید کنند که نوع احضار مرا تغییر دهند تا مجبور به ارائه مدارک نباشم.
برایتان سوال نیست که چرا مدارک را تا آن موقع به وکلای هاشمی و تحویل نداده بودم؟ خیال میکنید آقای بوذری و وکیلشان «هر چه فایل مرتبط با مهدی هاشمی» را از من نخواسته بودند؟ مطمئن باشید که خواسته بودند، اما من از آنها خواهش کردم به خاطر امنیت برخی در داخل کشور، از جمله منابع من در خانواده هاشمی از من چیزی اضافه نطلبند.
الان هم توجه داشته باشید که تنها مواردی که از تاریخ آغاز گفتگو بر سر آقای بوذری از تاریخ ۴ اگوست ۲۰۱۰ تا آخرین مکالمه مرتبط با ایشان در زمان حضورشان در دوبی با منبع حاضر در منزل مهدی هاشمی، تقدیم وکلای طرفین شده است. اما باز تاکید میکنم، با خواست وکلای آقای مهدی هاشمی! توجه کردید؟ وکلای آقای هاشمیم و با تایید ایشان!
اما شما معتقدید که نوارها وهمه چیز به طرف سومی داده شده. کدام طرف سوم؟
میگویید طرف، امنیتی است؟ من شک دارم نویسنده تحلیلگر بازتاب خود امنیتی نباشد! روش بازجویی در دستگاههای امنیتی مگر اینچنین نیست که جواب مورد نظر خودشان را از کسی جویا میشوند و تا زمانی که آن جواب داده نشود، کوتاه نمیآیند؟
بررسی فیسبوک آقای فواد صادقی از اوائل هفته پیش موید روندی است که به یادداشت تحلیلی بازتاب منتهی شد.
نویسنده تحلیل، ظاهرا معیارش مالی است و خیال میکند مهدی هاشمی را نیک آهنگ کوثر به مجموعهای «فروخته» است. مگر عاقبت همه آدمفروشان جمهوری اسلامی چه بوده است؟ وقتی همکار طنزنویسم در فیسبوک خودش این ایده را تقویت میکند، یاد اسب تروایی میافتم که جنبش سبز را به نظام فروخت…
من تا آخرین هفته سپتامبر از تحویل مدارک و فایلها خودداری کردم به این امید که آدمی در خاندان جلیل تشخیص مصلحت، مصلحت مهدی را تشخیص دهد و وکلای مهدی را وادارد از من مدارک و فایلها را جویا نشوند.
من به جد به این نتیجه رسیدهام که خاندان بهرمانی، سرنوشت خاندان برمکی را پیدا خواهند کرد و روزگاری در آینده، «بهرمکی» خوانده خواهند شد.
آیا رئیس مجمع، مصلحت فرزند را در بازگرداندن او به ایران میدانست؟ نتیجهاش هست خدمتتان؟
رئیس مجمع که مصلحت فرزند خود نمیداند، مصلحت مملکت و نظام را میداند؟ وای به روزگار نظامی که پیرمردی ۷۸ ساله که اختلاف سنی زیادی با آقای جنتی ندارد. وقتی او در مقامی باشد که انتظارهای زیادی از او بطلبند، نتیجه کار، بهتر از این نخواهد شد.
اما حالا که میخواهید کار را به این نقطه برسانید، لطفا به چند سوال من جواب دهید:
اگر مهدی هاشمی از من خواسته باشد ببینم چه کسی یا کسانی در تحمیل تحریم علیه ایران اثرگذارترند تا پیامهایی به آنان منتقل شود، و نیز چند بار گفته باشد که تمامی وظایف در خانواده تقسیم شده و هر کسی مسوولیتی دارد، نقش اعضای خانواده در قبال تحریم چه بوده است؟ لطفا تحقیق کنید رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آیا از فرزند خود چنین مسوولیتی را خواسته بود؟
آقای مهدی هاشمی در بهار سال ۲۰۱۰ به من میگوید که آقای حسین موسویان به خواست و توصیه هاشمی رفسنجانی از ایران خارج شده است. از من میخواهد چیزی در باره ایشان(حسین موسویان) در خودنویس ننویسم که من هم طبیعتا گوش نمیکنم و در باره حضور سفیر اسبق و مذاکره کننده سابق در واشینگتن گزارشی را به همراه همکارانم تنظیم میکنم. آقای موسویان سر از ایالات متحده و جلساتی در واشینگتن در میآورد. آیا مسوولیتی هم به ایشان تفویض شده بود؟
آقای مهدی هاشمی در هیچیک از گفتگوهایی که داشتیم، ارتباط قویاش را با رسانههای سبز و افرادی تاثیرپذیر در رسانههای مختلف کتمان نکرد و حتی در مقابل انتقاد من چند بار سکوت کرد. با عنایت به آنچه در طول یک هفته اخیر و رابطه دوستانی از رسانههای سبز خارج از کشور با شما دیدهام، آیا میتوان چنین تحلیل کرد که ایشان با رسانههای مختلفی در داخل و در خارج مرتبط بودهاند که پیامها را به گونهای که متناسب با نفع خاندان مصلحت است منعکس کنند؟ همچنین عضو دیگر خانواده تاکید میکند که افرادی در رسانهها حقوق بگیر هستند. نقش رسانه محترم شما با عنایت به مجموعه روابطی که گفته میشود نقطه مشترکش به جماعتی در دوبی باز میگردد چیست؟
اما سوال دیگر، میزان ارتباط آقای مهدی هاشمی با اپوزیسیون «معتدل» خارجی است. این ارتباط را چگونه تعریف کردهاید؟ آیا اپوزیسیونی که بعضا با پروژههای مختلف نظام در آمریکای جنوبی (ونزوئلا) ارتباطی ویژه دارد، در نوشته تحلیلی بازتاب جایگاهی یافته است یا نه؟
و آخرین سوال از دوستان محترم بازتاب! پرونده کانادا، دو سر دارد. یک سر آن در زندان است، اما هوشنگ بوذری که آزاد است! چرا از او سوال نمیکنید؟ چرا از وکلای آقای هاشمی که حتی حاضر نشدهاند با رادیو فردا گفتگو کنند، بپرسید که ماجرای درخواست مدارک چه بوده است؟
یعنی اساس را بر آنچه میخواهید تبلیغ کنید گذاشتهاید، اما حاضر نیستید تحقیق کنید. مرده باد روزنامهنگاری بدون تحقیق، و تحلیلهای سفارشی متناسب با منافع سیاسی و مالی قدرت.
چرا موارد فوق را طرح کردم؟ چون هم من و هم محققانی که دنبال پیدا کردن رد خروج سرمایههای ایران هستند، به نقاطی رسیدهاند که برای دوستان طرفدار «دخانیات» و دوستان دیگرشان جذابیتهایی دارد. حتما میدانید در باره نحوه ورود سیگار به ایران و ارتباط خانواده محترمی در امارات که هم با هاشمیها و هم با محسن رضایی مرتبط بوده، تحقیقات زیادی انجام میگیرد. دست نیروهای مختلفی هم درکار است. کاش فرزند آقای رضایی زنده میماند و در هتلی در نمیگذشت که احتمالا هزینهاش را بقیه داده بودند. دوستان من در باره نحوه خروج منابع ایران برای اهداف مالی گروههای ویژه و جماعت وارد کننده سیگار تحقیقات مختلفی را آغاز کردهاند.
دوستان بازتاب، دخانیات در کل برای سلامتی ضرر دارد…و ای کاش رابرت لوینسون در جزیره کیش ربوده نمیشد تا …
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چگونگی شکل گیری مافیای تجاری در دوران هاشمی
مصاحبه خبرگزاری تسنیم با جواد منصوری
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، جواد منصوری معاون فعلی اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در دولت سازندگی معاون وزیر امور خارجه و سفیر ایران در چین بود.
جواد منصوری در 1343 فعالیت حزبی خود را با عضویت در حزب ملل اسلامی، معروف به 55 نفر، آغاز کرد که در مهر 1344 توسط ساواک دستگیر و برای 6 ماه در دادگاه رژیم پهلوی محکوم شد که در نهایت به جای 6 ماه، 4 سال عمر خود را در زندان گذراند و همچنین در خرداد 1351 نیز به اتهام مبارزه با رژیم پهلوی دستگیر شد ولی در آذر 1357 با اوجگیری انقلاب اسلامی آزاد شد.
وی از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود که از فروردین 1360 برای تصدی معاونت آسیا و اقیانوسیه به وزارت امور خارجه رفت و سپس بعد از 8 سال مسئولیت سفارت جمهوری اسلامی ایران را در پاکستان بر عهده گرفت و به مدت 4 سال در این مسئولیت خدمت کرد.
جواد منصوری از سال 1372 تا 1374 مسئولیت معاونت فرهنگی دانشگاه آزاد را برعهده داشت و از مهر سال 1374 در سمت مشاور وزیر امور خارجه و از دیماه 1384 نیز با حفظ سمت به ریاست اداره کل اسناد و تاریخ دیپلماسی منصوب شد.
منصوری از سال 1385 تا 1388 سفیر ایران در پکن بود و نهایت مسئولیت معاونت اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی را بر عهده گرفت و هماکنون نیز در این مسئولیت است.
با منصوری در رابطه با عملکرد دولت آیتالله هاشمی رفسنجانی که به دولت سازندگی موسوم شد, در طبقه دوم ساختمان معاونت اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به گفتوگو نشستیم که متن کامل این گفتوگوی بیش از یک ساعته را در ادامه میخوانید:
* تسنیم: به عنوان سؤال اول, لطف کنید درباره فضای سیاسی کشور در دوران دولت آقای هاشمی رفسنجانی توضیح دهید! گفته میشود از سوی دولت آقای هاشمی برخوردهایی با روزنامههای منتقد و برخی روزنامهنگاران صورت گرفته است؛ همچنین آقای محسن رضایی هم در کتاب «رویارویی سوم و جهاد اقتصادی» مینویسد که در دولت سازندگی فضای نقد و انتقاد کاملاً بسته بود. آیا فضا به این صورت بود یا اینکه شما نظر دیگری دارید!
- منصوری: بعد از پایان جنگ طبیعتاً مهمترین مسئله کشور، مسئله سازندگی بود، از اینرو انتخاب آقای هاشمی رفسنجانی با این تصور انجام گرفت که ایشان با امور کشور آشنایی دارند و همچنین شخصیت آقای هاشمی برای نیروهای مختلف محوری بود. از سوی دیگر نیز آقای هاشمی رفسنجانی بر قوای مختلف کشور از جمله قضائیه، مقننه و مجریه تسلط کافی داشتند، بنابراین میتوانستند یک رئیس جمهور موفقی برای سازندگی کشور باشند.
***تغییرات آقای هاشمی رفسنجانی را میتوان در سخنان دهه 60 با دهه 70 احساس کرد***
آقای هاشمی زمانی که مسئولیت دولت را بر عهده گرفتند، طبعا دیدگاههایشان نسبت به گذشته تغییر کرد و این تغییر به گونهای بود که از متن سخنان آقای هاشمی رفسنجانی در دهه 60 با دهه 70 این تفاوت را میتوان احساس کرد.
***دولت هاشمی بسیاری از اصول انقلاب را نادیده گرفت***
دلیل اصلی این تفاوت این بود که عدهای اطراف آقای هاشمی رفسنجانی به عناوین مختلف جمع شدند و صرفا به توسعه کمّی فکر میکردند. توسعهای که تقریبا به طور کامل با مدل غربی بود. به این دلیل بسیاری از واقعیتهای جامعه و بسیاری از اصول انقلاب را نادیده گرفتند، البته متاسفانه این روشها بعدها هم ادامه پیدا کرد و کشور خسارتهای سنگینی خورد.
***جلوگیری از انتقاد و اظهارنظر مخالف با دولت سازندگی***
از جمله اینکه گفتند اگر قرار است در کشور سازندگی شود، دولت باید کاملا از لحاظ فکری آزاد باشد و لذا رسانهها و اشخاص باید نسبت به مسائل کشور یا اظهارنظری نکنند و یا باید عملکرد دولت را تایید کنند و اگر در هر زمینه اعتراضی به عملکرد دولت دارند، به صورت خصوصی به گونهای که هیچ انعکاس عمومی نداشته باشد، اطلاع دهند.
***شکلگیری مدیران "قدرت" و "ثروت" در دولت هاشمی***
از طرف دیگر گفتند اگر قرار باشد که دستگاههای اجرایی کار خودشان را انجام دهند، باید آزادی عمل داشته باشند و برای اینکه آزادی عمل داشته باشند، طبیعتا قوه قضائیه باید مقداری نسبت به دستگاههای اجرایی کشور بیتفاوت باشد و لذا در دوره سازندگی عملاً قوه قضائیه نسبت به دولت تعطیل بود. از این رو، در دوره سازندگی مجموعهای از افراد شکل گرفتند که بعداً مدیران "ثروت" و "قدرت" شدند، به گونهای که در واقع "دولت در سایه" را تشکیل دادند و آن دولت در سایه همچنان ادامه دارد. دولت ثروتمندان.
***خاتمی و وزرای اقتصادی دولت اصلاحات تعیین کننده نبودند***
دولتی که شما امروز شاهد هستید، قریب به 60 هزار میلیارد تومان به بانکهای کشور بدهکار هستند و هیچکاری نمیکنند، زیرا اینگونه به مقامات و قوای کشور القا کردند که اگر قرار باشد اقتصاد کشور در شرایط مناسب باشد، باید هر کاری که ما میخواهیم، شما انجام دهید و برای ثروتمندان قدرتمند نیز اصلا مهم نیست که چه دولتی سر کار باشد، زیرا آنها به تدریج دولتها را دور میزنند و حتی استحاله میکنند و حتی دولت آقای خاتمی و ورزایشان میبینید که در بحث اقتصاد تعیین کننده نبودند.
آقای خاتمی در دولت اصلاحات کمترین اطلاعات را در مورد اقتصاد داشت، بنابراین هیچ تاثیرگذاری در اقتصاد کشور نداشت. وزرای اقتصادی هم در اختیار این مجموعه ثروت و قدرت بودند. در دوره آقای احمدینژاد تصور این بود که این مجموعه به هم بریزد ولی اینطور نشد، بلکه این مجموعه آرام آرام دولت را استحاله کردند. دولتی که قرار بود سمبل مبارزه با فقر و فساد و تبعیض باشد ولی میبینید باز همین شعار برای دولت یازدهم هم خواهد بود.
***اولین پیامد تعطیل شدن قوه قضائیه برای دولت، ترویج فرهنگ قانونشکنی در جامعه بود***
*تسنیم: در مورد تعطیلی قوه قضائیه نسبت به رفتار و عملکرد دولت سازندگی گفتید. به نظر شما این اقدام چه پیامدهایی برای جامعه داشت؟
- منصوری: اولین پیامد این مسئله این بود که قانون در کشور حاکمیت خودش را از دست داد. به گونهای که امروز شاهد هستید که رئیس جمهور به صراحت در مقابل مصوبات مجلس میایستد و میگوید من اجرا نمیکنم. این مسئله در واقع ادامه دوران گذشته است.
در بسیاری از مسائل کشور دستگاههای نظارتی عملا هیچگونه تحولی نتوانستند در میان مدیران کشور ایجاد کنند و واقعا اینها در گذشته انفعالی عمل کردند و شما شاهد هستید که حتی پرونده مربوط به 3 هزار میلیارد تومانی به صورت تصادفی کشف میشود و بعد هم بخش عمدهای مطالب محرمانه میماند و تعداد زیادی از افراد هم همچنان تحت تعقیب قرار نگرفتند.
*تسنیم: در واقع شما معتقدید اینگونه ساختارشکنیها از دوران دولت سازندگی شروع شد؟
- منصوری: گفتم از دوره آقای هاشمی چون اصل بر این بود که دولت باید سازندگی کند، گفتند که نباید از دولت انتقاد کرد و باید دولت را تقویت کرد که برای عدم انتقاد از دولت، قوای دیگر کشور هم حتی باید خودشان را با دولت هماهنگ کنند و به این دلیل ما شاهد آن هستیم که رئیس دیوان عدالت اداری صریحاً اعلام میکند که شکایات زیادی از دولت در دست ماست و ما نمیتوانیم کاری انجام دهیم.
*** قانونشکنی از دولت هاشمی رفسنجانی شروع شد***
* تسنیم: این قانونشکنیها و اینگونه اظهارنظرها مانند اینکه من این قانون را اجرا نمیکنم که شما به آن اشاره کردید، در دولت آقای رفسنجانی بیشتر بود یا در دولتهای بعدی؟
- منصوری: از همان موقع شروع شد و طبعاً به فرهنگ تبدیل شده است. بیشتر و کمترش را نمیتوانم بگویم ولی قانونشکنی تبدیل به جریان عادی شد.
***اطرافیان هاشمی رفسنجانی، متملق و با اهداف خاص هستند***
* تسنیم: در دوران ریاستجمهوری آقای هاشمی رفسنجانی بحث ریاستجمهوری مادامالعمر از سوی اطرافیان ایشان مطرح شد که حتی برخی سیاسیون به حالت طنز گفتند "اطرافیان آقای هاشمی در صدد بودند با این طرح, سند ریاست جمهوری را به نام آقای هاشمی بزنند". در مورد این موضوع و اینکه میگویند آقای رفسنجانی هیچ رقیبی را برای خود در نظر نمیگرفت، چه نظری دارید؟
- منصوری: البته به نظر من عملکرد آقای هاشمی رفسنجانی بیش از آنچه که به خود ایشان مربوط باشد، به اطرافیان آقای هاشمی مربوط است. اطرافیان آقای هاشمی بسیار متملق و با اهداف خاص هستند.
*** امثال مهاجرانی منافع خود را در ریاست جمهوری هاشمی میدیدند***
مثلاً کسی که بحث ریاست جمهوری مادامالعمر را مطرح کرد، آقای مهاجرانی بود و شاید در آن زمان خیلیها ماهیت این آدم را نمیشناختند ولی بعد معلوم شد که ماهیت این آدم چیست، بنابراین امثال این افراد منافع خودشان را در ریاست جمهوری آقای هاشمی میدیدند و لذا بحثهای مختلفی را مطرح میکردند. از جمله اینکه رقبای آقای هاشمی را به هر شکلی بود، حذف میکردند.
***آقای هاشمی رفسنجانی به اصول دینی جامعه توجهی نداشتند***
آقای هاشمی رفسنجانی به خیلی از مسائلی که لازمه یک حکومت دینی است، مثل دیگران فکر نمیکنند، زیرا اینقدر که به سازندگی اقتصادی تمایل دارند، به مسئله فرهنگ و ارزشها و اصول دینی یک جامعه توجهی نداشتند.
***هاشمی گفت من در دولت سازندگی به فرهنگ نپرداختم***
در اواخر دوره خودشان اعتراف کردند که من در دوره ریاست جمهوری به فرهنگ نپرداختم و تمرکز را بر مسائل سازندگی داشتم. استدلال آقای رفسنجانی این بود که ما باید ایران را به صورت پیشرفته بسازیم که برای سایر کشورها الگو شود و لذا اصرار داشتند سازندگی سریع اقتصادی صورت گیرد.
***بیبند و باریها در دوره آقای هاشمی رفسنجانی شروع شد***
* تسنیم: همزمان با دولت آقای هاشمی رفسنجانی, مقام معظم رهبری چندین بار موضوع تهاجم فرهنگی را مطرح کردند و از مسئولان خواستند با این تهاجم مقابله کنند. آیا اقداماتی برای مقابله با تهاجم فرهنگی از سوی دولت هاشمی رفسنجانی انجام میشد؟
- منصوری: یک نظام اسلامی دشمنان زیادی دارد و آنها در مقابله با نظام اسلامی هرگونه اقدامی را انجام میدهند که ازجمله این اقدامات تهاجم فرهنگی است. نهایت آنجاست که دولت باید با برنامهریزی روشن و مشخص بتواند اقدامات دشمن را خنثی کند ولی متاسفانه در سه دوره گذشته اقدامی اساسی، جدی و پیگیر صورت نگرفت ولی در دوره آقای هاشمی رفسنجانی بیبندوباریها شروع شد و در دوره آقای خاتمی گسترش پیدا کرد و در دولت آقای احمدینژاد نیز تثبیت شد.
***آقای رفسنجانی صحبتهای من را در مورد مقابله با بدحجابی مسخره کرد***
به عنوان مثال، من در سال 72 صریحا به مسئولان مملکت گفتم که این خانمها 2 سانت موهای خود را بیرون گذاشتند و اگر ما برای این موضوع فکری نکنیم، سالی یک سانت عقب میرود و 10 سال دیگر نمیتوانید جلوی آن را بگیرید. آقای هاشمی رفسنجانی خندید و این صحبت من را مسخره کرد.
***هاشمی رفسنجانی: به حرف مرتجعین در مورد حجاب گوش ندهید/اختلاط دختر و پسر را رها کنید****
آقای هاشمی رفسنجانی در جمع مدیران دانشگاه صریحاً گفت که به حرف این مرتجعین گوش نکنید، زیرا اینها تا آرخروق تن زنها نکنند، دست بر نمیدانند. آرخروق، چادرهایی مثل کیسه است و همچنین در این جلسه گفت بحث اختلاط دختر و پسر را رها کنید.
***هاشمی معتقد بود دانشجویان نباید وارد جزئیات مسائل کشور شوند***
*تسنیم: فضای سیاسی دانشگاهها در دولت آقای رفسنجانی به چه صورتی بود؟ بسیاری میگویند آقای رفسنجانی اعتقادی به اینکه دانشجو باید تحلیل و فعالیت سیاسی داشته باشد, نداشت. در مورد فضای سیاسی دانشگاهها در دولت سازندگی نظر خود را بفرمایید.
- منصوری: نگاه کلی آقای هاشمی رفسنجانی این است که نباید در کشور نسبت به عملکرد دولت انتقاد و مخالفت کرد. طبیعتا نه تنها در مورد دانشگاهها بلکه در مورد رسانهها نیز این دیدگاه را دارند و معتقد بود که دانشجویان نباید وارد جزئیات مسائل شوند.
نشریهای با عنوان "صبح" به سردبیری و مدیرمسئولی آقای مهدی نصیری منتشر میشد. اسنادی را از تخلفات آقای غرضی وزیر ارتباطات دولت هاشمی رفسنجانی منتشر کرد و وزیر ارتباطات از این نشریه شکایت کرد و آقای نصیری هم به دادگاه رفتند و اسناد را به دادگاه تحویل دادند. دادگاه حکم به برائت مهدی نصیری را داد و تمام شد!
* تسنیم: این مطلبی را که الان گفتید، به همان بحث تعطیل بودن قوه قضائیه نسبت به دولت سازندگی اشاره دارد؟
- منصوری: بله! البته قوه قضائیه الان نیز تعطیل است و فقط اگر بنده از چراغ قرمز رد شوم، جریمه میشوم و قانون در این حد در مملکت ماست.
***آقای هاشمی اعتقادی به صدور انقلاب نداشت***
* تسنیم: بگذارید سؤالاتی را در رابطه با بحث سیاست خارجی دولت آقای رفسنجانی مطرح کنیم. آقای محسن رضایی در کتابی نوشتهاند که آقای هاشمی بحث صدور انقلاب را متوقف کرد. آیا چنین مسئلهای در دولت سازندگی وجود داشت؟
- منصوری: تقریبا آقای هاشمی رفسنجانی اعتقادی به بحث صدور انقلاب نداشت و میگفت ما باید ایران را بسازیم تا ایران الگویی برای منطقه باشد و این خود به خود صدور انقلاب است.
* تسنیم: به نظر شما الان هم آقای هاشمی رفسنجانی معتقدند که باید بحث صدور انقلاب را متوقف کرد.
- منصوری: الان را نمیدانم ولی فکر کنم که همین نظر را داشته باشند.
***آقای هاشمی معتقد بود باید مشکل خود را با آمریکا حل کنیم***
آقای هاشمی رفسنجانی در سیاست خارجی معتقدند بودند که باید ما مشکل خود را با آمریکا حل کنیم و یک بار هم در شورای عالی امنیت ملی مصوبهای را گذاشتند که باید برای عادی کردن رابطه با آمریکا اقدام کنیم، این مصوبه برای تایید نهایی خدمت مقام معظم رهبری رفت که رهبر معظم انقلاب آنرا رد کردند ولی آقای هاشمی رفسنجانی برای عادی کردن رابطه با اروپا خیلی تلاش کرد.
***آقای هاشمی و خاتمی واقعبین نیستند***
آقای هاشمی برای عادی کردن رابطه با آمریکا در دولت خودش جواب نگرفت و در ادامه نیز در دولت آقای خاتمی این کار پیگیری شد که آقای خاتمی هم جوابی نگرفت و علتش نیز این است که آقای خاتمی و آقای رفسنجانی واقعبین نیستند و عمیقا آمریکا و اروپا را نمیفهمند ولی مسئله آمریکا و اروپا را مقام معظم رهبری به خوبی میدانند و دلیل اینکه مقام معظم رهبری میفرمایند مذاکره با آمریکا فایدهای ندارد، به دلیل این است که ماهیت و مواضع آمریکا و اروپا را به خوبی میدانند.
*تسنیم: برخی معتقدند که سیاست سازش دولت هاشمی با غرب، نه تنها فایدهای برای کشور نداشته بلکه تبعات منفیای هم به بار آورده است. شما هم به این مسئله معتقدید؟
- منصوری: طبیعتا این سیاست باعث بیاعتنایی به ارزشهای دینی، رواج فاصله طبقاتی و بیاعتنایی به استقلال کشور شد و وقتی که "اقتصاد بدون نفت" گفته شد، دولتمردان اعتنا نکردند. وقتی گفته شد، باید نظام آموزشی ما نظام اسلامی باشد، جدی گرفته نشد. وزیر علوم وقتی رفته بود خدمت علما در قم، علما فرموده بودند که تحول در علوم انسانی در دانشگاه و تفکیک دختران و پسران صورت گیرد ولی وزیر گفته بود نمیشود؛ نه رئیس جمهور اجازه میدهد و نه بقیه.
***آقای هاشمی گفت بدون همکاری اروپا نمیتوانیم کشور را بسازیم***
آقای هاشمی میگفت ما اگر قرار است کشور را بسازیم، بدون همکاری با اروپاییها نمیشود، زیرا در آن زمان بحث الگوی توسعه بومی اسلامی اصلا مطرح نبود بنابراین طبیعی بود که وابستگی ما به خارج بیشتر شود و کمتر نشود. الان شما خیابان جمهوری را میبینید چه خبر است؟ من تعبیر میکنم که خیابان جمهوری و بسیاری از خیابانهای دیگر زیر سلطه شرکتهای خارجی است. خیابانهای دیگرمان چه طور؟ در و دیوارهای شهرها چطور؟ تولید ملی چه شد؟ عدم وابستگی به نفت به کجا رسید؟
من سفیر ایران در چین بودم. تاجرها و سرمایهداران میآمدند پیش من و میگفتند به خاطر دلسوزی برای مملکت به سمت تولید رفتیم ولی به قدری دستگاههای دولتی برای ما مشکل درست کردند که تولید را کنار گذاشتیم و به سمت واردات رفتیم و الان مشکل نداریم، هر چه بخواهید از هر جای دنیا وارد کنید، اصلا مشکلی نداریم ولی اگر بخواهیم یک مداد در ایران بسازیم، پدرت را در میآورند.
***آقای هاشمی میگفت وابستگی معنا ندارد***
*تسنیم: علت عدم توجه و اقبالی که به تولید ملی در دولت آقای هاشمی وجود داشت, چه بود؟
-منصوری: دستگاه اداری اینگونه شکل گرفته است. از همان زمانِ آقای هاشمی، آرام آرام این تفکر به وجود آمد که اصلا وابستگی چیست؟ وابستگی معنا ندارد و دنیا به هم بسته است. ما با دنیا همبستگی داریم و وابستگی نداریم. غربیها میآیند از ما نفت میخرند و ما از آنها ماشین میخریم. آنها از ما سنگ میخرند و ما از آنها گندم میخریم، بر این اساس مدیران به همین شکل درآمدند، یعنی دستگاه اداری ما روی تولید اصلا کار نمیکند و فقط به دنبال واردات است.
***آقای هاشمی گفت برای اسلامی کردن دانشگاه کاری نمیتوانیم انجام دهیم***
*تسنیم: بحثهایی در رابطه با تقابل نظرات آقای هاشمی با رهبر معظم انقلاب در آن زمان مطرح بوده است. آقای هاشمی چه تقابلهایی با مقام معظم رهبری داشتند.
- منصوری: در بعضی نقطه نظرات آقای هاشمی با آیتالله خامنهای تقابل بود و این یک واقعیت است. مثلاً مقام معظم رهبری میفرمودند "تهاجم فرهنگی" و اینکه "دانشگاه باید اسلامی شود" ولی آقای هاشمی میگفت ما کاری نمیتوانیم انجام دهیم که از این نمونهها فراوان است.
***در دولت هاشمی رفسنجانی تورم به 50 درصد رسید/دولت هاشمی نتوانست اقتصاد را مدیریت کند***
*تسنیم: آقای هاشمی رفسنجانی چند وقت پیش گفته بودند که دوران فعلی بیشباهت به دوران بعد از جنگ نیست. ایشان بارها در سخنان ماههای اخیر خود وضعیت فعلی کشور را بحرانی خوانده است و چندین بار هم اعلام کرده که فقط دولتی مانند دولت سازندگی میتواند این اوضاع به قول ایشالن بحرانی را جمع کند. حتی وقتی ایشان بحث دولت وحدت ملی را مطرح میکنند و خواستار شکلگیری این دولت میشوند, میگویند دولت وحدت ملی یعنی همان دولت سازندگی! بسیاری معتقدند آقای هاشمی با این تعابیر به دنبال آن است که بگوید در شرایط فعلی فقط من میتوانم کشور را اداره کنم! شما هم این نظر را قبول دارید؟ آیا عملکرد دولت سازندگی تا این اندازه که آقای هاشمی ادعا میکنند, موفقیتآمیز بوده است؟
- منصوری: البته یک سال در دروان آقای هاشمی تورم به 50 درصد رسید و بقیه سالها نیز تورم بین 20 یا 30 درصد بوده است؛ بنابراین آنها نتوانستند اقتصاد را مدیرت کنند. نکتهای که بسیار مهم است، این است که اگر شما فقط بخواهید به اقتصاد کشور بپردازید ولی نظام آموزشی و اداری و برنامهریزی در کشور را رها کنید، اقتصاد کشور هم فلج خواهد شد.
اصلیترین مساله در مورد کشور این است که به تمام ابعاد مسائل کشور به صورت متوازن، متناسب و متعادل رسیدگی شود، یعنی اگر دولت مثلاً 100 تومان دارد، باید دقیق بگوید 3 تومانش مختص بهداشت، 5 تومانش بابت آموزش، 7 تومانش برای دفاع و... ولی از این 100 تومان اگر 70 تومان به اقتصاد دهد، اقتصاد از هم میپاشد، بر این اساس میگویم وقتی به یک قسمت زیاد برسد، همان قسمت نیز خراب شود.
به عنوان مثال اگر در غذا باید 5 گرم نمک ریخته شود و شما نریختهاید، حاصل غذایی بینمک میشود و اگر به جای 5 گرم نمک، 10 گرم نمک ریخته شود، غذا شور میشود؛ اوضاع مملکت هم همین است و بزرگترین ضعف دولتهای ما همین است که نه این موضوع را میفهمند و نه حاضرند بفهمند.
ما در برنامهریزی ماتریسها را داریم. براساس این ماتریس اگر 100 تومان داشته باشید، باید ببینید چه مسائلی در کشور برای تخصیص این بودجه دارید. بهداشت، آموزش، فرهنگ، امنیت و سیاست خارجه و دهها مسأله دیگر بخشی از آن است. ماتریس میگوید ضریب تاثیرگذاری بهداشت در کل مملکت چقدر است؟ یعنی اگر یک تومان در بهداشت خرج کردیم چقدر در کل مملکت تاثیرگذار است.
فرض کنید در بهداشت تاثیرگذاری یک تومان، سه تومان است؛ در آموزش تاثیرگذاری چهار تومان، در فرهنگ دو تومان و در امنیت پنج تومان است، بنابراین اگر امنیت باشد مملکت می تواند بچرخد و ...
اگر این کار را کردید، اوضاع مملکت متوازن پیش میرود ولی اگر گفتید که بهداشت را رها کنید و به جای 5 تومان، 2 تومان به بهداشت بدهید و به جای 8 تومان آموزش، 10 تومان دهید، مملکت خراب میشود. بیماریهای واگیر و تخت بیمارستان و مسئله پرستار و دارو گیرمان میاندازد و در همه اینها تاثیر منفی دارد. متاسفانه غالباً "دیمی" کار میشود.
اگر بخواهم یک مثال دیگر در برنامههایی که در مملکت ریختهاند، بزنم میتوانم بگویم که برنامه پنجساله اول، دوم و سوم را ببینید؛ در این برنامهریزی جایی به نام مسجد، دین، حسینیه، حوزهعلمیه و قرآن و تأثیرات زنجیرهای و متقابل آنها بر سایر مسائل هست یا نه؟ اصلا نیست. انگار چنین چیزی در مملکت نیست، در این برنامهریزی نیز این مسائل را ندیدند و فرهنگ هم که میگویند منظورشان سینما و رادیو تلویزیون است.
زمانی که سفیر ایران در پاکستان بودم، یکی از وزرای خارجهاش میگفت که به قسمتهای مربوطه میگویم که صندلی من را عوض کنید ولی میگویند بودجهای امسال برای تعویض صندلی تو را نداریم. آنجا کار حساب و کتاب دارد. میگفت میگویم این پرده را عوض کنید، میگویند عوض که نمیتوان کرد ولی مثلاً اول مهر که روز شستشو است، پرده اطاق شما را هم میشوئیم. در پاکستان اینگونه است.
***گفتمان اشرافیت از دولت آقای هاشمی شروع شد***
* تسنیم: یکی از انتقادات مهمی که به آقای هاشمی رفسنجانی و دولت سازندگی مطرح میکنند, این است که موضوع اشرافیتطلبی و اشرافیگری را این دولت یعنی دولت آقای هاشمی آغاز کرد. شما قبول دارید که گفتمان اشرافیت از زمان آقای هاشمی باب شد؟
- منصوری: بله! این گفتمان ادامه پیدا کرد تا امروز. آنها میگفتند بهترین ماشینهای دنیا باید در خیابان بروند.
*تسنیم: یکی از مسائل دیگر که در دوران آقای هاشمی اتفاق افتاد, رشد یکباره و زیاد قیمت دلار بود. حتی در چند سال گذشته بود که در ویژهنامه نوروزی روزنامه ایران گزارشی منتشر شد که در آن نوشته شده بود دلار در دولت هاشمی به 1000 تومان نیز رسید. این ماجرای افزایش قیمت دلار در دولت سازندگی چه بود؟
- منصوری: داستان از این قرار بود که در ابتدای اینکه آقای هاشمی بر سر کارآمد، دلار حدود 80 تومان بود. دلار در اواخر جنگ به 120 تومان رسید ولی بعد از پذیرش قطعنامه تا 60 تومان پائین آمد و بعد بالا رفت. دلار در سال 72 به 160 تومان رسید و تا 76 فکر کنم به 600 تومان رسید اما قیمت دلار در دوره آقای هاشمی به هزار تومان نرسید. دوره آقای احمدینژاد به هزار تومان رسید. در دولت خاتمی هم حدود 800 تومان بود.
***آقای هاشمی بر طبل خرج کردن کوبید***
آقای هاشمی از سال 68 که رئیسجمهور شد، بر طبل خرج کردن کوبید و دولتیها هرچه توانستند واردات کردند. یک دفعه که به سال 74 رسیدند، دیدند 30 میلیارد دلار بدهکارند و پول ندارند. تمام بانکها حسابشان را بستند. بعد آمدند که به مردم بگویند ما دلار داریم؛ گفتند هر کس هر چقدر میخواهد، از بانک دلار بخرد. مردم ریختند دلار بخرند. یک دفعه چشم باز کردند، دیدند نه تنها ذخیره خالی شده بلکه 30 میلیارد هم بدهکارند.
****بهبود وضع اقتصاد کشور با سیاست "تعدیل" فایدهای نداشت***
معتقدم بهبود وضع اقتصاد کشور با سیاست تعدیل فایدهای نداشت، زیرا بسیاری از مشکلات اقتصادی ما ریشه در داخل مملکت دارد. حتی تحریمها نباید خیلی بر اقتصاد ما اثر بگذارد. این رفتارها و برنامههای غلط ما و بیقانونیهای ماست که اقتصاد مملکت را خراب میکند. به صراحت بگویم سوءمدیریت، ضعف فرهنگ عمومیِ و بیقانونی در کشور عامل اصلی بحرانهاست.
ما اگر یک قطره نفت هم نداشته باشیم، میتوانیم بهترین اقتصاد دنیا را داشته باشیم. ما آفتاب بینهایت داریم. چون دنبال بهرهبرداری از این ثروت بی نهایت نرفتیم، فقط از نفت میخوریم. دنیا هم این موضوع را فهمیده و نقطه ضعف ما را گرفته و الا ما با داشتن آفتاب که نباید نفت بخریم. انرژی یک روز آفتاب بر کویر لوت ایران با تکنولوژی امروز، معادل انرژی 5 میلیون بشکه نفت است.
***گفتوگو از سیدمحمدمهدی توسلی و صادق امامی
انتهای پیام/
سرویس: سیاسی ، تاریخ: ۲۵/فروردین/۱۳۹۲ - ۱۴:۵۶ ، شناسه خبر: ۴۱۱۸۰
خبرگزاری تسنیم
http://tasnimnews.com/Home/Single/41180